با نزدیک شدن به پایان سال میلادی، سینماهای بسیاری از کشورهای دنیا همزمان دست به اکران فیلم های مخصوص نوجوانان-مانند قطب نمای زرین و جزیره ارواح سرگردان- و فیلم های جدی بزرگسالان-همچون شیرهایی برای بره ها و ایرینا پالم- زده اند. نمایش این فیلم ها در کنار آثار متعلق به سینمای گیشه سبب به وجود آمدن رنگین کمانی از فیلم ها مختلف شده که در بخش معرفی فیلم های روز این شماره نیز بازتاب یافته است….
فیلم های روزسینمای جهان
شیرهایی برای بره ها Lions for Lambs
کارگردان: رابرت ردفورد. فیلمنامه: ماتیو مایکل کارناهان. موسیقی: مارک ایشام. مدیر فیلمبرداری: فیلیپ روسلو. تدوین: جو هاتشینگ. طراح صحنه: جان رولفز. بازیگران: رابرت ردفورد[پروفسور استفن مالی]، مریل استریپ[جنین راث]، تام کروز[سناتور جاسپر ایروینگ]، مایکل پنیا[ارنست رودریگز]، اندرو گارفیلد[تاد هیز]، پیتر برگ[سرهنگ دوم فالکو]، کوین دان[هاوارد]، درک لوک[ستوان آریان فینچ]. 88 و 92 دقیقه. محصول 2007 آمریکا.
آریان و ارنست دو دانشجوی مصمم دانشگاه وست کوست تحت تاثیر استاد خود- دکتر استیون مالی- تصمیم می گیرند تا معنا و هدفی مهم برای زندگی خود دست و پا کنند. ازاین رو به ارتش پیوسته و برای جنگ به افغانستان فرستاده می شوند. در حالی آریان و ارنست بعد از گمشدن در حین عملیات برای زنده ماندن تلاش می کنند همزمان در واشنگتن، خبرنگاری آرمان گرا به نام جنین راث موفق می شود تا برای مصاحبه با سناتور جاسپر ایروینگ- نامزد احتمالی آینده برای ریاست جمهوری- وقت بگیرد. سناتور در طول مصاحبه از اهداف و نقشه هایش جهت کنترل خاورمیانه سخن می گوید و ایران اتمی را بزرگ ترین تهدید برای امنیت ملی آمریکا می نامد. او برای از میان بردن این خطر دستور طرح و اجرای عملیاتی نظامی را داده است. همان عملیاتی که آریان و ارنست در آن شرکت کرده اند. در کالیفرنیا نیز دکتر مالی سعی دارد از طریق گفت و گو بر دانشجوی دیگری از طبقه مرفه که در جبهه مخالف افرادی چون ارنست و آریان قرار دارد، تاثیر بگذارد…
چرا باید دید؟
رابرت ردفورد 71 ساله از اسطوره های زنده سینمای هالیوود است. مردی که از ابتدای دهه 1960 با بازیگری وارد سینما شد و دو دهه بعد با ساختن مردم معمولی کارگردانی و سپس تهیه کنندگی را نیز به کارنامه خود افزود. در میان بازیگرانی که چون او به کارگردانی نیز پرداخته اند، غیر از کلینت ایست وود کمتر کسی پیدا می شود که برای اولین فیلمش اسکار بهترین کارگردانی را دریافت کرده و بعدها بار دیگر نامزد همین جایزه[برای مسابقه حضور ذهن] شده باشد. ردفورد 4 سال قبل اسکاری افتخاری نیز برای یک عمر فعالیت هنری خود دریافت کرد، بنیان گذار جشنواره سندنس و حامی فیلمسازان جوان و مستقل در هر جا که زمانی تصویر مرد آمریکایی معترض به سیستم فریبکار بود یا حداقل فریب خورده همین سیستم که می کوشید آن را اصلاح کند. این تصویر بعدها با زندگی شخصی و کارنامه او گره خورد و ردفورد نماد آمریکایی خوب، معتقد به دموکراسی واقعی به دور از میلیتاریسم و اصلاح گری درون سیستم گشت. این طرز نگاه در فیلم هایی که کارگردانی یا تهیه کرد بازتاب یافت و شیرهایی برای بره ها چشمگیرترین نمونه آن است که در جهت مخالف سیاست های جورج بوش پسر گام برمی دارد.
