اینجا ایران نیست؟

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

پرچم ایران را دستی با مچ بند سبز بر بلندترین قله جهان نصب کرده است. پرچم سه رنگ را یافته اند و سه دلاور که راه سخت رابه نام ایران رفته اند، برای همیشه در میان برفهای ابدی خفته اند. فرزندان آرش کمانگیر جان را فدای نام بلند ایران کرده اند. آنان دیگرنیستند اما “مسیر ایران” هستی ملتی را همواره فریاد خواهد کرد که شایسته قله ها است و همیشه درهای دوزخی زندان ها رابرویش گشوده اند.

با چشمان اشکبار، با تمامی قلبم، سه نام را بر صفحه مرداد می نویسم: آیدین بزرگی، پویا کیوان، مجتبی جراحی.

تردید ندارم که این جوانان استبداد مذهبی را هم دیگر خواهند کرد.

 

مردادماه آغاز شده است.تاریخ، این نام را با کودتا بیاد داردکه سرنوشت دمکراسی درایران را دگر کرد تا زنی سحرگاهی راه بردو زن دیگر ببندد: “اول سعی کردم با نگاه هشداردهنده، باعث شوم که حجابشان را رعایت کنند اما آنها نگاه طلبکارانه‌ای را تحویل من دادند، در مرحله بعد سعی کردم یادآوری کنم که آنها در کجا زندگی می‌کنند و فقط خطاب به آنها گفتم «ببخشید خانم‌ها آیا اینجا ایران نیست؟» جواب دادند که « ایرانه که ایرانه!» اما دیگر….”

چنین است آغاز هفته درتنها حاکمیت سیاسی-مذهبی جهان که داستان کتک خوردن خانم شمس ـ سی ساله به مجلس می رسدو غلامحسین اژه‌ای، ازعاملان قتل عام زندانیان “یورش گارد زندان‌ها به بند زندانیان سیاسی” را دروغ می خواند ومعترضان را تهدید می کند که اگر به کشور بازگردند تحت تعقیب قرار می‌گیرند. و۴ تن از دراویش گنابادی به ۸ سال حبس تعزیری و ۱۲ سال تبعید محکوم می شوند.

و مادران ۴ جوان محکوم به اعدام ازجهان استمداد می طلبند: “فریاد ما را برای نجات چهار جوان و جگرگوشه‌مان به گوش همه نهادهای مدنی و بین‌المللی رسانده، مانع اعدام آنان شوید”.

محمد خاتمی، در “انجمن شاعران” دولتی که باید درآن بزحمت گشت و یک “شاعر” پیداکرد و البته به نظر رئیس جمهور اسبق” میراث دار کلام و کلمه در جامعه ماست”، چنین می گوید: “این روزها کمی فضا بازتر است و ظاهرا احساس می کنیم همه چیز بهتر و راحت تراز قبل شده است.”

و در “این فضای بازتر” است که “حبیب” رهبرکنونی از “نخست وزیر امام” و “دوست خوب امام” می خواهد توبه کنند و به “دامان پر مهر امام و نظام” برگردند. فاطمه کروبی که همسرش به “توبه” دعوت شده و از قضا خودش در هیات منصفه حکومتی همکار” برادر گرامی جناب آقای حبیب الله عسگراولادی” بوده است، به او پیشنهاد می کند: “زمینه مناظره معترضین ۸۸ را با مجریان و دبیر شورای نگهبان فراهم آورد تا مردم بعنوان هیات منصفه ای اصلی به قضاوت در این امر مهم ملی بپردازند.”

“مقام معظم” درهفته ای که از خانه پدری اش در محله شورآباد مشهد رونمائی و “مسجد آیت الله خامنه ای” هم درتهران افتتاح شده است، دردیدار با “مسئولان کشور و کارگزاران عمده‌ نظام” که هاشمی و خاتمی به آن دعوت نشده اند و رئیس جمهور رفتنی و آمدنی تا کمر در برابرش خم می شوند، “سیاست کلی نظام” را اعلام می کند. “حضرت آقا” با تصویری که ازجنبش سبز می دهد، عملا وضعیت رهبران زندانی این جنبش را هم روشن می کند: “در سال ۸۸ بعضی خطای بزرگی را مرتکب شدند، کشور را در لبه یک چنین پرتگاهی قرار دادند، یک مشکل این چنینی را برای کشور تدارک دیدند. در این سالهای متوالی از اول انقلاب - منهای همان برهه‌ کوتاه سال ۸۸ - همیشه این دست‌به‌دست شدن قدرت و مسئولیت در کشور، با آسایش، با خوشی و با شادکامی همراه بوده است.”

