عشق هم عامل براندازی نظام شد

بیژن صف سری
بیژن صف سری

یکی از مختصات نظام حاکم بر ایران، روش اداره امور، به شکل قبیله ای است؛ به قول افلاطون فرق است بین قبیله و جامعه که جامعه را باید ساخت و آگاهانه هم باید ساخت اما قبیله احتیاج به قیم و اقا بالا سر دارد که همه تصمیمات را او می گیرد و دیگران نقشی جز اطاعت ندارند. چنین است که هر روز در ایران کنونی این بلاد کفر ستیز شاهد محدودیت هایی در زمینه های مختلف از سیاست تا فرهنگ هستیم که نمونه اخیر در محدودیت های فرهنگی، سانسور و حذف ابیاتی از منظومه تاریخی و فرهنگی خسرو و شیرین، از سوی عمله سانسور نظام جمهوری اسلامی است؛منظومه ای که 9 قرن بعنوان یکی از مشهورترین مفاخر فرهنگی ایران در دسترس جهانیان بوده و از زمره هویت فرهنگی ایرانیان محسوب می شودو سالیان متمادی است که نه تنها توسط ناشران داخل کشور که توسط ناشران خارج از وطن هم بارها منتشر گردیده.

شاید نظامی گنجوی وقتی این منظومه را در سال 559 - 576 هجری نوشت ـ که بنا بر گفته همه صاحب نظران در ادبیات همه ملل شرق حادثه ای نو بود و برای اولین بار در آن از وسعت قلب انسان و عظمت آرزوهایش و قدرت چیرگی عشق سخن به میان آورد ـ هرگز گمان نمی کرد روزی کسانی در نقش محرم علی خان، پدر سانسور ایران، بر این اثر جاودانه اش اشکالاتی بیابند که در قاموس هیچ منطقی نمی گنجد، و دستور بر حذف واژه هایی چون “درآغوش کشیدن” و یا “رقص‌زنان” دهند؛ گویی همه واهمه ی عمله سانسور از این است تا مبادا چشم و گوشی ملتی که سی و دو سال جز افسردگی و فراموشی عشق، نصیبی نداشتند باز شود و بنام عشق بر حکومت ظلم و جور شان بر خیزند. و عجبا که باعث تعجب می گردد و این حذف هویت فرهنگی از سوی نظام قبیله ای جمهوری اسلامی را، نادر می پندارند تا بدانجا که از اهم اخباربیدادگری های ها زمامداران امروز این بلاد کفر ستیز می شود حال آنکه چنین اعمالی به قصد ونیت از بین بردن هویت فرهنگی، همواره در این کهنه دیار مسبوق به سابقه بوده است.
می گویند در دوران رضا شاه روزنامه ای بنا بر مقتضای نوشته ای، شعری از حافظ را منتشر می کند که در یک مصرع از این شعر حافظ آمده بود، رضا به داده وز جبین گره بگشای…./ که محرم علی خان با دیدن این شعر به سردبیر روزنامه می گوید آن را حذف کند. اما وقتی در جواب شنید که این شعر حافظ است و به اقتضای موضوع مقاله آورده شده است گفته بود حذف کنید چون به رضا شاه بر می خورد و بجایش بنویسید حسن به داده وز جبین گره بگشای… حال حکایت حذف واژه های بر آمده از عشق درمنظومه خسرو شیرین است که زمامداران از رواج عاشقی نیز می هراسند که عشق دشمن پلیدی و ظلم است.

خسرو و شیرین افسانه محبت در معنای واقعی کلمه است. اگر صحنه های کوتاه نبرد بهرام چوبینه را مستثنا کنیم سرتاسر منظومه پیرامون قصه های عشقی خسروپرویز دور میزند؛ نظامی قدرت و عظمت مهر و عشق را در غزل هایی که در جوانی سروده بود و همچنین قطعات گوناگون مخزن الاسرار ترنم کرده است. خسرو وشیرین یاد بود شکوهمندی از دلباختگی است، بی جهت نیست که شاعر این افسانه ی محبت را با بیان اجمالی اندیشه ی فلسفی خود آغاز می کند:
فلک جز عشق محرابی ندارد
جهان بی خاک عشق آبی ندارد
اگر بی عشق بودی جان عالم
که بودی زنده در دوران عالم
کسی کز عشق خالی شد فسرد ست
گرش صد جان بود، بی عشق مرده ست