گزارش

نویسنده
میترا سلطانی

بیان نگاهی ساده و واکاوانه…

نمایشگاه انفرادی عکس بهرام (کاوان) نصراله بیگی با عنوان “فصل پنجم” همزمان در دو شهر تهران و سنندج برگزار می شود.در این نمایشگاه  که به میزبانی گالری هنر تهران برپاشده ۳۰ عکس رنگی و سیاه و سفید در ابعاد ۷۵×۵۰ سانتیمتر به نمایش در آمده است. 

بهرام نصراله بیگی دارای مدرک کار‌شناسی ارشد کشاورزی بوده، عضو انجمن عکاسان ایران و انجمن سینمای جوان است و عکاسی را به صورت تجربی آموخته است. همکارمان در تهران نقد و نگاهی به این نمایشگاه دارد که در ادامه می خوانیم…

 

در عکاسی  شناخت هنرمند از موضوع به اندازه ی فن عکاسی مهم و مؤثر است. وقتی در اتوبان عکاسی می کنیم، مفهوم “اتوبان” موضوع ما را روشن می کند. همین تفاوت و تعبیر و تعریف ما از مفهوم “اتوبان” چهارچوب های ما را تنظیم می کند. کادرهای یک فرد معمولی از سوژه هایی همچون طبیعت، حیوانات و موضوعات بی جان با توجه به خواسته ها و ظرافت های مخصوص به خود ثبت می شود. اما یک عکاس خبری شاید با یک دید انتقادی مثل سیل در پیاده روها، مسافران منتظر، ترافیک یا هر چیز دیگر باشد. یک نگاه هنرمندانه هم، مجهز به شناختی ست که در جهان شخصی خود دارد. او وقتی در خیابان یا کوچه پس کوچه ها، میان مردم یا در اتوبوس بین مسافران گرفتار شده است، یک تلقی در ذهن اش از این تصاویر نقش می بندد. او خیابان را در وقت دل تنگی هایش یا مواقعی که در پاتوق ها به سر می برد، تعریف می کند. و کسی که در گوشه ی اتاق اش با اشیای بی جان دم می گیرد، هیچ تلقی یا احساسی از خیابان ندارد.

قطعا عکاس باید از آن چه می بیند، می شنود و احساس می کند دور نباشد و دوری از این ها جهان گنگی برایش فراهم می آورند که از تأثیر آثارش را می کاهد. نکته ای که در عکس های نصرالله بیگی هم شاهد آن هستیم وبا نگاهی دقیق تر به بررسی آن ها می پردازیم.

در آثار نمایشگاه بیگی نوع برخورد عکاس با فضا، بسیار صریح و آرام و بی‌آلایش است. به‌واقع چیزی که باعث می‌شود عکاس مدل خود را در این فضا قرار دهد، نوع ارتباط روحی مدل با آن فضاست، نه صرفا آنکه هنرمند بخواهد از شکوه طبیعت برای زیبایی عکس خود استفاده کند.

نکته ای که در اغلب فریم های این عکاس قابل توجه است ، دغدغه داشتن نسبت به انسان و زندگی اوست. او در همه‌ آثارش ، نگرش خاص خود را نسبت به مقوله‌ زندگی بیان می‌کند؛ زندگی در فضای کاری او نوعی اضطراب، تشویش، بی‌هویتی، پریشانی، خستگی و … را شامل شده که باعث می‌شود تا بر روی آثار او تامل کنیم و کاراکترهای درون عکس را با آنچه که از ما در این زندگی دیده می‌شود، مقایسه کنیم. به بیانی کارهای او نوعی هم‌ذات پنداری برای مخاطبانی است که در دنیای معاصر زندگی می‌کنند.
اگر تصاویر ضبط شده توسط این هنرمند رابا جزییات فراوان تماشا کنیم ، بی‌آنکه بدانیم متعلق به چه بازه‌ زمانی است، به‌راحتی می‌توانیم بفهمیم که این عکاس در همین دنیای امروز ما آدم‌ها زندگی می‌کند، همین دنیایی که برای بیانش دیگر نمی‌توان مثل گذشته‌ها به واقعیت‌ها بسنده کرد.

