فیلم روز♦ سینمای جهان

نویسنده
امیر عزتی

po_ezati_01.jpg

با نزدیک شدن به پایان سال میلادی، سینماهای بسیاری از کشورهای دنیا همزمان دست به اکران فیلم های مخصوص ‏نوجوانان-مانند قطب نمای زرین و جزیره ارواح سرگردان- و فیلم های جدی بزرگسالان-همچون شیرهایی برای بره ها ‏و ایرینا پالم- زده اند. نمایش این فیلم ها در کنار آثار متعلق به سینمای گیشه سبب به وجود آمدن رنگین کمانی از فیلم ها ‏مختلف شده که در بخش معرفی فیلم های روز این شماره نیز بازتاب یافته است….‏

‎ ‎فیلم های روزسینمای جهان‏‎ ‎

lionofthelamb.jpg

‎ ‎شیرهایی برای بره ها ‏Lions for Lambs ‎

کارگردان: رابرت ردفورد. فیلمنامه: ماتیو مایکل کارناهان. موسیقی: مارک ایشام. مدیر فیلمبرداری: فیلیپ روسلو. ‏تدوین: جو هاتشینگ. طراح صحنه: جان رولفز. بازیگران: رابرت ردفورد[پروفسور استفن مالی]، مریل استریپ[جنین ‏راث]، تام کروز[سناتور جاسپر ایروینگ]، مایکل پنیا[ارنست رودریگز]، اندرو گارفیلد[تاد هیز]، پیتر برگ[سرهنگ ‏دوم فالکو]، کوین دان[هاوارد]، درک لوک[ستوان آریان فینچ]. 88 و 92 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. ‏

آریان و ارنست دو دانشجوی مصمم دانشگاه وست کوست تحت تاثیر استاد خود-‏‎ ‎دکتر استیون مالی- تصمیم می گیرند تا ‏معنا و هدفی مهم برای زندگی خود دست و پا کنند. ازاین رو به ارتش پیوسته و برای جنگ به افغانستان فرستاده می ‏شوند. در حالی آریان و ارنست بعد از گمشدن در حین عملیات برای زنده ماندن تلاش می کنند همزمان در واشنگتن، ‏خبرنگاری آرمان گرا به نام جنین راث موفق می شود تا برای مصاحبه با سناتور جاسپر ایروینگ-‏‎ ‎نامزد احتمالی آینده ‏برای ریاست جمهوری- وقت بگیرد. سناتور در طول مصاحبه از اهداف و نقشه هایش جهت کنترل خاورمیانه سخن می ‏گوید و ایران اتمی را بزرگ ترین تهدید برای امنیت ملی آمریکا می نامد. او برای از میان بردن این خطر دستور طرح ‏و اجرای عملیاتی نظامی را داده است. همان عملیاتی که آریان و ارنست در آن شرکت کرده اند. در کالیفرنیا نیز دکتر ‏مالی سعی دارد از طریق گفت و گو بر دانشجوی دیگری از طبقه مرفه که در جبهه مخالف افرادی چون ارنست و ‏آریان قرار دارد، تاثیر بگذارد… ‏

چرا باید دید؟

رابرت ردفورد 71 ساله از اسطوره های زنده سینمای هالیوود است. مردی که از ابتدای دهه 1960 با بازیگری وارد ‏سینما شد و دو دهه بعد با ساختن مردم معمولی کارگردانی و سپس تهیه کنندگی را نیز به کارنامه خود افزود. در میان ‏بازیگرانی که چون او به کارگردانی نیز پرداخته اند، غیر از کلینت ایست وود کمتر کسی پیدا می شود که برای اولین ‏فیلمش اسکار بهترین کارگردانی را دریافت کرده و بعدها بار دیگر نامزد همین جایزه[برای مسابقه حضور ذهن] شده ‏باشد. ردفورد 4 سال قبل اسکاری افتخاری نیز برای یک عمر فعالیت هنری خود دریافت کرد، بنیان گذار جشنواره ‏سندنس و حامی فیلمسازان جوان و مستقل در هر جا که زمانی تصویر مرد آمریکایی معترض به سیستم فریبکار بود یا ‏حداقل فریب خورده همین سیستم که می کوشید آن را اصلاح کند. این تصویر بعدها با زندگی شخصی و کارنامه او گره ‏خورد و ردفورد نماد آمریکایی خوب، معتقد به دموکراسی واقعی به دور از میلیتاریسم و اصلاح گری درون سیستم ‏گشت. این طرز نگاه در فیلم هایی که کارگردانی یا تهیه کرد بازتاب یافت و شیرهایی برای بره ها چشمگیرترین نمونه ‏آن است که در جهت مخالف سیاست های جورج بوش پسر گام برمی دارد. ‏

شیرهایی برای بره ها سوالی اساسی در پیش روی آمریکایی ها و به خصوص دولتمردان آمریکایی و شکل دهندگان ‏طرز تفکر[استادان دانشگاه یا نویسندگان و روزنامه نگاران] می گذارد: چقدر وجدان خود را راحت می یابید؟

