هاشمی رفسنجانی و مسأله ی بازرگان و سحابی

اکبر گنجی
اکبر گنجی

یکم- طرح مسأله : هاشمی رفسنجانی همیشه یک دوگانه ی “افراط” و “تفریط” بر می سازد و خود را “حد وسط” یا نقطه ی “اعتدال” آن دو قلمداد می کند. تاریخ سازی او، معطوف به سال های اخیر نیست، مدعی است که از ابتدأی انقلاب- یعنی طی 32 سال گذشته- همین حکم صادق بوده است. در تاریخ سازی او، چپ های دهه ی شصت(اصلاح طلبان و سبزهای بعدی)، نیروهای افراطی اند و راست های دهه ی شصت(محافظه کاران و اصول گرایان بعدی)، نیروهای تفریطی. تنها نیروی معتدل و عقلانی این تاریخ، کسی جز هاشمی رفسنجانی نبود/نیست. مریدان هاشمی هم همین مدعا را تبلیغ می کنند. به موارد زیر از مدعیات هاشمی توجه کنید:

الف- در 19مرداد 1382، مهندس عزت الله سحابی “ چپ ” و همفکرانش با “ تفکرات چپ گرایانه ” را عامل ملی/دولتی کردن های اول انقلاب به شمار آورده و خود را مخالف آن اقدامات قلمداد می کند[1]. هاشمی رفسنجانی مدعی است که “بخش خصوصی” را مهندس عزت الله سحابی “ منهدم کرد “[2].

ب- در 19مرداد 1382، تمامی برخوردهای صورت گرفته ی با نهضت آزادی و ملی/مذهبی ها را به گردن اصلاح طلبان انداخته و خود را مخالف آنها نشان داده و می گوید از اول انقلاب همین منش و مشی را داشته است:

“من همواره مخالف برخوردهای تند با این گروه بودم. چه در گذشته و چه امروز. در حالی که همین هایی که الان جزو اصلاح طلب ها هستند، به امام نامه نوشتند[محتشمی پور] و از ایشان حکم محکومیت نهضت آزادی را خواستند و گرفتند. مگر نبود؟ من همان موقع هم که اینها حکم محکومیت نهضت آزادی را از امام گرفتند مخالف این کار آنها بودم. ما تا توانستیم نهضت آزادی را در میدان نگه داشتیم. در مجلس اول(1362- 1358) که نهضتی ها در مجلس بودند، برای من دفاع از مهندس بازرگان و دوستانش مشکل بود. دایماً مشکل داشتیم. بچه ها تند و داغ بودند. همین آقای بهزاد نبوی و گروهش[سازمان مجاهیدن انقلاب اسلامی] آن موقع پدر اینها را در می آوردند. ما می بایست همیشه سنگ صبور اینها باشیم و همیشه از اینها مواظبت و حمایت کنیم. خیلی از کسانی که امروزه دوم خردادی شده اند، آن روزها از فرط تندروی وضعیتی را برای ملی- مذهبی ها در آورده بودند که برای آنها آمدن در مجلس هم سخت بود”[3].

ج- در 19مرداد1382، لیبرالیسم ستیزی اول انقلاب را فقط و فقط به گردن حبیب الله پیمان انداخته و خود را مخالف این کار تندروانه قلمداد می کند. گویی هیچ کس دیگر لیبرالیسم ستیز نبود و خود هاشمی هم یکی از نظریه پردازان تبدیل لیبرالیسم به دشنام نبود. هاشمی حتماً یادش رفته که می گفت: “ لیبرال ها سر در آخور غرب دارند “. می گوید:

“کلمه ی لیبرالیزم به عنوان یک ضد ارزش مختص آقای پیمان است که آن را به آقایان نهضت آزادی لقب داده بود و آقای سحابی هم حرف زشتی به ایشان می گفت که فلان فلان شده این لقب را به ما داد”[4].

اما خود هاشمی همچنان لیبرالیسم را ضد ارزش دانسته و آن را مطلوب آمریکا قلمداد کرده و در بخش بعدی همین مصاحبه- در 21آبان 1382- نهضت آزادی و ملی/مذهبی ها را مطلوب آمریکا جلوه داده و  به دوستان آمریکا تبدیل می کند. می گوید:

“آمریکا فکر می کرد که اگر یک حکومت لیبرال از نوع آنچه که ملی- مذهبی ها و نهضت آزادی به دنبال آن بودند، به سر کار بیاید، برای آمریکا مشکلی نحواهد بود…. نتیجه ی رفراندوم حکومت اسلامی، بزرگ ترین رگ امید آمریکا را قطع کرد. آن موقع ملی- مذهبی ها و نهضت آزادی و دوستان آمریکا با رفراندوم مخالفت می کردند”[5].

د- در 21 آبان 1382، خود را مخالف اشغال سفارت آمریکا قلمداد کرده و گناه آن را به گردن دیگران می اندازد. می گوید:

“دانشجویان با ارتباطات خاصی به بیت امام پل زده بودند… مسأله در دست مسئولان اجرایی نظام نبود. مسأله مربوط به دانشجویان، امام و عده ای خاص مثل آقای موسوی خوئینی ها و حاج احمد آقا بود”[6].

