نوبت به اولیاء که رسید آسمان تپید. قصه همین است، زنگ می زنی در خانه مردم فرار می کنی، یک ماه بعد لنگ ظهر، خوابیدی با پیژامه راه راه و زیرپوش پاره، یک دفعه می بینی زنگ در خانه تان را زدند، فکر می کنی بابات آمده، در را باز می کنی، یک دفعه یک لنگه کفش محکم می خورد توی سرت، تازه می فهمی مزاحم تلفنی است. آقا جان! مزاحم مردم نشو تا بیخودی هی اس ام اس الکی برایت نیاید.
یک سال قبل، منتظر الزیدی خبرنگار عراقی، یک لنگه کفش پرت کرد به طرف بوش، آقا! ایکی ثانیه طرف چنان مشهور شد انگار انجلیناجولی است. تمام دنیا بیماری لنگه کفش گرفت، در ترکیه پنج تا لنگه کفش خورد به نمایندگان مجلس و در کامرون دویست تا لنگه کفش که معترض به انتخابات بودند، در صندوق های رای گیری کشف شدند. در نماز جمعه تهران، صدا و سیما مسابقه لنگه کفش پرانی برگزار کرد. نزدیک بود حسین رضازاده هم وزنه برداری را ول کند و در مسابقات المپیک به جای پرتاب دیسک لنگه کفش پرتاب کند، علیه اسرائیل. همین منتظرالزیدی ده دوازده تا دکترای فیزیک هسته ای از دانشگاه های ایران قرار بود بگیرد. حتی آقای مصباح می خواست او را مجتهد اعلام کند.
حالا دیگر قضیه مد شده، خودت کردی که لعنت نمی خواهم بیخودی بفرستم، همان موقع هم گفتم آدم اگر شعور داشته باشد، کفش اش را پرت نمی کند، طرف مردم، بیخودی گفتند نه، اساسا این یک نماد مبارزه است و هشت هزار سال سابقه دارد. حالا دیروز در دانشگاه دانشجویان مخالف لنگه کفش پرت کردند طرف صفار هرندی. تا لنگه کفش پرت شده به طرفش تازه یاد مدنیت و ادب افتاده و گفته است “ متاسفم که شما پرتاب لنگه کفش را نشانه مدنیت می دانید.” یادش رفته که وقتی لنگه کفش از آن طرفی پرت می شد چه ذوقی کرده بودند امت حزب الله. البته مشکل فقط لنگه کفش نیست. ترور هم همین است.
بیست سال است عکس مردک تروریست را روی ساختمان ده طبقه نقاشی کردند، که چی؟ آقا بمب به خودش بسته بود و ده تا بدبخت بیچاره را منفجر کرد. مملکتی که ده پانزده سال در آن تبلیغ شده که عملیات استشهادی راهی برای رفتن به بهشت است، همین می شود، یک احمق نادانی هم پیدا می شود، می زند شصت تا آدم را در سیستان منفجر می کند. فکر می کنی آن کسی که چنین اقدامی کرده، فکر می کرده می رود جهنم؟ مطمئنا او هم فکر می کرده می رود بهشت، خریت که اختصاص به یک گروه خاص ندارد.
زلزله رو باید کشت، چه با لگد چه با بیل
به دنبال زلزله دو روز قبل تهران، فرماندهی سپاه پاسداران اعلام کرد که ما محکم سر جای مان ایستاده ایم که ایستاده ایم، به تو چه که ایستاده ایم، دلمان می خواهد که ایستاده ایم و چند چیز دیگر که ایستاده ایم. این فرماندهی اعلام کرد، هر زلزله زیر پنج ریشتر را به عنوان براندازی نرم و زلزله بالای شش ریشتر را براندازی سخت ارزیابی کرده و با عوامل آن برخورد خواهد شد. دادستانی تهران هشدار داد که تا کنون 354 نفر از 167 زندانی بند 209 اوین به دست داشتن در این زلزله اعتراف کرده و گفته اند که به دستور شخص موسوم به “ م.م” و “ م.ک.” اقدام به لرزاندن تهران کرده اند.
