ابراهیم یزدی: بعد از حل مشکل هسته ای، تغییرات داخلی اجتناب ناپذیرست

نویسنده
آرش معتمد

» در مصاحبه با روز مطرح شد

دکتر ابراهیم یزدی، از اولین همراهان آیت الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، و نماینده ویژه وی برای رسیدگی به بحران ها و مسائل استان ها بود.و همچنین:عضو شورای انقلاب، معاون اول دولت مهندس بازرگان، وزیر خارجه، سرپرست موسسه کیهان و…با این حال او طی این سال ها چند بار دستگیر و زندانی شده که آخرین آنها در سال ۸۹ بوده است.حالا رفته ایم سراغ او رفته ایم تا از دیدگاه هایش در ارتباط با مسائل داخلی و خارجی سخن بگوییم.دکتر یزدی نسبت به آینده ایران، خوش بین است و می گوید:در سال ۹۴ اگر دولت موفق بشود مسئله هسته ای را حل کند، تغییرات داخلی اجتناب ناپذیر خواهد بود.

 متن این مصاحبه در پی می آید.

 

آقای یزدی! امروز کشور در کنار مشکلات داخلی در صحنه بین المللی هم با مسائل مهمی روبرو است که مهمترین آنها مذاکرات هسته ای است. پس از همین مسئله آغاز کنیم؛ در مذاکرات هسته ای ما اکنون در چه موقعیتی و شاهد چه روندی هستیم؟

 مذاکراتی که بین ایران و ۵+۱ جریان دارد و به یک تفاهم نامه در لوزان ختم شده، از جهات عدیده مهم است.نه تنها برای ایران، برای گروههای غربی مذاکره کننده هم مهم است برای اینکه ایران دارای آنچنان موقعیتی در منطقه است که پیشبرد هیچ برنامه کلیدی و راهبردی بدون ایران ممکن نیست.

ارزیابی من این است که در همه طرفها، چه طرف اروپایی، چه طرف آمریکایی و چه ایران اراده اصلاح وجود دارد و این برای حل مسئله اهمیت ویژه دارد. با وجود این ما از حالا تا تیرماه دوران بسیار حساسی را طی می کنیم؛ برای اینکه خارج از این مذاکرات، در سطح منطقه نیروهایی مثل اسرائیل و عربستان با هر گونه توافقی میان ایران و غرب مخالف هستند. بنابراین آنها چه در سطح منطقه، چه در سطح لابی اسرائیلی در آمریکا به خرابکاری در فرایند این مذاکرات دست خواهند زد. در ایران هم کسانی هستند که برخی ممکن است هماهنگ با بیرون باشند، برخی هم به علت بی توجهی به اهمیت مسئله، یا نادانی سیاسی، یا غرض ورزی های بازی قدرت، با ادامه مذاکرات یا رسیدن به توافق مخالف باشند. بنا براین تا تیرماه باید امیدوار باشیم که این خرابکاری ها نتواند در نتیجه موفقیت آمیز مذاکرات اثر بگذارد. توافق در این مذاکرات برای ایران و منطقه و همچنین صلح جهانی بسیار مغتنم است.

 

