داس و چکش و بیل

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

انتخاب ابزار تولید نقش مهمی در روند تکامل اجتماعی دارد، حالا می خواهد این کار دو میلیون سال قبل انتخاب شده باشد، یا زمانی که میمونها بالای درخت بودند، یا چند سال قبل که از روی درخت پائین آمدند. به هر حال بعد از این همه مدت سردار عبدالرضا آزادی که معاون فرهنگی بسیج و کارش ممانعت از آزادی ماهواره هاست، گفت: “نمی توان با ماهواره ها چکشی برخورد کرد.” بعد از نیم ساعت گفت: “پسر! اون آچار فرانسه رو بیار” بعد از ده دقیقه هم گفت: “جواب نمی ده! پسر! اون بیل رو بده” و سر آخر موبایلش را روشن کرد و زنگ زد به بخش موتوری بسیج و گفت: “داداش! می خواهیم با ماهواره ها برخورد فرهنگی کنیم، دو تا بیل مکانیکی، یه گریدر و یه جرثقیل برامون بفرست.” بعد فکری کرد و گفت: “به جرثقیل کسی آویزون نباشه، فعلا رفتیم تو برخورد فرهنگی.” البته برخورد فرهنگی یا حداقل تصور برخورد فرهنگی را تبریک می گوئیم، البته بعید می دانیم حالا حالا ها جواب بدهد، البته این میمون تا از درخت پائین بیاید چند هزار سال طول کشید، بقول سوته دلان: “صبر کوچیک خدا هزار ساله” ما هم که ساعت مان به وقت قیامت تنظیم شده.

 

گالیله را کشتند

البته گالیله خیلی دانشمند بزرگ و مهمی بود، زمین هم گرد است. غربی ها هم دنبال علم نیستند، وگرنه این همه دانشجویان ما برای تحصیل به اروپا و آمریکا نمی رفتند. همین نشان می دهد که دانشجویان ما هم دنبال علم نیستند. برای همین است که آقای اختری نماینده مجلس و یکی از دیپلمات های ایرانی نمی گفت: “اعدام گالیله نشان داد که غرب دنبال علم نیست.” واقعا شما قضاوت کنید، اگر غربی ها دنبال علم بودند امکان داشت که گالیله را اعدام کنند. البته خود غربی ها می گویند که گالیله اعدام نشده، حالا یا از ترس جمهوری اسلامی این حرف را می زنند، یا از ترس مجامع حقوق بشری. بعضی از مقامات ایران هم از اینکه گالیله را ایتالیایی ها سوزاندند خیلی ناراحتند، خیلی کار بدی است که او را سوزاندند، می توانستند مثل منتظری او را در خانه خودش حصر کنند که هم زمین نچرخد و هم زمین صاف بشود که مشکل همه حل شود. حالا اینکه گالیله هفت سال پس از محاکمه اش در ایتالیا و اخراجش از دانشگاه در سال ۱۶۴۲ مرد و از آن زمان تا حالا ۴۰۰ سال می گذرد، موضوع دیگری است. به هر حال غربی های بی احساس دشمن علم، گالیله را نکشتند، حالا هر کار دیگری کردند، خاک بر سرشان که اینقدر بی شعور بودند.

 

