جنبش جهانی رفع تبعیض، و بایدهای ما

حسین لقمانیان
حسین لقمانیان

“سیاست” شیوه و راه و رسم مدیریّت در زندگی، و تدبیر منزل است؛ یعنی راهبرد امور منزل و زندگی شخصی مردم. “کیاست” یعنی شناخت و انتخاب سیاست، و به عبارتی دیگر، و بزبان علمی جامعه شناسی امروزین، سیاست “متد” است. و کیاست “متدلوژی”. آری بزرگان و اندیشمندان تاریخ ساز عالم سیاست را بر پایه ی کیاست نهاده اند؛ یعنی شناخت روش، و آنگاه، بکار بردن روش. پس آنها امروز شناس و آینده نگر بوده اند؛ امروز را دریافته، و این دریافت را زمینه ی زیستن فردا کرده اند.

 و امّا پیغمبر اندیشمند اسلام، این شخصیّت انسان دوست تاریخ نگر، پانزده قرن پیش، با این پیام جاودانه که: “کونوا ابناء زمانکم – فرزندان زمانتان باشید –” بشر را برای زیستن سازنده و بالنده در مسیر تاریخ، و البتّه با شیوه ی هماهنگ با زمان و مکان و شرایط، رهنمون گشته است. بنا بر این، چه در زندگی فردی، و روابط افراد جامعه با یکدیگر، و چه در حاکمیّت و مملکت داری، اینگونه بینش و رفتار، براستی، راه آزادی و بستر نیکبختی ملک و ملّت، و نیز، پایگاه استوار برای بقاء نظام و حاکمیّت نیز خواهد شد. و جز این، هیچ راهی بشر را بمنزل نخواهد رساند.

در جهان متحوّل و شتابان امروز، نخستین ضرورت ما برای درک واقع بینانه از اوضاع ایران، و پاسخ دادن به این پرسش، که: چه باید کرد؟ تحلیل اوضاع جهان و منطقه، و شناختن عمق دگرگونی جهان و ابعاد گسترده و پیامد های آن است، تا بدانیم، که جهان امروز، در چه مرحله یی از بستر تکامل تاریخی و رشد انسانی و پیشرفت شگرف علمی و اقتصادی وفکری و سیاسی است، و منطقه ی ما و کشور ما، ناگزیر، چه اندازه از این روند تکان دهنده و حرکت جهانی اثر پذیر گشته است. پس باید اوّلاً باز دارنده های پیشرفت و حرکت تکاملی خویش را بشناسیم. ثانیاً موقعیّت کشورمان را با درک واقعیّات و کم و کاستی ها و کژراهگی ها ارزیابی کنیم. ثالثاً با شناخت گذشته و حال و تحلیل ابعاد آن، و آنگاه همگام شدن با جهان، راه و روش لازم را انتخاب کنیم؛ که ما جدا از منطقه و جهان، و بیرون از چرخه ی اکو سیستم تاریخ نیستیم، بلکه باید خود را با اوضاع جهان و دگرگونی هایش انطباق دهیم و واقعیّات را از دیدگاه منطق تکاملی تاریخ بپذیریم و آن را در کشور خویش پیاده کنیم.

 امروز همه ی جامعه شناسان، با دیدگاههای گوناگون امّا مسؤولانه پذیرفته اند که دگرگونی جهان امروز، و تطّورات شتابنده ی آن، چنان آهنگی یافته که روند تاریخ و بسا تعاریف را دگر گون کرده است؛ بشر امروز، از پیله ی “مکلّف بودن” در آمده، و بجایگاه “محقّ بودن”رسیده است. یعنی دیگر کسی حق ندارد برای ملّتی تعیین تکلیف کند، و بگوید که همه چیز آنست که او می گوید، و همه آن باشند که او می خواهد و بلکه این مردمند که میگویند همه چیز آنست که ما می خواهیم، ما خود شایستگی انتخاب و تعیین سرنوشت خود را داریم. آری، این امر در حقیقت، همان حق طبیعی و ذاتی انسان است، که امروز در عرف فرهنگ سیاسی جهانی “حقوق بشر” نام دارد.

 طنین مهابت جنبشی که امروز سراسر جهان را بلرزه افکنده است، در فضای حصر و انزوای آزاد مرد فرهیخته، فقیه عالیقدر آیت الله منتظری (ره) نیز راه یافت، چنانکه آن مرد هشتاد و چند ساله در کتاب پرسش و پاسخ، ساده و آشکارا اشتباه علمی خود را اعتراف کرده و گفته بود که در آغاز انقلاب، چندان مطالعه یی در حقوق ذاتی انسان نداشته است و گرنه در تدوین قانون اساسی بگونه ای دیگر با آن برخورد می کرد. ایشان در کتاب “رساله ی حقوق” می گوید: برای رسیدن به حقوق الهی باید از رهگذر حقوق طبیعی و ذاتی گذشت و لذا برای پیروان هر کیش و آیین ومکتب حقّ انسانی وآزادی قائل است و نیز منع و ایذاء بهائیان را مردود شمرده و حقّ و آزادی برایشان قائل شده است.

