تردیدی و جود ندارد که در شب پس از انتخابات، اگر نمایندگان وزارت اطلاعات در جلسه شورای نگهبان حاضر شوند و بگویند که اعلام چنین رایی ـ رایی که رای واقعی مردم باشد ـ به ضرر نظام است، هیچ یک از اعضای شورای نگهبان در مخالفت با امریه وزارت اطلاعات جیک نخواهند زد. همان طور که ۴ سال پیش در ماجرای ملاخور کردن رای موسوی و کروبی نزدند. همان طور که دو هفته پیش در ماجرای رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی نزدند، و در برابر این تحلیل که هاشمی رفسنجانی ۷۰ درصد رای مردم را دارد و صلاح نیست که صلاحیت اش تایید شود.
با وجود این من این مبنا را کنار می نهم و فرض را بر این می گذارم که مثلا خاتمی و هاشمی رفسنجانی، از یکی از دو کاندیدای اصلاح طلبان حمایت کنند و باز هم فرض را بر این می گذارم که همان حمایت بدون هیچ گونه امکان تبلیغاتی در کشور و به ویژه در شهرهای کوچک و روستاها، و با وجود سیستم رای شماری محمود احمدی نژاد، کافی باشد تا یکی از دو نماینده نزدیک به این دو رای بیاورند. آن وقت می پرسم:خب، بعد چه اتفاقی می افتد؟
فرض کنیم آقای خامنه ای اجازه دهد کادر تازه ای به مدیریت وزارت خانه کشور گماشته شوند و استانداران و فرماندارانی بیایند که تا حدی عاقل تر هستند و سنجیده تر با امور کشور بازی می کنند. بیایید شرایط کشور را در آن زمان تصور کنیم: هیچ تغییری در برنامه هسته ای و گفت و گو ها با غرب رخ نخواهد داد و احتمالا آقای جلیلی همچنان گفت و گو ها را ادامه می دهد. وزارت اطلاعات همین اوضاع فعلی را ادامه می دهد و اوضاع در صدا و سیما و دادگاه ها هم به همان روال است که بود. نمایندگان مجلس هم اگر تا دیروز ترمزشان برای حمله به دولت کشیده می شد حالا دو اسبه می تازند برای زیرآب زدن دولت و هر برنامه ای که دولت دنبال می کند. برنامه های اساسی مانند هدفمند سازی یارانه ها باید به خواست رهبر جمهوری اسلامی ادامه یابد و برنامه افزایش جمعیت همچنان دنبال می شود و تقریبا امکان ادامه هیچ تغییری در برنامه های یک دولت ورشکسته از نظر مالی وجود ندارد. اما یک چیز تغییر کرده است:
پس از انتخابات، اگر این فرض محال برنده شدن اصلاح طلبان محقق شود، آنها باید پاسخگوی اوضاعی باشند که سهمی در به وجود آمدن یا تغییر آن ندارند. خوش بینی است اگر فکر کنیم اوضاع مانند دو سال آخر دولت آقای خاتمی خواهد بود که فریادش به هوا بود که رییس جمهوری تدارکات چی نیست. در نظام حاکمیت بلامنازع آقای خامنه ای، که پس از برگزاری انتخاباتی که همه جناح ها در آن بوده اند تثبیت می شود، اساسا رییس جمهوری چیزی در حد یکی از همین شخصیت های سرگرم کننده به تصویر در آمده در مناظره تلویزیونی خواهد بود.
روزنامه نگاران و رسانه ها و نویسندگان و هنرمندان ذره ای نمی توانند به بهتر شدن اوضاع امیدوار باشند برای اینکه پیشاپیش همه امور آنان به دادستانی سپرده شده است که این بار از سعید مرتضوی هم در آن رفع اتهام شده. آیا می توان انتظار داشت آقای خامنه ای، که با یک انتخابات بی دردسر خاطره به حبس سپردن موسوی و کروبی را به تاریخ سپرده است، در برابر گماردن هرکسی به وزارت ارشاد و اطلاعات و کشور کوتاه بیاید؟ آیا او که حتی به احمدی نژاد اجازه نمی داد بی اجازه او وزیر بگمارد می گذارد کسی مثل عارف یا روحانی چنین کنند؟ اگر یکی از خیره سری های احمدی نژاد را کاندیدای نزدیک به اصلاح طلبان یا هاشمی رفسنجانی انجام دهد آیا عقوبتی مانند رد صلاحیت رییس جمهوری کمترین مجازات او نخواهد بود؟
من به یاد دارم که یک هفته پیش از دوم خرداد ۱۳۷۶ وقتی که همه چیز در کشور به تسخیر تصویر خاتمی در آمده بود، نقل می شد که آقای خامنه ای گفته است دارد خود را برای ریاست جمهوری خاتمی آماده می کند. بعدها و قتی روزنامه ها در یک شب بسته و حجاریان ترور شد ،و دانشجویان به دست همین آقای قالیباف و اذنابش سرکوب شدند و هر ۹ روز یک بحران برای دولت درست شد، کسانی مثل من فهمیدیم معنای اینکه آقای خامنه ای می گفت من دارم خودم را برای ریاست جمهوری خاتمی آماده می کنم چیست.
