مانلی

نویسنده

سروده ای از ویدا فرهودی

شلاق

 

شلاق را محکم بزن تا پنجه ات گلگون شود

طومار ننگین تو را برگی دگر افزون شود

طومار قتل و دارها،با نام دین آزارها

یا سنگسارهر صدا، کزکام ها بیرون شود

جای بلور ژاله ها از چهره ی آلاله ها

خون جوشد، ار “یاسا”ی تو، در کشوری قانون شود

در تو کجا باشد اثر از آن چه نامندش بشر

ضحاک حـُکمت می دهد،اهریمنت مدیون شود

شلاق را محکم بزن،تا بشکند وَهــم کهن

خون داده اند اندیشه ها تا ظلم دیگرگون شود

هر تسمه در دستان تو، این مظهرایمان تو!

نفرت ز نوع آدمی،از چرخش اش بیرون شود

هر زن که شلاقش زنی،گرد آفریدی ها کند

زهد کــَریه ات بشکند ، تهمینه وش خاتون شود

بهر همه ایرانیان، درمیهن وآن سوی آن

آزادی از تزویر دین، پندار را کانون شود

شلاق را محکم بزن،تا شاعری شیدا چو من

ناگفته را عریان کند، مجنون تر ازمجنون شود

دورم اگر از خانه ام، باشد زبان کاشانه ام

وز واژه ی دیوانه ام، زیر وزبر گردون شود

باشد که با یاد ندا، شیرین و سهراب و هـُدا

سر سبز دشت خاوران از لاله و زیتون شود

با همت سبزت بمان، ای همدلم ، ای نو جوان

تا صورت ایرانمان از زندگی گلگون شود

ویدا فرهودی- پاریس

تابستان ۱۳۹۰