از بدیهیّات تاریخ است که باور و اندیشه ی اثر گذار، ناگزیر ماندگار خواهد شد. و مخالفت با آن، راه تاریخ را با نعل وارونه پیمودن است. این نکته مصداق روشنی بر شخصیّت زنده نام آیت الله منتظری است. این بزرگمرد شامّه ای تیز در ادراک واقعیّات، و شجاعتی بی پروا در اعتراف به اشتباه خویش و پذیرفتن حقیقت و ضرورت دگر گونی زمان و اوضاع داشت، این بود که بسیار تند و سریع در برخی اندیشه ها و باور خویش که آن را ناکافی و حتی ناروا برای امروز می دانست تغییر مسیر می داد و موضع انتقادی – البتّه انتقادی دلسوزانه و سازنده، نه کینه توزانه – می گرفت. امّا دریغا که غرور زدگان قدرت با دیدگاه دگماتیک خویش این شیوه ی سازنده را بر نتافتند چنانکه رهبر فقید، او را البتّه نه، با بی احترامی از صحنه ی اثر گذاری در رهبری نظام، ببازگشت به کرسی تدریس و فقاهت و دوری از حوزه ی تصمیم گیری در حاکمیّت توصیه کرد و البتّه افزود که نظام از نظرات فقهی ایشان همچنان استفاده کند. امّا جای تعجّب و تاسّف است که پس از رهبر فقید، تصمیم به حذف ایشان چنان گرفته شده است که حتی نامش نیز از تاریخ سترده شود. ایشان در نقد خود و اوضاع حاکم اعتراف دارد که با احترام به استادش مرحوم آیت الله بروجردی(ره)، در باب ولایت از نظریّه ی انتصاب فرا رفته و شیوه ی انتخاب را برگزیده است، ایشان در واقع اصلاح کننده و تکامل بخش بود و بجای ایستایی در موضعی که احتمال برخورد با مصالح نظام ومردم داشت، بجانب حقوق انسان گرایید و البتّه جای هیچ انکار نیست و انکارش سودمند نیست که توده ها ی مردم از همه ی قشرها با حضور شکوهمند بی سابقه در تشییع جنازه اش هم مقام و مکانت ایشان و هم ادراک و واقع بینی و حق شناسی خویش را نشان دادند. پس آیا چشم باز و گوش باز و نادیده و ناشنیده گرفتن واقعیّات کی در تاریخ سودمند بوده است تا امروز باشد! شخصیّت برجسته و نیک اندیشی مانند آقای انصاری راد نماینده ی دوره ی ششم مجلس بر اینست که ایشان رفته است ولی آموزه هایش هست و خواهد ماند و نیز شاگردان بسیار مانند مرحوم احمد قابل نیز تربیت کرده است، این پیشینه ی خدمات فقهی و علمی، در کنار مبارزات پیگیر وی انکار ناپذیر است و اجازه نخواهد داد که با تنگ نظری و ستیز با تاریخ او را از صحنه ی تاریخ حذف کنند. و کسانی که چنین دیدی دارند در این ستمگری، بخود نیز ستم می کنند که:

نه آفتاب نهان شد به گِل، نه عشق به دل / لب ببندی، اعضاء تو بگفتارند

و آیت الله منتظری آزاد مرد فرهیخته و آزادیخواه مصداق راستین این حدیث بود، و براستی فرزند زمان بود چون زمان و نیاز بشر را دریافته بود!

از شگفتیهاست که در غوغای گرماگرم جنبش سراسری عرب که از مراکش در شمال غربی آفریقا تا یمن، جنوب غربی آسیا را فرا گرفته، و در زمهریر دیکتاتوری، “بهار عرب” نام گرفته و بارگاه حاکمان خودکامه ی دیکتاتور را بلرزه افکنده است، بر زبان رهبر ایران نیز جاری شد که: “امروز مردم جهان بیش از گذشته حقّ و آزادی در تعیین سرنوشت خود را خواستارند.” اما جای شگفتی و پرسش است که چرا ایشان خود در سرزمین پر افتخار تاریخی ایران، همین “حق ّبیشتر در تعیین سرنوشت” را روا نمی دارند و در برابر نبود آزادی اندیشه و قلم و تشکّل و عقیده و آیین و همه ی مظاهر آزادی ساکت اند!؟

 امروز در سرتاسر جهان زنگ آزادیخواهی و رفع تبعیض بنوا آمده و آمریکا و اروپا و اسرائیل را دچار تب و تاب و هراس کرده است. و یکی از نمادهای شکوهمند آن “جنبش وال استریت” با هدایت بزرگان و فرهیختگان و دانشگاهیان و توده های مردم که از استثمار و قدرت طلبی انحصارات کارتلها و تراستها بستوه آمده اند و آشکارا فریاد آزادی و برابری و رفع تبعیض و فقر سر می دهند. در شکوه این جنبش عظیم، بانگ “رفع تبعیض” مرکز دایره ی شعارها و فریاد آزادیخواهی و رفع شکاف طبقاتی است، که اوباما و کنگره ی آمریکا را ناگزیر از تصویب قانون مالیات بر غولهای سرمایه داری کرده است.

