تقدیس فقر، تبلیغ تباهی

حامد احمدی
حامد احمدی

» نگاهی به برنامه "ماه عسل"

جعبه جادو: از برنامه‌های گفت‌وگو محور صدا و سیما سه فصل گذشته است. بعد از فصل سرد و خاکستری دهه شصت که خطاب گفت‌وگوها به سمت سیاسیون بود، آن هم در شکل فرمایشی و دولتی آن؛ در اوایل دهه هفتاد، کم‌کم پای ورزش‌کاران و هنرمندان مشهور به آنتن تلویزیون باز شد، تا جلو مجریان کم‌وبیش رها شده از کلیشه‌های رسمی بنشینند و درباره کار و گاه زندگی شخصی‌شان صحبت بکنند. در دهه هشتاد بعد از تجربه‌هایی نظیر برنامه ‌”حرفه‌ای‌ها”، “طعم آفتاب” و “مثلث شیشه‌ای “و نخ‌نما شدن تصویر افراد مشهور در قالب مصاحبه‌های سرگرم‌کننده یا چالشی، مسوولان اتاق فکر صدا و سیما تصمیم گرفتند، طرحی نو در اندازند. شروع‌کننده این طرح نو برنامه‌ای بود به اسم “کوله‌پشتی” اجرای فرزاد حسنی که از رادیو به تلویزیون آمده بود. این برنامه به حضور افراد ناشناس که در زمینه‌های شغلی خود به موفقیت رسیده بودند، اختصاص داشت. گرچه خیلی زود، جا برای مسوولین حکومتی هم باز شد تا سردارها، وکلای مجلس و دولتی‌ها هم روی صندلی ظاهرا چالش‌برانگیز بنشینند و پاسخ‌گو مردم باشند. اما جنجال مصاحبه با سردار رادان و پیامدهای بعدی آن، گفت‌وگوهای تلویزیونی را به چهارمین فصل خود رساند؛ فصل گذاشتن بدبختی و فقر زیر نورافکن. فصل تبلیغ سیاهی و تباهی به عنوان فضلیت و پله‌های رستگاری. این فصل در ماه رمضان و با برنامه‌ای به نام “ماه عسل” آغاز شد. برنامه‌ای که چند سالی است هم‌پای سریال‌های مناسبتی این ماه روی آنتن می‌رود و در فصلی که برای مسلمانان به عبارت “خودسازی” پیوند خورده، رنج و مشقت و فقر و نداری را به عنوان راه رسیدن به موفقیت تبلیغ می‌کند.

بغض و گریه کردن مجری برنامه “ماه عسل” تبدیل به یکی از بخش های اصلی برنامه شده است

 

ماه عسل و مجری‌اش، احسان علی‌خانی، در کنار هواداران‌شان، منتقدان بی‌شمار هم دارند. منتقدانی که البته مجری و نه تفکر پشت برنامه را اکثر مواقع هدف قرار می دهندوبه نوع اجرای مجری جوان حمله می کنند؛ مجری‌ای با ظاهر امروزی که تفکر سنتی و رد شده “فقر فضلیت است” را از دهه شصت و انقلاب مستضعفان و پابرهنه‌ها در اوایل دهه نود روی آنتن می‌فرستد. مجری‌ای که از احساساتی شدن ابایی ندارد و نفس به نفس مهمانان برنامه، در موج رقیق حالات روحی‌شان، غوطه می‌خورد و بغض می‌کند و اشک می‌ریزد. به اندازه‌ای که از سوی منتقدانش به حرفه‌ای شدن در بغض کردن متهم شد. اما مساله و مشکل مهم و اصلی “ماه عسل” چیزی فراتر از احسان علی‌خانی‌ و احساسات‌ا‌ش است. این برنامه که وعده و پیام پله پله تا ملاقات با خدا و رستگاری را در دل خود جا داده، در حقیقت مخاطب را پله پله به سمت تیره‌گی و سیاهی می‌برد. شاید اگر با یک فیلم سینمایی مواجه بودیم، با انگ “سیاه‌نمایی”، به پستو توقیف می‌رسیدیم، اما این‌جا چون فقر و بدبختی به عنوان شرایط لازم و گویا کافی برای رسیدن به رستگاری تبلیغ می‌شود، برنامه فصل به فصل و سال به سال، سمت و سوی رادیکال‌تری به خود می‌گیرد.

