آیا جنبش زنان یک جنبش سیاسی است یا اجتماعی؟ آیا ورود جنبش زنان به فرصت انتخاباتی ، نشانه ای از رویکرد زنان به مسائل سیاسی است؟ آیا زنان با این رونمایی قصد سنگین یا سبک کردن وزنه داوطلبان ریاست جمهوری را دارند ؟ آیا طرح علنی مطالبات زنان در فرصت انتخاباتی، به دلیل تعامل با حکومت اسلامی یا دولتمردان و بنوعی خارج شدن از دایره استقللال یک جنبش اجتماعی است؟ و …
پرسشهایی از این دست از زمان اعلام حضور جنبش زنان برای بیان خواسته هایشان در فرصت انتخاباتی، بارها شنیده شده است و گرچه فعالان زن، جسته و گریخته سعی در پاسخگویی به این سوالها داشته اند، اما همچنان این بحثها ادامه دارد.
جنبش زنان ، اگرچه ریشه در مبارزات زنان در طول ده ها سال بعد از مشورطه دارد و همواره خاستگاهی از میان قشرهای مختلف اجتماعی – چه زنان تحصیل کرده در دوران مشورطه و پس از آن، چه در بین قشر زحمتکش و کارگر و چه روشنفکران دگر اندیش- دارد، و اگرچه این حرکت اجتماعی همسو با خواستهای قدرت حاکمیت نبوده است و همواره نیز به دلیل نگاه و کنش برابرخواهانه اش در معرض تهدید از سوی حاکمان بوده، اما همه اینها دلیل نمی شود که در صورت داشتن امکان ابراز وجود در عرصه های عمومی، خواستهای سیاسی خود را بازگو نکند.
زنانی روی زمین
این روزها نوک پیکان بسیاری از منتقدان به این جنبش اجتماعی به این خاطر است که وارد شدن به عرصه عمومی، به بهانه انتخابات را نشانه ای از نزدیک شدن به قدرتی می دانند که در بطن خود تبعیض را در همه اشکال آن پذیرفته و نهادینه کرده است. اما همین دسته از منتقدان پیشنهاد نمی دهند که تغییر این نگرش و کنش در بدنه حاکمیت از چه طریقی و با چه فرایندی امکان پذیر است؟!
حرفهای کلیشه ای را که کنار بگذاریم مقابل مان مصداقهایی از زندگی زن ایرانی گشوده می شود که بد نیست به تحلیل وضعیت موجود بنشینیم و بعد بیندیشیم که آیا پاسخ دادن یا واکنش نشان دادن به مساله های موجود، نشان از کنش سیاسی جنبش زنان دارد یا اینکه می توان تعبیر دیگری برای آن جست.
بسیاری از فعالان جنبش زنان در ایران، فارغ از باورهای ایدئولوژیک و سیاسی خود، نیک می دانند که دایره سیاست در ایران چندان گشاده دست نیست که برآونده خودبخود نیازها، ملزومات و خواسته های ایشان باشد. و بیش از آن، تجربه کرده اند که پیرامون این دایره را برچیدن، هزینه هایی گزاف دارد. اما قرار است مساله بر سر مصداقها و چاره ها باشد، نه باید ها و نباید ها و شاید ها. مصداق یعنی مثلا تبعیض جنسیتی در دانشگاه ها ( از سیستم اجرایی حرف می زنم)، مصداق یعنی بدآموزی جنسیتی در سیتسم آموزشی و نهادهای فرهنگ ساز، مصداق یعنی نداشتن شیوه های اجرایی و کارامد ضد تبعیض در ساختارهای قومی و قبیله ای که باعث می شود هر ساله سر دختران و زنانی گوش تا گوش بریده شود به اسم غیرت مردانه یا پدرانه! مصداق یعنی تقسیم ناعادلانه فضاهای عمومی، ورزشی، تفریحی، مصداق یعنی ناامنی اجتماعی زنان، اشتغال نابرابر، مدیریت جنسیتی نابرابر و ….
همان طور که می بینیم مصداقهای ما زنان، مصداقهای ملموسی است. حال با این مصداقهای ملموس چه چاره ای در پیش داریم؟
راه اول این است که صورت این مساله و نگاه مصداقی کردن به آنچه سرنوشت واقعی زنان نامیده می شود را فراموش کنیم و کشور ایران را کلیتی در نظر بگیریم که در این کلیت همه نظامهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، چنان در هم تنیده و کلاف سردرگمی است که تا این کلیت از بنا و ریشه، چنان زیرو رو نشود که نظامی ضد تبعیض در همه ساختارهای آن بروید، امکان هیچ گونه رشد و تغییری به نفع و برای بهبود شرایط زنان ممکن و میسر نخواهند بود.