حالا اوضاع نسبت به آن زمان بسیار تغییر کرده است. یک دولت پول دار نفتی به یک دولت ورشکسته تبدیل شده است. دامنه حذف به هاشمی رفسنجانی رسیده است و نام خاتمی و رفسنجانی را نمی شود به زبان آورد. میرحسین موسوی و کروبی و صدها جوان و چهره سیاسی و فرهنگی و مدنی در زندان هستند و دامنه تحریم ها آنچنان عرصه را بر زندگی مردم تنگ کرده که درخواست برای برداشتن تحریم ها به خواست اول مردم تبدیل شده است. هزاران چهره نخبه کشور یا از کشور گریخته اند یا جرات دم زدن ندارند. حالا رسیده ایم به عصر یک دست شدن استبداد و تحمیق در کشور. بی دلیل نیست که نیروهای اصلاح طلب و میانه رو ها دل به معجزه خوش کرده اند. اوضاع کشور چنان نابسامان است که آنانی که در ایران زندگی می کنند ممکن است هر سرابی را چشمه آبی بدانند. من درک می کنم آنانی را که می خواهند به همین سراب دل خوش کنند و رای بدهند.
حالا بیایید و طرف دیگر ماجرا را ببینیم. فرض کنیم نیروهای سیاسی دموکراسی خواه و اصلاح طلبان و میانه رو ها از تن دادن به این شرایط انتخاباتی بپرهیزند و نمایش انتخابات را به آقای خامنه ای و وزارت اطلاعاتش بسپارند. باز هم فرض کنیم بسیاری از مردم از روی ترس یا عادت یا امید به همان سراب پای صندوق ها بروند. این بار تیمی که بر سر کار خواهد آمد مشخصا تیم مورد نظر آقای خامنه ای خواهد بود و مسوولیت همه چیز با اوست. همین. تنها تفاوت همین است. برای این که هیچ چیز نسبت به آنچه الان هست تغییر نخواهد کرد. دیده ام این روزها بسیاری می ترسند از اینکه جلیلی بر سر کار بیاید. اما من می پرسم چه کاری را آقای خامنه ای و مصباح یزدی با آمدن آقای جلیلی می توانند بکنند که مثلا با آمدن روحانی نمی توانند بکنند؟
اما در چنین شرایطی به نظر من یک تفاوت وجود دارد: نیروهای سیاسی ارزش رای مردم را دانسته و آن را به پای برنامه های آقای خامنه ای نریخته اند. ممکن است کسانی بروند و رای بدهند، این مهم نیست. مهم این است که نیروهای دموکراسی خواه و اصلاح طلبانی که می خواهند در میان مردم زندگی کنند ارزش رای مردم را بدانند.
مهم نیست که دولت در روزهای پس از انتخابات چه آماری اعلام کند. خود مردم و نیروهای سیاسی که می دانند که میزان همراهی با انتخابات به چه میزان بوده است. آنچه مبنای اعتبار است استنباط مردم است نه رای رسمی ای که اعلام می شود. نیروهای سیاسی دموکراسی خواه نباید با همراهی کردن با نمایش انتخاباتی به آمارهای وزارت اطلاعات ساخته اعتبار دهند. روزنه امید شاید همین یک بار ایستادن اصلاح طلبان در برابر سیستم انتخاباتی شورای نگهبانی باشد که حالا سیستم وزارت اطلاعات هم به آن افزوده شده است. طبیعی است که آقای خامنه ای بهایی برای رای مردم قایل نباشد، این نیروهای اصلاح طلب و آقایان خاتمی و هاشمی رفسنجانی هستند که باید بهای رای مردم را بدانند و آن را به پای هر مضحکه شرم آوری نریزند.