همه ی این تصویر سازی ها از دهه ی شصت در سال 1382، نوعی بازسازی کاذب تاریخ دهه ی اول انقلاب است. واقعیت این است که در دهه ی شصت هاشمی، حداقل، نظریه پرداز افراطی ترین بخش “ نظام سلطانی فقیه سالار ” بود. به همین دلیل محمد حسین صفار هرندی- کیهان نویس مشهور، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت اول احمدی نژاد، مشاور فرهنگی سپاه پاسداران- بارها گفته است که: “ ما دلمان برای هاشمی دهه ی شصت تنگ شده است “. در سخنرانی 22 آذر 89 هاشمی دهه ی شصت را “مرشد” آن نسل به شمار می آورد که خطبه های نماز جمعه اش یک هفته حزب اللهی ها را “شارژ” می کرد. می گوید:

 

“آقای هاشمی چهره ی شاخص انقلاب از پیش از پیروزی و پس از آن بوده و مرشد نسل دهه 60 و از چهره هایی است که نسل من با آن زندگی کرده است و در دوران های پس از انقلاب خطبه های نماز جمعه ایشان، یک هفته تمام مردم را شارژ می کرد و به این آسانی نمی توانیم چوب حراج به چنین شخصیتی بزنیم. اما این هاشمی جدید که مرید و مرشد و امام جماعت عده ای که با کفش نماز می خوانند و در ماه رمضان روزه خواری می کنند، می شود، چهره ی جدیدی است که باید خودش درباره آن توضیح بدهد”[7].

در 3 اسفند 89  هم در توضیح همین مدعا هاشمی دهه ی شصت را “مراد دل بچه حزب اللهی ها” جدا کننده ی مرز با گروه های ضد انقلاب معرفی می کند:

“هاشمی دهه ی شصت یعنی مورد اعتماد امام، مردم و انقلاب نه این‌که نقطه ضعف نداشته باشد، ولی می‏آید در نمازجمعه بحث عدالت را تئوریزه و مرزبندی با گروه‌های ضد انقلاب را ترویج می‏کند و مراد دل بچه حزب الهی‏ها و جبهه رفته‌هاست. حتما فرق دارد با هاشمی که در نماز جمعه آخر خود مراد و محبوب اراذلی می‏شود که در نماز دست می‏زدند و با کفش نماز خوانده و شعارهای منحرف می ‏دادند. آن آقای هاشمی آن قدر مشروعیت دارد که بسیاری انقلابیون حاضرند بروند و در گروه او کار کنند و حتی آقای احمدی‌نژاد هم می ‏رود و استاندار او می ‏شود اما به هر نسبتی که می‏بینیم هاشمی می‏آید جلو، فاصله‌اش از آرمان‏هایی که خودش ترویج می‏کرده زیاد می‏شود، مثلا در دهه ی هفتاد خودش خطبه‌های دهه ی شصت را نقض می‏کند و از آن‌جا است که ما با تصویر یک آقای هاشمی جدید آشنا می‏شویم”[8].

هاشمی دهه ی شصت برسازنده ی ادبیات کیهانی- یعنی دشنام گویی، تهمت زنی خصوصاً اتهام جاسوسی و ارتباط با بیگانگان، دروغ گویی، ترور شخصیت- است. هاشمی امروز، علی لاریجانی، محسن رضایی، صادق لاریجانی، احمد خاتمی، محمد یزدی، احمد جنتی و مصباح یزدی نیست. خطبه های آخرین نماز جمعه ی او در تابستان 1388 هم  با خطبه های جتنی و یزدی و احمد خاتمی و علم الهدی تفاوت بارزی دارد؛اما، در جبهه ی دموکراسی خواهان هم قرار ندارد[9]. همچنان از همان زبان استفاده کرده و مخالفان خود را به دشمنان خارجی وصل می کند و می گوید:

“بعد از دوم خرداد یک عده ای برنامه ریزی کردند و خارجی ها حمایت کردند و در مجموع حرکتی علیه من و برنامه ی سازندگی درست کردند و این حرف ها مربوط به مدتی بعد از دوم خرداد است”[10].

با این همه، محل نزاع مقاله ی حاضر، هاشمی دهه ی هفتاد و هشتاد نیست، هاشمی دهه ی شصت است. در مقاله ی “سحابی سلیم النفس و… “، به گوشه ای از کاری که او با سحابی کرد، اشاره شده است[11]. اینک به مورد دیگری پرداخته و برخورد او را با مهدی بازرگان(نهضت آزادی) و عزت الله سحابی(ملی/مذهبی ها) نشان خواهیم داد.

دوم- ساختن با گروه های محارب و توطئه گری : هاشمی رفسنجانی خود را دوست بازرگان/سحابی ها قلمداد کرده که در ضمن با هر نوع برخوردی با آنان مخالف بوده است. اما گویی از یاد برده است که در دهه ی شصت - حداقل- آنها را به ساختن با گروه های محارب و توطئه گری متهم می کرد. اگر به روزنوشت های هاشمی در کتاب خاطراتش مراجعه شود، به میزان کافی شواهد و قرائن وجود دارد. به عنوان نمونه به موارد زیر بنگرید:

 

30فروردین 1360: “به بازرگان گفتم… فعلاً تنها دوره ی دولت انقلابی خط امامی هاست. نهادهای انقلابی و مجلس و شورای قضایی و حزب الله حکومت لیبرال ها را تحمل نمی کنند. بهتر است آقایان اگر حسن نیت دارند دست از تضعیف بردارند و همکاری کنند. ایشان گفتند که نهضت آزادی در صدد اسقاط دولت و تشکیل دولت نیست. ولی من گفتم آقای بنی صدر در صدد است و شما از ایشان حمایت می کنید”[12].