شیرهایی برای بره ها سوالی اساسی در پیش روی آمریکایی ها و به خصوص دولتمردان آمریکایی و شکل دهندگان طرز تفکر[استادان دانشگاه یا نویسندگان و روزنامه نگاران] می گذارد: چقدر وجدان خود را راحت می یابید؟
شاید طرح چنین سوالی د قالب فیلمی 35 میلیون دلاری و پر از گفت و گو کاری عقلانی و یا لااقل سودآور به نظر نیاید، اما در پشت این سوال بنیادین سیستمی به چالش طلبیده شده که جورج بوش و سناتور ایروینگ فقط نمایندگان حقیر آن هستند. سناتور ایروینگ در برابر خبرنگاری متعهد که روش های او را غیر انسانی می یابد، سوالی را می پرسد که چکیده طرز تفکر آمریکایی است: می خواهید در جنگ علیه تروریسم برنده بشوید؟ آره یا نه؟
دکتر استیون مالی استاد دانشگاه نیز به نقل از ژنرالی آلمانی به دانشجوی خود می گوید ”تا به حال دیده نشده که شیرها توسط گوسفندها هدایت و رهبری شده باشند!“
چنین برخوردهایی دنیای امروز ما را شکل می دهند. دنیایی که هنوز دولتمردانش ایمان دارند که جنگ ادامه منطقی دیپلماسی است!
با این حال فیلم در قالبی نو که در ترافیک و بابل امتحان خود را به خوبی پس داد، در زمان موازی و در سه مکان متفاوت قصه خود را پیش می برد. البته می تواند برای دوستداران تام کروز و فیلم های اکشن وی مایه سرخوردگی باشد. اما برای کسانی که فیلم ها سیاسی حتی را صرفاً به دلیل مطرح کردن سوال دوست دارند و دنبال می کند، آخرین فیلم دفورد اثری مهم و قابل اعتنا است. چون نتیجه ای مشخص یا راه حلی قطعی به تماشاگر عرضه نمی کند. شاید چنین طرز برخوردی برای بسیاری از تماشاگران قانع کننده یا کافی نباشد. حتی همدلی وی با خبرنگاری که از رابطه رسانه ها با سیاست منزجر شده و قصد رها کردن شغل را دارد، به شکلی کامل یا حداقل از نوع دهه هفتادی آن ارضاء کننده به چشم نمی آید. اما بیداری وجدان او نشانه خوبی است. ولی فراموش نکنیم تروریسم مشکل یک کشور به خصوص مانند آمریکا نیست. بلکه این بلایی است که گریبان همه دنیار ا گرفته و بر خلاف همیشه که نور از شرق بود! این بار جهل و تاریکی است که از شرق طلوع کرده است. شخصاً هنگام تماشای فیلم این سوال به ذهنم خطور کرد: کی جنگ تمام خواهد شد؟
فکر می کنم این آرزوی خیلی هاست. می دانم که هنگام برخورد با فیلم های سیاسی-مخصوصاً زمانی که محصول هالیوود باشد- همگی دچار پیشداوری می شویم، اما اجازه ندهید این احساس شما را از تماشای شیرهایی برای بره ها محروم کند!
ژانر: درام، جنگی، مهیج.
خوشبختی Mutluluk
کارگردان: عبداله اُغوز. فیلمنامه: الیف آیهان، عبداله اُغوز، کوبیلای تونچر بر اساس رمان خوشبختی نوشته زولفو لیوانلی. موسیقی: زولفو لیوانلی. مدیر فیلمبرداری: میرساد هروویچ. تدوین: لیوو. بازیگران: ئوزگو نامال[مریم]، طلعت بولوت[عرفان]، مورات حان[جمال]، مصطفی آوکیران[علی رضا]، امین گورسوی[تحسین]، مرال چتین کایا[منور]، لاله منصور[آیسل]. 126 دقیقه. محصول 2007 ترکیه، یونان. نام دیگر: Bliss. نامزد جایزه بهترین فیلم از جشنواره استانبول، برنده جایزه بهترین بازیگر مرد/مورات حان، بهترین بازیگر زن/ئوزگو نامال، بهترین چهره پردازی، بهترین موسیقی و بهترین صدابرداری از جشنواره فیلم آنتالیا.
دهکده ای در ساحل دریاچه وان، ترکیه. مریم دختر 17 ساله ای که مورد تجاوز قرار گرفته، در انبار خانه حبس شده و به سرنوشت خود می اندیشد.
استانبول. عرفان کورودال استاد مشهور و ثروتمند دانشگاه، و فارغ التحصیل هاروارد در خانه ویلایی مشرف به تنگه داردانل خود دچار یکنواختی و کسالت شده و تصمیم می گیرد تا تغییراتی اساسی به زندگی خود بدهد.
و جمال، سرباز جوانی که در کوه های گابار در تعقیب افراد PKK و زیر آتش آنها قرار دارد. دست تقدیر زندگی این سه نفر را در آینده به شکلی عجیب به هم پیوند خواهد داد….
چرا باید دید؟
خوشبختی سومین رمان زولفو لیوانلی متولد 1946 آهنگساز، آوازخوان، کارگردان، روزنامه نگار، وکیل مجلس، سفیر حسن نیت یونسکو و نویسنده مشهور ترکیه است. رمانی که همچون آثار پیشین وی بارها تجدید چاپ شده و یاشار کمال درباره ان گفته است: ”خوشبختی با مهارت و تعلیقی نفس گیر انگشت روی موضوعی قدیمی و در عین حال روز می گذارد. جسارت و ژرفای نگاه لیوانلی در این رمان یادآور تراژدی های شکسپیر است”.