نظام اسرائیل، این دژ میلیتاریسم سرمایه داری فاشیستی که پایگاه غرب در قلب جهان عرب است، اینک در محاصره ی غریو آزادیخواهی و گسترش مسئله ی دموکراسی جهان عرب و جوانان آزاده ی یهودی ضدّ جنگ و خواستار دوستی و همزیستی مسالمت آمیز باعرب، بلرزه افتاده است. بیداری افکار عمومی در جهان و آمریکا چنان بازتاب یافته است که در ۱۲ فوریه سال ۲۰۰۹ “سیا” گزارشی منتشر کرد (۱) و در این گزارش به این نتیجه رسیده بود که اگر گرایشهای کنونی به همین صورت ادامه یابد اسرائیل طی ۲۰ سال آینده از بین خواهد رفت، مبنای تحلیل سیا این بود که غیر ممکن است رهبری اسرائیل برای رسیدن به تفاهم حاضر به کوچک‌ترین گذشتی دربرابر همسایگان خود باشد، همسایگانی که جمعیّتشان با شتاب روبه افزایش است، امیدی به بهبود وضع ندارند، امّا خواستار دست یافتن به عدالت و کرامت انسانی هستند. این تحلیل بسرعت از میدان ناپدید گشت، زیرا پیش بینی واقع بینانه بود. لئون پانتا در آنزمان رئیس وقت سازمان سیا بود و این تحلیل را تایید کرده بود. ولی او که در سال ۲۰۱۱ به اسرائیل سفر کرد دیگر رئیس سیا نبود بلکه وزیر دفاع آمریکا بود و آن تحلیل را هم با خود برده بود، واکنش رهبری اسرائیل حاکی از عصبانیّت بود نه بدلیل این هشدار که اسرائیل نمی تواند آینده را با اتکاء به قدرت نظامی حفظ کند، بلکه به این دلیل که لئون پانتا به آنان گفته بود که، اسرائیل نمی تواند در انتظار دریافت حمایت مالی بی حدّ و مرز از آمریکا باشد. باید یا با فلسطینیان صلح کند یا در سال ۲۰۲۰ از بین خواهد رفت. سران اسرائیل با شنیدن این سخنان رو ترش کردند، و البته هنوز در اندیشهٔ سواری بر ماشین جنگی، حملهٔ غزّه را تدارک دیدند که اینبار آمریکا هشدارشان داد که اگر حملهٔ زمینی هم انجام گیرد، افکار همگانی جهان اسرائیل را بشدّت محکوم خواهد کرد، و اسرائیل بیش از گذشته در موضع انفعال و شرمساری واقع می‌شود. اینبار در همین گیر و دار در حالیکه جهانیان یکباره از تجاوز آمریکا به عراق و افغانستان موضع ضدآمریکایی گرفته‌اند، موضوع عضویّت فلسطین در سازمان ملل بصورت دولت ناظر مطرح گشت و با ۱۳۸ رأی موافق بتصویب رسید. در اینجا بازی تاریخ، آمریکا و اسرائیل را بی سابقه شرمسار و خوار کرد. دموکراتیزه شدن منطقه و نظامهای پیرامون اسراییل خطرناکترین پدیده برای حکومت نژادپرست صهیونیستی است که فلسفه ی وجودی اش تجاوز، جنگ و بحران است. آمریکا و اسراییل مخالف دموکراتیزه شدن حقیقی منطقه اند، و این سرشت و ماهیت هر نظام قدرت جوی برتری طلب است. و اینک باید همه ی جهانیان و بویژه آتش افروزان جنگ و زورگویی، بدانند که امروز وجدان بیدار و افکار عمومی جهان است که حرف اوّل را می زند، پس در ایران هم باید تعیین کنندگان سیاست بخود آیند که در برابر افکار عمومی جهان و ایران در کرنای جنگ و زور گویی و خودکامگی دمیدن، همان سرنوشت را دارد که تاریخ نمونه اش را نشان داده است و دیگر افکار بیدار جهان آن را نمی پذیرد.

چشمگیر ترین جلوه ی خیزش جهان عرب، در مصر و سوریه است که بر پا شدن نظام دموکراتیک در آنها جبروت قدرتهای غربی و اسرائیل را می لرزاند، اینست که آنها میکوشند تا به هر گونه انقلاب شکوهمند عرب را منحرف و خنثی کنند، جوهره ی امروزین جنبش عرب نه، ضدّ اسلام و هیچ ایدئولوژی و مکتبی است، و نه دفاع از چیزی، جز یافتن آزادی وحقوق انسانی، و سر آمد آنها “رفع تبعیض”. مردم آگاه مصر که بیداری عصر جمال عبدالناصر را چشیده اند، چون دیدند که دولت جدید به ریاست “محمّد مرسی” نیز همان شیوه ی دیکتاتوری پیشین را در پشت نقاب دارد، و پیش نویس قانون اساسی همان تبعیض گذشته را به گونه ای دیگر استمرار بخشیده و هنوز هم هست با آن مخالفت می کنند، باید دانست که در دید گاه عقل و حقوق و جامعه شناسی، موضوع “اکثریّت و اقلیّت” در تصویب قوانین، و آنجا که مربوط به حقوق مردم است مغالطه یی است برای تثبیت تبعیض. و حقّ و حقوق یک قوم و فرقه با کمترین جمعیّت باید مراعات گردد. امّا جای پرسش و تعجّب است که چرا جمهوری اسلامی، مخالفت های مصریان را با دولت جدید به عوامل حسنی مبارک، و جنبش مستمر و مقاومت دلیرانه ی مردم سوریه را تحریکات بیگانه می نامد، این شیوه ی برخورد ضدّیّت با حقایق، بی ارزش شمردن آن همه قربانی و ویرانی سوریه، و دانسته نداسته تحریف تاریخ و توهینی نابخردانه به جنبش های دموکراتیک مردمی عرب و به همه ی آزادگان جهان و مردم ایران است.