شاید طرح چنین سوالی د قالب فیلمی 35 میلیون دلاری و پر از گفت و گو کاری عقلانی و یا لااقل سودآور به نظر ‏نیاید، اما در پشت این سوال بنیادین سیستمی به چالش طلبیده شده که جورج بوش و سناتور ایروینگ فقط نمایندگان حقیر ‏آن هستند. سناتور ایروینگ در برابر خبرنگاری متعهد که روش های او را غیر انسانی می یابد، سوالی را می پرسد که ‏چکیده طرز تفکر آمریکایی است: می خواهید در جنگ علیه تروریسم برنده بشوید؟ آره یا نه؟ ‏

دکتر استیون مالی استاد دانشگاه نیز به نقل از ژنرالی آلمانی به دانشجوی خود می گوید‎ ‎‏”تا به حال دیده نشده که شیرها ‏توسط گوسفندها هدایت و رهبری شده باشند!“‏

چنین برخوردهایی دنیای امروز ما را شکل می دهند. دنیایی که هنوز دولتمردانش ایمان دارند که جنگ ادامه منطقی ‏دیپلماسی است!‏

با این حال فیلم در قالبی نو که در ترافیک و بابل امتحان خود را به خوبی پس داد، در زمان موازی و در سه مکان ‏متفاوت قصه خود را پیش می برد. البته می تواند برای دوستداران تام کروز و فیلم های اکشن وی مایه سرخوردگی ‏باشد. اما برای کسانی که فیلم ها سیاسی حتی را صرفاً به دلیل مطرح کردن سوال دوست دارند و دنبال می کند، آخرین ‏فیلم دفورد اثری مهم و قابل اعتنا است. چون نتیجه ای مشخص یا راه حلی قطعی به تماشاگر عرضه نمی کند. شاید چنین ‏طرز برخوردی برای بسیاری از تماشاگران قانع کننده یا کافی نباشد. حتی همدلی وی با خبرنگاری که از رابطه رسانه ‏ها با سیاست منزجر شده و قصد رها کردن شغل را دارد، به شکلی کامل یا حداقل از نوع دهه هفتادی آن ارضاء کننده ‏به چشم نمی آید. اما بیداری وجدان او نشانه خوبی است. ولی فراموش نکنیم تروریسم مشکل یک کشور به خصوص ‏مانند آمریکا نیست. بلکه این بلایی است که گریبان همه دنیار ا گرفته و بر خلاف همیشه که نور از شرق بود! این بار ‏جهل و تاریکی است که از شرق طلوع کرده است. شخصاً هنگام تماشای فیلم این سوال به ذهنم خطور کرد: کی جنگ ‏تمام خواهد شد؟ ‏

فکر می کنم این آرزوی خیلی هاست. می دانم که هنگام برخورد با فیلم های سیاسی-مخصوصاً زمانی که محصول ‏هالیوود باشد- همگی دچار پیشداوری می شویم، اما اجازه ندهید این احساس شما را از تماشای شیرهایی برای بره ها ‏محروم کند!‏

ژانر: درام، جنگی، مهیج. ‏

mutluluk.jpg

خوشبختی ‏Mutluluk‎

کارگردان: عبداله اُغوز. فیلمنامه: الیف آیهان، عبداله اُغوز، کوبیلای تونچر بر اساس رمان خوشبختی نوشته زولفو ‏لیوانلی. موسیقی: زولفو لیوانلی. مدیر فیلمبرداری: میرساد هروویچ. تدوین: لیوو. بازیگران: ئوزگو نامال[مریم]، طلعت ‏بولوت[عرفان]، مورات حان[جمال]، مصطفی آوکیران[علی رضا]، امین گورسوی[تحسین]، مرال چتین کایا[منور]، ‏لاله منصور[آیسل]. 126 دقیقه. محصول 2007 ترکیه، یونان. نام دیگر: ‏Bliss‏. نامزد جایزه بهترین فیلم از جشنواره ‏استانبول، برنده جایزه بهترین بازیگر مرد/مورات حان، بهترین بازیگر زن/ئوزگو نامال، بهترین چهره پردازی، بهترین ‏موسیقی و بهترین صدابرداری از جشنواره فیلم آنتالیا. ‏

دهکده ای در ساحل دریاچه وان، ترکیه. مریم دختر 17 ساله ای که مورد تجاوز قرار گرفته، در انبار خانه حبس شده و ‏به سرنوشت خود می اندیشد.‏

استانبول. عرفان کورودال استاد مشهور و ثروتمند دانشگاه، و فارغ التحصیل هاروارد در خانه ویلایی مشرف به تنگه ‏داردانل خود دچار یکنواختی و کسالت شده و تصمیم می گیرد تا تغییراتی اساسی به زندگی خود بدهد.‏

و جمال، سرباز جوانی که در کوه های گابار در تعقیب افراد ‏PKK‏ و زیر آتش آنها قرار دارد. دست تقدیر زندگی این ‏سه نفر را در آینده به شکلی عجیب به هم پیوند خواهد داد….‏

چرا باید دید؟

خوشبختی سومین رمان زولفو لیوانلی متولد 1946 آهنگساز، آوازخوان، کارگردان، روزنامه نگار، وکیل مجلس، سفیر ‏حسن نیت یونسکو و نویسنده مشهور ترکیه است. رمانی که همچون آثار پیشین وی بارها تجدید چاپ شده و یاشار کمال ‏درباره ان گفته است:‏‎ ‎‏”خوشبختی با مهارت و تعلیقی نفس گیر انگشت روی موضوعی قدیمی و در عین حال روز می ‏گذارد. جسارت و ژرفای نگاه لیوانلی در این رمان یادآور تراژدی های شکسپیر است”. ‏