با ستایش های بیشماری که نثار این کتاب شده و با توجه به پس زمینه فیلمسازی لیوانلی تعجب آور است که چرا خود آن را به فیلم برنگردانده است. اما حاصل کار عبدالله اُغوز آن چنان تحت تاثیر نگاه لیوانلی است که فیلم را به اثری از او بیشتر شبیه می کند، مضافاً اینکه موسیقی فیلم نیز توسط لیوانلی-بر اساس یکی از قطعات قدیمی خودش- ساخته شده است.
خوشبختی فیلمی درباره ترکیه معاصر است. کشوری گرفتار میان سنت و مدرنیته، کشوری که مفهوم شرق و غرب را می توان در آن همزمان به چشم دید. شرق فلات آناتولی که وان دورترین شهر آن و تقریباً شهری مرزی بشمار می رود، نماینده تفکر شرقی، بدوی و حتی مذهبی است. و استانبول به عنوان غربی ترین شهر این فلات که نیمی از آن در قاره اروپا قرار گرفته، نماینده جهان غرب، فرهنگ غربی و لائیک است. به جرات می توان گفت کمتر کشوری در دنیا وجود دارد که چنین تنوع، تفاوت و حتی تضاد فرهنگی را یک جا در خود داشته باشد. رمان لیوانلی و فیلم اُغوز همچون چاقوی تیز جراحی شیاری از شرق تا غرب این فلات ایجاد می کند و تا پیکر این ملت و کشور را در برابر چشم خواننده کالبدشکافی کند. هر چند داستان آن برای خوره های فیلم یا معتادان به ملودرام های وطنی می تواند آشنا و غلط انداز باشد. اما باور کنید تمامی این حوادث د ترکیه محتمل است و فراموش نکنید که بیشترین آمار جنایت های ناموسی هنوز به این جغرافیا تعلق دارد[ و حتی دور از این جغرافیا و در اسکاندوینای یا آلمان در میان مهاجران ترک].
خوشبختی در کنار چنین نگاه مردم شناسانه ای به یک دوره تاریخی نیز نظر دارد و همچون رمانی دوره ای به مسائل اجتماعی چون شهرنشینی و روستانشینی و زندگی روزمره انسان های سواحل اژه نیز می پردازد. و در عین حال مطالعه ای روانشناختی درباره سه شخصیت اصلی فیلم نیز هست. سه انسان متعلق به طبقات اجتماعی متفاوت با دردهایی به ظاهر متفاوت، اما در باطن مشترک که پیوندی عجیب با تاریخ و فرهنگ این جغرافیای خاص دارد.
عبداله اُغوز برادر اورهان اُغوز[کارگردان مشهور فیلم به رغم هر چیز، تارزان مانیسا و اگر خواستی برگردی سوت بزن] از ابتدای هزاره جدید با تهیه کنندگی سریال های تلویزیونی وارد کار فیلمسازی شد. در سال 2002 با سریال ”عمارت تاکستان” به شهرت و محبوبیت رسید و یک سال بعد با ساختن نسخه سینمایی این سریال با نام “عمارت تاکستان: زندگی” کارگردانی را نیز آغاز کرد. این فیلم در صد فیلم پرفروش سینمای ترکیه قرار گرفت و راه را برای ساختن دومین فیلم بلند در سال 2005 با نام او اینک یک محکوم است باز کرد. خوشبختی سومین و تا این لحظه جدی ترین اثر عبدالله اُغوز است که با فیلم های پیشین وی از جهت مضمون و اجرا تفاوت های چشمگیر دارد و نشان از آینده ای درخشان…
درباره خوشبختی بیشتر خواهم نوشت و شاید مصاحبه ای نیز با کارگردان و نویسنده رمان آن انجام دهم. ولی تا آن روز برای شما شانس دیدن این فیلم و لذت بردن از آن را آرزومندم!
ژانر: درام.
شب 30 روزه 30 Days of Night
کارگردان: دیوید اسلید. فیلمنامه: استیو نیلز، استوارت بیتی، برایان نلسون بر اساس داستان مصوری از استیو نیلز و بن تمپل اسمیت. موسیقی: برایان ریتزل. مدیر فیلمبرداری: جو ویلیامز. تدوین: آرت جونز. طراح صحنه: پل دنهم آستربری. بازیگران: جاش هارتنت[کلانتر ایبن اولسون]، ملیسا جورج[استلا اولسون]، دنی هیوستون[مارلو]، بن فاستر[غریبه]، مارک بون جونیور[بیو بروور]، امبر سینسبوری[دنیس]، مانو بنت[معاون کلانتر بیلی کیتکا]، مگان فرانیش[آیریس]، جوئل توبک[داگ هرتز]، الیزابت هاوثورن[لوسی ایکاس]، مارک رندال[جک اولسون]. 113 دقیقه. محصول 2007 نیوزیلند، آمریکا.
