فرار از خانه و عدم بازگشت به منزل و ترک اعضای خانواده به عنوان نوعی عکس العمل نسبت به وضعیت و شرایطی است که از نظر فرد، آن وضعیت نامساعد و غیر قابل تحمل و غیر قابل تغییر تلقی می شود.
گریز از خانه پدیده ای است جهانی و براساس آمار سازمان بهداشت جهانی سالانه یک میلیون نوجوان 13 تا 19 ساله از خانه فرار می کنند که 74% آنها دختر هستند.
بیش از یک دهه است که پدیده فرار دختران در ایران به مرحله هشدار رسیده است. هشدارهایی جدی که حکایت از افزایش آمار فرار دختران در ایران دارد. با نگاهی اجمالی به آمار و ارقام و نیز دلایل اولیه گریز دختران و زنان جوان از خانه، اما در خصوص عوامل شکل گیری این پدیده شوم، کارشناسان علوم اجتماعی بر این عوامل تاکید می کنند: سردی روابط عاطفی والدین، متارکه، وجود ناپدری و نامادری، بی سرپرستی و بد سرپرستی، خشونت در خانواده، فقر اقتصادی و فرهنگی، اعتیاد، مشکلات روحی و روانی، جمعیت زیاد خانواده، تعصبات و پایبندی به آداب و رسوم قومی به هنگام ازدواج و…
آمار و ارقام متعدد برآمده از مطالعه بر روی پرونده های نوجوانان و جوانان فراری از خانه، تقریبا گزارشات مشترک و داده های یکسانی را در اختیار ما می گذارد. به عنوان مثال دکتر “غنچه راهب” مددکار اجتماعی و عضو هیئت علمی دانشگاه مددکاری و علوم توانبخشی با بررسی پروندهای بهزیستی در سال 82 اعلام کرده است که: 52% فرار دختران از خانه به دلیل مشکلات اقتصادی است. 30% والدین این افراد از یکدیگر جدا شده اند. 35% این دختران در خانوادهایی بزرگ شده اند که پدر یا مادر معتاد بوده اند. 12% در خانواده هایی بودند که پدر یا مادر سابقه زندان داشتند. 35% این دختران مورد اذیت و آزار قرار می گرفتند. 33% از آنها وادار به خرید و فروش مواد مخدر شده اند. 7% از آنها از سوی خانواده رها شده اند، و 6% آنها به گدایی وادار شده اند. البته قابل ذکر است در این بررسی اعلام نشده که این پرونده ها مربوط به کدام یک از استانهای ایران است.
قاضی “محمد حسین شاملو” رده سنی دختران فراری را بین 13 تا 25 سال اعلام نموده و یکی از دلایل مهم گریز از خانه را ازدواج های اجباری دانسته است. وی افزوده که آنها بدلیل نا آگاهی از آسیب های فرار، در همان ساعات اولیه مورد سوء استفاده قرار می گیرند.
در خصوص استان هایی که بیشترین آمار گریز دختران از خانه را به خود اختصاص داده است بعد از تهران، رتبه اول مربوط به استان های غربی کشور، و رتبه دوم متعلق به استان های جنوبی ـ به دلیل تعصبات قومی ـ است، و بالاخره رتبه سوم به استان خراسان جنوبی تعلق دارد. چنان که فرمانده نیروی انتظامی استان خراسان جنوبی در جشنواره تجارب و نوآوری اولیاء و مربیان در سال 89 اظهار داشته آمار فرار دختران در خراسان جنوبی 21% نسبت به سال پیش افزایش یافته است. وی افزوده : در 6 ماه گذشته 46 مورد فرار از منزل گزارش شده که 65% این آمار مربوط به دختران بوده است.
قبل از هر سخن با توجه به آمارهای ذکر شده، شاید بهتر باشد که در تحلیل فرار دختران به مطالعه ای منطقه ای اقدام کرد، بدان معنی که دلایل فرار دختران در استان های غربی کشور یقیناَ دارای فاکتورهای مشترک با دلایل فرار دختران در استان تهران است ولی عواملی نیز وجود دارد که خاص این مناطق است. به همین ترتیب فرار دختران در استان تهران دلایلی مشترک با دیگر استان ها دارد ولی دلایلی نیز وجود دارد که خاص شرایط و ویژگی های کلان شهری مانند تهران است.
مطالعات منطقه ای از این جهت حائز اهمیت است که تحلیل شرایط و مطالعه عوامل زمینه ساز فرار زنان و دختران جوان از خانه، ما را به راهکارهای منطقه ای علاوه بر راه کار های کلان نیز رهنمون می کند. وجود راهبردهای منطقه ای، تحلیل گران اجتماعی را از کلی گویی و ارایه راه حل های غیر عملی دور می سازد و روش های قابل اجرا و کمک کننده ای را برای مهار این بحران در اختیار می گذارد.