با ستایش های بیشماری که نثار این کتاب شده و با توجه به پس زمینه فیلمسازی لیوانلی تعجب آور است که چرا خود آن ‏را به فیلم برنگردانده است. اما حاصل کار عبدالله اُغوز آن چنان تحت تاثیر نگاه لیوانلی است که فیلم را به اثری از او ‏بیشتر شبیه می کند، مضافاً اینکه موسیقی فیلم نیز توسط لیوانلی-بر اساس یکی از قطعات قدیمی خودش- ساخته شده ‏است. ‏

خوشبختی فیلمی درباره ترکیه معاصر است. کشوری گرفتار میان سنت و مدرنیته، کشوری که مفهوم شرق و غرب را ‏می توان در آن همزمان به چشم دید. شرق فلات آناتولی که وان دورترین شهر آن و تقریباً شهری مرزی بشمار می ‏رود، نماینده تفکر شرقی، بدوی و حتی مذهبی است. و استانبول به عنوان غربی ترین شهر این فلات که نیمی از آن در ‏قاره اروپا قرار گرفته، نماینده جهان غرب، فرهنگ غربی و لائیک است. به جرات می توان گفت کمتر کشوری در دنیا ‏وجود دارد که چنین تنوع، تفاوت و حتی تضاد فرهنگی را یک جا در خود داشته باشد. رمان لیوانلی و فیلم اُغوز ‏همچون چاقوی تیز جراحی شیاری از شرق تا غرب این فلات ایجاد می کند و تا پیکر این ملت و کشور را در برابر ‏چشم خواننده کالبدشکافی کند. هر چند داستان آن برای خوره های فیلم یا معتادان به ملودرام های وطنی می تواند آشنا و ‏غلط انداز باشد. اما باور کنید تمامی این حوادث د ترکیه محتمل است و فراموش نکنید که بیشترین آمار جنایت های ‏ناموسی هنوز به این جغرافیا تعلق دارد[ و حتی دور از این جغرافیا و در اسکاندوینای یا آلمان در میان مهاجران ترک].‏

خوشبختی در کنار چنین نگاه مردم شناسانه ای به یک دوره تاریخی نیز نظر دارد و همچون رمانی دوره ای به مسائل ‏اجتماعی چون شهرنشینی و روستانشینی و زندگی روزمره انسان های سواحل اژه نیز می پردازد. و در عین حال ‏مطالعه ای روانشناختی درباره سه شخصیت اصلی فیلم نیز هست. سه انسان متعلق به طبقات اجتماعی متفاوت با ‏دردهایی به ظاهر متفاوت، اما در باطن مشترک که پیوندی عجیب با تاریخ و فرهنگ این جغرافیای خاص دارد. ‏

عبداله اُغوز برادر اورهان اُغوز[کارگردان مشهور فیلم به رغم هر چیز، تارزان مانیسا و اگر خواستی برگردی سوت ‏بزن] از ابتدای هزاره جدید با تهیه کنندگی سریال های تلویزیونی وارد کار فیلمسازی شد. در سال 2002 با سریال ‏‏”عمارت تاکستان” به شهرت و محبوبیت رسید و یک سال بعد با ساختن نسخه سینمایی این سریال با نام “عمارت ‏تاکستان:‏‎ ‎زندگی” کارگردانی را نیز آغاز کرد. این فیلم در صد فیلم پرفروش سینمای ترکیه قرار گرفت و راه را برای ‏ساختن دومین فیلم بلند در سال 2005 با نام او اینک یک محکوم است باز کرد. خوشبختی سومین و تا این لحظه جدی ‏ترین اثر عبدالله اُغوز است که با فیلم های پیشین وی از جهت مضمون و اجرا تفاوت های چشمگیر دارد و نشان از آینده ‏ای درخشان…‏

درباره خوشبختی بیشتر خواهم نوشت و شاید مصاحبه ای نیز با کارگردان و نویسنده رمان آن انجام دهم. ولی تا آن روز ‏برای شما شانس دیدن این فیلم و لذت بردن از آن را آرزومندم!‏

ژانر: درام. ‏

30daysnight.jpg

شب 30 روزه ‏‎30 Days of Night‎

کارگردان: دیوید اسلید. فیلمنامه: استیو نیلز، استوارت بیتی، برایان نلسون بر اساس داستان مصوری از استیو نیلز و بن ‏تمپل اسمیت. موسیقی: برایان ریتزل. مدیر فیلمبرداری: جو ویلیامز. تدوین: آرت جونز. طراح صحنه: پل دنهم ‏آستربری. بازیگران: جاش هارتنت[کلانتر ایبن اولسون]، ملیسا جورج[استلا اولسون]، دنی هیوستون[مارلو]، بن ‏فاستر[غریبه]، مارک بون جونیور[بیو بروور]، امبر سینسبوری[دنیس]، مانو بنت[معاون کلانتر بیلی کیتکا]، مگان ‏فرانیش[آیریس]، جوئل توبک[داگ هرتز]، الیزابت هاوثورن[لوسی ایکاس]، مارک رندال[جک اولسون]. 113 دقیقه. ‏محصول 2007 نیوزیلند، آمریکا. ‏