یکی از لاریجانی ها که قوه قضاییه رادراشغال دارد و افزایش اعدام ها را حلال مشکلات می داند، بلافاصله به صحنه می آید و به جنبش سبز صفاتی پلشت تر از محمود احمدی نژاد می دهد. سخن صادق لاریجانی این است: “در این مدت اخیر کسانی که اهل فتنه سال ۸۸ و در جریان اصلاحات قائل به سکولاریزه شدن کشور و سیاست بودند و راه امام (ره) را بر نمی‌تافتند دوباره سر برآورده‌اند و گویی افعی جانشان گرما خورده است و به جنبش افتاده‌اند اما اشتباه می‌کنند چرا که امت تفکرات این گروه را برنمی‌تابد.”

 رهبر جمهوری اسلامی، ضمن تائید مجدد “کارهای بزرگ دکتر محمود احمدی نژاد” “سیاست” پایه ای را که “باید” انجام گیرد، ابلاغ می کند: “باید با استفاده از آنچه که تاکنون انجام گرفته است، و با بنا بر روی بنائی که تا امروز بالا رفته است، ان‌شاءالله کشور را پیش ببرند.”

معلوم می شود که “مدل جدید مردم‌سالاری دینی” را هم ایشان به دنیا عرضه کرده اند: “مدل جدید مردم‌سالاری دینی که ما به دنیا عرضه کرده‌ایم، همین انتخابات، همین دست‌به‌دست شدن قدرت اجرائی و قدرت تقنینی کشور، یکی از بزرگترین موفقیتها است. مردم‌سالاری دینی، مردم‌سالاریِ سالم است؛ بدون کارها و شگردها و خدعه‌هائی که در دنیا معمول است. من متأسفم از این که خیلی از جوانهای ما بی خبرند از این شگردهائی که در دنیا، در آمریکا، در غرب، در اروپا، در زمینه‌ی انتخابات به کار می برند، که ظاهر دموکراسی دارد، اما باطن غیر دموکراسی دارد…”

بر پایه این “باید” است که نحوه مبارزه با “دشمن” و تعامل با جهان روشن می شود: “واقعیت این است که کشور با یک جبهه‌ دشمن معاند مواجه است. مثل خیلی از چیزهای دیگر و عرصه‌های دیگر که ما در دنیا تکیم، در این قسمت هم در دنیا تکیم! نداریم کشوری را که یک جبهه‌ی معارضِ معاندی با این عرض و طول در مقابلش وجود داشته باشد؛ در مقابل ما هست. جبهه‌ ارتجاع هست، جبهه‌ استکبار هست، برخی از سردمداران کشورهای غربی هستند، برخی از ضعفای مسئولان دولتهای منطقه‌ای هم هستند؛ بالاخره یک جبهه‌ای است در مقابل ما.دومین نکته‌ای که در این زمینه وجود دارد، مسئله‌ی تعامل با دنیا است؛ که این روزها زیاد هم گفته می شود. ما معتقد به تعامل با دنیا هستیم. در تعامل با دنیا، باید طرف مقابل را شناخت؛ اگر نشناسیم، پشت پا خواهیم خورد. پرونده‌ی خصوم خودمان را فراموش نکنیم. ممکن است انسان یک وقتی سابقه‌ای را به رو نیاورد؛ اشکالی ندارد. شما یک وقتی با یک شخصی مواجه‌اید، می خواهید یک کاری را انجام دهید، یک سابقه‌ای هم از او دارید، مصلحت نمی دانید به رو بیاورید؛ این اشکالی ندارد، اما این سابقه یادتان نرود؛ اگر یادتان رفت، پشت پا خواهید خورد، ضربه خواهید خورد. آمریکائی‌ها می گویند ما می خواهیم با ایران مذاکره کنیم. خب، سالها است که می گویند می خواهیم مذاکره کنیم؛ این یک فرصتی نیست که برای ما به‌وجود آوردند. من اول سال گفتم که خوشبین نیستم. در مسائل خاص، مذاکره را منع نمی کنم - مثل مسئله‌ی خاصی که در قضیه‌ عراق داشتیم، و بعضی از قضایای دیگر - لیکن من خوشبین نیستم؛ چون تجربه‌ی من این را نشان می دهد. آمریکائی‌ها، هم غیرقابل اعتمادند، هم غیر منطقی‌اند، هم در برخوردشان صادق نیستند. این چهار ماهی هم که از آن صحبت ما گذشت، همین را تأیید کرد؛ موضعگیری‌های مسئولان و دولتمردان آمریکا نشان داد که همین مطلبی که ما گفتیم - که گفتیم خوشبین نیستیم - درست است؛ خود آنها عملاً این را تأیید کردند. انگلیسها هم یک جور دیگر، دیگران هم یک جور دیگر. تعامل با دنیا هیچ ایرادی ندارد، ما از اول هم اهل تعامل با دنیا بودیم؛ منتها در تعامل، طرف مقابل را باید شناخت؛ شگردهای او را باید دانست؛ هدفهای اساسی و کلان را باید در مدّ نظر داشت. ممکن است دشمنی سر راه شما را بگیرد، بگوید از اینجا نباید جلو بروید. سازش با او به این صورت نیست که شما قبول کنید، برگردید؛ هنر این است که شما کاری کنید که راهتان را ادامه دهید، او هم مانع کار شما نشود؛ والّا اگر چنانچه توافق و تفاهم به این معنا بود که او بگوید شما باید از این راه برگردید، شما هم بگوئید خیلی خوب، این که خسارت است. توجه به این جهات باید از سوی مسئولین و دولتمردان وجود داشته باشد.”