آیا باید بیشتر نگران اختلاف نظرها در امریکا و اسرائیل بود یا در ایران؟

قطعاً ما نمی توانیم نسبت به آنچه در آمریکا می گذرد بی تفاوت باشیم. چرا اسرائیل با توافق یا تفاهم میان ایران و آمریکا مخالف است؟ انگیزه اسرائیل چیست و اسرائیل از چه چیز نگران است؟ اینکه اسرائیل بیاید آسمان و ریسمان ببافد و بگوید ایران ممکن است بمب اتم داشته باشد و از این صحبتها، ما سابقه دردناکی شبیه این در مورد عراق داشته ایم. آقای هانس بلیکس که آنموقع رئیس گروه بازسان آژانس بود بارها اعلام کرد که چنین چیزهایی موجود نیست. ولی آنها که میخواستند حمله به عراق صورت بگیرد دیدیم که در نهایت چه کردند. امروز هم اسرائیل همان ادعاها را تکرار می کند. اما باید توجه کنیم که امروز شرایط تغییر کرده است. امروز اسرائیل زیر شدیدترین فشارها قراردارد که باید کشور مستقل فلسطینی را به رسمیت بشناسد. بیش از صد و هفتاد دولت در جهان کشور فلسطین را به رسمیت شناخته اند و اسرائیل گریزی ندارد جز اینکه او هم به رسمیت بشناسد. از سوی دیگر اوباما هم در ادامه سیاست کارتر مصمم است که کانونهای تشنج در خاورمیانه را که اساس آن مربوط به اسرائیل است آرام کند. فراتر از آن میخواهد کانونهای تشنج، بحران هایی را که میان آمریکا و دیگر نقاط جهان است، حل بکند. ما شاهد بودیم که پس از پنجاه سال رابطه آمریکا و کوبا برقرار شد و آب از آب تکان نخورد. در کره شمالی مسئله اهمیتی برای آمریکا ندارد زیرا کره شمالی موقعیت خاصی درمنطقه و در جهان ندارد. اما در خاورمیانه آقای اوباما مصمم است که مسئله را حل بکند. بنا براین اختلافات در سیاست آمریکا نسبت به مسئله هسته ای و ایران قابل حل به نظر می آید.

در داخل ایران البته کمی وضع متفاوت است. اما در عین حال فراموش نکنیم که رئیس جمهور ی اگر اجماع نظر را در مراکز تصمیم گیری ایران نداشت، نمی توانست تا همینجا هم پیش برود. برای اینکه موقعیت امروز مذاکرات را بسنجیم نباید فراموش بکنیم که چند سال پیش نماینده ایران در سازمان ملل، مرحوم رجایی خراسانی گفت باید با آمریکا مذاکره بکنیم، چه برخوردی با او شد. وقتی معاون رئیس جمهور آقای مهاجرانی در باره ضرورت مذاکره با آمریکا صحبتی کرد با چه واکنشی روبرو شد. ولی امروز این تابو شکسته شده است و این نمی توانست بشود اگر انسجام و اجماع نظر میان تصمیم سازان ایران وجود نداشت.بنابراین بله؛ در ایران کسانی هستند که می خواهند چوب لای چرخ این مذاکرات بگذارند، پنچرش بکنند ولی به نظر من فعالیت های اینها بیشتر سرو صدا تولید می کند.این سرو صداها می تواند موقعیت دولت را در مذاکرات تضعیف کند ولی نمی تواند به مذاکرات لطمه بزند.

 

آقای یزدی! درست است که چالش بزرگ سیاست خارجی ایران امروز در مسئله هسته ای است ولی در منطقه نیز سیاست خارجی چالش ها و درگیری هایی دارد. نمونه آخر بحران یمن است که در مورد آن نیز، درست یا نادرست دائماً به نقش ایران اشاره می شود. به نظر شما سیاست خارجی جمهوری اسلامی در منطقه، مثلاً امروز در یمن، می تواند مکمل یا بر عکس مضر به حال موقعیت ایران در حل بحران هسته ای و رابطه با غرب باشد؟