بسیج سپاه نیز اعلام کرد که با توجه به عوامل نفوذی دشمن در بخش ژئوفیزیک دانشگاه تهران، درس فیزیک، زمین شناسی، زلزله شناسی از دروس دانشگاهی حذف می شوند تا دشمن نتواند از طریق زلزله های اسلام ستیز، ارکان نظام را به لرزه دربیاورد. سخنگوی وزارت خارجه نیز که یادش رفته بود، استعفا داده است، در یک جلسه مطبوعاتی حاضر شد و دولت پاکستان را به عنوان عامل اصلی ایجاد گسل در کشور معرفی کرده و اعلام کرد که متقابلا دست به زلزله در پاکستان خواهد زد.
جلال الدین هالی
بقول مرحوم صادق هدایت در زندگی آدمهایی هستند که مثل ستاره هالی می ماند، هر هفتاد سال یک بار پیداشان می شود و زرتی حرفی می زنند و می روند تا هفتاد سال دیگر. یکی از این معجزات بزرگ الهی جلال الدین فارسی است، او در سال 1358 می خواست رئیس جمهور شود، منتهی در آن زمان تازه ایرانی شده بود، چون چند سالی افغانی و بعد از آن چند سالی لبنانی بود، به همین دلیل رئیس جمهور نشد. بعد غیب شد و رفت تا زمانی که به جای هفتاد سال، هفده سال بعد در حین شکار و تیراندازی زد و یک بنده خدایی را کشت، و چون مقتول جزو عوامل مخالف و ضدانقلاب نبود، جلال الدین فارسی مدتی رفت دادگاه تا ثابت کند که از بنیانگذاران انقلاب است و سالها قبل منتقد مارکسیسم بوده، به همین دلیل اگر در هنگام شکار کسی را کشت نباید زندانی اش بکنند، و ظاهرا آزاد شد.
دوباره مثل ستاره هالی رفت تا همین دیروز که یکی از برادران بدنام امام زمان داشته زمین را بیل می زده که شاید کمی اورانیوم 19.5 درصد غنی شده پیدا کند، که یکهو به یک جنس زیرخاکی برخورد کرده و دیده جلال الدین فارسی است. در همان اکتشاف جلال الدین فارسی اعلام کرد: “ میرحسین موسوی و مهدی کروبی هیچ شناختی نسبت به اسلام وحیانی و آموزه های دینی ما ندارند.” کسی که او را کشف کرده بود، از او پرسید: “ پس چطور آقای خمینی این را نفهمید و یکی را گذاشت نخست وزیر و آن یکی را رئیس بنیاد شهید کرد؟” اما جلال الدین فارسی قبل از اینکه به این سووال پاسخ بدهد، سوت کشید و مثل ستاره هالی دور شد و رفت تا هفتاد سال دیگر که معلوم نیست، با چه موضعی از چه طرفی پیدایش بشود.
وحدت علیه ملت، ملت علیه وحدت
تا به حال هیچ طرحی برای وحدت ملی با این همه استقبال مواجه نشده بود. از در و دیوار می ریزد. میرحسین موسوی اعلام کرد “ تا زمانی که دولت قبول نکند که وضع بحرانی است و به مردم بگوید اغتشاشگر و حق مردم را ضایع کند، وحدت معنی ندارد”، حسینیان هم گفت: “ طرح وحدت ملی چیزی جز فتنه ای جدید نیست” جنتی هم که اصلا رفته تا بیخ قضیه و گفته که “ واقعا در حال جنگ هستیم.” البته حبیب الله خان عسگراولادی گفته است: “ اگر متهمان با آهنگ ولی فقیه هماهنگ شوند، رهبری نمی گذارد به این افراد ظلم شود.” یعنی اگر کسی با ولی فقیه هماهنگ نشود، رهبری می گذارد به او ظلم شود. این هم از اهانت امروز عسگراولادی به مقام معظم رهبری. حالا خوب است، رهبری فعلا زنده است و این حرف ها را درباره اش می زنند، اگر مرده بود می خواستند چه بگویند.