8 اردیبهشت 1360: پس از درخواست محاکمه ی مهدی بازرگان، هاشم صباغیان و ابراهیم یزدی در مجلس، نمایندگان خط امامی کتکی هم در پشت تریبون به آقایان می زنند، که هاشمی رفسنجانی با خنده ی ملیحی در حال تماشای صحنه است.

12 اردیبهشت 1360: “آقای مهندس بازرگان آمد و از انحصارطلبی جریان حاکم(حرف غلط همیشگی مخالفان) صحبت داشت و از من پرسید از ما چه می خواهید؟ و من گفتم کارشکنی نکنید، کافی است”[13].

25 خرداد 60: معین فر نامه ی اعتراض آمیز مهدی بازرگان، یدالله سحابی و کاظم سامی را قرائت می کند که در اعتراض به توهین و تهدید و عدم تأمین در محوطه ی در ورود و خروج مجلس، اخلالگری در اجتماعات، سانسور و محرومیت در صدا و سیما و توقیف روزنامه های آزاد در جلسات مجلس شرکت نخواهند کرد. هاشمی رفسنجانی به آنها پاسخ می دهد.

30تیر 60: هاشمی رفسنجانی به مهدی بازرگان، یدالله سحابی و کاظم سامی می گوید: “ موضعتان را باید مشخص کنید . این درست نیست که با گروه های محارب بسازید و با آنها هم صدا باشید و تقاضای آزادی کنید. از این که در جلسه ی فاتحه ی خانم آقای شریعتی، به آنها از طرف حزب الله اهانت شده، شکایت داشتند و از من می خواستند که حزب الله را از این اعمال منع کنیم و من گفتم این حرکات حزب الله، عکس العمل طغیان نیروهای دوست شما است “[14].

15مهر60: مهدی بازرگان در مجلس سخنرانی می کند و دوباره مجلس علیه او طغیان می کند.

19مهر60: “امروز طومارهای پنجاه متری در سالن مجلس آورده اند که مردم به دنبال سخنان آقای مهدی بازرگان خواستار اخراج لیبرال ها از مجلس شده اند و  اینها خیلی ناراحتند و از من گله دارند که چرا کاملاً از آنها حمایت نمی کنم… [اینها]در این جریان های اخیر بد عمل کردند و اوج آن، که کار را مشکل تر کرده، وضع روابطشان با ضد انقلاب محارب است که این همه انسان های بزرگوار انقلابی را شهید کرده اند و در جنگ به عنوان ستون پنجم دشمن عمل می کنند”[15].

21 اردیبهشت 1361: “مهندس مهدی بازرگان و دکتر ابراهیم یزدی آمدند و از فشار حزب الله بر آنها گله داشتند و چاره جویی می کردند. گفتم مردم شما را همکار بنی صدر و منافقین می دانند و طبعاً عکس العمل نشان می دهند. شما اگر به راستی جمهوری اسلامی را قبول دارید و آنها را قبول ندارید موضع گیری کنید، والا کاری نمی توانیم بکنیم . به آنها گفتم که رفتارتان جوری است که اگر بنی صدر- به فرض محال- برگشت بتوانید با او کار کنید؛ اشتباه می کنید”[16].

20مرداد 1362: “سخنران پیش از دستور، مهندس مهدی بازرگان بود. چون آزادی انتخابات را زیر سئوال برد، مورد اعتراض بعضی از نمایندگان قرار گرفت. اکثر نمایندگان صبر کردند. می خواهند انتخابات را مخدوش کنند “[17].

14 آبان 1362: “نامه ی مفصلی در جواب نهضت آزادی نوشتم و در آن اشتباهات و کارهای بد و مواضع غلط آنها را یادآور شدم. نصیحت کردم که دست از توطئه و تفرقه افکنی بردارند. احمد آقا آمد. با ایشان برای مضامین نامه مشورت کردم؛چیزهایی اضافه شد”[18].

6 آبان 62: “امروز عصر، نهضت آزادی اعلام میتینگ به نام “سمینار تأمین آزادی انتخابات” کرده است. وزارت کشور اجازه نداده و مردم جمع شده و بساط آنها را به هم ریخته اند و نیروهای پلیس و کمیته آنها را نجات داده و به خانه هایشان برده اند”[19].

در این روز لباس شخصی های گسیل شده ی از مرکز به شدت نهضتی ها را کتک زدند که هاشمی نام آن را “جمع کردن بساط”  نهاده، اما بعد می گوید که نیروهای نظامی آنها را “نجات داده و به خانه هایشان برده اند”.

10 آبان 62: “در جلسه ی علنی، آقای هاشم صباغیان در نطق پیش از دستور با مظلوم نمایی، جریان روز جمعه را گفت و آخر صحبت او آقای قره باغ دخالت کرد و دعوایشان شد. به کتک کاری رسید. تربیون را قطع کردم و پخش رادیو قطع شد. آقایان علی اکبر معین فر و هاشم صباغیان را به اتاقی منتقل کردند و تحت حفاظت گرفتند”[20].

رئیس مجلس، گزارش کتک خوردن جمعه توسط صباغیان را مظلوم نمایی قلمداد می کند. اما در مجلس هم آنان را می زنند که هاشمی می نویسد آنها را در اتاقی تحت حفاظت قرار دادند.