می توان سخنان راهبردی “مقام رهبری” را ـ- که عین آن علیرغم طولانی بودن عمدا نقل شد-ـ چنین خلاصه کرد:

ادامه راه در سیاست داخلی و خارجی: “هنر این است که شما کاری کنید که راهتان را ادامه دهید، دشمن هم مانع کار شما نشود.”

و البته درراس “جبهه‌ دشمن معاند” آمریکاست که در “چهارماه ” گذشته- یعنی از فروردین تا 2 مرداد- “موضعگیری‌های مسئولان و دولتمردان آمریکا نشان داد” که نباید به آنها خوش بین بود.

سخنان “مقام معظم” بلافاصله توسط منصوبان تعبیر و تفسیر می شود: “اعتدال” یعنی فریب “دشمن”. قاعدتا هم فرمایشات ایشان فصل الخطاب و حرف اول و آخر است.نیازی هم به سند ندارد. تجربه شخصی حضرتشان کفایت می کند.

 کلیه اسناد و رویدادهای هفته جاری حکایت از این دارد که “مذاکره” با جمهوری اسلامی به متن اصلی سیاست آمریکا تبدیل شده است.

 واشینگتن پست می نویسد: “کنگره آمریکا ارسال طرح جدید تحریم ایران را به تعویق انداخت.” ۱۳۰ نماینده کنگره آمریکا درنامه ای از اوباما در خواست می کنند باجمهوری اسلامی مذاکره کند.حتی پیشنهاد ملاقات اوباما و روحانی در نیویورک مطرح می شود.برنت اسکوکرافت، و زبینگیو برژینسکی، مشاوران سابق امنیت ملی آمریکا، از جمله چهره هایی هستند که از ملاقات مستقیم اوباما با روحانی در جریان مجمع عمومی سازمان ملل که در ماه سپتامبر در نیویورک برگزار می شود، حمایت می کنند.

این دیدگاه اکنون در میان سیاستمداران آمریکا طرفداران زیادی دارد: “ملاقات اوباما و روحانی می تواند زمینه را برای رئیس جمهور جدید ایران به منظور توافق با غرب آماده کند.”

در منطقه دو اتفاق مهم دیگرهم می افتد که “نظام مقدس” با همان منطق همیشگی با هردومخالفت می کند:

ـ شاخه نظامی حزب‌الله در فهرست تروریستی اروپا قرار می گیردو جمهوری اسلامی این اقدام را محکوم می داند.