فرار دختران در استان های غربی
در خصوص فرار دختران در غرب کشور همین قدر می توان گفت که زمانی که برای تحقیق در مورد خودسوزی و پس از آن قتل های ناموسی سفرهای متعددی به استان های غربی، جنوبی و سایر استان ها داشتم، گفتگو با فعالین اجتماعی توجه مرا به این نکته جلب کرد که در استان های غربی ایران، خشونت های خانگی و اجتماعی به رقمخوردنِ سه پدیده شوم: “خودسوزی زنان”، “قتل های ناموسی” و “فرار دختران” کمک می کند و سفر 4 ماهه من به کردستان عراق نیز مرا با پدیده فرار دختران و زنان جوان در آن منطقه، از نزدیک آشنا کرد. قابل تأمل تر آن که تجربه سفر به کردستان عراق باعث شد تا از نزدیک ببینیم و از افراد آگاه در خصوص مسائل زنان نیز بشنوم که دختران و زنان جوان به خاطر فرار از خشونت های فیزیکی، روانی، اجبار به تبعیت از هنجارهای کهنه که قواعد تدوین شده رفتاری در نسل های پیشین بوده و بر اساس آن هنجارها، زنان را صرفاَ موجوداتی می دانند که باید تبعیت کنند، بدون اینکه خواسته ای را از طرف آنها برسمیت بشناسند، بدون این که آنها را انسان هایی بدانند که دارای نظر و انتخاب هایی نیز در زندگی هستند، بدون آن که حوزه خصوصی آنها برسمیت شناخته شود ؛ فرار را بر قرار در کنار خانواده ترجیح داده اند.
هم مرزی با کشور همسایه کردستان عراق و نیز نزدیکی برخی احزاب کُرد با اقشار مختلفی از مردم کردستان، شرایطی را فراهم آورده است که دختران و زنان جوانی که به دلیل خشونت های خانگی و اجتماعی در وضعیت بغرنجی قرار دارند و نیز بدلیل نبود نهادهای حمایتی برای این افراد، دختران به آن سوی مرز ایران متواری می شوند و به احزاب کُردی که در آن سوی مرزهای ایران هستند، پناهنده می شوند. پیوستن این دسته از زنان جوان الزاماَ به این معنا نیست که این افراد را می توان فعالین سیاسی نامید، بلکه شاید بتوان گفت که این احزاب در واقع کارکرد خانه های امن را برای این زنان دارند. این دسته از زنان به این احزاب پناه می آورند تا مکانی امن، یک سرپناه و یک امکان حداقلی برای زندگی در اختیارشان قرار گیرد، بدون این که آنها شرایط حضور در احزاب سیاسی را دارا باشند و یا مطالعه ای در مورد ساختار سیاسی و بعضاَ نظامی احزابی که به آنها پناه می آورند صورت داده باشند. برخی از این زنان شاید حتی سواد خواندن و نوشتن را نیز نداشته باشد. آنها اغلب برای گریز از ازدواج اجباری، خشونت های فیزیکی، محکوم شدن به قتل های ناموسی، فقر اقتصادی، و… به این احزاب پناه می آورند. درحالی که این پناهندگی موجبات تشکیل پروندهای سنگین زندان و حتی صدور حکم اعدام، عدم امکان بازگشت به کشور برای همیشه به دلیل همکاری با گروههایی که حاکمیت آنها را معاند نامیده و همکاری با آنها را مصداق محاربه می داند؛ را فراهم می آورد.
دولت ها، قوه قضاییه و قوه مقننه در هر کشوری وظیفه دارند در جهت کاهش خشونت و ایجاد امنیت از طریق تصویب قوانین حمایتی و نیز توسط مجریان آموزش دیده در خصوص مقابله با خشونت های خانگی اقدامات موثر انجام دهند و یا از طریق ایجاد نهادهای حمایتی همچون خانه های امن و مراکز قابل دسترس زنان که به محض احساس خشونت بتوانند به آن پناه ببرند، تلاش کنند. متاسفانه در ایران، نه تنها دولت ها تا کنون اقدام به ایجاد چنین تسهیلاتی نکرده اند بلکه از طریق بی اعتنایی به خشونت های خانگی، به رسمیت شناختن آن و حتی قانونی جلوه دادن آن، زمینه های فرار دختران و زنان جوان را فراهم می آورند و از آنجا که رسانه های پُر مخاطب دولتی با بی اعتنایی به آسیب های اجتماعی خود را معاف از انجام هر گونه کار فرهنگی و آموزشی می دانند و مسئولیت آموزش به احاد جامعه، اطلاع رسانی به مردم و مسئولین را نادیده می گیرند؛ شرایط وخیم تر شدن این معضلات را فراهم می کنند. چنان که بر اساس اظهارات برخی از فرماندهان پلیس، این زنان به دلیل نااگاهی از اتفاقات بعد از فرار در اولین روز گریز از خانه مورد انواع سوءاستفاده ها قرار می گیرند و روانه خانه های فساد و باندهای قاچاق دختران می شوند.
کلام آخر این که بسیاری از “ان. جی. او” های فعال در حوزه زنان و آسیب های اجتماعی، که می توانند فعالیت مؤثر در این مناطق داشته باشند، به رغم داشتن مجوز از وزارت کشور اما به استانداری استان های خود فراخوانده شده اند و به آنها شفاها اعلام شده که حق ادامه فعالیت ندارند. بسیاری از نشریات محلی در این استان ها توقیف شده اند. نویسندگان آن نشریات یا بازداشت شده اند یا از طرف نهادهای متعدد به کرات احضار و مورد تهدید قرار می گیرند. می بینیم که به رغم مشکلات متعدد و انباشته شده در این مناطق، نه نهادهای دولتی اقدامات مؤثر انجام می دهند و نه اجازه فعالیت به نهادهای غیر دولتی داده می شود و نه حتی روزنامه نگاران اجازه در اطلاع رسانی و آگاه ساختن مردم و تذکر به مسئولین را دارند. بدین ترتیب متاسفانه دولت در ایران نسبت به این مسائل غیر مسئول است و نهادهای مدنی و غیر دولتی نیز دست بسته؛ بنابراین برای این قربانیان فرهنگ و حاکمیت و جامعه و خانواده در ایران باید چشم به کجا داشت؟
منبع: مدرسه فمینیستی