در همین روز هاشمی در سمینار سفرای ایران درباره ی نهضت آزادی حرف زده و می گوید:

“نهضت آزادی که فکر می کند در انتخابات رأی کافی ندارد و شکست می خورد، به حیله ای دست زده است. مدتی پیش آقای بازرگان ضمن صحبت هایشان در مجلس که مستقیماً از رادیو پخش می شد، مطرح کردند که در ایران آزادی وجود ندارد… اینها حساب شده است و این کار را با نظامی می کنند که بهترین بچه هایش را شهید می دهد. اگر وزارت کشور اجازه ی [برگزاری سمینار به آنها]دهد، از ما روزنامه و وقت رادیو و تلویزیون می خواهند و اگر ندهد، اعلام می کنند که به خاطر مخالفت وزارت کشور آن را لغو کرده اند”[21].

واقعاً بازرگان/سحابی آدم های زیاده خواهی بودند. اگر به آنها اجازه ی برگزاری سمینار می دادند، بعد می آمدند و می گفتند اجازه دهید تا روزنامه داشته باشیم و از رادیو و تلویزیون هم صحبت کنیم. زیاده خواهی را می بینید؟

سوم- توطئه و محاربه ی صدامیان : به دنبال حادثه ی حمله به تجمع نهضت آزادی و حمله به صباغیان و معین فر در مجلس، هاشمی رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه ی 14آبان1362 تهران به طرح این موضوع پرداخت و تندترین تهمت ها را نثار آنان کرد. ضمن آن که گفت: “ ما نیاز نداریم به خفقان، اگر نیاز داشتیم و انقلاب ایجاب می ‌کرد، هیچ ابایی نداشتیم… اگر این انقلاب، یک  روزی نیاز به خفقان، پیدا کرد، خفقان پیش می ‌آوریم، اما امروز هنوز ایجاب نکرده “. این همان آدم معتدل دهه ی شصت است که مرشد لباس شخصی ها/حزب اللهی ها/کیهانی ها بود. ایده هایش روشن است/بود. اگر دوام انقلاب/نظام جمهوری اسلامی منوط به اختناق باشد، قطعاً اختناق برقرار خواهیم کرد. از همین منظر به سراغ بازرگان و نهضتی ها رفته و می گوید:

“نمی‌ خواهم بگویم آنهایی که این روزها این حرکت را کردند، آمریکایی اند، ولی در جهت خواست آمریکاست . آمدند حرکتی راه ‌انداختند، (یک مظلوم‌نمایی شبیه مظلوم‌نمایی امریکا در گرانادا و در لبنان)… میتینگ اجازه می‌ خواهد، و میتینگ را الان هنوز اجازه نمی ‌دهیم، هنوز موقع انتخاب نرسیده است. با همین کارهایشان مردم را تحریک کردند، مردم آنجا ریختند … آمدند در مجلس  یک مصیبت نامه‌ای از تریبون آزاد مجلس خواندند، دیدید دیگر! چی خواندند، دروغ گفتند، گفتند: سیصد نفر مسلح آمد. نعوذبالله که آدم اینقدر کج باشد! ما تریبون آزاد در اختیارش بگذاریم، پخش مستقیم، و او بیاید دروغ بگوید و بگوید سیصد تا مسلح ریختند و سمینار ما را به هم زدند… اینها کارشان به جایی می ‌رسد که فردا مثل محارب در مقابل جمهوری اسلامی، قرار بگیرند، این جوری  که شروع کردند؛یعنی همه‌اش توطئه است، با توطئه که آدم نمی ‌تو‌اند کار بکند . آمدند در مجلس به دروغ گفتند: “سیصد  نفر مسلح، ریختند آنجا را به هم زدند”. والله این جوری نبوده، مسلحین رفته بودند اینها را نجات بدهند. نمی ‌دانم حالا در مردم، مسلح بود یا نبود، اما مردم بودند، مردم حزب الله بودند… من  کنترل کردم مجلس را که- ده دقیقه تا دوازده دقیقه ایشان حرف زد- حرفهایش را بزند، هر چی من اخطار می‌ کردم، چراغ قرمز می‌ کردم، ایشان ول نمی ‌کرد. خوب! دیگر حوصله ی مجلسی‌ها سر رفته بود، تا حد قانونی‌اش همه تحمل کردند، وقتی که از حد قانونی‌اش گذشت، یکی از آقایان آنجا آمد(که البته من کار او را هم قبول ندارم)، منتها من متوجه نشدم، آن نزدیک آمد، یک وقت دیدم ایشان را می ‌خواهد از پشت تریبون پایین بیاورد. دیگر تریبون، آنجا باز یک مظلوم نمایی جدیدی کرد(مثل همین قضیه ی آمریکاییها)، که چرا ما را می ‌زنید! حالا، این آقا داشت او را می ‌زد. من دیدم دستش رفته بود عمامه ی آن آقا را بردارد اما می‌ گفت چرا ما را می ‌زنید برای این که توی مردم بگویند، در مجلس دارند ما را می‌ زنند. خوب! این که درست نیست، اگر آدم بخواهد این جور مبارزه بکند. با کی شما  این جور مبارزه می‌ کنید؟ با جمهوری اسلامی؟ با امام؟ با مجلس؟ شما که گفتید این جور در مجلس ما را می‌ زنند! اگر جا می ‌افتاد و مجلس بدنام می ‌شد، برای شما خوب بود؟ این خون شهدا چه می شد؟ ما که نمی ‌خواهیم شما این جوریر بشوید. ما می‌ خواهیم شما اگر گروه مخالف سیاسی هم هستید-  مخالف ما هستید- باشید. اختلاف نظر آزاد است، می ‌توانید با ما اختلاف داشته باشید، ولی این جوری نکنید. آدم این جور برخورد نمی ‌کند. اگر شهرت می‌ خواهید، شما مشهور هستید. این جور شهرتها به درد شما نمی‌ خورد، اینها به درد برادر حاتم طائی می ‌خورد که وقتی که دید برادرش آن همه معروف شده، این هم، گاهی می ‌رفت خرج کند، مادرش گفت: بابا جان! تو خرج نکن، تو نمی ‌توانی! تو بچه هم که بودی، از پستان من شیر می‌ خوردی و با او فرق داشتی. او وقتی که داشت شیر می ‌خورد، اگر بچه ی دیگری می‌آمد، می ‌رفت عقب، کله اش را می کشید عقب که بچه ی دیگری شیر بخورد؛ تو اگر می ‌دیدی بچه ی دیگری می ‌آید، دست می گذاشتی آن یک پستان مرا می گرفتی که او نخورد. دید راست می گویند این جوری نمی تواند، رفت در چاه زمزم ادار کرد، از این راه مشهور شد. برادر حاتم طائی، شهرتش را از این طریق به دست آورد؛شماها می خواهید با بدنام کردن انقلاب، با علامت سئوال گذاشتن روی انتخابات، این کار را بکنید… انتخابات آزاد است، هزاربار بگوییم آ«ها انتخابات گذشته، قبلیها را هم می گفتند آزاد نبود… شما این جور انتخابات آزاد را می ‌گویید ناآزاد. خوب!این نمی شود. انتخابات، آزاد است. ما نیاز نداریم به خفقان، اگر نیاز داشتیم و انقلاب ایجاب می ‌کرد، هیچ ابایی نداشتیم. ما برایمان انقلاب اصل است و امام اصل است و اسلام اصل است. اگر این انقلاب، یک  روزی نیاز به خفقان، پیدا کرد، خفقان پیش می ‌آوریم، اما امروز هنوز ایجاب نکرده … ما شما را متهم نمی‌کنیم  آمریکایی هستید، ما شما را متهم نمی‌ کنیم به یک معنا بی ‌دین هستید. اختلاف نظر دارید، اختلاف نظرتان را مثل بقیه بیان  کنید و نرسیم به جایی که همه ی همت این باشد که جمهوری اسلامی را بدنام بکنیم. خوب! این خواست آمریکاست ، آمریکا دارد این کار را می ‌کند، صدام به ما موشک می ‌زند(همین پنجوین را). این کار شما این جوری است؛یعنی اصلاً یک جوری، آدم یک قدری باز بکند، مطلب یکی است … خوب! وقتی که شما از پشت تریبون داد می ‌زنید؛”چرا می ‌زنید”! عین کار صدام است که می ریزد آنجا را خراب می ‌کند، و می ‌گوید آنجا را خراب کردند! یک قدری باز بکنید- همین است- مثل کار آمریکاست که وقتی که  به ‌خاطر ظلمی که خودش کرده منفجر می ‌شود، می ‌خواهد به پای جمهوری اسلامی بنویسد”[22].

حالا به شیوه ی سخن گفتن سلطان علی خامنه ای نسبت به مخالفان/اصلاح طلبان/سبزها بنگرید. آیا او و مریدانش شاگردان گفتمان هاشمی نیستند؟ روشن است که این نوع سخنان لباس شخصی ها/کیهانی ها را یک هفته شارژ می کرد.

مهندس بازرگان/نهضت آزادی به سه سخنرانی هاشمی رفسنجانی در مجلس شورای اسلامی، جمع سفرأ و نماز جمعه ی تهران طی نامه ی مورخ 25آبان1362 شماره ی 429تیر 21 پاسخ گفت. بخش هایی از این پاسخ مبسوط به شرح زیر است:

“گفته‌هایتان شامل مطالبی خلاف واقع از قبیل قانون شکنی نهضت در اقدام به تشکیل سمینار، انقضاء وقت قانونی نطق قبل از دستور آقای مهندس صباغیان (در حالی که به شهادت صدها هزار نفر شنونده و نوار ضبط شده بیش از یک دقیقه از وقت قانونی و بیش از چند دقیقه از وقت متداول باقی مانده بود)، کتک زدن ایشان (با آن که مضروب قرار گرفتنشان برابر دیدگان حاضرین در جلسه اتفاق افتاد)، و اتهاماتی مانند مظلوم‌نمایی امریکایی کردن، تحریفهایی همچون خون شهیدان را زیر پا گذاشتن، تهدیدهایی در جهت محارب شدن و پیام دلسوزانه به خانواده‌های ما دادن، بود که ما با به کار بستن آیه کریمه والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس والله یحب المحسنین از آنها صرف نظر نموده تنها ابراز تأسف و تحیر می ‌کنیم…. شما خوب می ‌دانید که نهضت آزادی نه تنها هرگز علیه نظام جمهوری اسلامی ایران توطئه نمی ‌کند بلکه همواره توطئه گران را محکوم ساخته و از دوستان نادان خواسته است به هوش بوده تسلیم توطئه ی دشمنان دانا نگردند. احتمال محارب شدن نهضت آزادی، جمعیتی که هفده سال قبل از پیروزی انقلاب بر پایه ی ایدئولوژی اسلامی تأسیس شده است و سران و فعالان آن همواره در راه اسلام و حکومت اسلامی قلم و قدم زده‌اند، ظنی سوء و دور از انصاف است. ما همواره به دولتمردان تاکید کرده‌ایم که با تمکین به حقوق ملت که در قانون اساسی آمده است از تشدید درگیری‌ها احتراز شود و حربه را از دست دشمنان بگیرند. حال چگونه ممکن است چنین جمعیتی راه توطئه و یا محاربه علیه نظام جمهوری در پیش گیرد؟ معاذالله ان هذا الا بهتان عظیم ! آنچه نهضت آزادی ایران از دوست و دشمن کشیده و می ‌کشد به خاطر همین دفاع سرسختانه از جمهوری اسلامی، قانون اساسی و شعارهای آزادی و استقلال است و اگر روزی بیاید که بدین جرم نهضت حیات سیاسی خود، و نهضتی‌ها زندگی خاکی را از دست بدهند، طبق وعده ی قرآن حیات ابدی و فضل و بشارت الهی در انتظارشان خواهد بود… آن آقایان مجهز متشکل به قول شما “از مردم” که روز روشن در حالی که دفتر نهضت تعطیل بود در منظر و مرئای عام به دفاتر ما ریختند و زیر نظارت و حمایت مأموران انتظامی و دادستانی، کردند آنچه را که کردند، و همچنین آن عده از نمایندگان مجلس که خشم و کین‌ها با ما خالی نمودند، خود به رساترین بیان و آشکارترین وجه اعلام کردند که حق با مدعیان عدم آزادی است. در شرایط حاضر نه تنها امنیت و آزادی لازمه ی انتخابات قانونی برای غیرخودیها وجود ندارد بلکه فضولی آزادی خواستن را اول با توهین و تهمت و سپس با کتک و غارت جواب می ‌دهند. البته ما نه خواهان و آمر چنین امری بودیم و نه مقصر برنامه ‌ریز جریانی و نه قصد تضعیف نظام یا جبهه‌ها را داشتیم… شما می ‌فرمایید که آزادی هست و نام خدا را پشتوانه آن می ‌آورید ولی همان طور که با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی‌ شود اگر دوصد بار هم این کلام تکرار و تأکید گردد اما در عمل خلاف آن مشاهده شود و مطبوعات و صدا و سیما و همه ی امکانات گروهی انحصاری علیه آزادی طلبان و قانون خواهان بسیج گردد آزادی وجود نخواهد داشت، که “دو صد گفته چون نیم کردار نیست”. بدیهی است که برای دولتمردان و رسانه‌های گروهی انحصاری، آزادی کامل برای هرگونه تهمت بلادفاع و هتک حیثیت و حقوق مخالفین و سابقین برقرار است(ازجمله برنامه “از ظهور تا سقوط امریکا” در تلویزیون که به طور وضوح جنبه تدارکاتی منفی انتخابات را دارد)… البته ما موقعیت شما را درک می ‌کنیم که در برابر آن حرکات غیرقانونی، به خاطر حفظ آبروی دولت و مجلس، کاسه کوزه‌ها را بر سر ما شکسته و گفته باشید اینها بودند که تمرد و تحریک کردند، مرتکب خلاف شدند، در مجلس هم صحنه ‌سازی نموده نمایندگان را زدند و مظلوم نمایی کردند!… ما حرفی نداریم که بدینوسیله بلاگردان حفظ حیثیت و اعتبار جمهوری اسلامی شده باشیم. ولی در عین حال و با توجه به مجاز بودن اختلاف نظر، اگر ما جای شما بودیم با استفاده از نیرو و نصرتی که خدا به صادقین وعده کرده است و همان طور که چند قدمی هم جلو آمدید و عدم تایید از بعضی اعمال انجام شده را اعلام نمودید، قاطعانه مقصرین مجاز و قاصرین مأمور و ضاربین ناجور را محکوم می‌کردید… ما قبول داریم که همان طور که فرمودید قدرت برای خفقان دارید و هروقت احساس نیاز کنید اعمال می ‌نمایید، ولی قرآن کریم و قانون اساسی در هیچ حال آن را قبول ندارند و بدین دلیل هیچ مقامی علیرغم داشتن قدرت هرگز حق ایجاد خفقان و سلب آزادیهای قانونی را ندارد… آنچه نباید بشود این است که طبقه ی ممتازه‌ای در کشور به وجود آید یا روحانیت و مسجد و جماعت با استفاده از امکانات عمومی کشور، وسیله برای سیاست و اعمال قدرت به سود نامزد و یا جمعیتی گردد و اگر چنان شد نامش ارشاد به سوی خدا و هدایت خلق نخواهد بود و اهداف مشخص یا پیمان مقدس انقلاب که “استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی” بود تأمین و تحقق نخواهد یافت. جنابعالی در خطبه جمعه ضمن نثار یک سلسله نسبتهای ناروا و اظهارات دور از حقیقت و انصاف در باره ی ما، اظهار تمایل و دعوت فرمودید که “با هم باشیم کار کنیم” اما متاسفانه اختلافات و انتقادهای ما و بیان نظریات و دردهای مردم یا دفاع از قرآن و قانون را که همیشه با متانت و منطق و از مجاری قانونی ادا می ‌کنیم و به نسبت و در جهت اعتبار و استحکام جمهوری اسلامی می‌باشد، برخورد خصمانه یا هم آهنگی با دشمنان خارجی و تایید دشمنان داخلی نامیدید . در حالی که ایراد و پیشنهاد در هر نظام شورایی و مردمی آزاد، چه اسلامی و چه غیراسلامی و دموکراتیک از بدیهی‌ترین حقوق و بلکه از وظایف هر نماینده و حزب می ‌باشد… معذلک ما حالا هم با همه ی تهمت‌ها، تلخی‌ها، توهین‌ها، طردها و تهدیدها و ضرب‌ها که به طور یک‌جانبه مشمول و مظلوم آن بوده‌ایم قصد ادامه ی خدمت به ملت و جمهوری اسلامی را داریم… اکنون نیز برای تحقق آرمانهای ملت در زمینه آزادی و استقلال و آبادانی و اجرای همه جانبه ی قانون اساسی با هر گروهی که چنین باشد خواهیم بود و کار خواهیم کرد”.

