طنز پردازان ایرانی و افغان؛ آزادی وترور

نویسنده
مسعود لواسانی

» نظر

 

از نخستین واکنش‌ها به قتل عام اعضای تحریریه‌ی شارلی ابدو، نامه‌ی جمعی از طنزپردازان افغانستان و ایران بود. آنها دربیانیه‌ای “جنایت ننگین” حمله‌ی مسلحانه به دفتر مجله شارلی ابدو که به کشته شدن دوازده تن انجامید را محکوم کردند.

برخی از امضاء کنندگان این بیانیه از احساس‌ و نگاهشان در باره “چهارشنبه سیاه”  برای “هنر روز” نوشته اند.

 

یما ناشر یکمنش: در دامن سپید آزادی

من برای شوخ طبعی مرز نمی‌شناسم. جدا از وسایل کار و آفرینش، به آنچه یک طنز پرداز بیشتر از هر چیز دیگر ضرورت دارد، آزادی است. در دامن سپید آزادی است که استعداد ذاتی او می‌تواند به بهترین وجهه شکوفا گردد و دامنه‌ی توانایی‌های کسبی او وسعت یابد.

طنز شیوی‌ خاص برخورد با عالم و آدم است. ذهن طنزپرداز نظر به سلیقه و دید خود، یا با تمام عالم هستی برخورد شوخ طبعانه دارد، یا هم با عناصر گزینش شده از این عالم. برای آن هایی که آزادی بیان برای شان از اصول بنیادی حقوق بشری به شمار می‌رود، هر دو شیوه‌ی برخورد و طرز دید در کنار هم مطرح است. زیرا هر دو فرزند تفکر و جستجوی درازدامن و برخاسته از قرار دادهای بسیاری است که این قرار داد ها خود حاصل ذهن آدمی است. آنچه اما پرسش برانگیز است، تحمیل و جاگزین کردن اجباری و خشونت آمیز یکی از این شیوه ها است با طرز دید دیگر. سلیقه های که به هزار و یک دلیل، این را بر آن و آن را بر این طرز دید ترجیح می دهد، هیچگاه و به هیچ صورت مجاز نیست در صدد محو کردن سلیقه‌ی مخالف برآید. این مجاز نبودن برخاسته از یک اصل بنیادی است که بالاتر از شوخ طبعی، ناظر بر تمام منش و کنش انسان‌ها قرار دارد، یعنی آزادی بیان.

از نظر من آفرینش شوخ طبعی، حدود و ثغور نمی‌شناسد. در هر موردی می‌توان طنزپردازی کرد و به هر چه می‌توان با دید شوخ طبعانه نگریست. هیچ چیزی وجود ندارد که نتوان آن را خنده ناک ساخت. نتوانستن در این جا به معنای نشدن نیست. این ما هستیم که در یک زمان و مکان خاص، نتوانسته‌ایم با لبخند شکاک به آن چیز نگاه کنیم. همه چیزها این قابلیت را دارد که در معرض نوعی نگاه شوخ طبعانه قرار گیرد. این نوع دید متاثر از قراردادی است که آزادی را به عنوان یک اصل می‌پذیرد. مرز کشیدن و تابو ساختن، به نظر من استفاده‌ی ناقص از کلیت قدرت آفرینشگری است. کشیدن مرزها به معنای خاموش ساختن تعدادی از چراغ‌های است که نور آفرینش‌گری از آن به سوی آفرینش‌گر می‌تابد. مقیّد ساختن آزادی بیان به قیودات اخلاقی و قیودات دیگر، آزادی بیان را مشروط می‌سازد. آزادی بیان مشروط دیگر آن چیزی نیست که زیر سایه‌ی درخت آن، هر هفت فلک در پیراهن آدمی بگنجد.

همان‌گونه که در خلق و ایجاد شوخ طبعی، سلیقه‌ها با هم تفاوت دارد، همان‌گونه هم مخاطب و پذیرنده‌ی اثر شوخ طبعانه و طنز، صاحب سلیقه‌های گوناگون است. در اینجا هم سلیقه‌ها، حاصل تجربه، تربیت، تفکر، قرار داد ها و ذهنیت عمومی است. این سلیقه های گوناگون، برای آن‌که اصل آزادی را نقص نکند، همه مجاز است در یک هم‌زیستی رقابت آمیز، مسالمت آمیز و به دور از خشونت بسر برند. رقابت دیدها و سلیقه‌های مختلف با همدیگر، می‌تواند تا ابدالآباد دوام داشته باشد. هرگونه مخالفت و اعتراض به شرط خدشه دار نساختن آزادی بیان و در چهارچوب قوانین جوامع انسانی نه تنها مجاز بلکه  ضرور است.

