این مطلب خاطره ای است از آخرین 16 آذری که به عنوان یک فعال دانشجویی در برگزاری یک تجمع دانشجویی نقش داشتم و ادای احترامی است به دوستانی که روز دانشجوی سال 1387 را در کنار هم گرامی داشتیم و دست در دست هم بر آرمانهای همیشگی جنبش دانشجویی آزادی، عدالت، دموکراسی و حقوق بشر پافشاری کردیم. بهترین فرزندان ایران که این روزها جوانی خود را در زندان می گذرانند تا تلنگری باشند برای شرمساری ما از دستان ناتوانی که نتواستند راه آنان را به خوبی ادامه دهند: بهاره هدایت، مجید توکلی، مهدیه گلرو، ضیا نبوی، مجید دری، کوهیار گودرزی، علی اکبر محمدزاده، مهدی خدایی، عبدالله مومنی، علی جمالی، علی ملیحی، حسن اسدی و …
آذر که شروع می شد همه فعالان دانشجویی به تکاپو می افتادند و در اندیشه اینکه امسال چگونه روز دانشجو را گرامی دارند. من و دوستانم در دفتر تحکیم وحدت نیز از این عادت دانشجویی برکنار نبودیم و از ابتدای آذر 87 برنامه ریزی برای برگزاری هرچه باشکوهتر تجمع دانشجویی روز دانشجو را آغاز کردیم. شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت محل اصلی تصمیم گیری بود و با نظر اعضای شورای تهران و به ویژه اعضای انجمن دموکراسی خواه تهران که بار اصلی مسائل اجرایی تجمع بر دوش آنها بود ، تصمیم گیری ها انجام شد.
محتوای برنامه ها روشن بود: دفاع از آزادی های آکادمیک و استقلال دانشگاه مطالبه اصلی جنبش دانشجویی بود. حق تحصیل، آزادی تشکل ها و نشریات دانشجویی، عدم دخالت سایر نهادها در اداره دانشگاه و دغدغه های صنفی دانشجویان زیرمجموعه این سرفصل اصلی تعریف می شدند.
هبستگی با سایر جنبش های اجتماعی و دفاع از مطالبات آنها مانند جنبش زنان و کمپین یک میلیون امضا، جنبش های هویت طلب و برابری خواه اقوام ایرانی، جنبش های صنفی کارگران و معلمان از دیگر محورهای انتخابی دانشجویان بود.
دفاع از حقوق بشر نیز مساله ای نبود که دانشجویان از آن غفلت کنند چرا که برای فعالان دانشجویی انسان به ماهیت انسان بودنش واجد حقوقی است قابل احترام که هیچ کس نمی تواند این حقوق را به سبب رنگ و نژاد و دین و عقیده و ملیت و جنسیت از او باز ستاند.
یکی از دغدغه های پیش روی دانشجویان با توجه به نزدیک بودن انتخابات ریاست جمهوری نقد همه جانبه عملکرد دولت نهم بود که به گمان ما مملکت را بر لبه پرتگاهی قرار داده بود و این روند ویرانگر باید هرچه زودتر متوقف می شد. با این حال اگرچه برخی اصرار داشتند به این حرکت دانشجویی رنگ و بوی انتخاباتی بدهند و حتی پیشنهاد می دادند با بالا بردن عکس خاتمی از وی برای کاندیداتوری انتخابات آتی دعوت کنیم با این حال جو عمومی جنبش دانشجویی با چنین رویکردی در تعارض بود. دانشجویانی که رویکرد دوری ار قدرت را در سرلوحه برنامه های خود قرار داده بودند نمی خواستند بار دیگر در جایگاه متحد یک جریان سیاسی بنشینند. نگاه دانشجویان به فرصت انتخابات فضایی برای طرح مطالبات و کمک به پیروزی رقبای انتخاباتی محمود احمدی نژاد با حفظ فاصله انتقادی از آنها بود.