باروو، شهرکی دور افتاده در آلاسکا و نزدیک به قطب که در زمستان هر سال شبی 30 روزه را تجربه می کند. در ‏آخرین روزی که خورشید آسمان شهر را برای یک ماه ترک خواهد کرد، شهر مورد حمله گروهی از خون آشام به ‏رهبری مارلو قرار می گیرد. کلانتر ایبن اولسون جوان که همکار و همسرش استلا در آستانه جدایی از اوست، ابتدا ‏حرف های غریبه ای را که خبر از آمدن آنان می دهد جدی نمی گیرد. اما کشته شدن همه سگ های دهکده، نابودی ‏موبایل ها و تنها هلی کوپتر شهر و سپس قتل مسئول نیروگاه برق و به دنبال آن قطع تمامی خطوط تلفن باعث می شود ‏تا کلانتر از مردم شهر بخواهد تا به خانه های خود پناه ببرند. با آغاز تاریکی مارلو و افرادش حمله ای گسترده را ‏شروع کرده و دست به کشتن اهالی دهکده می زنند. کلانتر و استلا نیز پس از کشته شدن مادر کلانتر به همراه چند نفر ‏از بازماندگان کشتار در زیر شیروانی خانه ای پناه می گیرند. اما مارلو و گروهش قصد دارند تا همه ساکنان شهر و از ‏جمله کلانتر را با توسل به هر حیله ای از پناهگاه ها بیرون بکشند. ‏

چرا باید دید؟

پس از آخرین زمستان و در میان طبعیت وحشی، باز هم فیلم دیگری که در آلاسکا می گذرد و بدیهی است که قهرمانان ‏ما باید در کنار مهاجمان تشنه خون با طبیعت و برف و سرمای منطقه بجنگند. فیلمی که قرار بود سام رایمی آن را ‏بسازد، اما در آخرین لحظات قرعه به نام دیوید اسلید متولد 1969 افتاد که دو سال قبل تریلر مستقل و خوش ساخت آب ‏نبات سفت را کارگردانی کرده بود. اسلید که سابقه خوبی در ویدیو کلیپ سازی دارد، با آب نبات سفت نشان داد که از ‏پس کار در نماهای بسته با شخصیت های محدود برمی آید. اما تولید فیلمی ترسناک با هزینه بالای 30میلیون دلار چیز ‏دیگری است. برگردان بعضی کتاب ها به فیلم واقعاً سخت است. برای برخی نیز غیر ممکن و گاهی هم غیر لازم و ‏اطمینان دارم که هر کسی خاطره ای از کتابی خوب که تبدیل به فیلمی بد شده، در ذهن خود دارد. این موضوع درباره ‏داستان های مصور نیز صدق می کند که شب 30روزه یکی از آنهاست که در میان دوستداران آمریکایی این نوع کتاب ‏ها جایگاهی خاص دارد. ‏

بزرگ ترین ضعف فیلم پرداخت ناکافی رابطه عشق-نفرت میان ایبن و استلاست که فداکاری ایبن و در نتیجه مرگش در ‏مین بازوان استلا هنگام طلوع مجدد آفتاب را کم رمق می سازد. از طرف دیگر صحنه های پناهگاه زیر شیروانی نیز ‏که قسمت عمده ای از فیلم را به خود اختصاص داده، به دلیل انتخاب شخصیت های غلط فاقد جذابیت است. نمونه خوب ‏این صحنه ها را سال قبل در فیلم 28 روز دیگر دیدیم و طبیعی است که فیلم های تازه تر باید پرداخت بهتری نسبت به ‏پیشینیان خود داشته داشته باشند و نه بالعکس!‏

اما اسلید ترجیح داده تا دل دوستداران اکشن را به دست آورد و صحنه های قصابی شدن خونبار ساکنان ده در میان برف ‏و بوران را نقطه ثقل فیلم خود قرار دهد. شب 30 روزه تاکنون 39 میلیون دلار عایدی در اکران آمریکا داشته و ‏درکارنامه اسلید شکست محسوب نمی شود. اما پیروزی درخشانی هم نیست!‏

ژانر: ترسناک، مهیج. ‏

irinapalm.jpg

ایرینا پالم ‏Irina Palm‎

کارگردان: سام گاربارسکی. فیلمنامه: فیلیپ بلاسباند، سام گاربارسکی، مارتین هرون. موسیقی: گینزو. مدیر ‏فیلمبرداری: کریستوف بوکارن. تدوین: لودو تروش. طراح صحنه: ورونیک ساکرز. بازیگران: ماریان فیث ‏فول[مگی/ایرینا پالم]، میکی مانویلوویچ[میک]، کوین بیشاپ[تام]، سیوبان هولت[سارا]، دورکا گرایلوس[لوییزا]، جنی ‏آگوتیر[جین]، کوری بروک[اولی]، مگ وین اوئن[جولیا]، سوزان هیچ[بث]، فلیپ وبستر[ادیت]. 103 دقیقه. محصول ‏‏2007 بلژیک، لوکزامبورگ، انگلستان، آلمان، فرانسه. برنده جایزه برلینر مورگن پست و نامزد خرس طلا از جشنواره ‏برلین، نامزد جایزه بهترین هنرپیشه مرد/میکلی مانویلوویچ و بهترنی هنپیشه زن/ماریان فیث فول از مراسم فیلم ‏اروپایی، نامزد جایزه هیئت داوران از جشنواره سائو پائولو. ‏