از نظر من، تقدیس و تابو سازی پدیده‌ها با هر دلیلی که باشد، مردود است زیرا با اصل آزادی در مغایرت قرار می گیرد. من به هیچ صورت نمی خواهم، آزادی های را که خود نداشته ام یا نمی خواهم داشته باشم، دیگران هم نداشته باشند. اگر با چیزی مخالف باشم کوشش می کنم مخالفتم را با نقد، گفتار، نوشتار، فلم، کارتون، نقاشی و … بیان کنم. نفی قهر آمیز و حذف فزیکی مخالف، شایستۀ انسان متمدن امروزی نیست. هنر را می توان با هنر پاسخ داد و جنایت را با قانون. شکیبایی و مدارا از زیبا ترین آثار هنری انسان است که طنز و شوخ طبعی در گسترش و پایداری آن می تواند نقش مهم داشته باشد. پذیرفتن تفاوت ها موزائیک مدارا را شکوۀ خاص می بخشد.

آنچه در هفتم جنوری در پاریس اتفاق افتاد، جنایت نابخشودنی است که بی هیچ اما و اگری باید از آن انزجار و نفرت خویش را نشان داد و در برابر آن موضع گیری کرد. شوخ طبعی و طنز به دلیل وجود تفاوت ها در جوامع مختلف، می تواند واکنش های مختلف را بر انگیزد. اما هیچ دلیلی وجود ندارد که بر اساس آن، این واکنش ها شکل خشونت آمیز را به خود اختیار کند.

 

کیومرث مرزبان: کشتن چرا بد است

تعطیلات که به روستا می‌رفتیم | یکی از اصلی‌ترین تفریحات‌مان این بود که برویم بالای برکه بایستیم و به قورباقه‌ها سنگ بزنیم و هر کس که بیشترین قورباغه را می‌کشت پرنده می‌شد (چرا قورباغه باید ق اول‌اش ق باشد و ق دوم‌اش غ؟)

من در این ورزش ید طولایی داشتم و در واقعِ این تنها ورزشی بود که در آن موفق بودم.

اما یک‌روز مادر دعوای‌مان کرد و گفت این کار کارِ خیلی بدی‌ست و ما حق نداریم جان موجودات زنده را بگیریم | می‌گفتم آخر قورباغه زندگی چه می‌فهمد؟ می‌گفت حتماً می‌فهمد که فرار می‌کند | بعد هم این مسائل به ما ارتباط ندارد | ما حق نداریم بکشیم.

پس از این حرفِ مادر تا مدت‌ها ذهن‌ام درگیر بود | و عذاب وجدانِ زیادی بخاطرِ این حرکت‌ام داشتم…

خلاصه اینکه این ورزش را هم در اوج کنار گذاشتم و دیگر در هیچ ورزشی نتوانستم عنوان قهرمانی را کسب کنم.

صد البته که حرفِ مادر درست بود | جانِ موجوداتِ زنده را گرفتن کار درستی نیست…

صحبت‌ام صحبتِ انسان و اشرفِ مخلوقات نیست | صحبت‌ام این است که هر جانداری حقِ زندگی کردن دارد | یا به عبارتی دیگر “که جان دارد و جانِ شیرین خوش است”…مگر اینکه اقتضای طبیعت‌اش باشد….

در طبیعت موش را گربه می‌خورد | گربه را سگ می‌خورد | سگ را گرگه می‌خورد | گرگ را شیر می‌خورد | گندم گلِ گندم ای خدا | دختر مالِ مردم ای خدا | لا لای لای…. ببخشید… | این موجودات هم را می‌خورند | چون اقتضای طبیعت‌شان است | چون طبیعتِ یک حیوان وحشی درندگی‌ست | اما آیا کشتنِ یک جاندار در طبیعتِ انسان هست؟

انسان دندانِ نیش ندارد | در واقع این دندانِ نیشی که دارد آن‌چنان نیشی نیست | چُس‌‌نیش است در واقع…

همچنین تمام داروها هم برای انسان از گیاهان می‌آیند | هیچ دارویی از گوشت نمی‌آید | چه بسا که تمامِ گوشت‌ها برای انسان ضرر دارند…

حتی عرقِ خارشتر هم علیرغمِ خارِ شتر بودن‌اش گیاه است.