اولاً در مورد ادعای عربستان مبنی بر حضور ایران در یمن، یادمان نرود که عربستان سعودی وقتی جنبش دموکراتیک در بحرین پاگرفته بود، از آنجا که اکثریت مردم بحرین شیعه هستند و اگر دولتی تشکیل می شد به احتمال زیاد از شیعیان بود، عربستان بخودش اجازه داد وارد بحرین شود و جنبش را سرکوب کند.دوم اینکه توجه داشته باشیم که شاید این سومین باراست که یمن صحنه این درگیری هاست. از زمان جمال عبدالناصر که نظامیان یمن به کمک ناصر در آنجا کودتا کردند؛ این داستان شروع شد. در آن زمان عربستان، اردن، ایران، اسرائیل به هواداران امام بدر یعنی همین حوتی ها کمک می کردند، علیه ناصر؛ و الان همه آن کشورها با حوتی ها مقابله می کنند علیه ایران. یکی دیگر از مسائل مهمی که الان وجود دارد و عربستان در آن نقش کلیدی دارد این جنگ مذهبی است در منطقه. همه ما می دانیم که عامل اساسی این جنگهای مذهبی عربستان است در منطقه. اما به طور کلی نظر من این است که فعالیت ایران در خاورمیانه باید از عرصه نظامی برود به عرصه دیپلماسی. اختلافات و تشنجی که میان عربستان و برخی کشورهای منطقه با ایران بوجود آمده است، راه حل نظامی ندارد راه حل دپپلماتیک دارد. دیپلماسی هم ما نمی توانیم بکنیم چنانچه رئیس کشوری فوت بکند، وزیر خارجه ما برود در مراسم تشییع آن رئیس کشور (پادشاه عربستان) شرکت بکند و بعد یک شخصیت عضو شورای نگهبان به مردم مسلمان تبریک بگوید درگذشت او را! این تناقضات را باید حل کرد.

 

چگونه؟

یک راه حل عملی وجود دارد که من به جد به آن معتقدم و بارها آن را طرح کرده ام و آن این است که در روابط میان هر دو دولتی سه منطقه قابل تشخیص است. منطقه سبز، سفید، قرمز. منطقه سفید محدوده مسائلی است که به هیچیک از دو دولت مربط نیست. منطقه قرمز منطقه ی مسائل مورد اختلاف است، منطقه سبز اشتراکات است. نهاد دیپلماسی در هر کشوری می کوشد که منطقه سبز را تشخیص بدهد و در آن محدوده فعال باشد و به منطقه قرمز حتی الامکان وارد نشود. یعنی بین هر دو دولتی، میخواهد آمریکا و روسیه یا ایران و چین یا آمریکا باشد یک منطقه سبز وجود دارد که در آن می توانند همکاری کنند. کمااینکه در افغانستان و در مورد طالبان این منطقه سبز میان ایران و آمریکا وجود داشت و ایران همکاری کرد ولی چون دولت بوش اراده اصلاح رابطه با ایران را نداشت، ایران نتوانست از آنجا بهره برداری کند. الان در عراق مسائلی پیش آمده است که ایران و آمریکا می توانند در آن موارد همکاری هایی داشته باشند. منافع مشترکی پیش آمده است. امروز بجای اینکه ایران در عراق بدون ارتباط رسمی با آمریکا علیه داعش فعالیت بکند، به نظر من باید رسماً در یک ائتلاف با آمریکا ـ ائتلاف علیه داعش ـ قرار بگیرد. در اینصورت از طریق دیپلماسی و فشار بر آمریکا مشکل با عربستان را هم حل خواهند کرد. بنا براین راه حل دیپلماسی این است که آمریکا و ایران در عراق منطقه سبز را تشخیص بدهند؛ رسماً وارد ائتلاف بشوند و بتوانند بهره برداری بکنند از این همکاری و ائتلاف برای حل مسائل ایران با عربستان و همینطور در مورد یمن و نظائر آن.ما از راه دیپلماسی می توانیم این مسائل را حل بکنیم. البته، اینهم امر شناخته شده ای است که گاهی مسائل نظامی باید در خدمت دیپلماسی باشد. حتی می گویند جنگ ادامه دیپلماسی است. اما خلاف این نباید باشد یعنی دیپلماسی نباید پیرو عمل نظامی یا تابع عملیات نظامی باشد.

 

آقای یزدی خیلی از امیدها برای حل مشکلات خارجی برمی گردد به احتمال تأثیر آنها بر مشکلات داخلی. اما پس از گذشت دوسال از ریاست جمهوری آقای روحانی و پیشرفت هایی که در سیاست خارجی بدست آمده و باقی ماندن بسیاری از مطالبات، به ویژه در زمینه آزادیهای سیاسی و اجتماعی، آیا این امید به قوت خود باقیست؟ به نظر می رسد که فشارهای گروههای داخلی در عرصه سیاست خارجی به دلیل اجماع نظری که میان بالاترین نهاد حکومتی با دولت وجود دارد، ( یعنی همان که شما هم معتقدید) نمی توانند مانع از پیشرفت مسیر بشوند ولی در عرصه داخلی تلاش های گروههای فشار ظاهراً می تواند مانع انجام وعده هایی بشود که روحانی در زمان انتخابات داده بود. حصر و بازداشتها کماکان ادامه دارد، فشار بر مطبوعات هست و همینطور فشار ها در عرصه آزادی های اجتماعی….