انتخاب گروههای دانشجویی که دفتر تحکیم وحدت می توانست در ائتلاف با آنها روز دانشجو را گرامی دارد نیز یکی از دغدغه های ما بود. تجربه ناخوشایند تجمع 15 آذر 85 با همکاری دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب (فعالان دانشجویی چپ) سبب شده بود تا اهمیت این موضوع بیش از پیش برای ما روشن شود. سال 85 تحکیم و چپ ها با همکاری هم به برگزاری تجمع روز دانشجو پرداختند و اگرچه توافقاتی مبنی بر سهم هر گروه از برنامه شده بود و با وجود اینکه بار اجرایی برنامه بیشتر بر دوش فعالان تحکیمی بود روز تجمع این توافقات از طرف چپ ها به طور یکجانبه زیر پا گذاشته شد و موجب انشقاق در صفوف جنبش دانشجویی گشت. این اتفاق موجب شد تا وسواس بیشتری در انتخاب گروههای همکار در برگزاری تجمع به وجود بیاید. از میان متحدین اصلی سال 86 ، دانشجویان کرد دانشگاههای تهران و دانشجویان لیبرال بنا به دلایل درونی شرایط خود را برای مشارکت در برنامه روز دانشجو مناسب ارزیابی نمی کردند و زیر فشارهای شدید امنیتی قرار داشتند. اینگونه شد که همه بار برگزاری مراسم بر دوش دفتر تحکیم وحدت، انجمن دانشجویان دموکراسی خواه دانشگاه تهران، انجمن های شهر تهران و کمیسیون زنان دفتر تحکیم افتاد.
جدای از شعارها و سخنرانان و محتوای برنامه و محورها، جزئیات اجرایی نیز از اهمیت به سزایی برخوردار بود.در شرایطی که وزارت اطلاعات و علوم با همه توان به صحنه آمده بودند تا جلوی برگزاری تجمع را بگیرند و رییس دانشگاه تهران فرهاد رهبر از ابتدای سال تحصیلی با قرار دادن گیت های الکترونیکی بر درهای ورودی دانشگاه تهران عزم خود را جزم کرده بود تا از ورود هر فردی جز دانشجویان دانشگاه تهران به این دانشگاه جلوگیری کند و با توجه به بسیج همه جانبه حراست های دانشگاههای تهران اهمیت کاری که دانشجویان در برگزاری تجمع انجام دادند بیش از پیش روشن می شود.
آن روزها در شرایطی بودیم که اگر دانشجویی در حال پخش تراکت تبلیغاتی برنامه مشاهده می شد قطعا به کمیته انضباطی احضار و به احتمال زیاد 1 یا 2 ترم از تحصیل محروم می شد. با این حال دانشجویان شجاع همه خطرات را به جان خریدند و به شیوه های ابتکاری تبلیغات برنامه را به بهترین نحوی انجام دادند.
مساله دیگر چگونگی داخل بردن پلاکاردها و پرچم های دانشجویی بود. تحکیم در سالهای 85 و 86 به طور جدی از این ناحیه ضربه خورده بود. سال 85 تحکیمی ها بی توجه به این مساله هیچ پلاکاردی را برای تجمع طراحی نکردند. سال 86 نیز که با انتخاب رنگ سبز به عنوان رنگ دانشجویان هوادار دموکراسی و حقوق بشر تعداد زیادی پلاکارد و پرچم تهیه شده بود، صبح روز تجمع متوجه شدیم که نیروهای امنیتی شبانه با هجوم به محل نگهداری پلاکاردها آنها را با خود برده اند و دستمان دوباره خالی مانده است.
با این حال برنامه ریزی دقیق انجمن دموکراسی خواه دانشگاه تهران در سال 87 سبب شد تا با وجود اینکه نیروهای امنیتی شبانه به منزل چندین نفر از آنها هجوم برده بودند تا مانند سال قبل پلاکاردها را با خود ببرند، در این امر ناکام بمانند و چند ماهی قبل از آغاز جنبش سبز اولین تجمع سبز در دانشگاه تهران و به ابتکار دفتر تحکیم وحدت برگزار شود. به همین نحو مساله داخل بردن سیستم صوتی و بلندگو به داخل دانشگاه نیز حل شد تا با وجود مراقبت های تمام وقت حراست و انتظامات دانشگاه تهران و نیروهای امنیتی برای جلوگیری از ورود سیستم صوتی به دانشگاه، در این زمینه هم ناکام شوند.
اما مهمترین مساله ورود دانشجویان سایر دانشگاهها به دانشگاه تهران بود. گیت های نصب شده بر درهای دانشگاه تهران به اعتقاد بسیاری از فعالان دانشجویی از ابتدا با همین هدف طراحی شده بودند تا در لحظه های تاریخی جنبش دانشجویی از ورود سایر دانشجویان به دانشگاه مادر و به هم پیوستن دانشجویان ممانعت شود. در درجه اول اهمیت مساله ورود اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت و فعالان دانشجویی که برگزارکنندگان مراسم محسوب می شدند، قرار داشت و در مرتبه دوم چگونگی ورود سایر دانشجویان که در ادامه مطلب به این موضوع اشاره می کنم.