مگی زنی 50 ساله و بیوه است. شوهرش چند سال قبل فوت کرده، اما مگی هنوز احساس وفاداری به وی می کند و ‏شریکی برای زندگی اختیار نکرده است. اما بیمار شدن نوه اش و نیاز مبرم خانواده به پولی هنگفت برای درمان وی ‏زندگی ساکن و آرام وی را زیر و رو می کند. مگی برای یافتن پول و گرفتن وام به هر دری می زند، اما موفق نمی ‏شود. پسر و عروس وی نیز نا امید از یافتن پول لازم در انتظار مرگ پسرشان هستند. تا این که مگی با یک آگهی ‏استخدام خانم میزبان[‏hostess‏] روبرو می شود. اما وقتی برای گرفتن کار مراجعه می کند، خود را در یک کلوب ‏سکسی و رو در رو با صاحب پول پرست آن میکی می یابد. برای زنی چون مگی کار در چنین مکانی بسیار سخت، ‏غیر اخلاقی و دور از ذهن است. مضافاً به اینکه میکی به او خاطر نشان می کند که دیگر جوان هم نیست!‏

ولی میکی هنوز مایل است او را به خدمت بگیرد، چون مگی دست هایی نرم و زیبا دارد و می تواند از پشت دیوار ‏اسباب ارضای مردان را فراهم کند. کاری که پول هفتگی آن بیش از 500 پوند است و می تواند در زمانی کوتاه مبلغ ‏لازم را برای عمل جراحی نوه مگی فراهم کند. مگی که ابتدا از این کار اکراه دارد، خیلی زود جذب کار شده و تحت ‏نام مستعار ایرینا پالم مشتریان زیادی جلب می کند. اما پسرش که از منبع پول فراهم شده، اطلاع ندارد با تعقیب مادرش ‏سر از کلوب میکی در می آورد. در حالی که مگی برای پنهان نگاه داشتن این راز از وی و دوستانش تمامی تلاش توان ‏خود را به کار بسته بود…‏

چرا باید دید؟

شاید خلاصه داستان ایرینا پالم شما را به یاد فیلم دام‎ ‎‏[سردیان گولوبوویچ] بیندازد که دو هفته قبل در همین صفحه ‏معرفی شد. به همین خاطر برای پرهیز از پیشداوری تان باید بگویم غیر از گره اصلی فیلمنامه-بیماری کودک و نیاز به ‏یافتن پول برای عمل جراحی- هیچ نکته مشترکی میان این دو فیلم نیست!‏

ایرینا پالم پنجمین فیلم کارنامه سام گاربارسکی متولد 1948 باواریای آلمان است که 7 سال قبل برای فیلم کریسمس ‏مبارک، رشید جایزه ای از جشنواره جیفونی دریافت کرد. اما بی تعارف ایرینا پالم چرخشگاه اصلی کارنامه او و اگر ‏تا امروز همچون من شانس آشنایی با او و سینمایش را نداشتید، بهترین فرصت برای این کار است. ‏

ایرینا پالم که با بودجه ای اندک‏‎ ‎‏[چهار و نیم میلیون دلار] ساخته شده، یک هجویه تلخ و شیرین و فکر شده درباره ‏مصائب افراد طبقه متوسط در جهان سرمایه داری است. کسانی که در اولین برخورد با مشکلی نه چندان بزرگ به بی ‏پناهی و درماندگی خود در میان چرخ های بی رحم این سیستم پی می برند. فیلم ریتم تندی دارد و گاربارسکی وقت را ‏تلف نمی کند. هر چند حوادث ریز و کوچکی که در فیلمنامه تدارک دیده شده، برای مشتاقان فیلم های پر سرعت ‏امروزی نمی تواند آن چنان هیجان انگیز باشد. اما اتمسفر سرد فیلم و شخصیت های اندک آن خیلی زود موفق به جلب ‏توجه تماشاگر می شوند. هیچ نکته اضافی در فیلم وجود ندارد و برای غافلگیری همه نکته ای درباره شوهر مرحوم نیز ‏به پایان فیلم افزوده شده که می تواند سبب رضایت خاطر بیننده شود. ‏

ایرینا پالم نه فقط هجو سیستم سرمایه داری، بلکه همزمان نقد روابط جامعه محافظه کار انگلستان و اخلاقیات کاتولیک ‏نیز هست. این که چرا مگی مجبور به قبول چنین کار شرم آوری می شود، به جز خود او و در نهایت میکی برای هیچ ‏کس قابل درک نیست. پسرش مادر را فاحشه و با استفاده از الفاظ محصول مدرنیته کارگر جنسی خطاب می کند و ‏خشمگین است. عروس اش فقط به این فکر می کند که بر خلاف شوهر نه چندان زبر و زرنگ اش، مادر شوهرش پول ‏را فراهم کرده و مهم نیست از کجا… همسایگان و دوستانش نیز زمانی که درمی یابند مگی برای رهایی از این بحران و ‏نجات نوه محبوبش دست به چه کاری زده، ارزش و عمق فداکاری او را درک نمی کنند و تنها به سوال هایی درباره ‏نوع کار و برخورد او با آلت جنسی مردان بسنده می کنند. بی رحمی این سیستم و آدم های اطراف مگی شرم آورتر از ‏کاری است که او برگزیده و در نهایت او را تبدیل به اسطوره فداکاری و ایثار می کند. مگی حتی باعث تغییر نگاه فردی ‏پول پرست چون میکی نیز می شود و در پایان عشقی نیز میان شان پدید می آید که بدون شک می تواند پایانی خوشی ‏برای هر دو و فیلم نیز رقم بزند. تماشای ایرینا پالم تجربه ای تازه و بدیع برای هر نوع تماشاگری است. فیلمی کوچک و ‏صمیمی به اندازه شخصیت اصلی اش…‏