باروو، شهرکی دور افتاده در آلاسکا و نزدیک به قطب که در زمستان هر سال شبی 30 روزه را تجربه می کند. در آخرین روزی که خورشید آسمان شهر را برای یک ماه ترک خواهد کرد، شهر مورد حمله گروهی از خون آشام به رهبری مارلو قرار می گیرد. کلانتر ایبن اولسون جوان که همکار و همسرش استلا در آستانه جدایی از اوست، ابتدا حرف های غریبه ای را که خبر از آمدن آنان می دهد جدی نمی گیرد. اما کشته شدن همه سگ های دهکده، نابودی موبایل ها و تنها هلی کوپتر شهر و سپس قتل مسئول نیروگاه برق و به دنبال آن قطع تمامی خطوط تلفن باعث می شود تا کلانتر از مردم شهر بخواهد تا به خانه های خود پناه ببرند. با آغاز تاریکی مارلو و افرادش حمله ای گسترده را شروع کرده و دست به کشتن اهالی دهکده می زنند. کلانتر و استلا نیز پس از کشته شدن مادر کلانتر به همراه چند نفر از بازماندگان کشتار در زیر شیروانی خانه ای پناه می گیرند. اما مارلو و گروهش قصد دارند تا همه ساکنان شهر و از جمله کلانتر را با توسل به هر حیله ای از پناهگاه ها بیرون بکشند.
چرا باید دید؟
پس از آخرین زمستان و در میان طبعیت وحشی، باز هم فیلم دیگری که در آلاسکا می گذرد و بدیهی است که قهرمانان ما باید در کنار مهاجمان تشنه خون با طبیعت و برف و سرمای منطقه بجنگند. فیلمی که قرار بود سام رایمی آن را بسازد، اما در آخرین لحظات قرعه به نام دیوید اسلید متولد 1969 افتاد که دو سال قبل تریلر مستقل و خوش ساخت آب نبات سفت را کارگردانی کرده بود. اسلید که سابقه خوبی در ویدیو کلیپ سازی دارد، با آب نبات سفت نشان داد که از پس کار در نماهای بسته با شخصیت های محدود برمی آید. اما تولید فیلمی ترسناک با هزینه بالای 30میلیون دلار چیز دیگری است. برگردان بعضی کتاب ها به فیلم واقعاً سخت است. برای برخی نیز غیر ممکن و گاهی هم غیر لازم و اطمینان دارم که هر کسی خاطره ای از کتابی خوب که تبدیل به فیلمی بد شده، در ذهن خود دارد. این موضوع درباره داستان های مصور نیز صدق می کند که شب 30روزه یکی از آنهاست که در میان دوستداران آمریکایی این نوع کتاب ها جایگاهی خاص دارد.
بزرگ ترین ضعف فیلم پرداخت ناکافی رابطه عشق-نفرت میان ایبن و استلاست که فداکاری ایبن و در نتیجه مرگش در مین بازوان استلا هنگام طلوع مجدد آفتاب را کم رمق می سازد. از طرف دیگر صحنه های پناهگاه زیر شیروانی نیز که قسمت عمده ای از فیلم را به خود اختصاص داده، به دلیل انتخاب شخصیت های غلط فاقد جذابیت است. نمونه خوب این صحنه ها را سال قبل در فیلم 28 روز دیگر دیدیم و طبیعی است که فیلم های تازه تر باید پرداخت بهتری نسبت به پیشینیان خود داشته داشته باشند و نه بالعکس!
اما اسلید ترجیح داده تا دل دوستداران اکشن را به دست آورد و صحنه های قصابی شدن خونبار ساکنان ده در میان برف و بوران را نقطه ثقل فیلم خود قرار دهد. شب 30 روزه تاکنون 39 میلیون دلار عایدی در اکران آمریکا داشته و درکارنامه اسلید شکست محسوب نمی شود. اما پیروزی درخشانی هم نیست!
ژانر: ترسناک، مهیج.
ایرینا پالم Irina Palm
کارگردان: سام گاربارسکی. فیلمنامه: فیلیپ بلاسباند، سام گاربارسکی، مارتین هرون. موسیقی: گینزو. مدیر فیلمبرداری: کریستوف بوکارن. تدوین: لودو تروش. طراح صحنه: ورونیک ساکرز. بازیگران: ماریان فیث فول[مگی/ایرینا پالم]، میکی مانویلوویچ[میک]، کوین بیشاپ[تام]، سیوبان هولت[سارا]، دورکا گرایلوس[لوییزا]، جنی آگوتیر[جین]، کوری بروک[اولی]، مگ وین اوئن[جولیا]، سوزان هیچ[بث]، فلیپ وبستر[ادیت]. 103 دقیقه. محصول 2007 بلژیک، لوکزامبورگ، انگلستان، آلمان، فرانسه. برنده جایزه برلینر مورگن پست و نامزد خرس طلا از جشنواره برلین، نامزد جایزه بهترین هنرپیشه مرد/میکلی مانویلوویچ و بهترنی هنپیشه زن/ماریان فیث فول از مراسم فیلم اروپایی، نامزد جایزه هیئت داوران از جشنواره سائو پائولو.