ببینید، حل مشکلات و حل بحران سیاسی در داخل کشور به سادگی حل مسائلی که الان مورد مذاکره هست نخواهد بود. چون ریشه ها، دلایل و انگیزه های آن اجماع نظری که در میان تصمیم سازان ایران در مورد مسائل خارجی هست در باره مشکلات داخلی وجود ندارد. اما جهات دیگری وجود دارد که توجه به آنها نشان می دهد که می تواند ما را امیدوار کند. من در مقاله ای که در باره انتخابات خرداد ۹۲ نوشتم و سال ۹۳ منتشر شد در واقع این مسئله را توضیح دادم؛ تحت عنوان جمهوری پنجم و اینکه جمهوری پنجم چه ویژگی هایی دارد.

 

اینجا من برای روشن شدن زمینه این گفتار شما توضیحی البته مختصربدهم که شما این تقسیم بندی را به این شکل انجام داده اید که آغاز انقلاب تا پایان حیات آقای خمینی را جمهوری اول شمرده اید که مهمترین نتایج آن را ثبیت نظام جدید؛ نهایی شدن قانون اساسی و انتخابات می‌دانید. جمهوری دوم با در گذشت آقای خمینی آغاز می‌شود و تا خرداد ۷۶، انتخاب آقای خاتمی ادامه پیدا می کند. شما آنجا می گویید از آنجایی که کاریزمای رهبری به معنا ی قبلی دیگر وجود نداشته، جانشینان آقای خمینی در قانون اساسی تغییراتی دادند و به اختیارات رهبری افزودند. که در این دوران و ریاست جمهوری آقای هاشمی، به زعم شما تلاش برای خصوصی سازی منجر به پیدایش سرمایه داران رانتی و حضور نهادهای نظامی در عرصه اقتصادی شد. جمهوری سوم از دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی آغاز شد. مهمترین دستاورد این دوره تثبیت مشی اصلاح طلبی به عنوان یک جریان قدرتمند سیاسی در ایران شد. جمهوری چهارم از انتخابات خرداد سال ۸۴ آغاز می شود. انتخاباتی که به نظر شما واقعاً رقابتی بود؛ اما نیروهای اصلاح طلب در آن فاقد انسجام گروهی لازم بودند و به همین دلیل شکست خوردند. در جمهوری چهارم، بخصوص در چهار سال دوم، دامنه سرکوب ها فراگیر شد و بالا گرفت آنچنان که به گروه های و نیروهای شناخته شده درون حاکمیت در سه جمهوری پیشین نیز سرایت کرد تخریب در قلمرو اقتصادی. در مورد جمهوری پنجم و ویژگی جمهوری پنجم را هم شما در تغییر آرایش یا چیدمان نیروهای سیاسی ایران تعریف کرده اید.

بله. حالا باید ببینیم که این تغییر در آرایش سیاسی که منجر به انتخاب آقای روحانی شده است، چه معنایی دارد؟ به نظرمن آقای روحانی محصول تغییرات شدید آرایش سیاسی در ایران است. اما این تغییر در آرایش سیاسی نیروها که منجر به انتخاب آقای روحانی شده چه معنایی دارد؟