آری، در دمدمه ی بیداری تاریخی و در پرتو اندیشه و دانش بشری، که کبکبه ی قدرتهای جهانی و بی عدالتی را می لرزاند رهبر ایران در دیدار رجب طیب اوردوغان، نخست وزیر ترکیه، از نظام حاکم بر سوریه و شخص بشّار اسد پشتیبانی و برنامه ی اصلاحی ملّت سوریه را با حفظ و ماندن اسد بر مسند قدرت تاکید و در واقع به جنبش یک ملّت بپاخاسته در برابر بی عدالتی و تبعیض و دیکتاتوری دهن کجی و بی اعتنایی می فرمایند. دیپلماسی غلط و مواضع نسنجیده ی پشتیبانی از اسد، گذشته از اینکه خلاف فرهنگ دیپلماتیک، وپشت پا زدن به حقوق بشر در سوریه و بگونه یی، دایِگی نا خواسته بود. اینک، پس از گذشت یکسال و نیم، و بیداری و مقاومت دلیرانه ی مردم سوریه، چرخشی ۱۸۰ درجه یی یافته است. مردم سوریه در آغاز جنش مسلح نبودند وغرب نیز مسلّحشان نکرده بود بلکه با اعتراضی مسالمت آمیز خواستار برکناری بشّار اسد بودند که از جانب ایران و روسیّه پذیرفته نمی شد امّا اکنون پس از جنگ خانمانسوز و ویرانی کشور و تلاشی ارتش آن و از دست رفتن همه ی پتانسیل این ملّت، روسیه می گوید: بشّار هر کجا می رود برود. امّا تبلیغات ایران هنوز به جانب بشّار اسد است و عجیب تر اینکه از سوی دیگر حتّی سازمان حماس نیز از موضع ایران در قبال سوریه روی برگردانده است. اگر معیار انسانی استراتژی کلی سیاست خارجی ما، ومبنای هرگونه عمل ما می بود، می توانستیم بسیار دشواریها را بگشاییم و از پدید آمدن بسیار دشواریها پیشگیری کنیم. بعقیده ی بسیاری از کارشناسان سیاسی، ما میتوانستیم با چنین سیاستی بتفاهمی والا در مسیر خیر و خوشبختی و مطالبات خیرخواهانه برای همگان دست یابیم. ما، نه میتوانیم، نه اخلاقا محقّیم که نسخه های از پیش تعیین شده ی خود را بعنوان راه حلّ و فصل سیاسی قضایا و آشتی ملی، بطرفهای دیگر تحمیل کنیم. اما با سیاستی اندیشیده و سنجیده و معتدل، و دادن نمونه ی همکاری سازنده، در پایان دادن بکشاکشهای موجود، و جلوگیری از کشاکشهای دیگر، و با گرد آوردن شرایط مناسب برای حلّ و فصل مسالمت آمیز و عادلانه ی قضایا میتوانستیم بسیار کارها انجام دهیم. اینک ایران بر سر یک دوراهی قرار گرفته است، از سوئی میخواهد دولتی را نجات دهد و حفظ کند که بر پیشانیش نشانه های یک “دولت شکست خورده و رسوا” نقش بسته است و از سوی دیگر او را دوست استراتژیک خود در منطقه میداند. این هم پرده ی دیگر از نتایج شوم سوال انگیز یک نمایش بی فرجام سیاستی کور و بی هدف یا با هدفی کور است! این جنش جهانی سترگ “بحرین” را هم فرا گرفته است، امّا خلاف لاف و گزاف برخی مدّعیان جنبش آنها هم ماهیّت “حقوق بشر و رفع تبعیض” دارد، نه خلاف مذهبی تسنن و تشیّع. امّا بدبختانه برداشت دورغین ازآن بنام “حقوق شیعیان” حاکمیّت غیر دموکراتیک آن را به جان شیعیانی که با سنّیان، قرنها همزیستی و مسالمت داشته اند، می اندازد، آری، جنبش بحرین، همآوا با خیزش همه ی جهان عرب و سراسر جهان، بانگ “آزادی و حقوق بشر و رفع تبعیض” است و بس!