مگی زنی 50 ساله و بیوه است. شوهرش چند سال قبل فوت کرده، اما مگی هنوز احساس وفاداری به وی می کند و شریکی برای زندگی اختیار نکرده است. اما بیمار شدن نوه اش و نیاز مبرم خانواده به پولی هنگفت برای درمان وی زندگی ساکن و آرام وی را زیر و رو می کند. مگی برای یافتن پول و گرفتن وام به هر دری می زند، اما موفق نمی شود. پسر و عروس وی نیز نا امید از یافتن پول لازم در انتظار مرگ پسرشان هستند. تا این که مگی با یک آگهی استخدام خانم میزبان[hostess] روبرو می شود. اما وقتی برای گرفتن کار مراجعه می کند، خود را در یک کلوب سکسی و رو در رو با صاحب پول پرست آن میکی می یابد. برای زنی چون مگی کار در چنین مکانی بسیار سخت، غیر اخلاقی و دور از ذهن است. مضافاً به اینکه میکی به او خاطر نشان می کند که دیگر جوان هم نیست!
ولی میکی هنوز مایل است او را به خدمت بگیرد، چون مگی دست هایی نرم و زیبا دارد و می تواند از پشت دیوار اسباب ارضای مردان را فراهم کند. کاری که پول هفتگی آن بیش از 500 پوند است و می تواند در زمانی کوتاه مبلغ لازم را برای عمل جراحی نوه مگی فراهم کند. مگی که ابتدا از این کار اکراه دارد، خیلی زود جذب کار شده و تحت نام مستعار ایرینا پالم مشتریان زیادی جلب می کند. اما پسرش که از منبع پول فراهم شده، اطلاع ندارد با تعقیب مادرش سر از کلوب میکی در می آورد. در حالی که مگی برای پنهان نگاه داشتن این راز از وی و دوستانش تمامی تلاش توان خود را به کار بسته بود…
چرا باید دید؟
شاید خلاصه داستان ایرینا پالم شما را به یاد فیلم دام [سردیان گولوبوویچ] بیندازد که دو هفته قبل در همین صفحه معرفی شد. به همین خاطر برای پرهیز از پیشداوری تان باید بگویم غیر از گره اصلی فیلمنامه-بیماری کودک و نیاز به یافتن پول برای عمل جراحی- هیچ نکته مشترکی میان این دو فیلم نیست!
ایرینا پالم پنجمین فیلم کارنامه سام گاربارسکی متولد 1948 باواریای آلمان است که 7 سال قبل برای فیلم کریسمس مبارک، رشید جایزه ای از جشنواره جیفونی دریافت کرد. اما بی تعارف ایرینا پالم چرخشگاه اصلی کارنامه او و اگر تا امروز همچون من شانس آشنایی با او و سینمایش را نداشتید، بهترین فرصت برای این کار است.
ایرینا پالم که با بودجه ای اندک [چهار و نیم میلیون دلار] ساخته شده، یک هجویه تلخ و شیرین و فکر شده درباره مصائب افراد طبقه متوسط در جهان سرمایه داری است. کسانی که در اولین برخورد با مشکلی نه چندان بزرگ به بی پناهی و درماندگی خود در میان چرخ های بی رحم این سیستم پی می برند. فیلم ریتم تندی دارد و گاربارسکی وقت را تلف نمی کند. هر چند حوادث ریز و کوچکی که در فیلمنامه تدارک دیده شده، برای مشتاقان فیلم های پر سرعت امروزی نمی تواند آن چنان هیجان انگیز باشد. اما اتمسفر سرد فیلم و شخصیت های اندک آن خیلی زود موفق به جلب توجه تماشاگر می شوند. هیچ نکته اضافی در فیلم وجود ندارد و برای غافلگیری همه نکته ای درباره شوهر مرحوم نیز به پایان فیلم افزوده شده که می تواند سبب رضایت خاطر بیننده شود.