باید اقرار کنم که بخشی روشنفکران دگراندیش ما چه در داخل ایران و چه در خارج از کشور از این جمله اند. اما عجیب اینجاست که همین عده نیز برای این کلیت قابل تغییر هرگز چاره معقولی در چنته نداشته اند. چرا که به صفت همان روشنفکر بودن و دگر اندیشی، بقاعده ضد جنگ و ضد روشهای خشونت بارند. بنابراین در عمل با گلایه ها و توصیه هایی از جانب ایشان روبروییم که همواره تنها نفی کننده است و معلوم نیست جایگزین این نفی و انکار چیست. در واقع نگاه ضد تبعیض و عدالت خواهانه ایشان چنان منزه است، که بیشتر به نظر می رسد به آمال و آرزویی شبیه است تا واقعیتی که در بیداری باید رخ بدهد.
راه دوم راه کسانی است که گرچه به این نگاه از نطر فکری نزدیکند یعنی باور دارند که رفع تبعیض از زنان، یک شاخه جدا از درخت نیست که به تنهایی به گل بنشیند، اما در عین حال این گروه در روشهای عملی، چاره هایی نیز برای تغییر وضعیت زنان اندیشیده اند. این روشها شیوه های مدنی بسط آگاهی بر مبنای اطلاع رسانی و آموزش، کار اجتماعی در گروه های کوچک در حوزه های مختلف بهداشتی، آموزشی، خدماتی و … به زنان است. شکل گسترده تر این گروه ها کمپینهایی است که هم از نظر تعداد و هم از نظر فراگیری و هم از نظر موضوع پردازش، حوزه های وسیعتری را در بر می گیرد. تقریبا همه گروه ها و فعالیتهای زنان در بدنه اجتماعی کشور را در یک دهه اخیر می توان در این راه دوم جای داد. ( مبنا را بر اساس تحلیل وضعیت امروز گذاشته ایم وگرنه نگارنده هم می داند که ریشه این فعالیتها قدمتی به تاریخ مشروطه دارد و نادیده گرفتن آن بی انصافی است.)
اما راه سوم که راهی تازه آزموده شده است و هنوز جا دارد تا آزمون و خطای خود را پس بدهد، در واقع راهی است که به نظر من از دل تجربه دوم و از دل بخشی از این نیروهایی که در بدنه جنبش های اجتماعی هستند بیرون آمد. تجربه ای که نشان می داد رویکرد جنبش زنان ناگزیر از توجه به خواستها و نیازهای عمومی زنان جامعه ایرانی است. جنبش اجتماعی از ایده آلها توان و نیرو می گیرد اما ناگزیر است که روی زمین حرکت کند. زیرا اصولا جنبش اجتماعی از دل همین نیازهای زمینی در آمده است. از دل همین مصداقها.
از سویی مطرح کردن نیازها و رودررو گفتن آن با حاکمان، حتا اگر خود حاکمان نه باوری به آنها داشته باشند، و نه راهی ناگزیر برای طی کردن آن به معنی خروج از دایره فعالیتهای اجتماعی نیست بلکه به معنی بسط جامعه مدنی است که زبان گویای مردم در برابر حکومت است. مطرح شدن خواسته های زنان، همچنانکه تاکنون چنین بوده، دولتمردان را ناگزیر از شنیدن کرده است . و پس از این نیز، بر جامعه مدنی زنان است که وظیفه دیده بانی و هدایت خواسته هایش را در شوره زاری دنبال کند که در آن عدالت جنسیتی، به رویایی ماننده است.