سال گذشته مخاطبان “ماه عسل”، بهت‌زده چهره‌ کسی را روی صفحه تلویزیون‌شان تماشا می‌کردند و صدای مجری را در معرفی‌اش می‌شینند؛ کسی که یکی از شرورهای معروف تهران بود که بعد از سال‌ها دزدی و زورگیری و تجربه زندان، ناگهان متحول شده و زند‌گی دیگری را پیش گرفته بود. تحولی که البته حتما باطنی بود. چون لحن و اصطلاحات شرور سابق، هنوز همان کاراکتر لاتی و لومپنی مشهور را تداعی می‌کرد. تلویزیون که زمانی از نشان دادن چنین چهره‌هایی، حتی متحول شده‌شان، ابا داشت و تصویر را به اصطلاح شطرنجی می‌کرد، حالا در فصل جدید خود، یکی از مرغوب‌ترین آن چهره‌ها را جلو دوربین گذاشته بود، بهترین ساعت آنتن را برای‌ا‌ش خالی کرده بود تا او با همان لحن آشنا، نه از دوران تحول و زندگی طبیعی، که از زمان ناهنجار زند‌گی‌اش پرده بردارد و با حالتی هیجانی فصل شرورانه حیات‌اش را برای مخاطب روایت کند. مخاطبی احتمالا مسلمان و معتقد و دلبسته به شبکه‌های داخلی که قرار است در ماه رمضان خود را بسازد و اخلاق‌گراتر از قبل بشود، حالا با چهره‌ای هنجارگریز و شرور بر صفحه تلویزیون‌اش مواجه بود که داستان‌ شرارت‌های‌شان را بین لبخند خود و قهقهه مجری تعریف می‌کرد. معلوم نبود تفکر پشت برنامه و اتاق فکر مشهوری که علیخانی بارها به آن اشاره کرده، دقیقا دنبال چه است و برای چه از چنین شمایلی، تصویری ایده‌آل برای مخاطب‌شان می‌سازد.

مهدی رحمتی، دروازه‌بان، در برنامه “ماه عسل” بیش از هر چیز از سختی های دوران کودکی اش حرف زد

 

امسال اما “ماه عسل” برای داشتن مخاطبان بیشتر باید برگ تازه‌ای رو می‌کرد. برگی که البته کم‌وبیش در طول سال سپری شده، در برنامه‌ای به نام “خط قرمز” که از شبکه دوم سیما پخش می‌شود، روی آنتن رفته بود. “خط قرمز” که در دل یک برنامه ورزشی پخش می‌شود، به سراغ ورزشکارانی می‌رود که در زند‌گی شخصی و حرفه‌ای‌شان خط قرمزها را رد کرده‌اند و حالا نادم و پشیمان به پشت سر نگاه می‌کنند. ورزشکارانی که از اعتیاد تا دوپینگ را تجربه کرده‌اند و حالا قرار است آینه عبرت مخاطب باشند. خط قرمز آن‌قدر بر ایده خود پافشاری کرد که سرانجام به سراغ مصاحبه با ورزشکاری رفت که روزگاری یکی از یاکوزاهای -شرورهای- مشهور کشور ژاپن بوده و بعد از دیپورت به ایران برگشته و حالا روزگار دیگری را سر می‌کند. نکته مهم و پنهان مانده این مصاحبه‌ها در این است که از مهمان برنامه تصویری نرمال و مثبت می‌سازند و به مخاطب نه با زبان بی‌زبانی که دقیقا با زبان رسانه می‌گویند این راه رسیدن به شهرت و آنتن تلویزیون است. صدا و سیمای جمهوری‌اسلامی در بهترین زمان، آنتن‌ا‌ش را در اختیار غیرطبیعی‌ترین چهره‌ها می‌گذارد. اگر می‌خواهید حرف‌تان شنیده و تصویرتان دیده می‌شود، راه در گذشتن از خط قرمزهاست.