ایرینا پالم نه فقط هجو سیستم سرمایه داری، بلکه همزمان نقد روابط جامعه محافظه کار انگلستان و اخلاقیات کاتولیک نیز هست. این که چرا مگی مجبور به قبول چنین کار شرم آوری می شود، به جز خود او و در نهایت میکی برای هیچ کس قابل درک نیست. پسرش مادر را فاحشه و با استفاده از الفاظ محصول مدرنیته کارگر جنسی خطاب می کند و خشمگین است. عروس اش فقط به این فکر می کند که بر خلاف شوهر نه چندان زبر و زرنگ اش، مادر شوهرش پول را فراهم کرده و مهم نیست از کجا… همسایگان و دوستانش نیز زمانی که درمی یابند مگی برای رهایی از این بحران و نجات نوه محبوبش دست به چه کاری زده، ارزش و عمق فداکاری او را درک نمی کنند و تنها به سوال هایی درباره نوع کار و برخورد او با آلت جنسی مردان بسنده می کنند. بی رحمی این سیستم و آدم های اطراف مگی شرم آورتر از کاری است که او برگزیده و در نهایت او را تبدیل به اسطوره فداکاری و ایثار می کند. مگی حتی باعث تغییر نگاه فردی پول پرست چون میکی نیز می شود و در پایان عشقی نیز میان شان پدید می آید که بدون شک می تواند پایانی خوشی برای هر دو و فیلم نیز رقم بزند. تماشای ایرینا پالم تجربه ای تازه و بدیع برای هر نوع تماشاگری است. فیلمی کوچک و صمیمی به اندازه شخصیت اصلی اش…
بازیگر نقش اصلی فیلم ماریان فیث فول خواننده پاپ-راک مشهور انگلیسی است. فرزند بارونس اریسو و سرگرد فیث فول از جاسوسان مشهور دوره جنگ جهانی دوم که زندگی و روابط طوفانی اش با میک جاگر و کیت ریچاردز سبب شهرت و بدنامی اش شد. رسوایی او، ریچاردز، جاگر و دیگران بر سر مواد مخدر و اعتیاد شدیدش به هرویین در دهه 1970 که به چند سال بی خانمانی اش در منطقه سوهوی لندن در دهه 1980 ختم شد. اما موفق شد تا بر اعتیادش به الکل و کوکایین غلبه کرده و با ضبط چند آلبوم تازه زندگی جدیدی را آغاز کند. فیث فول که در کنار خوانندگی بازی در تئاتر و سینما را نیز تجربه کرده[هم سن و سال های من و مسن ترها او را با دختری با موتورسیکلت، هملت تونی ریچاردسون که در آن نقش اوفلیا را داشت و ظهور شیطان ساخته کنت انگر به یاد دارند] با بازی در نقش مگی/ایرینا پالم پس از سال ها تجربه اندوزی نام خود را به عنوان بازیگری قدر تثبت می کند. بدون شک فیلم بدون بازی او و صد البته میکی مانویلوویچ شکل فعلی را نمی داشت!
شاید دیدن چهره او و پذیرش اش به عنوان یک بازیگر- نه خواننده- سخت باشد، اما یقیناً سخت تر از استحاله او از مگی به ایرینا پالم نخواهد بود!
ژانر: درام.
جزیره ارواح سرگردان De Fortabte sjæles ø
کارگردان: نیکلای آرسل. فیلمنامه: نیکلای آرسل، راسموس هیستربرگ. موسیقی: جین آنتونیا کورنیش. مدیر فیلمبرداری: راسموس ویده بیک.تدوین: میکل ئی. جی. نیلسن. طراح صحنه: نیلز سه یر. بازیگران: سارا لانگ بیک گارمان[لولو]، لوکاس مونک بیلینگ[الیور]، نیکلای کوپرنیکوس[ریچارد]، آنت استولبیک[بئاته]، لارس میکلسن[جادوگر]، آندرس دبلیو. برتلسن[هرمان]، بئاته بیله[لینیا]، فرانک تیل[الیورز استدفار]. 100 دقیقه. محصول 2007 دانمارک، سوئد، آلمان. نام دیگر: De Förtappade själarnas ö, Island of Lost Souls.
لولو دختری 14 ساله به همراه خانواده اش به دهکده ای ساحلی و دورافتاده نقل مکان می کنند. زندگی یکنواخت آنجا خیلی زود لولو را دچار کسالت می کند، تا این که یک شب برادرش سیلوستر مورد اصابت اشعه ای سفید رنگ قرار گرفته و رفتاری غریب از خود بروز می دهد. به زودی مشخص می شود که سیلوستر توسط روح هرمان هارتمان که در قرن نوزدهم در همین دهکده می زیسته، تسخیر شده است. اما ماجرا به همین جا ختم نمی شود، چون ارواح محبوس در جزیره مونک بدین وسیله از سیلوستر و لولو تقاضای کمک می کنند. لولو که به ارواح و اشباح باور دارد، برای کمک به آنان دست به کار می شود. اما کم دانشی وی در این زمینه مانع از پیشرفت اوست تا این که ریچارد- محقق وقایع ماوراء الطبیعه- و پسری جوان به نام الیور به یاری او برمی خیزند…
چرا باید دید؟
نیکلای آرسل متولد 1972 کوپنهاگ در سال 2001 با ساختن فیلم کوتاه آخرین سمفونی وویچک از مدرسه ملی سینما فارغ التحصیل شد. داستان تراژدی کمیک فیلم درباره آهنگسازی لهستانی و مشهور بود که مجبور به مهاجرت شده و زمانی که موفق به یافتن کار نمی شود، ناچار به ساختن موسیقی برای فیلم های پورنوگرافیک رو می آورد. فیلم در جشنواره متعددی نمایش داده شد و جوایزی نیز از جشنواره مونیخ و کلرمون فران دریافت کرد. اما آرسل چند سال بعدی را به نوشتن فیلمنامه[به خصوص برای فیلم های کودکان و نوجوانان] گذراند و با فیلم آن دختر را بگیر شهرتی در این کار به هم زد. اولین فیلم بلندش را در سال 2004 با نام بازی شاه کارگردانی کرد، یک تریلر سیاسی که از پر فروش ترین فیلم های سینمایی دانمارک شد و جوایز ارزنده ای نیز به چنگ آورد. جزیره ارواح سرگردان دومین فیلم بلند اوست که به نظر می رسد سوار بر موج توفیق فیلم های هری پاتر شده و قصد دارد تا تکانی از جهت تجاری به سینمای اسکاندیناوی وارد کند.