چهارم- بازرگان/سحابی متکی به اجانب، سر در آخور غرب : هاشمی رفسنجانی در 9 بهمن 1363 در دیدار با معاونان سیاسی استانداران طی سخنانی ضمن شدیدترین حملات به بازرگان/سحابی/ نهضت آزادی/ملی- مذهبی ها، همگی آنان را “وابسته به اجانب”، “سر در آخور غرب”، “لیبرال”، “ایجاد کننده ی فتنه و آشوب”، “کارشکن”، “خائن” و “فعال در کارهای زیر زمینی” قلمداد می کند. می گوید: آزادی)

 

“الحمدلله جمهوری اسلامی ایران تاکنون مشکل سیاسی عمده‌ای در داخل ندارد… در آن زمان [آغاز پیروزی انقلاب اسلامی] مخالفان جمهوری اسلامی حتی با اسم اسلام در کنار جمهوری مخالف بودند و حتی برخی از منصوبین به کارهای اجرائی از طرف امام نیز این عقیده را داشتند که اسم اسلام حذف شود و به جای آن “دموکراتیک” گذاشته شود. جریان‌های مختلف و گروهک‌ها هر کدام برای خود در مقابل مردم ادعاهائی داشتند و خود را از شرکای مهم انقلاب می ‌پنداشتند… بعدها معلوم شد که اینها همگی متکی به اجانب هستند … ملی‌گراها و لیبرال‌ها که طیف وسیعی بودند سر در آخور غرب داشتند . اینها اصولاً به دیگران و به نیروهای انقلابی سهمی در اداره ی کشور نمی ‌دادند. در اولین کابینه ی آنها ما تنها توانستیم دو پست غیرحساس را به آنها تحمیل کنیم… نهادهای جوشیده از بطن انقلاب از قبیل کمیته‌ها، دادگاه‌های انقلاب، جهاد سازندگی و سپاه… که دلسوزانه سرگرم جبران کمبودها بودند از نظر لیبرال‌ها به‌عنوان “دولت در دولت” و “انگل” و غیره معرفی می‌شدند… مجموعه‌ ی این حوادث برای ما بسیار عبرت‌انگیز است ما هرچه جلوتر آمدیم، روزبه ‌روز نظام اسلامی را قوی‌تر و با ثبات‌تر دیدیم. ما با کسانی درگیر بودیم که فقه اسلام و اقتصاد فقاهتی را قبول نداشتند. وقتی مسئله ی ولایت فقیه در مجلس خبرگان مطرح شد، آنها تصمیم گرفتند به هر نحو شده مجلس خبرگان را منحل کنند. در مجلس شورای اسلامی نیز شعار “کی باید برود”[بیانیه ی مورخ 2 خرداد 1360 نهضت آزادی] را مطرح کردند و سعی نمودند با نامشروع جلوه دادن مجلس آن را منحل نمایند. خیانت‌های این لیبرال‌ها در کردستان همیشه در صفحات تاریخ خواهد ماند . آنها با طرح تشکیل هیات حسن نیت[مأمور از سوی دولت موقت] ایجادکننده ی فتنه و آشوب بودند. یادم هست که ما نیز همراه هیات مذکور برای خاموش کردن فتنه به کردستان رفتیم مرحوم قره‌نی[رئیس ستاد دولت موقت]  که آدم قاطعی بود برای خالی کردن دل مزدوران بیگانه‌پرست و نشان دادن قدرت جمهوری اسلامی با فانتوم‌ها مانورهائی در آن منطقه اجرا کرد. لیبرال‌ها از این کار ناراحت شدند و بلافاصله پس از برگشتن به تهران سپهبد قره‌نی را عزل، بعد هم برای جبران این قاطعیت با کمال تعجب دیدیم که یک استاندار توده‌ای را در جائی منصوب کردند که کمونیست‌ها و چپی‌ها در آنجا برای راضی کردن اربابانشان آشوب و خونریزی به پا کرده بودند. همه ی این گروهک‌ها و جریانات غیرصالح در آن فضای سیاسی و هرج و مرج خود را نشان دادند و رسوا گشتند. لیبرال‌ها که مدعی تخصص و کارشناسی در امور مملکت بودند بدترین نوع مدیریت را در اداره ی مملکت به نمایش گذاردند و دولت موقت بدون آنکه کسی از او بخواهد استعفا نمود. در واقع حرکت به موقع دانشجویان پیرو خط امام آنها را وادار به این عکس‌العمل کرد… مورد دیگر(کارشکنی در نهادهای جمهوری اسلامی)صدا و سیماست… در دانشگاه نیز از اینکه استادان و دانشجویان فعال می ‌شوند و محیط فرهنگی جذابی را پایه‌گذاری می‌کنند، نگران می‌شوند و همچنین از حل مشکلات اقتصادی بیمناک هستند… بعضی از انسان‌های متدین اما ساده‌لوح هم دنبال حرف اینها را می‌گیرند و گاهی هم یک نماینده ی ساده‌لوح مجلس نیز ناآگاهانه کمک به آن جریان می‌کند… این جریان‌ها ممکن است به اسم اسلام… وارد میدان شوند من به مجلس، دولت، روزنامه‌ها، سازمان‌های اطلاعاتی، کمیته و سپاه توصیه می‌کنم که کارشکنی‌هائی را که در کارها ایجاد می‌شود ساده برگزار نکنید… اینها در زیر زمین فعال شده‌اند . من از کارهای اینها مثال دیگری برای شما بگویم مثلاً یک دفعه می‌بینید که سیل نامه‌ها از هر طرف به سوی بیت امام و دفاتر مسئولین رده اول کشور و سازمان‌های دیگر راه می‌افتد… همه ی ارگان‌های مسئول مخصوصاً وزارت کشور مسئول مبارزه ی با این کارشکنی‌ها و مزاحمت‌ها هستند”[23].

