نامه ها بهانه است، انتخابات مسئله است

آرش غفوری
آرش غفوری

بگذارید این مقاله ام را با یک پیش فرض شبیه سازی شده آغاز کنم. انتخابات ریاست جمهوری یازدهم طبق برنامه برگزار می شود و شورای نگهبان هم مسئول تایید یا رد صلاحیت کاندیدهاست. در میان کاندیداهاt اسفندیار رحیم مشائی (یا هر فرد دیگری از حلقه اول نزدیکان احمدی نژاد) هم حضور دارد. حالا سئوال اینجاست که شما اگر جای آقای جنتی بودید، صلاحیت مشائی را تایید می کردید؟ بگذارید فرض خیلی محتمل خودم را ادامه هم بدهم. اگر شوای نگهبان صلاحیت مشایی را تایید نکند، آن وقت چه می شود؟ یکی از بدیهی ترین حالت ها این است که احمدی نژاد اعلام می کند انتخابات را برگزار نمی کند (دقت کنید رئیس جمهور، انتخابات بعدی را برگزار نمی کند. این هم با توجه به نوع رویکردی که احمدی نژاد در دور دوم ریاست جمهوری خودش انتخاب کرده خیلی عجیب نیست). چنین حالتی برای انتخابات مجلس در سال 1381 پیش آمد. خاتمی تهدید شد که اگر انتخابات را برگزار نکند سپاه مسئول برگزاری انتخابات می شود و خاتمی آن انتخابات را ( به دلیل واهمه از مشکلاتی که برای نظام جمهوری اسلامی و اصلاح طلبان در آینده ممکن پیش آید) برگزار کرد. اما احمدی نژاد در قبال این تهدید چه می کند؟ حتمن نمی گوید که انتخابات را برگزار خواهد کرد. خاتمی اگر انتخابات مجلس هفتم را برگزار کرد، هنوز در نظام ریشه داشت و به آینده می اندیشید. احمدی نژاد چه آینده ای در این نظام دار که انتخابات را برگزار کند، درحالی که حاکمیت تنها منتظر پایان ریاست جمهوری اش است تا یک سری حساب ها را با او تصفیه کند؟ احمدی نژاد در بدترین حالت، می رود خانه اش می نشیند و انتخابات ریاست جمهوری برای اولین بار در ایران توسط نهاد دیگری غیر از دولت برگزار می شود، تازه اگر هم که برگزار شود. در این حال به لحاظ عملی، کشور بدون رئیس جمهور است.

حالا سوی دوم قضیه را در نظر بگیرید. شورای نگهبان، مشایی را تایید صلاحیت کند (حالا یا از طریق حکم حکومتی یا به روال معمولی، شکل تایید صلاحیت خیلی مهم نیست) به این امید که بتواند او را در انتخابات مدیریت نماید. مشایی غیر از اینکه می تواند از منابع عظیم دولتی برای تبلیغات خود استفاده کند (همانگونه که احمدی نژاد در سال 88 این کار را کرد)، اما او یک برگ برنده دیگر هم دارد. شب انتخابات، سایت های رسمی دولتی خبر از پیروزی مشائی بدهند و فردای انتخابات، دولت او را رئیس جمهور بنامد. پاسخ اصول گرایان و نهادهای حاکمیت به این سناریو چیست؟ حالا مشایی یا واقعن رای آورده یا تقلب کرده است؟ اگر رای آورده باشد که جریان انحرافی، دولت را در دست می گیرد و اگر تقلب کرده باشد چه کسی است که جرات دارد بگوید در انتخابات تقلب شده؟ این را که موسوی 4 سال پیش گفته بود.

تمام این دعوای احمدی نژاد با برادران لاریجانی، نقشه مجلس و بخشی از نهادهای حاکمیتی برای تغییر قانون انتخابات و البته ژست های مخالفت که توسط احمدی نژاد گرفته می شود، تنها و تنها یک سویه دارد و آن هم انتخابات مجلس آینده و حال معادله ساده ای است که من در بالا آن را شبیه سازی کردم.

استراتژی احمدی نژاد در سال 84 و 88 خیلی ساده و البته هوشمندانه بود. “هاشمی را به نظام پیوند بزن. هاشمی را بکوب”. با این کار، یعنی از کل نظام انتقاد کردی. آن وقت تو یک کاندیدای ریاست جمهوری از منظر دفاع از نظام جمهوری اسلامی نیستی، تو یک اپوزسیونی که بر جو نارضایتی سوار شدی تا شعار بدهی: “احمدی بت شکن، بت بزرگ رو بشکن”. خب “بت بزرگ” شکست. بچه هایش به زندان رفتند و خودش هم بازی را باخت. ریاست جمهوری را واگذار کرد، تسلطش بر دانشگاه آزاد و منابع مالی آن کم شد و از ریاست خبرگان هم کنار رفت. اما آیا بازی احمدی نژاد تمام شده است؟ به نظر نمی رسد. خودش هم – حالا با خنده یا جدی – می گوید که راه دولت او با اتمام دوره ریاست جمهوری او به پایان نخواهد رسید. نه بازی احمدی نژاد تمام شده است و نه استراتژی او تغییر کرده است؟ فقط نماد “بت بزرگ”، دیگر هاشمی نیست. او هم از لحاظ استراتژیک و هم به لحاظ تاکتیکی به “بتی” بزرگ تر از هاشمی نیاز دارد.