به گمان من گروههای سیاسی داخلی تندرو که با آقای روحانی اختلاف دارند، هم “می خواهند” و هم “می توانند” آقای روحانی را “فشل” بکنند. اما در عین حال نمی توانند؛ برای اینکه معادله به نوعی تغییر شکل پیدا کرده که حیات اینها همه به همدیگر بستگی پیدا کرده ست. یعنی اگر بخواهند دعواها را به جایی برسانند که منجر به سقوط رقیب بشود خودشان هم با او می روند به زیر آب! یعنی اینجا غریزه بقای ذات حکم می کند. حل بحران هسته ای قطعاً موقعیت آقای روحانی را تثبیت می کند. تا همینجا هم که تفاهم نامه لوزان را امضا کرده اند، واکنش جامعه مثبت و به نفع ترکیب سیاسی آقای روحانی بوده ست. البته قطعاً اگر این بحران تمام بشود باز مسائل دیگر را مطرح خواهند کرد اما شرایط فعلی اینگونه است و نکته مهم این است که علاوه بر این ملاحظاتی که من مطرح کردم، ما در دهکده جهانی زندگی می کنیم. ما در این دهکده نمی توانیم هر کاری که می خواهیم بکنیم. پدران ما در خانه هایی با دیوارهای بلند و ضخیم زندگی می کردند و همسایه نمی دانست که در خانه همسایه چه می گذرد. ولی ما در آپارتمان زندگی می کنیم و همسایه ها بر ما ناظر هستند. یعنی در مقیاس بین المللی ۱۹۰ آپارتمان، ۱۹۰ دولت، ۱۹۰ کشور هست از کوچک تا بزرگ. از یهودی و مسلمان و مسیحی و لائیک و… در آن ساکن هستند. گاهی هم ممکن است با یکدیگر دعوا کنند ولی سیاست عمومی ایجاب می‌کند که باید آرامش دیگران حفظ شود. همچنانکه شما اگر ساعت ۱۲ شب برای بازکردن در پارکینگ بوق بزنید همسایه ها به شما اعتراض می کنند؛ اگر صدای تلویزیون تان بلند باشد به شما اعتراض می کنند. در دهکده جهانی هیچ دولتی نمی تواند بگوید من هر کاری دلم خواست می کنم. این فقط مربوط به ایران نیست. امریکا هم نمی تواند. در یک شهر دورافتاده، در فرگوسن آمریکا یک اتفاقی افتاده، یک پلیس زده یک سیاهپوست را کشته؛ ببینید چه بلوایی در دنیا راه می افتد. امروز دیگر دولتها نمی توانند درهای خود را برروی جهان ببندند. ایران هم نمی تواند بگوید که به دنیا مربوط نیست من در ایران چه می خواهم بکنم. یا عربستان نمی تواند بگوید به شما چه مربوط است که من نمی خواهم به زنها اجازه رانندگی بدهم.

این موج سوم دموکراسی اختراع آمریکا نیست. محصول طبیعی و اجتناب ناپذیر فرو پاشی شوروی و پایان جنگ سرد همراه با انقلاب الکترونیک است که جهان را عوض و تبدیل کرده است به دهکده جهانی. بنا بر این معادلات در همه جا عوض شده است. من قبول دارم که بعد از حل مناقشه هسته ای مسئله تصحیح روابط درونی و آرامش سیاسی آسان پیش نمی رود، اما ناچار بوجود خواهد آمد؛ من تردید ندارم. برای اینکه منافع و مصالح همه گروهها در این است که این معادلات به هم نخورد.

از آن گذشته، در مجموع همه دارند می آموزند.ببینید؛ جریان راست امروز ایران، همان راست دهسال پیش نیست. امروز نمایندگان شناخته شده راست می آیند و حرفهای جدیدی می زنند. می گویند نامزد های انتخابات را باید احزاب معرفی کنند. یک چهره برجسته جریان راست می گوید: ما اشتباه کرده ایم. ما جمهوریت را پذیرفته ایم پس باید احزاب را هم می پذیرفتیم. یعنی همه دارند یاد می گیرند. این فرایند یادگیری دموکراسی است و همه ما باید یاد بگیریم. هزینه اش را هم باید بدهیم؛ همه دنیا هم اگر به جایی رسیده اند هزینه داده اند. مفت و مجانی چیزی بدست نیامده است. ما ایرانی ها به قول مهندس بازرگان همه را زود و به زور می خواهیم. این نمی شود. من مطلق گرایی ندارم، به طور نسبی نگاه می کنم؛ ولی امیدوارم در جمهوری پنجم، در سال ۹۴ اگر انشاالله دولت موفق بشود مسئله هسته ای را حل کند، تغییرات داخلی اجتناب ناپذیر خواهد بود.