بازیگر نقش اصلی فیلم ماریان فیث فول خواننده پاپ-راک مشهور انگلیسی است. فرزند بارونس اریسو و سرگرد فیث ‏فول از جاسوسان مشهور دوره جنگ جهانی دوم که زندگی و روابط طوفانی اش با میک جاگر و کیت ریچاردز سبب ‏شهرت و بدنامی اش شد. رسوایی او، ریچاردز، جاگر و دیگران بر سر مواد مخدر و اعتیاد شدیدش به هرویین در دهه ‏‏1970 که به چند سال بی خانمانی اش در منطقه سوهوی لندن در دهه 1980 ختم شد. اما موفق شد تا بر اعتیادش به ‏الکل و کوکایین غلبه کرده و با ضبط چند آلبوم تازه زندگی جدیدی را آغاز کند. فیث فول که در کنار خوانندگی بازی در ‏تئاتر و سینما را نیز تجربه کرده[هم سن و سال های من و مسن ترها او را با دختری با موتورسیکلت، هملت تونی ‏ریچاردسون که در آن نقش اوفلیا را داشت و ظهور شیطان ساخته کنت انگر به یاد دارند] با بازی در نقش مگی/ایرینا ‏پالم پس از سال ها تجربه اندوزی نام خود را به عنوان بازیگری قدر تثبت می کند. بدون شک فیلم بدون بازی او و صد ‏البته میکی مانویلوویچ شکل فعلی را نمی داشت!‏

شاید دیدن چهره او و پذیرش اش به عنوان یک بازیگر-‏‎ ‎نه خواننده- سخت باشد، اما یقیناً سخت تر از استحاله او از ‏مگی به ایرینا پالم نخواهد بود!‏

ژانر: درام. ‏

island.jpg

جزیره ارواح سرگردان ‏De Fortabte sjæles ø‎

کارگردان: نیکلای آرسل. فیلمنامه: نیکلای آرسل، راسموس هیستربرگ. موسیقی: جین آنتونیا کورنیش. مدیر ‏فیلمبرداری: راسموس ویده بیک.تدوین: میکل ئی. جی. نیلسن. طراح صحنه: نیلز سه یر. بازیگران: سارا لانگ بیک ‏گارمان[لولو]، لوکاس مونک بیلینگ[الیور]، نیکلای کوپرنیکوس[ریچارد]، آنت استولبیک[بئاته]، لارس ‏میکلسن[جادوگر]، آندرس دبلیو. برتلسن[هرمان]، بئاته بیله[لینیا]، فرانک تیل[الیورز استدفار]. 100 دقیقه. محصول ‏‏2007 دانمارک، سوئد، آلمان. نام دیگر:‏‎ De Förtappade själarnas ö, Island of Lost Souls‏.‏

لولو دختری 14 ساله به همراه خانواده اش به دهکده ای ساحلی و دورافتاده نقل مکان می کنند. زندگی یکنواخت آنجا ‏خیلی زود لولو را دچار کسالت می کند، تا این که یک شب برادرش سیلوستر مورد اصابت اشعه ای سفید رنگ قرار ‏گرفته و رفتاری غریب از خود بروز می دهد. به زودی مشخص می شود که سیلوستر توسط روح هرمان هارتمان که ‏در قرن نوزدهم در همین دهکده می زیسته، تسخیر شده است. اما ماجرا به همین جا ختم نمی شود، چون ارواح محبوس ‏در جزیره مونک بدین وسیله از سیلوستر و لولو تقاضای کمک می کنند. لولو که به ارواح و اشباح باور دارد، برای ‏کمک به آنان دست به کار می شود. اما کم دانشی وی در این زمینه مانع از پیشرفت اوست تا این که ریچارد-‏‎ ‎محقق ‏وقایع ماوراء الطبیعه- و پسری جوان به نام الیور به یاری او برمی خیزند…‏