و امّا بهر حال تطوّرات هروز منطقه، دگرگونی حقیقی و دموکراتیک را در ایران اجتناب ناپذیر کرده است. اینک، استمرار شیوه ی پیشین، برای حاکمیّت چشم اندازی تاریک دارد، و روند حوادث بسودش نیست. اصولگرایان، رغم اشتراک نظرشان در نقض حقوق، و سلب هرگونه آزادی از مردم، دیر یا زود ناگزیر خواهند شد که آزادیها و حقوق مردم را برسمیّت بشناسند.

 امّا رویه ی دیگر این مساله چنان است که برای ما شرم آور است و باید عبرت آور شود: کوبا کشوری کوچک با منابعی محدود وکم، با نظامی سوسیالیستی که طبعاً تضادّش با آمریکا سمبل سرمایه داری، ژرف و جوهری است امّا شیوه ی کاربردی و رهبری حاکمیّتش چنان است، که با درک شرایط زمان و ویژگیها و ضرورتهای روند تاریخ، با پذیرفتن تطوّرات لازم و مناسب زمان در سطح داخلی و تامین آسایش و خشنودی مردم، با ایجاد فضای باز سیاسی و فکری اقتصادی و خالی کردن زندانها و توسعه ی بهداشت و آموزش، آزادی کامل انتخابات ریاست جمهوری با نظر و مشارکت مردم پس از پایان در سال آینده ی ریاست برادرش، با میل و انتخاب خود رئیس جمهور را برگزینند. و با داشتن سیاست خارجی مورد تایید بیشتر کشورهای جهان با نظامهای گوناگون، چنان چهره یی از آن کشور پرداخته است که ایالات متّحده دشمن دیرینش چندین بار قطعنامه تحریم و محکوم کردنش را به سازمان ملل داده، و نتوانسته است اجماع جهانی را جلب کند و لذا ناکام مانده است.

امّا اینک، کوبا که با چنان وجهه یی، و در همان حال که معارض و مخالف نظام ایالات متحده است، پیروزمندانه و سرافرازانه، آمریکا، یگانه قدرت برتر جهانی را، به چالش می خواند! کاسترو رهبر بحقّ انقلاب راستین کوبا همیشه گفته است که: فلسفه ی وجودی مکتب ما تنها در دشمنی با آمریکا و تقابل و تعارض با آن نیست، بلکه در اینست که در ذات خود، سازندگی و تعامل در داخل و خارج دارد.

امّا هر گاه رئیس کشور ما، در مجامع جهانی و در سازمان ملل متحّد به نمایندگی از ایران و نظام حاکم حضور میابد با رفتار و کردار و سخنان افراطیش جوّی ایجاد می کند که اجماع جهانی را که هرگز امکان نداشت ضدّ ایران انگیخته شود، به آسانی مویّد پیشنهادات و قطعنامه های آمریکا می کند. و آنگاه اعتراضات و قطعنامه های تحریمی ویرانگر و زیانبار، توشه ی راهش می شود. مشکلات کمر شکنی که امروز ایران را در بر گرفته، و بویژه حقوق بگیران ساده و زحمتکشان و کارگران را از پا در آورده، ناشی از همین شیوه ی نابخردانه و نامسؤولانه ی مسؤول کشور ما است.

در کنفرانس غیر متعهدها در تهران از زبان رهبر کشورمان نیز تاختن به “امپریالیزم” را شنیده، و از آن استقبال کرده ایم امّا کارگزاران و مسؤولان اجرایی در درون، شرایط عملی و عینی چنین مبارزه یی را چگونه مهیّا کردند؟

چون مبارزه هم خود شیوه یی دارد؛ علمی، سنجیده، مستدلّ به اطّلاعات دقیق با درک شرایط زمانی و مکانی، و صد البتّه از موضع انسان دوستانه و اعتقاد به حقوق بشر، و آنگاه، با زبان و منطق روز جهانی، نه با رگ گردن کلفت کردن و وهن و ناسزا گفتن! از جنبش کارگران آمریکا تا کومون پاریس و دیگر انقلابات آزادیخواه و رهایی بخش که سراسر جهان را فراگرفته است همه ی مبارزان این راه، ضدّ امپریالیزم بوده اند امّا با ملّتی پراکنده، و مملکتی شیرازه گسیخته، اصلاح طلبان معترضش زندانی، درویشانش دربدر، حسینیّه اش ویران شده، سنّیش اهانت خورده و مسجدش ویران شده، بهائیش محروم از حقوق اجتماعی انسانی و زندانی، کارگر معترضش باتوم پلیس خورده و بیکار گشته، طرفدار حقوق بشرش، زندانی، دانشجویش سرکوب گشته، از پنجره ی خوابگاه به خیابان پرت شده و به خاک افتاده و به خون غلتیده. باید پرسید که آیا مبارزه با امپریالیزم با چنین شیوه ی منفی، معنی دارد؟! و آیا ملّت که پتانسیل اصلی نظام حاکمیّت، و سنگ بنای تاریخ است، در پشت اینگونه مبارزه حضور دارد و می تواند؟!