جزیره ارواح سرگردان به پیروی از سری هری پاتر پر از جلوه های ویژه بصری است و می شود گفت که در این زمینه رکوردی در سینمای منطقه به جای گذاشته که به این زودی ها شکسته نخواهد شد. 35 دقیقه از فیلم با 630 افکت پر شده که در تاریخ سینمای اسکاندیناوی بی سابقه است[یعنی تعداد افکت هایی بیش از پارک ژوراسیک!]و مبلغی حدود 40 میلیون کرون دانمارک[8 میلیون دلار] هزینه تولید آن شده است. فیلم با استقبالی کم نظیر در دانمارک روبرو شده و به زودی پخش جهانی آن آغاز خواهد شد. هر چند آرسل جوان که خود را ارادتمند اسپلیبرگ و شیفته فیلم های ئی تی و برخورد نزدیک از نوع سوم او می داند، باید از این به بعد در ساخت صحنه های اکشن دقت بیشتری به خرج بدهد. بازی سارا لانگ بیک گارمان در نقش لولو از نکات ممتاز فیلم است. جزیره ارواح سرگردان حتی اگر در نگاه اول فیلمی متعلق به رده سنی نوجوانان دیده شود، اما می تواند برای هر گروه سنی جذاب باشد. مگر فروید نگفته بود” کودکی همیشه با ماست”؟
ژانر: اکشن، خانوادگی، فانتزی، ماجرا.
نفس Soom
نویسنده و کارگردان: کیم کی دوک. موسیقی: کیم میئونگ جونگ. مدیر فیلمبرداری: جونگ مو سونگ. تدوین: کیم و سو آن وانگ. طراح صحنه: هوانگ این جون. بازیگران: چن چانگ[جانگ جین]، جونگ وو ها[شوهر]، جی آ پارک[یئون]، کیم کی دوک. 84 دقیقه. محصول 2007 کره جنوبی. نام دیگر: Breath. نامزد نخل طلای جشنواره کن.
یئون که متوجه خیانت شوهرش شده، دچار افسردگی می شود. اما تماشای خبری از تلویزیون باعث ایجاد نقطه عطفی در زندگی یئون می شود. جانگ جین یک محکوم به اعدام دست به خودکشی زده است. زن جوان که از این خبر به شدت متاثر شده، به زندانی که جانگ جین در آنجا محبوس است می رود با این ادعا که دوست دختر سابق اوست موفق می شود تا به داخل زندان راه پیدا کند. و به زودی در میان دیوارهای زندان رابطه ای غیر عادی میان زنی فریب خورده و زندانی محکوم به اعدام شکل می گیرد….
چرا باید دید؟
نفس چهاردهمین فیلم کیم کی دوک افتخار سینمای کره جنوبی است. یک مولف به تمام معنا که در آینده تبدیل به یکی از فیلمسازان مهم آسیا خواهد شد. بنابر این بدیهی است که منتقدان چهار گوشه دنیا با علاقه کارنامه وی دنبال کنند و بشارت باد بر آنها و تماشاگران فیلم های او که نفس نیز مانند تمامی فیلم های قبلی او کاری تماشایی و منحصر به فرد در سینمای کیم کی دوک از کار در آمده است. کیم کی دوک این بار قهرمان فیلم خانه خالی را روانه زندان کرده و نفس نیز همچون فیلم قبلی حول محور یک قهرمان زن و مشکل ایجاد ارتباط دور می زند. تقریباً تمامی فیلم در زندان سدائمون سئول می گذرد و کل فیلم در طول 10 روز فیلمبرداری و با بودجه ای معادل 370 میلیون وون کره جنوبی معادل 400 هزار دلار تولید شده است[یعنی یک رکورد فوق العاده برای سینمای مستقل که کیم کی دوک یک چهارم آن را خود تقبل کرده است].
او درباره فیلمش و هدفش از ساخت آن می گوید: می خواستم رابطه میان انسان و جامعه که معضلات آن که حتی نفس کشیدن را به آدمی سخت می کند و فقدان روابط اجتماعی و شخصی را در کره جنوبی نشان بدهم. همزمان می خواستم چیزی را روایت کنم که روایت آن غیر ممکن به نظر می رسید.
