انتخابات شری که لازم است اما کافی نیست

علیرضا موسوی
علیرضا موسوی

بیش از دو سال از انتخابات ریاست جمهوری می گذرد و انتخاباتی دیگر در پیش است، ابطال انتخابات فرامایشی برگزار شده و برگزاری انتخابات آزاد و منصفانه از همان روزهای اول شکل گیری جنبش سبز به شعار اصلی این حرکت اعتراضی تبدیل شد و پس از افول اعتراضات خیابانی احزاب و گروه های سیاسی همچنان بر این خواسته تاکید می کنند. البته هر گروهی تعریف خاص خود را از انتخابات آزاد ارائه می دهد، عده ای انتخابات اوایل انفلاب را نماد انتخابات آزاد میگیرند و عده ای دیگر هر گونه نظارت سیاسی و اعتقادی را نا درست دانسته و تنها شرط ورود به انتخابات را پایبندی به قواعد دموکراتیک میدانند. در این یادداشت سعی خواهد شد اعتبار این مطالبه به عنوان خواسته اصلی جنبش سبز مورد سنجش قرار گیرد.

پوپر می گوید که “چرچیل زمانی گفت که دموکراسی بدترین نظام ممکن است به استثای اشکال دیگر حکومت که از آن بدترند…. دموکراسی به خودی خود چیز خوبی نیست دموکراسی وسیله ای است برای اجتناب از جباریت و استبداد، این کل مطلب است” انتخابات  از عوامل انتقال قدرت و نماد دموکراسی است اما انتخابات تنها اصل حاکم بر دموکراسی نیست و نمی تواند تنها شرط برای دستیابی به یک حکومت مطلوب به حساب آید؛ تنها کافی است که نگاهی به پاکستان که به خطرناک ترین نقطه جهان مشهور است بیندازیم تا ببینیم که با وجود اینکه دارای انتخاباتی آزاد با نظارتهای کافی برای منصفانه بودن آن است این بهره مندی کمترین خیر را برای مردم این کشور داشته است.

به نظر می رسد که پیش از اینکه بحث در رابطه با فرم حکومت اهمیت پیدا کند کارکرد اصلی حکومت که تامین امنیت شهروندان است در اولویت قرار گیرد کما اینکه اگر یک ساختار سیاسی به صورت کاملا دموکراتیک اداره شود اما نتواند امنیت شهروندانش را تامین کند ضرورتش را از دست داده است. آنچه که یک نظام سیاسی را مطلوب  جنبش های دموکراتیک میکند بیش از شکل حکومت محتوای آن است که بایستی بر اساس به رسمیت شناختن و حفاظت از حقوق مردم شکل گیرد با این حساب اصول حقوق بشر و تحقق آزادی های اجتماعی و فرهنگی الویت  دیگر یک نظام دموکراتیک است که بایستی در یک ساختار سیاسی مطلوب به عنوان پیش فرضی بدیهی برای جریانات و گروههای پیروز در انتخابات تلقی شود.

تاکید صرف بر رای و نظر مردم جنبه ی دیگری نیز دارد و آن این است که اکثریت، برخی حقوق بنیادین را برای همه مردم قبول نداشته باشند یا به این بهانه که فلان مسئله احساسات عمومی را جریحه دار می کند سعی کنند آزادی های دیگران را محدود کنند این گونه موارد در جوامع شرقی به وفور یافت می شود برای مثال به نظر میرسد در کشورهای اسلامی اکثریت مردم با حکم اعدام برای همجنس گرایان یا کسانی که زنای محصنه انجام میدهند موافق باشند، در این گونه موارد تکلیف حکومت دموکراتیک بر آمده از رای مردم چیست؟

اینجا است که خطر استبداد اکثریت خود را نمایان می کند موضوعی که تعدادی از اندیشمندان از جمله جان استیوارت میل نظرات خود را ابراز کرده اند، در یک حکومت مطلوب نظر اکثریت در مواردی که باحقوق بنیادین انسانها در تناقض بایستی به کنار گذاشته شود و حقوق بنیادین به عنوان اصلی خدشه ناپذیر برای مردم چه اکثزیت باشند و چه اقلیت در نظر گرفته شود.