گوریل و میمان (مثلاً مودبانه‌ی میمون)  هم که به انسان شباهت دارند هیچ‌کدام‌شان گوشت‌خوار نیستند.

حالا اینکه چه شد انسان گوشت‌خوار شد مبحثِ پیچیده‌ی دیگری‌ست که خیلی‌ها معتقدند که عصر یخبندان و از بین رفتنِ گیاهان سبب گوشت‌خواری شد.

می‌خواهم بگویم انسان کُشتن در طبیعت‌اش نیست | انسان شکار در طبیعت‌اش نیست | انسان کشتن در سیستم‌اش تعریف نشده‌است…

آن‌وقت حساب‌اش را بکنید | یک‌نفر می‌زند یک‌نفر را بخاطرِ عقیده‌اش می‌کشد | یک گروه می‌زنند صدها نفر را بخاطرِ عقیده می‌کشند … اجازه دارم سرم را بکوبم روی کیبورد؟

من چارلی‌ام | برای اینکه بگویم کشتن بد است | کشتنِ هر انسانی بد است | آزادی بیان که جای خود دارد. و من جوانِ نیجریه‌ای‌ام | برای اینکه بگویم جانِ همه به یک اندازه ارزش‌مند است.

 

شراگیم زند: محکوم کردن امام جمعه تهران

دنیا اتوبانی شلوغ شده است با خودروهایی از جنس جنایت… غیر ممکن است با چشمان باز به این دنیا نگاه کنی و بتوانی همه‌ی جنایات، تبعیض‌ها، دروغ‌ها و بی‌عدالتی‌هایی که در شبانه روز اتفاق میفتد را  ببینی و محکوم کنی…نمی‌رسی…عقب میمانی از آن‌ها…شاید بتوان نشست در کیوسک عوارضی این اتوبان تا جنایات دانه به دانه از مقابل تو رد شوند و تو دانه به دانه قبض محکوم می‌کنم را بدهی به دست رانندگان…و آنها رهایش کنند در باد که برود… برای همین زیاد اهل محکوم کردن نیستم…با این حال این بار با امضای بیانیه‌ی تعدادی از طنزنویسان ایرانی و افغان کشتار در شارلی ابدو را محکوم کردم…این جنایت چندان فجیع تر و تاسف بار تر از سایر جنایاتی که هر روزه در جهان اتفاق میفتد نبود… اما برای ما مصیبتی خانوادگی بود و در این مواقع باید رسم و رسوم را به جای آورد…این بار صاحب عزا خودمانیم…

اما چیزی که روی اعصابم است این است که امام جمعه‌ی تهران را چه کسی به این مجلس دعوت کرده؟ او چرا باید جنایت شارلی ابدو را محکوم کند؟  چرا حکومتی که خودش حکم مهدورالدم بودن صادر کرده و می‌کند باید کشته شدن دست اندرکاران یک نشریه فرانسوی که عمده ی شهرتش را مدیون مطالب هجوآمیز علیه پیامبر و اسلام است را محکوم کند؟ مگر همین امروز یک کاربر فیس بوکی به خاطر چند استاتوس تمسخرآمیز نسبت به اسلام و ائمه حکم اعدام ندارد؟

چیزی که دلم میخواهد این است که یکی این امام جمعه‌ی موقت تهران را با اردنگی از این مجلس بیندازد بیرون. بنده لازم می‌دانم همینجا محکوم کردن جنایت مجله ی شارلی ابدو را توسط مقام‌های حکومتی ایران و به خصوص امام جمعه‌ی تهران به شدت محکوم نمایم.

 