 از جایگاه فاشیسم آب دهان انداختن بچهره ی امپریالیزم و لیبرالیزم چگونه مبارزه یی است، که هر روز هم تکرار می شود. در ادب عرب اینگونه مدیریّت و مبارزه، خوب بیان شده است و پاسخ به پرسش ما را در بر دارد: “اکبرُ العیب اَن تَحیبَ بما فیک مثلُهُ.” – بزرگترین عیب آنست که دیگران را با آنچه درخود توست، عیبگویی کنی!

 آری، این کردار و گفتار، و این شیوه ی افراطی عاری از راه و رسم دیپلماتیک در سیاست کشور داری، میدان اندیشه را بر روی رهبر و مسؤولان، و بر رشد جامعه می بندد، و آنگاه از درون همین جریان افراطی شخصی بنام آقای روح ا… حسینیان عضو جبهه پایداری، در همایش همین گروه گفته است: “ما واقعاٌ در یک جنگ سرد تمام عیار با غرب و در رأس آن آمریکای جنایتکار قرار گرفته ایم. یعنی تمام مناسباتی که پس از جنگ جهانی دوم تا فروپاشی شوروی پا بر جا بود، امروز بین غرب و جمهوری اسلامی حاکم شده است که مسؤولین آمریکایی نیز کم و بیش بر حاکمیّت چنین مناسباتی اذعان می کنند.” (۲)

آری، این سخنان براستی درست و بجاست و آمریکا برای پیاده کردن همان سیاست و برنامه یی که آقای حسینیان بدان اشاره کرده است، همیشه آرزومند و شیفته ی چنین زمینه و مناسباتی است، و این البتّه الفبای بازی سیاست است. برای فهم و تحلیل و تبیین چنین مناسباتی پیچیده، باید به گذشته باز گشت و رویدادهای چند سال اخیر را بازنگریست. افکار عمومی و وجدان بیدار بشریّت بویژه پس از خیمه شب بازی ۱۱ سپتامبر، آمریکا، بدنبال ساختن دشمنان خیالی و گروههای متحجّر مذهبی و تروریست و فریفتن جهانیان بعنوان “جنگ با تروریسم” تکان خورد، و سیاست و استراتژی تجاوزکارانه ی آمریکا، بویژه، پس از حمله به عراق و افغانستان روشن گشت، و نقاب نیرنگ بیش از نیم قرن دیپلماسی ژئوپولتیک از چهره اش افکنده شد. اینک مردم جهان دریافته اند که حمله ی آمریکا به آن دو کشور، برای دست یافتن بر منابع نفت و گاز، و موقعیّت استراتژیک جهان، و تکمیل کمربند انحصار منابع انرژی بوده است. این بود که همان آمریکا با خلق گروههایی مانند طالبان و القاعده زمینه ی دست اندازی بر خاور میانه و خلیج فارس را آسان فراهم کرد و اینک تکرار همان بازی بر زمینه ی چنین روش و ذهنیّتی که از سخنان آقای حسینیان تراوش کرده است، بسیار آسان و طبیعی می نماید.

آمریکا همیشه برنامه هایش را با استفاده از چنین جریانات افراطیی شکل داده و پیاده کرده است و این جریان افراطی اینک یک بلوک ویرانگر در میان چند بلوک قدرت دیگر جایگاه یافته است که پس از سی سال در زیر پوست جمهوری اسلامی رشد کرده و بقدرت وثروت رسیده است این بلوک ریشه در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دارد کشتار سال ۱۳۶۷، برکناری آیت ا… منتظری، و قتلهای زنجیره‌ای، و وقایع زمان آقای خاتمی و کودتای فاجعه آمیز ۱۳۸۸، همه ی این فجایع فرآیند این بلوک افراطی تازه سر برآورده است.

آقای شریعتمداری نماینده ی ولایت فقیه در روزنامه ی کیهان، پیاپی درهمان روزنامه و در تلویزیون با ژست ضدّ آمریکایی، سخن پراکنی می کند که: “اصلاح طلبان در زمین آمریکا بازی می کنند” اما وا اسفا که – کلمةُ حقّ یرید بها الباطلَ – ظاهر پرخاش کردن ایشان به آمریکا بجا، امّا حقیقتی است که می توان با ظاهر دشمنی و حمله به آمریکا و نظام سیاسی اش، بهترین خدمت را به آمریکا کرد چنانکه طالبان و القاعده چنان خدمتی به آمریکا کردند که تاریخ مانندش را ندیده است. پس بسیار آسان و بظاهر فریبنده ی ساده لوحان است که خارج از زمین آمریکا خدمت به آمریکا کردن. و اینک، گویا آقای شریعتمداری بیرون از زمین آمریکاست. و آری در تقابل و تعارض – البته بظاهر– به آمریکا می توان بیشترین خدمت را کرد.

این جریان به رهبری شریعتمداری در کیهان قلم فرسایی می کند که: “انقلابیون فرسوده جام زهر را به رهبر پیشین نوشاندند، و اینک بر آنند که این کار را با رهبر کنونی بکنند”!