چرا باید دید؟

نیکلای آرسل متولد 1972 کوپنهاگ در سال 2001 با ساختن فیلم کوتاه آخرین سمفونی وویچک از مدرسه ملی سینما ‏فارغ التحصیل شد. داستان تراژدی کمیک فیلم درباره آهنگسازی لهستانی و مشهور بود که مجبور به مهاجرت شده و ‏زمانی که موفق به یافتن کار نمی شود، ناچار به ساختن موسیقی برای فیلم های پورنوگرافیک رو می آورد. فیلم در ‏جشنواره متعددی نمایش داده شد و جوایزی نیز از جشنواره مونیخ و کلرمون فران دریافت کرد. اما آرسل چند سال ‏بعدی را به نوشتن فیلمنامه[به خصوص برای فیلم های کودکان و نوجوانان] گذراند و با فیلم آن دختر را بگیر شهرتی ‏در این کار به هم زد. اولین فیلم بلندش را در سال 2004 با نام بازی شاه کارگردانی کرد، یک تریلر سیاسی که از پر ‏فروش ترین فیلم های سینمایی دانمارک شد و جوایز ارزنده ای نیز به چنگ آورد. جزیره ارواح سرگردان دومین فیلم ‏بلند اوست که به نظر می رسد سوار بر موج توفیق فیلم های هری پاتر شده و قصد دارد تا تکانی از جهت تجاری به ‏سینمای اسکاندیناوی وارد کند. ‏

جزیره ارواح سرگردان به پیروی از سری هری پاتر پر از جلوه های ویژه بصری است و می شود گفت که در این ‏زمینه رکوردی در سینمای منطقه به جای گذاشته که به این زودی ها شکسته نخواهد شد. 35 دقیقه از فیلم با 630 افکت ‏پر شده که در تاریخ سینمای اسکاندیناوی بی سابقه است[یعنی تعداد افکت هایی بیش از پارک ژوراسیک!]و مبلغی ‏حدود 40 میلیون کرون دانمارک[8 میلیون دلار] هزینه تولید آن شده است. فیلم با استقبالی کم نظیر در دانمارک روبرو ‏شده و به زودی پخش جهانی آن آغاز خواهد شد. هر چند آرسل جوان که خود را ارادتمند اسپلیبرگ و شیفته فیلم های ئی ‏تی و برخورد نزدیک از نوع سوم او می داند، باید از این به بعد در ساخت صحنه های اکشن دقت بیشتری به خرج ‏بدهد. بازی سارا لانگ بیک گارمان در نقش لولو از نکات ممتاز فیلم است. جزیره ارواح سرگردان حتی اگر در نگاه ‏اول فیلمی متعلق به رده سنی نوجوانان دیده شود، اما می تواند برای هر گروه سنی جذاب باشد. مگر فروید نگفته بود” ‏کودکی همیشه با ماست”؟

ژانر: اکشن، خانوادگی، فانتزی، ماجرا. ‏

souffle.jpg


نفس ‏Soom‎

نویسنده و کارگردان: کیم کی دوک. موسیقی: کیم میئونگ جونگ. مدیر فیلمبرداری: جونگ مو سونگ. تدوین: کیم و ‏سو آن وانگ. طراح صحنه: هوانگ این جون. بازیگران: چن چانگ[جانگ جین]، جونگ وو ها[شوهر]، جی آ ‏پارک[یئون]، کیم کی دوک. 84 دقیقه. محصول 2007 کره جنوبی. نام دیگر: ‏Breath‏. نامزد نخل طلای جشنواره کن. ‏

یئون که متوجه خیانت شوهرش شده، دچار افسردگی می شود. اما تماشای خبری از تلویزیون باعث ایجاد نقطه عطفی ‏در زندگی یئون می شود. جانگ جین یک محکوم به اعدام دست به خودکشی زده است. زن جوان که از این خبر به ‏شدت متاثر شده، به زندانی که جانگ جین در آنجا محبوس است می رود با این ادعا که دوست دختر سابق اوست موفق ‏می شود تا به داخل زندان راه پیدا کند. و به زودی در میان دیوارهای زندان رابطه ای غیر عادی میان زنی فریب ‏خورده و زندانی محکوم به اعدام شکل می گیرد….‏

چرا باید دید؟

نفس چهاردهمین فیلم کیم کی دوک افتخار سینمای کره جنوبی است. یک مولف به تمام معنا که در آینده تبدیل به یکی از ‏فیلمسازان مهم آسیا خواهد شد. بنابر این بدیهی است که منتقدان چهار گوشه دنیا با علاقه کارنامه وی دنبال کنند و ‏بشارت باد بر آنها و تماشاگران فیلم های او که نفس نیز مانند تمامی فیلم های قبلی او کاری تماشایی و منحصر به فرد ‏در سینمای کیم کی دوک از کار در آمده است. کیم کی دوک این بار قهرمان فیلم خانه خالی را روانه زندان کرده و نفس ‏نیز همچون فیلم قبلی حول محور یک قهرمان زن و مشکل ایجاد ارتباط دور می زند. تقریباً تمامی فیلم در زندان ‏سدائمون سئول می گذرد و کل فیلم در طول 10 روز فیلمبرداری و با بودجه ای معادل 370 میلیون وون کره جنوبی ‏معادل 400 هزار دلار تولید شده است[یعنی یک رکورد فوق العاده برای سینمای مستقل که کیم کی دوک یک چهارم آن ‏را خود تقبل کرده است].‏

او درباره فیلمش و هدفش از ساخت آن می گوید: می خواستم رابطه میان انسان و جامعه که معضلات آن که حتی نفس ‏کشیدن را به آدمی سخت می کند و فقدان روابط اجتماعی و شخصی را در کره جنوبی نشان بدهم. همزمان می خواستم ‏چیزی را روایت کنم که روایت آن غیر ممکن به نظر می رسید.‏