شهرام شهیدی: مرز شوخی

مرز شوخی کجاست ؟ این روزها و به‌ویژه بعد از حادثه تلخ  و غم انگیز حمله به دفتر نشریه چارلی ابدو زیاد می‌شنوم که بسیاری می‌گویند یک مطلب طنز یا یک کارتون تا کجا در نقد یک موضوع می تواند پیش برود . به نظر من طنزنویسی یعنی نوشتن مطلب در نقد پدیده‌ای که با آن مخالفی یا به آن انتقاد داری اما با زبان و ادبیاتی که توهین آمیز نباشد . حالا حتما می‌پرسید دایره‌ی توهین کجاست ؟ توهین به نظرم مرزهای مشخصی دارد . بی ادبی و استفاده از کلمات رکیک و زشت ، فحاشی و تمسخر ویژگی‌های شخصی یا خانوادگی کسی آن هم خصلت‌هایی که خودش در داشتن آن‌ها نقش و اراده‌ای نداشته می‌شود توهین . برای شما یک مثال ساده بزنم . آیا شما می‌توانید با یک سیاستمدار معروف و یا یک رییس جمهور شوخی کرده و او را نقد کنید ؟ من می‌گویم هم بله و هم خیر . من دیدگاه و عملکرد او را نقد می‌کنم با آن شوخی می‌کنم و سعی می‌کنم از طریق طنز زوایای منفی تصمیمات و عملکرد ضعیف او را به مردم و خودش نشان دهم . اما من با سیمای چهره‌اش ، با قد و قامتش و یا لهجه و نحو ادای کلماتش هرگز شوخی نمی‌کنم . زیرا او در زشتی و زیبایی خودش یا در قد و قامتش هیچ نقشی نداشته و اصولا اگر هم داشت قد بلند و کوتاهش یا زشتی و زیبایی اش چیزی به من نمی‌افزود و چیزی هم از من نمی کاست.

این یعنی هرگز نمی شود با قد کسی شوخی کرد ؟ نه . می‌شود . به فرض یکی از ملاک‌های انتخاب یک والیبالیست قد بلند اوست . ورزشکاری با لابی و پارتی با قدی کوتاه خودش را به تیم تحمیل کرده . نشان دادن کوتاهی قامت او و بزرگ نشان دادن این موضوع نوعی مبارزه با بی‌عدالتی است نه نقد قد و قامت او . با این حال حتی در چنین مواردی هم با احتیاط باید به آن پرداخت و از حواشی آن گریخت . به هرصورت  به نظرم در صورت عدم توهین با هر پدیده‌ای می‌توان در این جهان شوخی کرد و آن را به نقد کشید . تقدس و مقدس بودن برخی امور هم از دید من نباید نافی طنز و نقد عملکرد باشد . کمونیسم روزی میلیون‌ها طرفدار سینه چاک داشت و برای آن‌ها امری مقدس و خدشه ناپذیر بود.

از سوی دیگر میلیاردها نفر در چین با فرهنگ چینی زندگی می‌کنند . بسیاری از جمعیت یک میلیاردی هند گاو را حیوان مقدسی می‌دانند .  آیا نقد کمونیسم و نحوه زندگی چینی ها و مقدس شمردن گاو  قابل نقد نیست ؟ چون اگر آن را نقد کنیم به یک میلیارد نفر  بر می‌خورد ؟ بنابراین کثرت در تعداد طرفداران یک موضوع هرگز باعث مقدس شدن آن موضوع برای دیگران نمی‌شود . ممکن است عده‌ای لباس معلمی و پزشکی را مقدس بدانند . آیا نمی‌شود و نباید با این مشاغل شوخی کرد ؟ من چنین فکر نمی‌کنم . اگر پزشکی در لباس مقدس پزشکی از بیمار فیلمبرداری می‌کند کار زشتی انجام داده و لاپوشانی این کار مترادف است با جارو کردن آشغال‌های یک خانه زیر فرش . این که عده‌ای می‌گویند شوخی با فلان پدیده و فلان شغل مسخره کردن آن چیز است را قبول ندارم . اگر توهینی در نقد رخ می‌دهد باید اصلاح و عذرخواهی شود در غیر این صورت نقد و طنز فاقد اشکال است .

 

ناصر خالدیان: نفی بی عدالتی و خشونت

یکی از بحث‌هایی که در این زمینه می‌شود این است که چرا این عمل را محکوم می‌کنیم و مثلاً برای فجایع و جنگ‌های دیگر به خصوص در کشورهای اسلامی ساکت بوده‌ایم. چند جا دیدم که با طعنه نوشته بودند که مثلاً لابد خون ‘چشم آبی‌ها’ رنگین‌تر است.

اول این که ما هیچ‌گاه ساکت نبودیم، اینها که تروریست‌ها را ول کرده و ما را گیر آورده‌اند نشنیده و ندیده‌اند. در بطن اثر هر طنزنویس یا کارتونیستی، یک پیام نفی بی‌عدالتی و خشونت وجود دارد و ما بارها خشونت و جنگ و ترور را چه در کشورهای اسلامی و چه در تمام دنیا محکوم کرده و خواهیم کرد.