ـ جان کری، وزیر خارجه آمریکا، از توافق اسرائیل و فلسطینی ها برای از سرگیری مذاکرات صلح خاورمیانه خبر می دهد و پیش بینی می کند که نمایندگان دو طرف به زودی برای مذاکرات مستقیم به واشینگتن سفر کنند. جمهوری اسلامی این مذاکرات را از هم اکنون “شکست” خورد می نامد.

آخر هفته خبر می رسد که شورای امنیت با اپوزیسیون سوریه تشکیل جلسه خواهد داد. گزارش رویترز از موافقت کنگره آمریکا با مسلح کردن شورشیان سوریه حکایت دارد.ژنرال مارتین دمپسی، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا در باره نتایج دخالت نظامی در سوریه گزارشی به کنگره می دهد که حاوی برآوردهزینه پنج طرح مختلف است؛ از هزینه آموزش شورشیان سوریه تا شرکت تمام عیار نیروهای آمریکایی در جنگ داخلی این کشور.

روزهای هفته به گمانه زنی و انتظار در باره ترکیب کابینه ای می گذرد که باید با “تدبیر و امید” راهی از ظلمات “نظام” بگشاید. جنگ گرگها براین متن شتاب می گیرد و در باره برخی همراهان “رئیس جمهور منتخب” که نامشان در تمامی کابینه های احتمالی هست، افشاگری هایی می شود که برخی درتاریخ “ نظام” بی سابقه است. روزنامه ضدملی کیهان از اختلاس کلان اکبر ترکان پرده بر می دارد. سوابق محمد نهاوندیان ورق می خورد و رد پایش از عضویت در حجتیه تا امروز دنبال می شود.

روزنامه تهران امروز ـ– از جناح قالیباف-ـ دست روی برگ سرنوشت سازی در باره علی یونسی- وزیر اطلاعات خاتمی و همراه همیشه حسن روحانی- می گذارد: “علی یونسی در نیمه دوم سال ۱۳۶۲ در مقام ریاست شعبه دادگاه نظامی، بیش از ۱۰۰نفر از اعضای شبکه مخفی و نظامی حزب توده ایران و ۳۰ نفر از اعضای سازمان فداییان، شاخه اکثریت را محاکمه و برخی را نیز به اعدام محکوم کرد.”

خبری که سبب می شودتا بخشی از زندگی علی یونسی؛ از دادگاه نظامی تا وزارت اطلاعات، از تاریکی بیرون بیاید.

و تا لیست اعضای دولت در خلوت و دوراز چشم مردم و حتی روزنامه نگاران نهایی شود، از تصویب پنهان “مقام رهبری” بگذرد و به صحن علنی مجلس برسد، اخبار متوجه مراسم تحلیف است. این اولین بار بعد از انقلاب اسلامی است که از مقامات خارجی برای شرکت در این مراسم دعوت به عمل می آید.

وزارت خارجه رئیس جمهور رفتنی رسما اعلام می کند که برای شرکت در مراسم تحلیف رئیس جمهور آمدنی ازمقامات همه کشورها به جز آمریکا و اسرائیل دعوت شده است: “احتمالا بسیاری از کشورها در سطح سران در مراسم تحلیف رئیس جمهور جدید حضور خواهند یافت.”

نخستین خبرها حاکی است :انگلیسی ها آری؛ خاتمی نه.و نور افکن ها روی جک استروا روشن می شود. سپاهیان و امنیتی های سابق که حالا رخت “ نمایندگی”پوشیده اند، فریاد به اعتراض بر می دارند: نماینده “روباه پیر” به ایران نیاید. روح اله حسینیان- که یار غارش سعید امامی در زمان وزارت علی یونسی کشتنش واجب آمد- میداندار است: “جک استراو به تحلیف بیاید با گوجه از او پذیرایی می‌کنم.”

درباره سفر ولادیمیر پوتین به تهران هم گزارش های متناقض منتشر می شود. باید صبر کرد و دید رهبران مهم جهان به مراسم تحلیف می آیندو یا همان مشتریهای همیشه شب جمعه را شاهد خواهیم بود.