توفیق او بلافاصله در نگاه اول به فیلم نفس مشخص می شود. بازیگرانی اندک، فضایی محدود و دیالوگ های بسیار کم ‏که به درستی در بدنه فیلم جای گرفته اند. کیم کی دوک که همواره ترجیح می داده با بازیگران کره ای کار کند، این بار ‏هنرپیشه ای تایوانی-چن چانگ، راهزن جذاب فیلم بیر کمین کرده، اژدهای پنهان- را برای ایفای نقش اول فیلم خود ‏برگزیده و خود نیز در نقش نگهبان زندان ظاهر شده است. نفس تا این لحظه فقط در چند کشور مانند ایتالیا و ترکیه به ‏نمایش در آمده و هنوز اکران جهانی آن آغاز نشده است. بدون شک پخش جهانی آن[همچون نمایش افتتاحیه اش در ‏جشنواره کن] با تحسین و ستایش های فراوان روبرو خواهد شد. به این مرد و سینمایش دقت کنید!‏

ژانر: درام. ‏

angel.jpg


آنژل ‏Angel‎

کارگردان: فرانسوا اُزون. فیلمنامه: فرانسوا اُزون، مارتن کریمپ. موسیقی: فیلیپ رومبی. مدیر فیلمبرداری: دنیس ‏لنوآر. تدوین: موریل لنوآر. طراح صحنه: کاتیا وایچکوپ. بازیگران: رومولا گارای[آنژل دورول]، سام نیل[تئو]، ‏لوسی راسل[نورا هاو-نویینسون]، مایکل فاسبندر[اسمه]، شارلوت رامپلینگ[هرمایونی]، اکلین تونگ[مادر دورول]، ‏ژانین دویتسکی[عمه لوتی]، کریستوفر بنجامین[لرد نورلی]، تام گرگسون[مارول]. 134 و 119 دقیقه. محصول 2007 ‏انگلستان، بلژیک، فرانسه. نام دیگر: ‏The Real Life of Angel Deverell‏. نامزد خرس طلای جشنواره برلین. ‏

آنژل که در خانواده ای فقیر به دنیا آمده، آرزو دارد تا نویسنده ای معروف شود. اما هیچ کس-حتی مادرش- تصور نمی ‏کند که او به این آرزو دست یابد. آنژل بر خلاف زندگی واقعی خودش، زندگی زنی مرفه را انگار که خود آن را زیسته ‏باشد، به شکلی فوق العاده در قالب رمان نوشته و به انتشاراتی های مختلف می فرستد. پس از انتظاری طولانی و ‏سخت، یک بنگاه انتشاراتی لندنی اعلام می کند که حاضربه چاپ کتاب اوست. حال رویای آنژل به حقیقت پیوسته و ‏نویسنده جوان با سرعتی باورنکردنی به موفقیت، شهرت و عشق دست یافته و تبدیل به رویای هر دختر جوان می شود. ‏اما این قصه پریوار پایانی خوشی نخواهد داشت…‏

چرا باید دید؟

آنژل اخرین فیلم فرانسوا اُزون نویسنده و کارگردان مشهور فرانسوی و وارث خلف بونوئل کبیر است که بر اساس ‏داستانی از الیزابت تیلور[1975-1912] نویسنده انگلیسی-‏‎ ‎با بازیگر مشهور آمریکایی اشتباه نگیرید!- ساخته شده ‏است. آنژل درباره رویاپردازی است، درباره فرار از واقعیت پیرامون و سعی در واقعیت بخشیدن به رویایی که در ذهن ‏مان پرورده ایم و تلاش برای ساختن واقعیتی دلخواه که گاه می تواند به کابوس منجر شود. ‏

آنژل آخرین اثر الیزابت تیلور بود و در 1975 منتشر شد. تیلور قصه آنژل را تحت تاثیر زندگی پر فراز و نشیب مری ‏کورللی[معاصر اسکار وایلد که در عصر ویکتوریا می زیست] نوشته است. اما اُزون که چند سال قبل این رمان را ‏خوانده بود، آن را دستمایه ای غنی برای خلق یک ملودرام با شکوه دهه 1930 یا 40 ارزیابی کرد. پس از ساختن ‏استخر که مقدمه ای برای درک طرز تفکر و زندگی انگلیسی بود، شروع به کار روی فیلمنامه آنژل کرد. اما بر خلاف ‏شخصیت آنتی پاتیک رمان تیلور شخصیتی همچون اسکارلت اوهارای برباد رفته به آنژل داد. یعنی شخصیتی جذاب که ‏می توان همزمان او را دوست داشت و به او نفرت ورزید!‏

آنژل اولین بار در جشنواره برلین به نمایش در آمد و نشان داد که اُزون در این تجربه تازه اش و در مصاف با ژانر ‏درام تاریخی از نوع انگلیسی آن نیز پیروز از میدان خارج شده است. آنژل با سرمایه ای معادل 15 میلیون دلار تولید ‏شده و تهیه کنندگانش به موفقیت تجاری آن در پخش جهانی بسیار دل بسته اند. ‏

نقش اصلی فیلم را رمولا گارای بازی کرده که به زودی شاهد نقش آفرینی او در فیلم کفاره خواهیم بود. بدیهی است که ‏شارلوت رامپلینگ هم مانند دیگر آثار اُزون در این یکی هم حضور دارد!‏

ژانر: درام، عاشقانه. ‏

‏ ‏