کنسرت بی کنسرت

در همه جای دنیا نمایندگان مجلس( دور از جان آقای لیاخوف) از دولت می خواهند به مردم زور نگویند، از حقوق مردم دفاع می کنند، به دولت دستور می دهند که مراعات حقوق ملت را بکنند، در ایران مجلس به دولت دستور می دهد جلوی ساخت فیلمهای مورد توجه مردم را بگیرد، مجوز چاپ کتاب را ندهد، مانع تشکیل انجمن روزنامه نگاران شود و چنان که امروز نمایندگان گفتند: “دولت نباید به گروههای موسیقی مجوز برگزاری کنسرت بدهد و پرواز هواپیماها نباید با ساعت اذان هماهنگ باشد.” البته در مورد پرواز هواپیماها من شدیدا با نمایندگان مجلس موافقم، معنی ندارد که هواپیماها در ساعت اذان پرواز کنند. حتی باید از پرواز هواپیماها در روزهای جمعه که وقت اجرای نماز جمعه است خودداری کنند. و چه خوب می شد در ماه رمضان، ده روز اول ماه محرم، ایام فاطمیه، اربعین و غیره پرواز هواپیماها انجام شود. اصلا چه لزومی دارد هواپیما در ایران پرواز کند. جمعش کنیم برود پی کارش.

 

نظارت بر انتخابات سوریه

کار از “گندیدن نمک” و این ماجراها گذشته است. بالاخره نمایندگان مجلس ایران هم هیچی نباشد خودشان فکر می کنند نماینده اند، گیریم ما احساس کنیم اشتباه می کنند، ولی واقعا اینطور نیست که هر چه ما فکر می کنیم درست باشد. ما ممکن است فکر کنیم دولت سابق دزد بوده یا دولت فعلی کارهایی را که باید نمی کند، ولی ما می توانیم بیخود کرده باشیم. حالا دولت یک جورهایی قابل دفاع است، ولی مجلس را به نظرم فقط خود لیاخوف می تواند نجات بدهد. و قبل از اینکه نجاتش بدهد، خبر داده شده که “هیات پارلمانی ایران بر انتخابات سوریه نظارت می کند.” و البته این خیلی چیز خوبی است، چون همین نمایندگان مجلس همه شان با تقلب و بداخلاقی انتخاباتی مخالفند، خودشان نماینده مردم اند، خودشان بدون تقلب نماینده شدند. بالاخره کاچی به از هیچی.

 

یونسی همان مشائی است

من فکر کنم یک قرصی، کپسولی، شیشه ای، موادی، چیزی وجود دارد که هر چند ماهی آن را به یکی از مسئولین مربوطه می دهند و از آن پس او به مدت یک ماه پشت سر هم حرف می زند، بعد یکباره از ساعت ده صبح روز شنبه هفتم خرداد لال می شود تا دفعه بعد. تا چند روز قبل رسائی این قرص را خورده بود، یک مدتی هم الهام خورده بود. الآن شیشه اش را دادند به زاکانی که همین هفته قبل گفته “فیلم روحانی را از روی کتاب هاشمی ساختند.” و گفته “جنس یونسی مثل مشائی است.” احتمالا موقع سخنرانی یونسی آقای زاکانی صدای شکستن شیشه و پرت شدن خرده شیشه ها را شنیده و یاد جنس مشائی افتاده و فکر کرده این دو تا شبیه هم هستند. البته نه اینکه من فکر کنم جنس مشائی با یونسی فرق دارد یا ندارد. من جنس مشائی را اصلا امتحان نکردم. احمدی نژاد که امتحان کرده بود هم “توهم ” شدید زده بود و هم “هاله نور” دیده بود. این مشخصات به مصرف “شیشه” یا “مت آمفتامین” می خورد، چون هم توهم دارد و هم هاله نور و هم احساس سرخوشی بی دلیل. ولی یونسی اصلا این خصوصیات را ندارد. به نظرم با وجود تخصص زاکانی ولی در انتخاب جنس اشتباه کرده.