روزنامه اوینینگ استناندارد، در روز آخر هفته تکلیف انگلستان و اروپا را روشن می کند: “موضع اتحادیه اروپا این است که سفارتخانه های اعضای آن می توانند نمایندگانی به این مراسم بفرستند، اما از آنجایی که سفارت بریتانیا در تهران بسته است، هیچ نماینده ای از سوی لندن در این مراسم حضور نخواهد داشت.”

باید صبر کرد و دید سران دیگر کشورهای دنیا درادامه “حماسه سیاسی” شرکت خواهند کرد یا نه؟

مرداد ماه دیگر شروع شده است. میهن زیرآفتاب سوزان تابستانی، سرنوشت خود را از این دست “نظام” درحال انتقال بدست دیگرش می بیند.

سایت فرا رو خبرمی دهد: “کم کم زمزمه های ورشکستگی صنعت خودرو به گوش می رسد.طبق گفته خودرو سازان سال گذشته بدلیل تصمیم‌ها و سیاست‌های دولت چهارهزارمیلیاردتومان متضرر شده‌اند. این زیان از بابت تاخیر در قیمت‌گذاری و اشتباه در تعیین قیمت خودروهای تولید داخلی بوده است.”

 گزارش روزنامه مردمسالاری حاکی است: “با خشک شدن دریاچه ارومیه، سونامی ۸ میلیارد تنی نمک در راه است.مرگ و نابودی اطراف دریاچه ارومیه پرسه می‌زند، غربت تلخی بر سکوتش جامانده و ترک‌های نقش‌بسته، جراحتش را عمیق‌تر کرده است. با کاهش مساحت دریاچه ارومیه و خشکی تدریجی، دریاچه ارومیه به شوره‌زاری ۸ میلیارد تنی تبدیل می‌شود که زیست‌بوم انسانی منطقه را از بین خواهد برد و در نهایت منجر به مهاجرت‌های ناخواسته و از بین رفتن بخش مهمی از کشتزارهای اطراف می‌شود”.

بانک جهانی اعلام می کند که دیگر به ایران وام نمی‌دهد.در پی عدم باز پرداخت ششماهه بدهی های ایران به این بانک در قبال وام‌های دریافتی، ایران بعد از این توان دریافت وام از این بانک را نخواهد داشت و در کنار زیمبابوه به عنوان کشوری با وضعیت غیر تعهدی قرار می‌گیرد.

یکی باید از “نظام مقدس” – پرورنده “خانم شمس ـ سی ساله”ها- بپرسد: اینجا ایران نیست که جوانانش می گریزند تادرآبهای دوردست قربانی امواج شوند؟ قایقی درحادثه مرگبار برای “پناهجویان ایرانی” در آب‌های اندونزی غرق می شود.یک جوان ایرانی ۲۳ ساله که سیدنی دیلی تلگراف او را سهیل معرفی کرده، به این روزنامه گفته تنها بازمانده از گروه ایرانی در قایق است…

آیدین بزرگی که مچ بند سبز بدست دارد ویکی از کوهنوردان گمشده درارتفاع هشت هزارمتری هیمالیاست و بایارانش رفته اند تا مسیر جدیدی بنام ایران به بلندترین قله جهان بگشایند، در آخرین نامه اش می نویسد: “اینجاییم تا بر تن یک کوه هشت هزار متری یادگاری خودمان را بنویسیم، نام ایران مان را حک کنیم، اینجاییم تا دوباره زنده شدن را زمزمه کنیم…عزم پرواز است. عزم ما عاشق است، شکست را نمی شناسد….”
و نامه اش رابا شعر احمدشاملو تمام می کند که سیزدهمین سال سفر همیشه اوست:
من وتو یکی دهانیم
که با همه آوازش، به زیباتر سرودی خواناست.
من و تو یکی دیدگانیم
که دنیا را هر دم، در منظر خویش تازه‌تر می‌سازد.
نفرتی
از هر آنچه بازمان دارد، از هر آنچه محصورمان کند، از هر آنچه واداردمان، که به دنبال بنگریم.
دستی
که خطی گستاخ به باطل می‌کشد.
من و تو یکی شوریم
از هر شعله‌ ای برتر، که هیچ گاه شکست را بر ما چیرگی نیست
چرا که از عشق رویینه تنیم.
و پرستوئی که در سرپناه ما آشیان کرده است
با آمد شدنی شتابناک
خانه را از خدائی گمشده لبریز می‌کند.