ماکیاولیسم و سیاست

آرش حسینی پژوه
آرش حسینی پژوه

چندی پیش در برنامه ای ورزشی که از تلویزیون ایران پخش می شد، یک مربی فوتبال و یک مدیر باشگاه، در حال بحث برای اثبات حقانیت خود بودند. نکته جالب این بحث، استفاده طرفین از عبارت سیاست، و یا سیاست کار به منزله توهین بود.آنها همدیگر را به سیاست کاری متهم میکردند، گویی که سیاست کاری انجام سرقت و یا قتلی ست که طرفین به شدت از انتساب این عنوان به خود دوری میکنند.

البته در نکوهش سیاست در جامعه ایرانی کم نشنیده و کم ندیده و نخوانده ایم؛ امر سیاسی همواره مورد نکوهش جامعه ایرانی بوده است، سیاست مداران عمدتا منفور بوده اند و تعداد انگشت شماری از آنان نیز که در تاریخ نامشان به نیکی برده می شود، نه به منزله فعالیت سیاسی آنها که به منزله ایستادگی آنها در برابر قدرت های استبدادی و یا دشمن خارجی بوده که از آنها در تاریخ شخصیتی محبوب و ماندگار ساخته است.

سیاست مداران ایرانی در لباس سیاست ورزی دوام چندانی نداشته اند؛ما زمانی سیاست مداری را محبوب جامعه یافت میکنیم که از لباس سیاست ورزی خود بیرون آمده باشد و به واسطه فعالیتی تبدیل به قهرمان و یا اسطوره ملی و یا مذهبی شده باشد و ملت او را به نام سیاست مدار نشناسند.

سیاست  به مثابه امری که رکن آن دروغ و تزویر است، شناخته شده است؛  باور به این چهره سیاست چنان در نزد عوام عمق پیدا کرده که مردم به سختی، حتی در مواردی روشن و شفاف، حاضرند، سخنان سیاست مداران و دولت مردان را باور کنند.

اما آیا به راستی سیاست  با دروغ و تزویر در آمیخته است؟ آیا این آمیختگی ویژه سیاست است؟

در پاسخ به این پرسش و در دفاع از سیاست، همانطور که مرتضی مردیها در کتاب خود آورده است میتوان گفت، غنی کردن رفتار با دو عنصر تغلب و تقلب، با اوصافی نظیر زورگویی، ستم، دروغ و کلاه برداری، به گونه ای گفتن و گونه دیگری عمل کردن،  داعیه خدمت و کارکرد خیانت داشتن، رنگ عوض کردن به حسب اقتضای حال، و به طور خلاصه، آنچه ماکیاولیسم خوانده می شود، به وضوح اختصاصی به حوزه سیاست ندارد، اما گویی چنین در ذهن جامعه القا شده است که این عناوین مسمایی جز سیاست ندارد؛ یا حداقل نمونه اعلای این عناوین ناظر به وقایع حوزه سیاست است.اما اگر در این مورد به تجارب عرفی و عادی خود نگاه کنیم، به دشواری میتوان چنین سخنی را باور کرد.

بهتر است اینگونه ادامه دهیم که در کدام حوزه از حیات اجتماعی، یا در میان کدام صنف، گروه و طبقه، شاهد چنین اوصافی نیستیم؟ اگر ماکیاولیسم را به معنی استفاده از زور و تزویر در پیشبرد اهداف توصیف تلقی کنیم، به نظر می رسد که در میان همه اقشار و اصناف میتوان، چنین  رویکردهایی را یافت کرد.

اگر ماکیاولیسم در معنای مشهور آن، عبارت باشد از استفاده ی استراتژیک از زور و تزویر و کژی و کاستی، در عرصه ی رقابت برای نیل به جلب بیش تر مطلوباتی از قبیل مال و منزلت، این اختصاصی به سیاست ندارد و در عموم عرصه های اجتماعی رواج دارد.

اگر بپذیریم که انسان موجودی است خواهش گر و لذت جو، میتوان پذیرفت که این غریزه قدرت مند او را وا میدارد که در هر حوزه ای که مشغول است تلاش کند از راهی نزدیک تر به لذتی عمیق تر و  بزرگ تر برسد.

ماکیاولیسم به معنای رایج، یعنی رفتار به شدت غنی شده با تناوب زور و تزویر، تغلب و تقلب، شیر و روباه، خصیصه ی سیاست نیست، خصیصه انسان است، بنابر این در همه ی عرصه های حیات اجتماعی، حضوری برابر دارد.

ماکیاولیسم در سیاست، نه کم تر و نه بیش تر از ماکیاولیسم در علم، هنر، آیین ورزش و… است، نویسندگان، پژوهش گران، هنرمندان، روحانیت، روشن فکران، همانند سیاست مداران، اقتصاد دانان و سهام داران در معرض تئوری و عمل ماکیاولیسم قرار دارند. نهایت امر این است که نوع فعالیت اجتماعی از نظر گسترده، حساسیت، و… باعث می شود که توجه مشاهده گران به سیاست بیشتر شود.

میتوان گفت هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که اثبات کند، اهل سیاست در استفاده از زور و تزویر و دروغ بدتر از دیگرانند؛ بلکه بر عکس، دلایلی وجود دارد که برتری آنان را هم نشان میدهد:  سیاستمداران و حکومت گران، گرچه از این حیث که انسانند عدل تمایلات ماکیاولیستی آنان با سایر اصناف اجتماع برابر است، اما به این سبب که بیشتر از دیگران زیر ذره بین نقد قرار دارند مجبورند با ملاحظه بیشتری عمل کنند، یعنی ناگزیرند خصوصیات شیری و روباهی خود را با چگالی کمتر یا هزینه بیشتر اعمال کنند، یعنی سیاست مداران عملا کمتر از دیگران ماکیاولیست اند.

در راه منفور شدن سیاست نمیتوان، نقش اصناف دیگر را نادیده گرفت. روحانیون، روشنفکران، نویسندگان، هنرمندان و… در حالی که خود هر یک به شکلی از تئوری های ماکیاولیستی در پیشبرد اهداف خود استفاده میکنند، همواره سیاست مداران را مورد هدف قرار داده و نقش بسزایی در معرفی این قشر به عنوان قشری دروغ گو و تزویر کار ایفا کرده اند.

شاید بتوان در این راه رد پایی از همان غرایز انسانی یافت کرد دوری از قدرت و حسادت انسانی به این امر، میتواند انگیزش خوبی برای اقشار و اصناف مختلف باشد تا قدرتمندان و سیاست مداران را ماکیاولیسم معرفی کنند.

 

پی نوشت