توفیق او بلافاصله در نگاه اول به فیلم نفس مشخص می شود. بازیگرانی اندک، فضایی محدود و دیالوگ های بسیار کم که به درستی در بدنه فیلم جای گرفته اند. کیم کی دوک که همواره ترجیح می داده با بازیگران کره ای کار کند، این بار هنرپیشه ای تایوانی-چن چانگ، راهزن جذاب فیلم بیر کمین کرده، اژدهای پنهان- را برای ایفای نقش اول فیلم خود برگزیده و خود نیز در نقش نگهبان زندان ظاهر شده است. نفس تا این لحظه فقط در چند کشور مانند ایتالیا و ترکیه به نمایش در آمده و هنوز اکران جهانی آن آغاز نشده است. بدون شک پخش جهانی آن[همچون نمایش افتتاحیه اش در جشنواره کن] با تحسین و ستایش های فراوان روبرو خواهد شد. به این مرد و سینمایش دقت کنید!
ژانر: درام.
آنژل Angel
کارگردان: فرانسوا اُزون. فیلمنامه: فرانسوا اُزون، مارتن کریمپ. موسیقی: فیلیپ رومبی. مدیر فیلمبرداری: دنیس لنوآر. تدوین: موریل لنوآر. طراح صحنه: کاتیا وایچکوپ. بازیگران: رومولا گارای[آنژل دورول]، سام نیل[تئو]، لوسی راسل[نورا هاو-نویینسون]، مایکل فاسبندر[اسمه]، شارلوت رامپلینگ[هرمایونی]، اکلین تونگ[مادر دورول]، ژانین دویتسکی[عمه لوتی]، کریستوفر بنجامین[لرد نورلی]، تام گرگسون[مارول]. 134 و 119 دقیقه. محصول 2007 انگلستان، بلژیک، فرانسه. نام دیگر: The Real Life of Angel Deverell. نامزد خرس طلای جشنواره برلین.
آنژل که در خانواده ای فقیر به دنیا آمده، آرزو دارد تا نویسنده ای معروف شود. اما هیچ کس-حتی مادرش- تصور نمی کند که او به این آرزو دست یابد. آنژل بر خلاف زندگی واقعی خودش، زندگی زنی مرفه را انگار که خود آن را زیسته باشد، به شکلی فوق العاده در قالب رمان نوشته و به انتشاراتی های مختلف می فرستد. پس از انتظاری طولانی و سخت، یک بنگاه انتشاراتی لندنی اعلام می کند که حاضربه چاپ کتاب اوست. حال رویای آنژل به حقیقت پیوسته و نویسنده جوان با سرعتی باورنکردنی به موفقیت، شهرت و عشق دست یافته و تبدیل به رویای هر دختر جوان می شود. اما این قصه پریوار پایانی خوشی نخواهد داشت…
چرا باید دید؟
آنژل اخرین فیلم فرانسوا اُزون نویسنده و کارگردان مشهور فرانسوی و وارث خلف بونوئل کبیر است که بر اساس داستانی از الیزابت تیلور[1975-1912] نویسنده انگلیسی- با بازیگر مشهور آمریکایی اشتباه نگیرید!- ساخته شده است. آنژل درباره رویاپردازی است، درباره فرار از واقعیت پیرامون و سعی در واقعیت بخشیدن به رویایی که در ذهن مان پرورده ایم و تلاش برای ساختن واقعیتی دلخواه که گاه می تواند به کابوس منجر شود.
آنژل آخرین اثر الیزابت تیلور بود و در 1975 منتشر شد. تیلور قصه آنژل را تحت تاثیر زندگی پر فراز و نشیب مری کورللی[معاصر اسکار وایلد که در عصر ویکتوریا می زیست] نوشته است. اما اُزون که چند سال قبل این رمان را خوانده بود، آن را دستمایه ای غنی برای خلق یک ملودرام با شکوه دهه 1930 یا 40 ارزیابی کرد. پس از ساختن استخر که مقدمه ای برای درک طرز تفکر و زندگی انگلیسی بود، شروع به کار روی فیلمنامه آنژل کرد. اما بر خلاف شخصیت آنتی پاتیک رمان تیلور شخصیتی همچون اسکارلت اوهارای برباد رفته به آنژل داد. یعنی شخصیتی جذاب که می توان همزمان او را دوست داشت و به او نفرت ورزید!
آنژل اولین بار در جشنواره برلین به نمایش در آمد و نشان داد که اُزون در این تجربه تازه اش و در مصاف با ژانر درام تاریخی از نوع انگلیسی آن نیز پیروز از میدان خارج شده است. آنژل با سرمایه ای معادل 15 میلیون دلار تولید شده و تهیه کنندگانش به موفقیت تجاری آن در پخش جهانی بسیار دل بسته اند.
نقش اصلی فیلم را رمولا گارای بازی کرده که به زودی شاهد نقش آفرینی او در فیلم کفاره خواهیم بود. بدیهی است که شارلوت رامپلینگ هم مانند دیگر آثار اُزون در این یکی هم حضور دارد!
ژانر: درام، عاشقانه.