از سویی دیگر در فرایند انتخابات در حکومتهای انتخابی شاهد بروز و ظهوری نوعی پوپولیسم هستیم که بسیاری از منتقدین نظامهای دموکراتیک روی آن انگشت گذاشته اند، در هر صورت نخبگان سیاسی هر چند سال یکبار برای حفظ یا تصاحب قدرت به رای مردم نیاز دارند که این نیاز آنها را به توده گرایی میکشاند، سیاست و اقتصاد که مقوله ای پیچیده و تخصصی است با ساده سازی های غیر دقیق به بحث روزمره مردم تبدیل شده و کاندیدهای انتخابات برای جذب رای مردم متوسل به شعارهای غیر واقعی، پوسترها و بیلبوردهای رنگی و برگزاری شوها، کارناولها و فستیوالهای مختلف می شوند که طبیعتا هیچ یک از اینها از جنس سیاست به معنی دقیق کلمه نیست و موجب سیطره فضایی احساسی و توده وار بر عقلانیت سیاسی می شود. هر چند تحزب از بار منفی حرکتهای پوپولیستی کاسته است اما هیچگاه نتوانسته آن محو کند.

همچنین عدم ثبات حاکمان و دوره های محدود چهار ساله سبب شده تا بسیاری از سیاست مداران از برنامه های دراز مدت امنیتی سیاسی و اقتصادی که هزینه زا نیز هست به سبب ترس از دست دادن قدرت در انتخابات آینده دست کشیده و به برنامه های محدود چهار ساله برای اداره کشور اکتفا کنند. اینها همه انتقاداتی موجه نسبت به دموکراسی و انتخابات است که سبب ابراز این حرف چرچیل شده است که “دموکراسی بدترین نظام ممکن است” و این پرسش را تقویت می کند که دیگر چه جایی برای دفاع از دموکراسی و انتخابات آزاد باقی میماند وقتی تصور حاکمی مصلح و پایبند به حقوق بشر و آزادی های اجتماعی و فرهنگی ممکن باشد؟

واقعیت این است که دموکراسی و انتخابات حاصل فشار مردم و عقب نشینی حاکمان برای محدود و پاسخگو کردن قدرت حاکمان بوده است نه چیزی بیشتر.  تاریخ به ما نشان می دهد که هر چند دیکتاتورهای مصلح مسبب پیشرفتهای بسیار برای جوامع خود بوده اند و با توسل به تفکرات مدرن و توسعه طلبانه بدون اینکه محدودیتهای دموکراسی حوزه عملشان را محدود کند، جامعه خود را به پیش برده اند اما بیماری خودکامگی امانشان نداده و بعضا موجب نابودی تمام دستاوردهایشان شده است.به نظر می رسد ظرفیت ذهنی انسانها هر چقدر هم که از مکارم اخلاقی بهرهمند باشند تاب قدرت مطلق را نداشته و خود کامگی و پارانویا دیر یا زود به سراغ دیکتارهای مصلح می آید و عقل آنها را زائل می کند.

با این حساب راهی جز دموکراسی و توسل به انتخابات آزاد با وجود تمام مشکلاتش باقی نمی ماند تا بتوان به حکومتی مطلوب با توسعه ای پایدار نائل آمد اما باید در نظر گرفت که انتخابات بیش از آن که امری مقدس در یک نظام دموکراتیک باشد ضرورتی برای اجتناب از آفات یک حکومت دیکتاتوری است، همچنین می توان نتیجه گرفت که هدف قرار گرفتن انتخابات آزاد بدون تکیه بر حقوق بشر و آزادی های اجتماعی و فرهنگی برای یک جنبش سیاسی نتیجه ای مطلوب را عاید نیروهای دموکراسی خواه کشور نخواهد کرد و در صورت تحقق آن  شاهد برقراری پوپولیسمی دیگر و تنها سهم ما از یک حکومت دموکراتیک مطلوب شرور آن خواهد بود و از آنجا که حقوق بنیادین بشر و محتوای اصلی یک بازی دموکراتیک مورد توافق قرار نگرفته است خیلی زود نتایج کوتاه مدت به دست آمده نیز از بین میرود و نیرویی سیاسی که پیروز انتخابات آزاد شده است به سوی برقراری استبدادی دیگر به پیش میرود.