آذر ماه سال 87 در شرایطی آغاز شد که وزارت علوم و نیروهای امنیتی همه تلاش خود را می کردند تا اجازه برگزاری مراسم روز دانشجو را به ما ندهند. وزیر وقت علوم و معاونین او بارها اعلام کرده بودند که اجازه مصادره این روز را به ضدانقلاب نمی دهند و البته منظور آنها از ضد انقلاب دانشجویان هوادار دموکراسی و حقوق بشر بود.گروههای شبه دانشجویی هوادار دولت نهم هم اعلام کرده بودند که با تجمعی 5000 نفره روز دانشجو را از آن خود می کنند.
با وجود همه مشکلات همراه با دست اندرکاران برگزاری مراسم در آخرین جمعه پیش از روز دانشجو به امامزاده عبدالله در شهرری رفتیم و بار دیگر با شریعت رضوی، قندچی و بزرگ نیا پیمان بستیم تا بر سر آرمانهای آنها استوار بمانیم. با یکدیگر نیز هم پیمان شدیم که با وجود همه ناملایمات در بزرگداشت این روز با همه وجود بکوشیم و از مشکلات پیش رو نهراسیم.
بنا به دلایل اجرایی روز هفدهم آذر را برای برگزاری مراسم مناسب تر دیدیم. 16 آذر قرار بود گروههای هوادار احمدی نژاد تجمعی را در دانشگاه برگزار کنند. شانزدهم آذر برای دیدن حال و هوای دانشگاه تهران به آنجا رفتم. تعدادی اتوبوس از صبح وظیفه انتقال گروههای شبه دانشجویی را از سایر دانشگاهها به دانشگاه تهران داشتند و بر روال همیشگی آنها غذا در ظروف یکبار مصرف همراه با ساندیس ها در حال توزیع بود و چهره هایی دیده می شد که هیچ شباهتی به دانشجویان حتی دانشجویان بسیجی نداشتند.
با این حال کل جمعیت حاضر در تجمع به زحمت نزدیک به 500 نفر شده بود و این نشانه بی پایگاه بودن این جریان در میان دانشجویان بود.
سرانجام روز مراسم فرا رسید. صبح زود راهی دانشگاه تهران شدم. خیابان های اطراف دانشگاه پر از نیروهای انتظامی بود. چهره های امنیتی و لباس شخصی هم که به شکل پراکنده ای در اطراف دانشگاه در حال قدم زدن بودند برای ما قابل تشخیص بود. فضای امنیتی شدیدی در اطراف دانشگاه حاکم بود و در هوای نسبتا سرد صبح به شدت نگران بودم که آیا می توانم راهی به داخل دانشگاه بیابم یا نه.
یکی از دانشجویان دختر دانشگاه تهران مامور آوردن یک کارت دانشجویی برای من بود و در حالی که از کنار هم رد می شدیم بدون اینکه حرفی بزنیم کارت را به من داد و رفت. به نظر می رسید درهای شرقی دانشگاه برای ورود نسبت به درهای خیابان 16 آذر امن تر باشد.به آنجا رفتم و منتظر رسیدن سرویس های دانشجویان کوی شدم تا همراه با آنها وارد شوم و کمتر جلب توجه کنم. وقتی با موفقیت وارد دانشگاه شدم از شوق لبریز بودم و باد خنک پاییزی می وزید.
یکی یکی چهره های آشنا می رسیدند. عباس و فرید و امین و مرتضی و میلاد هم آمدند. داخل دانشکده حقوق و علوم سیاسی جمع شده بودیم و دانشجویان مشغول آماده کردن پلاکاردها و سیستم صوتی و سایر وسایل مورد نیاز برای تجمع بودند. تنها نگرانی ما نیامدن بهاره بود که ناگهان خنده ای سر گرفت. بهاره با ترفندی زیرکانه چادر بر سر کرده بود و با چهره ای که هیچ حساسیتی برای انتظامات دانشگاه برنمی انگیخت به داخل آمده بود و حالا جمع ما جمع بود. آرام آرام زمزمه “یار دبستانی من” سر می گرفت و همه چیز برای برگزاری باشکوه برنامه آماده بود.
عقربه های ساعت 11:30 را نشان می داد که دست زنان شروع به حرکت کردیم و از درهای دانشکده حقوق خارج شدیم. پلاکاردها یکی یکی بالا می رفت تا آرمانهایمان را به رنگ سبز مزین کنیم. شعارها سر داده می شد و دانشجویان یار دبستانی من می خواندند. لحظه به لحظه بر تعداد ما افزوده می شد و خبرهای رسیده حکایت از این داشت که تعداد زیادی نیز در خیابانهای اطراف منتظر فرصتی هستند تا به ما بپیوندند. شوق آزادی از سینه ها لبریز بود و شور استواری در چشمان دانشجویان برق می زد. خیابانهای دانشگاه تهران را دور می زدیم و آرمانهایمان را فریاد. فرصتی یافته بودیم تا هرچه در دل داریم بلند و بی محابا فریاد کنیم و به همه اعلام کنیم که ما بر مطالبات تاریخی خود استوار ایستاده ایم.