 

بیلبوردهای به دل نگرفتنی

اصولا آدمهای بامزه ای هستیم، یعنی هم گوله نمکیم هم حبه قند. بیلبورد می نویسیم به طول هجده متر و عرض سه متر و 54 متر مربع مرگ بر آمریکا می گوئیم و علیه مذاکرات ایران و آمریکا شعار می نویسیم، بعد می گوئیم به دل نگیرید. چشم! ما که به دل نمی گیریم، به بنده و جد و آباء و خواهر و مادر بنده که توهین نشده که به دل بگیرم. آمریکایی ها هم که در ایران نیستند که به دل بگیرند یا نگیرند. مردم هم که اگر طرفدار رابطه با آمریکا نبودند در انتخاب بین جلیلی و روحانی هجده میلیون رای به روحانی نمی دادند و چهار میلیون رای به جلیلی. پس در این وسط کسی نمی ماند که بخواهد چیزی به دل بگیرد. خارجی ها هم اصولا مثل ما اهل به دل گرفتن نیستند، سی و پنج سال به آمریکا گفتیم الهی بمیری و گفتیم مرگ بر اوباما و فحش دادیم، آخرش این شد که همه روسای جمهور آمریکا فارسی را در حد سلام و خداحافظ و تبریک سال نو یاد گرفتند، اگر به دل می گرفتند که حسین شان گوشی موبایلش را روشن نمی کرد به حسن مان زنگ بزند، یا وندی به جواد بگوید: “جواد جون! خوبی؟” ولی مسئله این است که اگر دوست داریم بقول آقای مرتضی طلایی عضو شورای شهر تهران “بیلبوردهای ضدآمریکایی شهرداری را نباید به دل گرفت.” حتما پاسخ این سئوال را هم بلد است که اگر نباید به دل گرفت، اصلا برای چی نوشتی؟ اصلا برای چی نصب کردی؟ لابد می خواهید بگوئید که در مملکت هزار تا کار می شود و هیچ دلیلی ندارد، این یکی هم روش. خوب! من هم از همین ناراحتم. قبول کنید آدم ناراحت می شود.

 

الراشی و المرتشی و الماشی

پیغمبر اسلام هم گفته “الراشی و المرتشی و الماشی بینهما ملعونون”، یعنی رشوه دهنده و رشوه گیرنده و واسطه بین آنها لعنت شدگانند. چقدر هم حرف قشنگی است. جمهوری اسلامی هم قسمت اولش را کاملا اجرا می کند، یعنی همین مرحوم مه آفرید خسروی بخاطر دادن رشوه اعدام شد. شتر مرد، حاجی خلاص! تا این مفسدین اقتصادی باشند که به مسئولان مظلوم و شریف نظام به زور رشوه ندهند. نه تنها رشوه داده بلکه نامه هم نوشته. باز رشوه داده بود یک حرفی، در این چند سال بعد از رشوه کسی کاری نداشت، همه اش محاکمه اش می کردند، برای چی نامه نوشته؟ حتما یکی پیدا می شود و می گوید “جمهوری اسلامی تنها حکومتی است که در آن رشوه دهنده را مجازات می کنند و رشوه گیرنده را کاری ندارند.” خوب! کار الکی که نمی کنند. دلیل دارند. کسی که رشوه می گیرد حتما نیاز مالی دارد. گیریم پنج میلیون حقوق می گیرد و ده میلیارد رشوه. مردم از احتیاجات مسئولان چه خبر دارد. شاید نیازی دارد که نمی تواند بگوید. یک خانه خریده در تورنتو حالا مانده چطوری پولش را بدهد. گناه نکرده که خانه خریده. بعد هم خیلی آزادانه درخواست کرده که “فلانی! یا ده میلیارد رشوه می دهی یا جلوی کارت را می گیرم.” خیلی دموکراتیک. آقای رشوه دهنده هم می تواند ندهد، مگر مجبور است کار کند؟ همین است که آقای شهرام جزایری عرب میلیاردها رشوه داد آخرش هم هی رفت زندان تا همین حالا، ولی کسانی که از او رشوه خریدند تا همین حالا یا وزیر و وکیل اند یا اگر زندان هم رفتند به دلیل دیگری رفتند. یعنی منظور این است که بالاخره مجازات می کنند، حالا همه اش را مجازات نمی کنند، نصف اش را که می کنند. باز ۶۵ سانت جای شکرش باقی است.