ما هم می گوییم که رهبر پیشین ایران بسیار بخردانه و بجا و با درک کیاستمندانه از واقعیّات ایران و جهان، جام زهر را نوشید، ولی ایران را از ویرانی و اضمحلال کامل نجات داد. اما این پرخاشگران کنونی، این فرصت طلبان موقعیّت نشناس، شناگرانی که ژرفای آب را نمی دانند، گویی مأموریّتی دارند، موذیانه ایران را به غرقاب می کشانند.

 همین جریان بود که حوادث خونبار و فجایع ننگین سال ۸۸ را ببار آورد، همین جریان است که در فضایی بسته زمینه ی بزرگترین دزدیها و اختلاس ها را فراهم کرده است و می کند، و آری، همین جریان شوم است که کار را بجایی رسانده است، که رهبر ساکت، مجلس سراسیمه گشته و مسؤولان در تنگنا افتاده اند. و از اینجاست که رهبری بناچار و دردمندانه توصیه به سکوت و پرده پوشی می کند تا شاید خود بخود و بمرور زمان دستی از غیب برون آید و کاری بکند و اینک، مجموعه ی این اوضاع در همه ی زمینه های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی چنان مقدّماتی فراهم کرده است، که شیرازه ی همه ی امور از هم پاشیده، و صفحات کتاب مدیریّت و مسؤولیّت و چاره اندیشی، چون برگهای درخت خزان زده، بباد هرج و مرج و نابسامانی افتاده است.

و آری تضعیف آقای خامنه یی پیامدی طبیعی از چنین پیش در آمدی شوم است. در چنین فضایی دستگاه امنیّتی روند و پیامد اوضاع کنونی را چنین ارزیابی و پیش بینی کرده است:

1-  کاهش در آمد و افزایش هزینه ها

2- آغاز نارضایی نقطه یی

3- منفعل گشتن دستگاه اجرایی

4- بالا گرفتن اختلافات درون خانوادگی نظام

5- و سرانجام بی نتیجه ماندن مذاکرات هسته یی

همه ی این شرایط زمینه ی مناسبی برای جریان اعتراضی و شورش کور فراهم می کند.

و امّا آمریکا را تهدید های افراطی و نسنجیده کردن از جمله بستن تنگه ی هرمز چند نتیجه داشته است:

1- ایجاد مسابقه ی تسلیحاتی در منطقه ( سرازیر شدن میلیاردها دلار سلاح بیرون از رده به کشورها ی عربی در تقابل با ایران )

2- قومی مذهبی کردن چالش در منطقه و تبدیل آن به ابزار ژئو پولتیک

3- گسترش وسیع جنگ سایبری ( اطّلاعاتی و پنهانی )

شورشهای نقطه یی بلافاصله ابزاری و رادیکالیزه، و ضد خود مردم بکار گرفته می شود.

 این شورشها مورد تأیید جریانات جهانی قرار می گیرند و ابزار آنها می شود. و ممکن است مانند سوریه مسلّحشان کنند. با این اوضاع، اصلاحات درونی یی که ایران نیازمند آنست و مردم حاضر به پذیرفتنش هستند ناممکن می گردد.

و امّا تحوّل اوضاع و گسترش بحران وضع را از یک سو برای گروه حاکم مساعد تر خواهد ساخت، که گویا استمرار قدرت نیازمند همان بحران است ولی از سوی دیگر برای خارج نشستگان که برای تسخیر قدرت یا تجریه ی ایران نقشه می کشند بازهم شرایط مساعد تری پدید خواهد آورد، همه ی تضادّ شرایط کنونی در اینجاست، تلاش میهن دوستانه امید بستن به تعمیق و گسترش بحران و انفجار کور جامعه نیست بلکه کوششی است برای یافتن راه حلّ ملّی برای بیرون آوردن کشور از وضع موجود است. پس باید هر ایرانی اصلاح طلب و میهن دوست وجوانان پر شور در راه جلوگیری از وقوع شورش کور تلاش کنند و لذا باید از هرگونه ناامنی پیشگیری کنند.

خردمندان فرجام کار را در آغاز ارزیابی می کنند. و لذا لغزش و خطا بودن یا نیست یا کم است. اما بیخردان پس از گذشت زمان و دیدن فرجام بد شگون، پی می برند که بیراهه رفته اند و ناچار از پایان می آغازند و این کار، کردار همیشگی آنان است. در همین راستاست که از قدیم در فرهنگ کلاسیک ما آمده است که: “آدم عجول، یک کار را دو بار می کند”. امّا آیا بار دوم کار، نیکو می گردد؟! در دایره ی حکومت نیز چنین است آنان که بر اریکه ی قدرتند، همچون نشستگان غافل در کناره ی دریایند؛ از خیزابه ی دریا نا آگاهند یا تجاهل می کنند تا مبادا بی خبری خویش را اعتراف کنند، اینجاست که فاجعه، بیخبر می آید. و این، خوی بد خام اندیشان است. قبول حقّ و واقع را شکست دانستن، امّا در میانه ی کژی و راستی، سخن در شکست یکی دیگری را، نیست. که آنکه کژی خود را در میابد و راه راستی پیش می گیرد، دومین پیروز است. پس هر کس پس از شکست عاقل است! حبّذا آنکس که شکست احتمالی را مانند پیروزی احتمالی با خرد خود و خرد مشترک با دیگران، و درفضای آزادی کامل و با مشورت بررسی میکند.