در مقابل سر در دانشکده فنی ایستادیم. همانجایی که سه قطره خون اهوراییان آذر به دست اهریمنان استبداد چکیده بود. امروز ما ایستاده بودیم در امتداد تاریخی 55 ساله و آنها که ماشه های تفنگ را چکانده بودند دیگر نبودند تا جاودانگی کشته شدگان به دست خویش را مشاهده کنند و روح سه آذر اهورایی بر بالای سر ما پرواز می کرد.
از میان جمعیت فریادها بالا می گرفت: دوستان ما پشت درها مانده اند. باید کاری کرد…. و جمعیت کاری کرد کارستان! دانشجویان راهی درهای خیابان 16 آذر شدند. از دست انتظامات اینسوی در و پلیس های آنسوی در کاری ساخته نبود. دانشجویان دانشگاه تهران از این طرف و دانشجویان سایر دانشگاهها از آنسو فریاد می زدند و هیچ آهنگری نمی توانست دری بسازد که در برابر این اراده نشکند. درها شکسته شد و فاصله ها برداشته شد. دانشجویان یکدیگر را در آغوش می گرفتند و لبخند می زدند. مهم نبود که دیگری را می شناسی یا نه. امروز همه با هم آشنا بودند. همدلانی که اندیشه کرامت انسان آنها را به هم پیوند داده بود.
اندکی گذشت که دوباره خبری رسید: دو دانشجوی امیرکبیر جلوی در شمالی دانشگاه بازداشت شده اند. دوباره راهی آنجا شدیم. فعالان دانشگاه تهران بر بی سابقه بودن این جمعیت برای یک تجمع تاکید می کردند. مقابل درب ورودی علوم پزشکی برای آزادی دوستانمان جمع شدیم. ابتدا پلیس مقاومت می کرد و چند نفری دست به سنگ بردند و سنگ هایی پرتاب کردند. فریاد اعتراض از همه سو برخاست که خشونت در قاموس ما نیست. هنوز تصویر میلاد در خاطرم است که بر روی یکی از گیت ها ایستاده بود و دانشجویان را از این کار برحذر می داشت.
جنبش دانشجویی به سرعت اشتباه کوچک چند نفری از خود را در فرآیندی جمعی تصحیح نمود و پس از آزادی دوستانمان دوباره به مقابل داشکده فنی برگشتیم.
تریبون برپا شد و به عنوان نخستین سخنران بلندگو را از امین که مجری برنامه بود گرفتم. از خواسته های دانشجویان گفتم. از رویای ما که چیزی نبود جز آزادی. از حق تحصیل و آزادی تشکل ها و نشریات دانشجویی. از حقوق زنان و اقوام و کارگران و معلمان ایرانی. آزادی زندانیان سیاسی خواسته ما بود و آنها را یک به یک نام بردم. از فرزاد کمانگر معلم کرد گفتم که بعدها همین در بازجویی ها و دادگاه مستند صدور حکم زندان برای من شد. صحبت ها با تشویق و تایید حاضرین همراه بود و پس از آن سایرین سخنرانی کردند.
از ضیا نبوی خواستیم که به عنوان سخنگوی محرومین از تحصیل با دانشجویان سخن بگوید که او با همان متانت همیشگی امتناع کرد و مهدیه را برای سخنرانی معرفی کرد. از امیرکبیری ها مجید توکلی که تازه 3 ماه بود از حبس 15 ماهه بر سر ماجرای نشریات جعلی به طور مشروط آزاد شده بود صحبت کرد. مرتضی و حبیب و دیگرانی که در خاطرم نیست یک به یک از جنبش دانشجویی سخن گفتند.
ساعت 2 ظهر بود که تجمع را خاتمه دادیم و به روال سالهای قبل گروهی رفتند و برخی هم روانه سردر دانشگاه تهران شدند.همه چیز خوب برگزار شده بود و در بوفه دانشکده حقوق دور هم نشسته بودیم و غذا می خوردیم و لحظه به لحظه تجمع را دوباره برای هم تعریف می کردیم.
برای ما این مهم بود که نشان دهیم دانشگاه این “آخرین سنگر آزادی” نمی میرد و هر روز بلندتر از دیروز “فریاد آزادی” سر می دهد و نسل ما به خوبی مشعل آزادیخواهی را که از نسل های قبل جنبش دانشجویی گرفته بود روشن نگاه داشت تا باشد که روزی در این سرزمین شاهد تحقق آرمان های دانشجویان شویم.