بولدوزرها و فولکس ها

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

همزمان با هیاهوها و تهدیدهای محافظه‌کاران و اقتدارگرایان علیه ورود سید محمد خاتمی به صحنه‌ی ‏رقابت‌های انتخاباتی در سال آتی، آن گروه از فعالان سیاسی که خود را تحول‌خواه یا دموکراسی‌طلب، و یا ‏جمهوری‌خواه توصیف می‌کنند نیز به‌گونه‌ای پرسش‌برانگیز، شروع به انتقاد یا اعتراض به حامیان و مدافعان ‏مشارکت خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری دهم، کرده‌اند.‏

می‌توان به علل و دلایل متعدد و گوناگون، موافق یا مخالف فعال‌شدن خاتمی در انتخابات ریاست‌جمهوری پیش ‏رو بود؛ بدیهی است که استرات‍‍ژی‌ها یکسان و مشابه نیستند. آنچه که غریب و معنادار می‌نماید، اعتراض و ‏انتقاد گزنده و طعن برخی فعالان سیاسی به موافقان حضور خاتمی در انتخابات آتی است.‏

مخالفان فعال‌شدن خاتمی -در طیف دموکراسی‌خواهان و تحول‌طلبان- را در حال حاضر می‌توان در سه ‏دسته‌ی عمده بازخوانی کرد:‏

نخست، آنهایی که اساسا” بحث انتخابات را در جمهوری اسلامی دیگر منتفی و سالبه‌ به انتفاع موضوع ‏ارزیابی می‌کنند و پیشاپیش حکم به عدم‌مشارکت و تحریم هر انتخاباتی داده‌اند که ذیل نظام سیاسی موجود ‏برگزار شود؛ ‏

دیگر، گروهی که معتقدند فعال شدن در روندهای انتخاباتی آتی باید با نقد تجربه‌ی دوران اصلاحات توام ‏باشد؛ این گروه ضمن تحلیل ترکیب قوای حاضر در حکومت، درپی رییس‌جمهوری هستند که بتواند تغییرات ‏عمده‌ای را در بلوک قدرت، هدایت و محقق کند؛

و آخر، آنانی که به تغییرات در ساخت قدرت نظر ندارند و بیشتر به تحولات اجتماعی و سیاسی در جامعه ‏مدنی (و به تعبیر دقیق‌تر در عرصه‌ی عمومی) نظر دارند و -احیانا”- به تاثیر نهایی جنبش‌های اجتماعی -بر ‏بلوک قدرت- می‌اندیشند و آن را پی‌گرفته‌اند.‏

این هر سه طیف خود را دموکراسی‌خواه می‌دانند؛ در این یادداشت، نگارنده پا به حوزه‌ی خطیر ارزیابی ‏ادعای آنان نمی‌نهد. اما آنچه را که جای تامل و پرسش می‌داند این نکته است که چرا هر یک از سه گروه یاد ‏شده -با وجود تفاوت‌ها و اختلاف‌نظرها- به‌گونه‌ای مستقل و برکنار از پروژه و استرات‍ژی اصلاح‌طلبان، راه ‏خویش نمی‌گیرد و افق‌های مطلوب خویش را محقق نمی‌سازد؟ چه ضرورتی است که این افراد و گروه‌ها ‏به‌جای دست‌یازیدن به راهبردی ایجابی و اثباتی، پیوسته رویکردی نفی‌ای و سلبی اتخاذ کنند و طعن بر ‏اصلاح‌طلبان و دموکراسی‌خواهانی زنند که بنا به تحلیلی -و به علل و دلایلی- موافق و مدافع حضور خاتمی ‏در انتخابات هستند؟

اگر موافق عدم‌شرکت و مبلغ تحریم‌اند، آن را تبلیغ و ترویج کنند؛

اگر گزینه‌ای جز خاتمی را مناسب این دوران و شرایط سیاسی-اجتماعی ارزیابی می‌کنند، پی او گیرند؛‏