 

و همه اینها یعنی عبور از وضعیتی که در هشت سال ریاست دولت های نهم و دهم بر کشور حاکم شد. برخی هم نگران هستند که همانطور که از دولت اصلاحات به دولت احمدی نژاد رسیدیم، تحت شرایطی مثلاً عدم موفقیت دولت روحانی در حل بحران هسته ای، جامعه به مسائل گذشته بازگشت کند و در واقع به نوعی عقبگرد. شما نگران بازگشت به وضعیت قبل نیستید؟

نخیر؛ در صورت عدم موفقیت دولت در مناقشه هسته ای شرایط پیچیده تر می شود ولی جهت حرکت، به نظر من باز هم در سمت بازشدن فضای سیاسی است. یعنی فرض کنید مذاکرات شکست بخورد و تحریم ها ادامه پیدا کند.دولت ایران میخواهد چکار بکند؟ چاره ای ندارد جز اینکه در یک جایی یک تغییراتی ایجاد بکند که سرمایه های خارجی جذب بشوند. سرمایه ایرانیان خارج از کشور را به عنوان یک اقلیت قومی بیرون از کشور حدود ششصد میلیارد دلار ارزیابی می کنند. یک زمانی سرمایه چینی های خارج از سرزمین چین را هشتصد میلیارد دلار برآورد می کردند. دولت چین با ظرافت و هنرمندی توانسته همه این سرمایه ها را جذب بکند. اگر ایران در مذاکرات هسته ای شکست بخورد ـ فرض محال، محال نیست ـ می خواهد با این اوضاع اقتصادی چکار بکند؟ چاره ندارد جز اینکه فضای امنیتی فعلی را تغییر بدهد یک فضای سیاسی آرام بوجود بیاورد و یک امنیت قضایی سیاسی بوجود بیاورد تا این سرمایه های سرگردان ایرانی برگردد به داخل کشور. من تردید ندارم که اگر فضا مهیا باشد این سرمایه ها برمی گردد. تجربه من در طول سالهایی که در خارج بودم این است که ایرانی ها مهاجرین خوبی نیستند. در هر کجا که باشند نسل دوم و سوم شناسنامه خود را نگاه می دارد، فارسی را یاد می گیرد، شعر حافظ را هم یاد می گیرد…من نوه ای دارم که در آمریکا به دنیا آمده، در آمریکا بزرگ شده. غیر از زبان مادری نه تنها اشعار حافظ که اشعار  مولوی و حتی شاملو را هم حفظ است. ایرانی ها هر چه که پیش بیاید بند نافشان به ایران وصل است. خوب این یک امتیازی است برای نظام سیاسی کشور. ما باید شرایطی بوجود بیاوریم که از این احساسات ملی ایرانیان خارج از کشور و آمادگی هایی که دارند برای سرمایه گذاری به نفع اقتصاد کشور استفاده کنیم. بجای اینکه ایرانیان بروند در ترکیه و دبی و مالزی سرمایه گذاری کنند بیایند داخل کشور؛ و خواهند آمد. به همین دلیل است که من حتی در صورت شکست مذاکرات بازهم به باز شدن فضای سیاسی امیدوارم. برای اینکه باید این سرمایه ها جذب بشود. سرمایه جایی می رود که امنیت باشد. الان این امنیت نیست ولی اگر فضای سیاسی تغییر پیدا کند حتماً می آیند.

 

ولی آیا واقعاً بازگشت سرمایه به آزادی های سیاسی ارتباط دارد؟ شاید مقداری گشایش در آزادی های اجتماعی و فرهنگی و تغییر در قوانین تولید بتواند مشکل سرمایه گذار را حل کند. کما اینکه در زمان شاه امنیت سرمایه بود و باز هم آزادی های سیاسی نبود.