“ماه عسل” امسال در چنین حال و هوایی آغاز شد و در سومین برنامه‌اش به نقطه جوش رسید. جایی که بنا به جو و اتمسفر فوتبالی این روزها، سه فوتبالیست مهمان برنامه بودند. اگر قرار بود با کلیشه ثابت تلویزیونی روبه‌رو باشیم، باید منتظر می‌ماندیم تا قهرمانان امروزی از تمرینات سخت و پشت کردن به خوشی‌های روزمره و اراده آهنین‌شان حرف بزنند که باعث شده امروز روی آنتن تلویزیون باشند و قراردادهای میلیاردی را امضا کنند. اما جملات اولیه سه مهمان برنامه - مهدی رحمتی، رضا عنایتی و علی‌رضا بیرانوند- آن تصور کلیشه‌ای و همیشه‌گی را شکست و مخاطب را با تصویر حیرت‌آور دیگری مواجه کرد. تصویر قهرمانانی که با لذتی عجیب پرده از دوران سیاه کودکی‌شان برمی‌داشتند تا از رنج و مشقت آن زمان دلیلی بسازند برای راحتی و پیروزی امروزشان. تعریف کردن روایت‌هایی نظیر دست‌فروشی، کارگری و از همه عجیب‌تر کتک خوردن از پدر و مادر، در اولین حالت ممکن، قبح کار کردن کودکان و مورد خشونت قرار گرفتن‌شان را می‌ریزد و به مخاطب می‌گوید کار حتی اگر برای کودکی که محتاج رفاه و آموزش است باشد، عار نیست و کتک خوردن و تحقیر شدن توسط بزرگ‌ترها، صاحب کار یا والدین، هم مقدمه‌ای است برای رسیدن به وضعیتی بهتر. در طول برنامه فوتبالیست‌های صاحب نام نه از سختی‌ها و مرارت‌های تمرینات‌شان حرفی زدند، نه از شرایطی که باید باشد تا قهرمانی ساخته شود و به تیم‌های مطرح باشگاهی و تیم ملی برسد. کل حرف‌ و سخن قهرمان‌ها در یک چیز خلاصه می‌شد. ما با دستفروشی و کارگری و آزار دیدن در کودکی به امروز موفقیت‌آمیز رسیده‌ایم.

“ماه عسل” در حقیقت وظیفه‌ گرفتن زهر ناهنجاری‌های اجتماعی را دارد. فکر این برنامه به مخاطب می‌قبولاند که این اجتماع خشن، اصلاح شدنی نیست و نباید تغییر بکند و هرکس باید کوپن زجر و مشقت خود را بگیرد و بعد از گذراندن این دوران به ساحل آرامش برسد. هیچ‌جای برنامه نقد یا حتی شکوه‌ای از شرایط اجتماعی نمی‌شود که کودکی را مجبور به کار می‌کند یا مورد خشونت فیزیکی قرار می‌دهد. گویا این‌ها وضعیت طبیعی اجتماع است. اجتماع بی‌رحم نه تغییری می‌کند و نه باید تنبیه یا نقد بشود؛ بلکه این فرد مورد ستم است که باید فصلی زجرآور را تحمل بکند تا به رستگاری و روزگار بهتر برسد. با این نگاه غلط و گویا عامدانه برای مبرا کردن اجتماع که حکومت هم در شکل‌گیری‌اش نقش دارد، احتمالا باید چشم‌های‌مان را ببندیم و ده سال دیگر را تصور کنیم. زمانی که بازیکنان نونهال تیم استقلال که مورد تجاوز جنسی قرار گرفته‌اند، بزرگ شده‌اند و تبدیل شده‌اند به بازیکنان مطرح و در نسخه جدید برنامه ماه عسل از دردها و زجرهای کودکی‌شان می‌گویند و بعید نیست دو برنامه بعدتر، متجاوز متحول شده هم در جایگاه مهمان قرار بگیرد و با لب‌خندی بر لب بزه دیروزی‌اش را روایت کند و به مخاطب در حال خودسازی حالی بکند که او و شاگردان دیروزی‌اش لازم و ملزوم هم هستند. یکی باید تجاوز بکند و دیگری باید مورد تجاوز قرار بگیرد و گذر زمان هم همه‌چیز را حل می‌کند. چون در آینده‌ای معلوم و روشن، یکی متحول و پشیمان می‌شود و دیگری به قله‌ موفقیت و افتخار می‌رسد. پس اجتماع ناهنجارت را دوست داشته باش و ناهنجاری‌اش را با دل و جان بپذیر که فردا نزدیک و در راه است!