و اگر درپی تقویت عرصه‌ی عمومی و نهادهای مدنی و ارتقاء وضع جامعه‌ی مدنی‌اند، کوشش‌های خویش را ‏به‌گونه‌ای اثباتی و ایجابی تعقیب نمایند؛

راه‌های نیل به “وضع مطلوب” پرشمارند؛ آن‌چنان که “دموکراسی” به‌مثابه‌ی “روش” یا شکل و یک گونه ‏نیست. توان افراد و قدرت جریان‌های سیاسی و اساسا” تمایل طیف‌های سیاسی به اقدامات پرمخاطره نیز ‏کاملا” متفاوت است؛ بماند که تحلیل‌ها گونه‌گون‌اند و از پتانسیل لایه‌ها و جنبش‌های اجتماعی برای تغییر و ‏تحول، و نیز توان حکومت برای مقابله یا تمکین به تغییر، ارزیابی‌های کاملا” متفاوتی ارایه می‌شود. این‌چنین ‏‏(پس) چه ضرورتی است که به‌جای درپیش‌گرفتن راهبرد خود، دایما” در مقام انتقاد از جریان‌های تقریبا” ‏همسو برآییم؟

‏ شگفتا که “تضاد اصلی” (تمامیت‌خواهان و اقتدارگرایان مسلط در ساخت قدرت و مخالفان و دشمنان ‏دموکراسی) فراموش می‌شود و به حاشیه می‌رود؛ و یک‌باره، مضمون مطالب و یادداشت‌ها و تحلیل‌ها، نقد ‏اصلاح‌طلبان حامی خاتمی می‌شود و انتقاد از عملکرد خاتمی و طعن بر تحلیل موافقان حضور او در انتخابات ‏آتی.‏

گیریم که جمعی از دموکراسی‌خواهان این سرزمین، آن‌چنان که زنده‌یاد مهندس مهدی بازرگان در ابتدای ‏انقلاب می‌گفت، “فولکس واگن”اند و نه “بولدوزر” (و البته در مقام تحلیل توان واقعی”بولدوزر”ها بر‌نمی‌آییم ‏که آیا حقیقتا” بولدوزراند یا خود را بولدوزر می‌پندارند) ؛ چرا این “بولدوزر”ها پیوسته بر “فولکس”ها طعن ‏می‌زنند که بی‌قدرت و کم‌توان هستند و تنها در مسیرهای غیرسنگلاخی حرکت می‌کنند و از آنان (فولکس‌ها) ‏توقع اقدامات بولدوزری دارند؟ ‏

‏”بولدوزر”ها از هر راهی که می‌توانند طی طریق کنند و اجازه دهند “فولکس”ها نیز از راهی که در ‏بضاعت و توان ایشان است، به‌سوی “وضع مطلوب” پیش روند.‏

چرا اثبات خویش را در نفی دیگران و طعن‌زدن بر ایشان می‌جوییم؟

راه‌های نیل به وضع مطلوب گونا‌گون‌اند، چنان که راه‌های نیل به حقیقت. اجازه دهیم که هرکس سر کار ‏خویش گیرد و به‌کار خویش مشغول گردد‌؛‌ قضاوت را به آیندگان بسپاریم؛ فردای تاریخ، همگان و راهبردهای ‏گوناگون را -صرف‌نظر از نیات و انگیزه‌های کنشگران و چگونگی پیگیری عاملان - مورد داوری قرار ‏خواهد داد که کدام “منطقی”تر، “مستدل”تر و “واقع‌بینانه”تر بود، به توفیقات عینی و اجتماعی بیشتری -مبتنی ‏بر منافع ملی- نایل آمد، و دموکراتیزاسیون را در سطحی گسترده‌تر و به‌گونه‌ای عمیق‌تر و درازمدت‌تر ‏محقق کرد.‏