نه؛ ببینید آزادیهای اجتماعی به سبکی که در چین هست یا در زمان شاه بود، در این دوران امکان ندارد برای اینکه اگر بخواهند آن رویه را انتخاب بکنند، در داخل ایران گروههای خود سری که حالا به اجتماعات سیاسی حمله می کنند، آن موقع مثل گروه کرمان و نظائر آن عمل می کنند. شرایط امروز ایران فرق می کند. روشنفکران هم از لائیک تا بقیه باید بدانند که الان ما در شرایطی هستیم که نمی توانیم همه یا هیچ را بخواهیم. این خوب است که آقای روحانی به پلیس بگوید آنها موظف به اجرای قوانین اسلام نیستند. ولی اینطور نیست که بتوانند آزادی های اجتماعی را جایگزین آزادی های سیاسی بکنند، مثل چین که در آنجا آزادی های اجتماعی هست، سرکوب سیاسی هم هست و البته رشد اقتصادی. البته بعضی نیروهای راست هدفشان الگوی چین بوده است اما من در مقاله ای تحلیل کرده ام که چرا الگوی چین در ایران قابل اجرا نیست.

 

ولی پرسش من در جای خود باقی میماند که حتی اگر حکومت در پی جذب سرمایه و سرمایه گذاران باشد، چرا باید آزادی های سیاسی را بپذیرد؟ برای سرمایه دار و سرمایه گذار چه مشکلی هست که زندانها پر از فعالان سیاسی باشند که تاره برخی از آنها ممکن است مزاحم آزادیهای بی رویه سرمایه هم باشند؟

ببینید، ما یک بیماری مزمنی در ایران داریم و آن قانون گریزی است. آزادی اجتماعی، آزادی سیاسی همه اینها زیر مجموعه قانون گرایی ست. مسئله اساسی هم این است. آزادی سیاسی می خواهیم یا آزادی اجتماعی، در هر حال باید قانون گرایی حاکم باشد. برای آن سرمایه داری که می خواهد سرمایه اش را بیاورد و اینجا کار کند، دغدغه نه آزادی سیاسی است و نه آزادی اجتماعی. دغدغه اصلی او قانون گرایی است. دولت روحانی بایدموفق بشود که به این قانون گریزی مزمن خاتمه بدهد؛ همانطور که به پلیس می گوید شما مسئول اجرای احکام دین نیستید، شما موظف هستید قانون را اجرا بکنید. من معتقدم آنچیزی که جایگزین خواهد بود؛ آقای روحانی هم دنبال آن خواهد رفت و منافع همه گروهها هم در آن است، قانون گرایی است. ما بحران سیاسی را تعریف کرده ایم. ریشه اش در قانون گریزی است. قانون اساسی یک میثاق ملی است و قرار دادی است میان مردم و حکومت. نه فقط در روابط بین دولت و حکومت، در هر قرارداد اجتماعی، حتی در قرارداد ازدواج اگر یکی از طرفین یکطرفه، بخشی یا همه قرارداد را زیر پا بگذارد، در روابط بحران بوجود می آید. بحران سیاسی امروز ریشه اش در قانون گریزی حاکمان، و صاحبان قدرت است. اگر اینها برگردند و قانون را رعایت بکنند به نظر من بحران سیاسی هم در کشور ما فروکش می کند. ما سوگند نخورده ایم که با اینها همیشه مخالف باشیم. مسئله ما این است که اینها قانون گریز هستند و خلاف قانون عمل می کنند. اگر به صورت قانونی من را اخضار کنند میروم به دادگاه. ولی اگر ساعت سه نیمه شب بیایند که مرا دستگیر کنند این خلاف قانون است. من معتقدم که آقای روحانی به این اصل توجه کرده است که به پلیس آن حرف ر ا می زند. پیش بینی من هم این است که چه در بحران هسته ای به تفاهم بر سند چه نرسند، ما می رویم به سمتی که برای این بیماری مهلکی که همه چیز را فلج کرده است راه پیدا کنیم.