عرب در این باره می گوید:

 ”من شاورالنّاسَ شارکَهُم فی عقولِهِم – آ نکه با مردم هم اندیشی می کند، شریک خرد هایشان می شود”.

خود کامگان بی مشورتانند، لذا بیخردانند، چون خودشان را نماینده ی خرد همه می دانند، و “همه چیز را همگان دانند”. عصر امروز عصر خردورزی است، و بالاترین معیار خردورزی، مراعات حق و آزادی همه سویه ی دیگران، بی تبعیض و تفرقه. در این حال، شکست هم پیروزی است زیرا کار با خرد همگان انجام گرفته است و همگان در این شکست شریکند. پس با هم تصمیم تازه می گیرند و اینبار پیروزند.

 رئیس کشور ما چند بار به سازمان ملل متّحد رفته، و هر بار با باری از تحقیر و تحریم باز آمده است! چرا؟ چون گرچه مدّعی ۲۴ میلیون رأی انتخاباتی شده است، اگر فضای بسته و میدان مشارکت مردم را می گشود، میدان پیروزی کشور و مردم و خودشان باز می بود و مشاکل و مسائل گشوده می شد و چنین گره کور نمی شد، مشارکت مردم در کار کشور، همان دموکراسی است. حکومتهای موفّق آنهایند که در خدمت مردمند. خدمت به مردم در سیاست و روش عقلانی است نه در خشونت و بستن. این امر امروز و روز به روز در جهان پبشرفته جایگزین می شود؛ زیرا حاکمیّت های خردمند رشد کشور را در رشد مردم دیده اند و رشد مردم نیز “لامحاله” در آزادی است و حکومت بر پایه ی آزادی حکومت دموکراتیک و آرمان بشریّت است. ما امروز هم پس از این همه زیان دیدگی درتکروی، مسؤولان وطنمان را با این شیوه می خواهیم و دست همکاری بسویشان دراز می کنیم. قصد ما چون بر شیوه ی خرد گرایی و آینده نگری و مصلحت بینی است تعامل است نه تنافر، پس دوستانه کژ و کاستیها را می گوییم چنانکه گفته ایم، چشم می داریم نیّت تعامل و خرد و چشم بینا را. امروز با گستردگی حیرت انگیز ارتباطا ت و اطلاعات، آنچه شما شب و روز “دشمنان ما” می نامیدشان، چهار چشمی ما را می پایند ولی ما ندانسته بهانه بدستش می دهیم. دلسوزانه پیام می دهیم که پنجره ها را بروی مردم، و بسوی هوای آزاد بگشایید و بدانید که دلسوز ترین یارانتان آنانند، که دشمنان و بد خواهانشان پنداشته اید.

قدرت ارزانی آقای جنّتی و یارانش باد. امّا گروه اصلاح طلبان بلکه همه ی آنها که دلهایشان در سینه ی وطن می تپد و آرمانشان رهایی وطن از این بحران شوم خانمانسوز است، مفهوم «اصلاحات» تز رفع بحران عینی از ایران است. «سیاست» در معنی فلسفی و تاریخیش دایره یی است، مرکزش «انسان». می توانیم نظام ارزشهای متفاوت داشته باشیم، از افکاری که به آن دل بسته ایم دفاع کنیم، باهم مخالف باشیم، معترض عقاید دیگری شویم و در عقاید خود پافشاری کنیم، ولی از یاد نبریم که انسان بودن به معنای پذیرفتن جوهر انسانی در دیگری است، نباید خوشبختی خود را در بدبختی دیگران بدانیم، بلکه باید با دیگران چنان باشیم که می خواهیم آنها با ما باشند. عادی شدن روابط میان همه گروهها به منزله به رسمیت شناختن یکدیگر، نوعی وظیفه ی اخلاقی وسیاسی است. انتخابات بخودی خود، و با انتزاع آن از زمینه ها و شرایط دموکراتیک آن امر ساده ایست. و صندوق ها ی آرا را می توان آسان پر و خالی کرد. انتخابات دموکراتیک مشارکت مردم با همه ی قشرها، دسته ها، گروهها، خواسته ها و اندیشه هاست. در راه چنین انتخاباتی هم آزادی همه ی زندانیان و ممنوعان سیاسی از جمله آقایان کروبی و موسوی ضروری است. اصلاح طلبان هدفشان چنین مشارکتی است بدون حذف هیچ فرد و گروهی. آنها خواستار آشتی حقیقی ملِّی یعنی آزادی اندیشه ی همه ی مردم هستند و نیزحضور همه ی جریانات، نه حذف رهبری، نه تجزیه ی مملکت، نه تقسیم قدرت، نه حکومت الیگاریشی. و نیز یاد آور می شویم که:

ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم / جامه ی کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم

 

پانوشتها:

1)  نقل از فرانکفورتر روند شاور 18 دسامبر 2006

2)  کیهان 18 آذر 1391 صفحه 10