هنرمند در این عکس ها، قبل از آنکه بخواهد به جنبه‌ تکنیکال عکاسی فکر کند، در پی به نمایش گذاشتن محتواست که البته بر پایه‌ احساس استوار است. اما در این قاب ها، او توانسته هر دو جنبه را به نمایش بگذارد.

قرار دادن سوژه ها در میان چهارچوب های بی شماری که در برخی از تصاویر موجود است به شکلی کامل درخدمت  محتوای عکس است و بسته‌بودن فضا، عدم راهی برای گریز، رخوت و سیاهی عکس را بیشتر جلوه گرمی‌کند وآنکه وجود چارچوب‌ها در قاب تصویر، ارتباط بین دو فضای بیرون و داخل را برقرار می‌سازد و باعث می‌شود تا مخاطب زمان بیشتری را برای عکس بگذارد؛ چرا که هم باید دنیای این سو را کشف کند و هم از دنیای آن‌سوی موضوع سر‌در بیاورد.

بررسی وتثبیت زمان مناسب برای درج عکس ها، از انتخاب‌های هوشمندانه‌عکاس است. زمانی که در آن توانسته هم تاریکی و هم نور را در قاب خود اعمال کند.

ساده نگریستن به دنیای پیرامون و نگرش از پس فیلتر ذهنی خود به دنیا و رعایت مواردی همچون برقراری ارتباط مناسب روحی با موضوع، شناخت کامل از فضایی که قرار است در آن عکسی متولد شود، نوع کادربندی، استفاده‌‌خوب از نور، ارائه‌‌نگاهی نو به یک موضوع کهنه، دست پیدا کردن به کنتراستی نسبتا خوب، قرار دادن موضوع در مرکز قطرهای قاب، اگرچه نقطه‌ها‌یی قوی به لحاظ بصری نیستند، اما برای این عکس ها مناسب هستند و گم‌شدن موضوع و به‌دست فراموشی سپرده شدن آن‌را نمایش می‌دهند و همچنین می‌دانیم که اگر عکاس صرفا قرار بود توسط این شکل از انتخاب موضوع، شناخت خود را از نقاط قوت بصری به نمایش بگذارد، نقطه‌های دیگری برای این‌کار وجود داشتند؛ یعنی آنکه عکاس در وهله‌نخست، به محتوای عکس اندیشیده و بنا به مقصود مورد نظر خود، موضوع را در کادر خویش جای داده است.

ترکیب بندی  عکس ها در بسیاری از اوقات، باعث می‌شود تا آن هارا فریم هایی فراتر از آنچه از موضوعاتی این‌چنینی دیده‌ایم، بدانیم. به‌عنوان مثال؛  می‌بینیم که عکاس از بسیاری ازموضوعات دور شده است؛ این دور شدن چه به عمد و چه از روی اجبار، به‌هر حال ما را با فضایی جدید آشنا می‌کند که در آن قرار است تا شاهد یک نمای باز از موضوعی پرتحرک باشیم. در نهایت جایی که عکاس در آن نقطه دست به چکاندن شاتر زده است، برای ما فضایی می‌آفریند که حال و هوای یک داستان کوتاه را تداعی می‌کند؛ فکر کردن به تنهایی انسانی است که در آن سوی ایستاده است و به روبرو نگاه می کند.

با همه کم و کاستی ها و نقاط ضعف و قوت آثار این هنرمند  فراموش نکنیم که عکس های نصرالله بیگی، بیان نگاهی ساده و البته جستجوگر به بخش‌هایی از زندگی است که گاهی تا مرز ندیدن و فراموش شدن پیش می‌روند اما دوباره توسط یک عکاس و دوربین‌اش متولد می‌شوند.