دوم این که ما به برشی کوچک از این تاریخ تلخ و خشونت‌بار و به صنف خودمان یعنی صنف روزنامه‌نگاران و طنزنویسان پرداختیم که همواره آماج خشونت بوده‌اند و اگر بخواهیم به صورت جزئی برای هر نوع جنگ و کشتار و درگیری و بمب‌گذاری و تروری که می‌شود بیانیه صادر کنیم آن هم در این دنیای ناامنی که  عصبیت و دهشت‌افکنی در آن در حال گسترش است، وقتی برای‌مان باقی نمی‌ماند. اما کلیت پیام نه فقط  به خاطر جان‌باختگان کشتار شارلی ابدو و نه فقط برای طنزنویسان و روزنامه‌نگاران بلکه اظهار هم‌دردی و اظهار نگرانی و تاسف برای تمام جامعه بشری است و مطمئناً از دیدگاه انسان‌دوستانه، جان یک فرانسوی با جان یک کودک سوری یا عراقی تفاوتی ندارد.

 

محمود فرجامی:پرهیز از خود فریبی

واکنشی که امروزه عموم مسلمانان نسبت به هجو و تمسخر اعتقادات و مقداستانشان نشان می‌دهند با واکنشی که در قرون وسطی و ماقبل آن، در جهان مسیحیت و در میان معتقدان به بسیاری از ادیان بزرگ وجود داشته کمابیش یکسان است. اما در حالیکه عموم بودائیان و هندوها و یهودی‌ها و مسیحیان آموخته‌اند – یا مجبور شده‌اند- که در مقابل انتقادهای ریشخند‌آمیز صبوری، یا دست کم رفتاری غیرخشونت آمیز، پیشه کنند در دنیای اسلام موضع بسیار سخت و بی‌رحمانه‌ای در مقابل طنز و خنده‌زنی با موضوعات دینی وجود دارد. ریشه‌ی این امر را به گمان من باید پیش از هرچیز در کتاب و سنت جست. کتابی که به اعتقاد مسلمانان، مستقیما و به تمام و کمال از سوی خدا نازل شده است. کتابی که در آن، به خلاف عهد قدیم و عهد جدید، هیچگاه خدا در حال خنده تصویر نمی‌شود. خدایی که حرفهایش و اعمالش را از “هزل” (سوره 86 ،آیه 14) و سرگرمی مبرا می‌داند. کتابی که اگر در آن شوخ‌طبعی وجود دارد به صورت تمسخر حریفان است، مثل آنجا که الله در قرآن علمای یهودی را مسخره می‌کند و آن دسته از ایشان را که با رجوع و فهم تورات به حقانیت محمد اعتراف نمی‌کنند خرانی می‌خواند که کتاب حمل می‌کنند (سوره 62 آیه 5). پیامبر اسلام نیز هرچند که در روایات و اقوال مورد قبول شیعه و سنی خنده‌رو و خوش‌محضر توصیف شده اما وقتی پای تمسخر شخص خودش به میان می‌آمده دستور کشتن هجاگویان را صادر می‌کرده است، مثل عبدالله ابن خطل که بخاطر هجو گفتن پیامبر اسلام، بدستور وی در حالی که به پرده کعبه آویخته بود (امان خواسته بود) کشته شد.  

شاید بد نباشد برای پرهیز از خودفریبی، مایی که خاستگاهی اسلامی داریم و خواسته یا ناخواسته - با هر میزان اعتقادات دینی و حتی ضد دینی- به عنوان عضوی از جامعه مسلمانان شناخته می‌شویم، ریشه‌های عمیق دینی و فرهنگی برخوردهای خشونت‌آمیز و سبوعانه در مقابل طنز و تمسخر، نظیر آنچه هفتم ژانویه در دفتر مجله شارلی ابدو اتفاق افتاد را در نظر داشته ‌باشیم. استثنا کردن مهاجمان با برچسب‌هایی نظیر تندرو و صرفا منتسب کردن آنها به داعش یا القاعده، هر چند که بدور از واقعیت نیست اما واقعیت بزرگتری را نادیده می‌گیرد و آن نارواداری عمومی و ریشه‌دار مسلمانان در مقابل به طنز و شوخی گرفتن آنها و اعتقادات‌شان است. خشونت فقط در قتل یک دوجین آدم نیست در رجاله‌کشی‌هایی مثل آنچه متعاقب کارتون‌های دانمارکی یا کمدی سخیف “معصومیت مسلمانان” یا ترانه نقی به‌راه افتاد هم است.

شاید وقت آن رسیده اندکی بزرگ شویم./