اما آیا راهی به جز این راه که محصول تجربه ها و خطاها و هزینه ها و دستاوردهای زنان است، می شناسیم؟ راهی که در برگیرنده همه زنان باشد؟ چپ و راست و با دین و بی ایمان نکند؟ راهی به دور از خشونت؟ راهی که برآمده از دل تجربه کار با مردم است؟ راهی که از دل جدال فکری و سیاسی گروه های مختلف زنان بیرون آمده باشد؟
زنانی که در همگرایی زنان گرد هم آمده اند، برای وارد شدن به این دایره، یک گام از خواسته های گروهی و فکری شان فاصله گرفته اند. آنها تغییر شرایط زنان بر اساس امکانات موجود و با نگاه به ایده آلهای دورتر را در نظر داشته و بیانیه نخست خود را نوشته اند. بدون شک این حرکت نوپا ، نه به دور از ایراد و نقص است و نه به دور از آسیب و خطر. اما آیا می شود به رودخانه پرید و خیس نشد؟ چگونه و تا کی می توانیم از لزوم تغییر در ساختارهای اجتماعی و سیاسی نسبت به مسائل زنان حرف بزنیم و پرهیز کنیم از وارد شدن به طرح خواسته ها و نیازها ی زنان و راه های اجرایی پیشنهادی آن؟ این حرکت ، یک نتیجه است. نتیجه تجربه های پیشین
کسانی براین باورند که کنوانسیون رفع همه گونه تبعیض از زنان، در داخل این دایره تنگ امکان پذیرفته شدن ندارد. این هم یک انتفاد است و از نظر من قابل احترام اما نه قابل پذیرش. زیرا اولا مهم تر از امکان امضای یک بیانیه، امکان اجرایی شدن محتوای آن در بین مردم است. خوشبختانه جامعه ایرانی ثابت کرده است که جلوتر از دایره بسته قانون می تواند حرکت کند. بنابراین چه فرصتی بهتر از این که در کشاکش مطرح شدن نیازها و خواسته ها، خواسته های برابری خواهانه زنان نیز از تریبونها و رسانه های عمومی که همیشه در این باره دست به عصا راه رفته اند، در سطحی وسیع راه خانه های ما را در پیش بگیرد؟
همچنین، بخش عمده ای از مطالباتی که در کنوانسیون مطرح شده، خواسته هایی است که به دستگاه های اجرایی کشور مربوط می شود. آنچه در کنوانسیون رفع تبعیض آمده، خواسته های آسمانی نیست بلکه داشتن برابری جنسیتی در زمینه های آموزش، کار،بهداشت، تحصیل، حقوق در خانواده، امنیت، ورزش و …. است. خواسته هایی است که همه زنان در همه کشورهای جهان بر پایه ای بودن آن توافق کرده اند و همگی خود را زمانی محروم از آن دانسته و خواستار رفع این تبعیض شده اند. خواسته هایی است که بیش از 40 کشور اسلامی آن را امضا کرده و خود را موظف به دادن گزارشهای سالیانه بابت آن کرده اند.
ما هم می دانیم که حتا اگر فردی به بندهای این پیمان نامه باور داشته باشد و قول تلاش برای پیوستن و اجرای آن را به زنان بدهد، تضمینی برای این گفته نخواهد داشت. از این رو خیال همگرایی زنان از قول و شعار و رای و انتخابات پاک است. بلند می گوییم که برخلاف آنکه تا کنون همیشه طرح مطالبات زنان، در قالب شعارهای نامزدهای انتخاباتی، بهانه ای بوده است برای کسب آراء و جلب مردم به انتخابات. عمری است که از زنان استفاده ابزاری شده است، اینبار عکس آن است و انتخابات برای زنان، ابزاری است برای اینکه در بهبود وضعیتشان گامی بردارند.
اگر رئیس جمهوری معتفد و پایبند به برابری است، وظایف انسانی اش را در برابر جامعه زنان، به انجام رسانده است و او را طلبی بر ما نیست. و اگر اینگونه نبود و حرفها بر سیاق گذشته، پس از چندی به بهانه نداشتن امکانات اجرایی و تصمیم گیری و … از یاد رفت، زنان باز برگ برنده را داشته اند، که ناگفته های بسیاری را در این فرصت، به عرصه عمومی کشانده و به بحث کشیده اند. آنچه از پیش پیداست، این است که نه ما چاره ای داریم از روبرو شدن و رودر رو سخن گفتن با این ساختار قدرت مردانه. و نه آنها گریزی دارند از شنیدن و در نهایت (حتا اگر دیر و دور) پذیرفتن خواسته های ما.
بنابراین کنش جنبش زنان در این برش از زمان، کنشی سیاسی نیست. بلکه کنشی مدنی،بر مبنای خواسته های سیاسی است. همگرایی زنان، نه به دنبال تبلیغات انتخاباتی است، نه رای جمع می کند، نه از تحریم یا ترغیب سخن می گوید. بلکه از خود، نیازها و خواسته های خود سخن می گوید.
و کلام آخر اینکه یک حرکت اجتماعی به دور از خطا نیست. بدون شک در درون جنبش زنان نیز مانند بسیاری از جنبشهای اجتماعی و حتا سیاسی ، خطاهای بسیار رفته است. بدون شک در بین ما نیز شکافهای بسیار افتاده است. شکافهایی که ریشه در باورهای غیر قابل انعطافمان دارد. اما همه اینها دلیل نمی شود راهی که برآیند خرد جمعی فعالان یک حرکت اجتماعی بزرگ است ، آزموده نشده، به تیغ نفی و انکار – و نه نقد- تهدید شود. این به دور از انصاف است.