دروغگو دروغگو شصت و سه درصدت کو
رو که نیست، سنگ پای قزوین است. این که نقد است و جلوی چشم است، قبول نمی کنند، آن یکی که قرار است بعدا اتفاق بیافتد و معلوم نیست که آیا به بار باشد، آیا به بار نباشد، از حالا دارند خرجش می کنند. از یک ماه قبل از انتخابات تا حالا، هیچ جمعی تشکیل نشده که نشان بدهد که احمدی نژاد نه 63 درصد، نه 50 درصد، نه 40 درصد، نه 30 درصد، بلکه همان 20 درصد رای طبیعی اش را دارد. به قول یکی از فرماندهان سپاه، روز قدس دو میلیون نفر از سبزها در میان جمعیت بودند، تعداد جمعیت هم حداکثر دو و نیم میلیون نفر بود. سفر شهرستانی اولی هم که سمنان بود که احمدی نژاد سرزده رفت تا وسط جاده و برگشت، سفر استانی دومی هم که شیراز بود که دکتر پوپول جرات نکرد پا به خیابان بگذارد، از بس بچه ام شجاع است. سفر سومی هم که قرار بود همین هفته باشد که اصفهانی ها آن را به تعویق انداختند، چون مصوبات هفت ماه قبل عملیاتی نشده بود.
ما همینطوری با گوش دراز و دهان باز نشستیم که دکتر پوپول اعلام کند که کجا می خواهد برود، تا برویم وسط چشمش و شعار بدهیم دروغگو دروغگو شصت و سه درصدت کو؟ البته خبرگزاری جمهوری اسلامی که من می دانم نود درصد کارمندانش با احمدی نژاد مخالفند، ولی مثل خیلی از هموطنان گرفتار رئیس بد و نه ذغال خوب، هستند، اعلام کرد “ احمدی نژاد بزودی سفرهای استانی را برای نشان دادن شصت و سه درصدش آغاز می کند.” یعنی حالا هم که می خواهد یک بار از خانه بیرون برود و سرکار برود و سفر خارج هم نمی رود و لات بازی و ولگردی هم نمی رود، باز هم می خواهد برود نشان بدهد، نمی خواهد کاری بکند.
به همین دلیل
بعضی اوقات، بعضی آدمها سووالات نامربوطی می پرسند که جوابش توی همان سووال است. اصلا معلوم نیست چرا سووال می کنند. یکی از نویسندگان اصلاح طلب در یکی از سایت های اصلاح طلب نوشت: “ چرا مدعیان اصولگرایی دروغ می گویند و دروغ می نویسند؟” آخر این هم پرسیدن دارد؟ چون اصولگرا هستند. یک اصولگرا نشان بدهید که دروغ نگوید، من یک جایزه بزرگ برایتان می فرستم. لطفا مرده ها را مثال نزنید!
کرزای به دور دوم رفت
یک کار نکرد که درست دربیاید. محض رضای خدا که آدم حداقل دلش خوش باشد که طرف حداقل یک کار درست و درمانی کرده است. پیروزی مرکل را قبل از اعلام نتایج به عنوان اولین رئیس جمهور آلمان تبریک گفت، معلوم شد که اولا هنوز انتخابات تمام نشده، ثانیا یارو اصلا رئیس جمهور نشده، حالا خوب شد کشورش را درست گفت. دیروز هم الفنون پیروزی کرزای را در انتخابات تبریک گفت، تا شنید تقلب شده خودش را موظف دانست که از همکارش حمایت کند. امروز اعلام شد که انتخابات افغانستان به دور دوم رفته و پیروزی فعلا مالیده است.