اگر احمدی نژاد اینگونه نهادهای امنیتی را مورد طعنه قرار می دهد (سپاه پاسداران)، روزنامه و خبرگزاری وابسته با بزرگ ترین رکن نظام را تهدید می کند (روزنامه کیهان و خبرگزاری فارس)، از دخل و خرج نهادهای تبلیغاتی منتسب به رهبری و منصوب از سوی ایشان ایراد می گیرد (سازمان تبلیغات اسلامی)، اگر در یادبود فردوسی از شکستن ها “بت” هایی می گوید که با ایرانیت مخالف هستند و اگر با تمسخر تنها رکن سه گانه نظام را که منصوب مستقیم رهبری است (قوه قضاییه) به پوزخند طرف قرار می دهد که بودجه ات را کم می کنم، همه اینها به این دلیل است که پیکان حمله احمدی نژاد تغییر کرده، اما بازی و استراتژی او ثابت مانده است.

حالا سئوال اینجاست که احمدی نژاد چرا این کار را می کند؟ مگر او نمی توانست به سیاق دوره اول عمل کند و تا آخر هم ادامه دهد و یک رئیس جمهور محبوب – لااقل برای اصول گرایان متملق یا راضی – باشد؟ جواب ساده است، غیر از اینکه او، موجودیت خودش را در مخالفت با نظام می بیند – و همیشه هم به همین طریق رای بدنه مردم را بدست آورده است – احمدی نژاد با کل الیگارشی جریان اصول گرایی، خواسته یا ناخواسته به مشکل برخورده است. او نه هاشمی، نه خاتمی و نه حتی موسوی است که پس از جریان های سال 88، باز هم درون همین نظام، بسیاری با او همراه و همدل بودند. فردای پایان ریاست جمهوری احمدی نژاد، در ساده ترین شکل خودش، فرستادن آقای رئیس جمهور به همان اتاق محقر دانشگاه علم و صنعت و روانه کردن تک تک یاران حلقه نزدیکش به زندان اوین است. حالا اگر خود احمدی نژاد را هم روانه اوین نکنند، خیلی شانس آورده است. او که دیگر از موسوی و کروبی بزرگ تر نیست و سابقه انقلابی ندارد تا حصرش هزینه آور باشد. کسی هم در بیرون برایش تره خورد نمی کند. آنها که به ادعای پیروی از ولایت با او بودند، وقتی فرمان ولایت آمد که احمدی نژاد مطرود است، از او روی بر می گردانند، اصول گرایان سنتی و بروکرات هم که هیچ وقت با او خوب نبودند و همه 8 سال ریاست جمهوری او را، فرصت طلبانه با وی همراهی می کردند (و البته این بیچاره ها راهی غیر از این هم نداشتند). بدنه روشنفکر و دانشگاهی و فعالان سیاسی هم که اساسن از او روی گردان هستند و فکر هم نکنم سرنوشت احمدی نژاد حالا در خیابان نارمک یا در تپه های اوین، چندان برایشان فرقی داشته باشد. می ماند خودش و اطرافیانش که البته آن قدرها هم درکی از فردای سیاسی خودشان دارند که این فردای “پر از حادثه” را پیش بینی کنند.

خب در این شرایط برای احمدی نژاد، غیر از آنچه که در بالا گفتم چه راه دیگری باقی می ماند؟ ممکن است برخی بگوید که نظام به طرق قانونی می تواند احمدی نژاد را از ریاست جمهوری خلع کند. بلی، در ظاهر می تواند اما در باطن این امر تقریبن غیرممکن است. غیر از آنکه تغییر احمدی نژاد تحقق وعده آقای کروبی مبنی بر تمام نشدن دوره ریاست 4 ساله احمدی نژاد است و بندهای سست شده “بصیرت حکومتی” را برای همیشه پاره می کند، نظام به اندازه از هزینه های خلع قانونی احمدی نژاد هراس دارد که حتی برای یک سئوال و جواب ساده از او در مجلس، این همه چون و چرا می کند، آن وقت رئیس جمهور را به جلسه استیضاح بکشاند؟ هرگونه هزینه خلع قانونی احمدی نژاد، گره خورده با تار و پود نظام و میراثی است که از انتخابات سال 88 باقی مانده است. اگر پای احمدی نژاد در حوادث پس از انتخابات – وضعیت اقتصادی، ولایت ناپذیری و… – گیر است، خیلی های دیگر پیش از این سرنوشت خودشان را با احمدی نژاد سال 88 و نتایج انتخابات ریاست جمهوری گره زده اند. احمدی نژاد این را می داند که نظام هزینه تغییر او را نمی دهد و به همین علت است که ترکتازی می کند. چون اگر قرار باشد پرده ها برافتند، نه از “تو” و نه از “من” نشانی باقی نخواهد ماند. این جواب احمدی نژاد است به هر تلاشی برای تغییر او و به همین دلیل هم اگر در این هشت ماه تا انتخابات “شهید” نشود (!)، در خرداد ماه، بازی هیجان انگیزی را خواهیم دید.