تعیین جدول زمان بندی ایران- پاکستان
خیلی خوش پروپاچه اند، لب خزینه هم می نشینند. اصلا محض رضای خدا شما بگوئید این سه تا کلمه چه ربطی دارند به ایران و پاکستان؛ جدول+ زمان بندی+مقابله با تروریسم.
دفتر ریاست جمهوری اعلام کرد: “ در مذاکرات تلفنی میان روسای جمهور ایران و پاکستان جدول زمان بندی به منظور ریشه کنی تروریست های جنایتکار” تعیین شد. لازم به یادآوری است که در جریان روی کار آمدن رئیس جمهور پاکستان حداقل پانصد نفر از جمله زن رئیس جمهور( بی نظیر بوتو) در عملیات تروریستی کشته شدند و از زمان روی کار آمدن احمدی نژاد تا کنون هم حداقل دویست نفر بخاطر اینکه احمدی نژاد رئیس جمهور است، در عملیات نظامی و خیابانی کشته شده اند. جدول زمان بندی ریشه کنی ترور در مرز ایران و پاکستان بشرح زیر است:
اول، دو سال برای اینکه نمایندگان دو دولت بتوانند به فاصله صد کیلومتری مرز برسند و حداکثر دو هفته در آنجا بمانند.
دوم، دو سال برای اینکه دو دولت بتوانند با هواپیما به مرز نزدیک شوند و هواپیماهای شان ساقط نشود.
سوم، دو سال برای اینکه یاد بگیرند که وقتی به منطقه مرزی می رسند کاری به کار گروههایی که مواد مخدر حمل و نقل می کنند نداشته باشند.
چهارم، دو سال برای اینکه دو رئیس جمهور بعد از اینکه یکی دو هفته ای در مناطق مرزی ماندند و معتاد شدند، در بیمارستان بخوابند و ترک کنند.
پنجم، دو سال برای اینکه کل جمعیت موجود در مرز را به یک جزیره منتقل کنند و بتوانند کل منطقه مرزی را مین گذاری کنند.
ششم، مرا مسخره می کنید یا خودتان را، دولت پاکستان و ایران هنوز معلوم نیست تا یک سال دیگر سرکار باشند، چطوری می خواهند جدول زمان بندی شده تعیین کنند؟
چینی ها دست از خشتک مان بردارند
به نظر من تقصیر چینی ها نیست، این بندگان خدا که نمی فهمند که اسلام چیست و قوانین اسلامی چیست. ما که پدر و مادرمان مسلمان بودند و برای اطمینان، هرکدام دو سه تا اسم پیامبر و ائمه داریم، مثلا محمد تقی و محمد علی، هنوز بعد از سی سال نمی فهمیم که بالاخره شلوار تنگ حرام است یا شلوار استرچ؟ یا مثلا اوزون برون را باید با آبلیمو خورد یا عرق سگی؟ چه برسد به چینی هایی که اصلا نمی دانند فرق بسم الله الرحمن الرحیم با لعنت خدا بر یزید چیست. می شود حکایت شلوارهای موهن چینی که به جای اینکه مسلمانی آدم را روی پیشانی آدم حک کند، روی فلانجای آدم حک می کند. البته موضوع شلوار حل شد و شلوارهای چینی فعلا در کهریزک نگهداری می شوند و نود درصد شان توبه کرده اند و پشت همه شان نوشته شده مرگ بر اسرائیل. ولی مساله تولید خاویار مهم است که ظاهرا دولت احمدی نژاد، خاویار مملکت را هم داده است دست چینی ها. فکر کردند هرچیزی مربوط به تخم باشد، باید دست چینی ها باشد، خاویار هم که تخمی ترین غذای کشور است و فعلا دست چینی ها از خشتک مان کوتاه شده و به بخش دیگری دراز شده است.