هاشمی که در سال 1382 خود را مخالف اشغال سفارت آمریکا قلمداد می کند، در اینجا آن فتح را “ حرکت به موقع دانشجویان پیرو خط امام ” معرفی کرده است. هاشمی رفسنجانی در خاطرات سال 1363 بخش های دیگری از این سخنرانی را درج کرده که می گوید امام:

“مواضع سیاسی متناقض با نظام اسلامی را منزوی و بی آبرو ساختند. این مقطع، مقطع مبارزه ی با موذی گری ها و کارشکنی های شکست خوردگان و رانده شدگان از مردم است. همه ی ارگانهای مسئول، مخصوصاً وزارت کشور، مسئول مبارزه ی با این کارشکنی ها و مزاحمت ها هستند” [24].

پس نهضت آزادی و ملی- مذهبی ها موذی های کارشکن شکست خورده ی رانده شده ای هستند که وازرت کشور و سازمان های اطلاعاتی باید با آنها برخورد کند. دوستی را ببینید! مگر تهمت زنی های بی اساس و دروغ گویی حد و مرزی نمی شناسد؟ مهدی بازرگان که دست اش از همه جا کوتاه شده بود، تنها چاره ی بی چارگی را در شکایت علیه هاشمی رفسنجانی یافت. به همین دلیل در  14/12/1363 طی نامه ی شماره ی 781- 4- 21 به دادسرای شهرستان تهران، علیه “حجت‌الاسلام آقای اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس محترم مجلس شورای اسلامی” به  دلیل طرح اتهامات ناروای تبلیغاتی، افترا و توهین و اشاعه ی اکاذیب، “اعلام جرم” کرد. متن اعلام جرم به شرح زیر است:

“آقای هاشمی رفسنجانی رئیس محترم مجلس شورای اسلامی و امام جمعه ی موقت تهران برای مقابله و خنثی ساختن اقداماتی که “نهضت آزادی ایران” در چهارچوب قانون و بنا بر وظیفه ی خطیر ملی و اسلامی در شرایط حساس کنونی مملکت و انجام فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر با وجود تمامی محدودیت‌ها به عمل می‌آورد، در سخنان خود با قلب و تحریف واقعیت‌های حوادث سال‌های گذشته و حتی تکذیب اظهارات و مدافعات سابق خودشان اتهامات ناروائی را به سران و اعضای نهضت آزادی وارد ساخته‌اند که نه تنها شامل افتراء، توهین و اشاعه اکاذیب علیه آنان می‌باشد بلکه با این عمل، رهبری و اصالت انقلاب اسلامی را زیر سئوال برده و موجبات تضعیف نظام جمهوری اسلامی ایران را فراهم می‌سازند.

ما در این شکوائیه علیه آقای هاشمی رفسنجانی به آن گونه از سخنان ایشان که ذیلاً نقل می‌شود کاری نداریم:

“جمهوری اسلامی ایران اکنون مشکل سیاسی عمده‌ای ندارد” و “روزبه ‌روز نظام جمهوری اسلامی را قوی‌تر و با ثبات‌تر دیدیم” و “لیبرا‌ل‌ها[دولت موقت] که مدعی تخصص و کارشناس در امور مملکت بودند بدترین نوع مدیریت را در اداره ی مملکت به نمایش گذاردند” و “دانشگاه… استادان و دانشجویان فعال می‌شوند و محیط فرهنگی جذابی را پایه‌گذاری می‌کنند” و “انسان‌های متدین اما ساده‌لوح هم دنبال حرف اینها را می‌گیرند و گاهی هم یک نماینده ی ساده‌لوح مجلس نیز ناآگاهانه کمک به آن جریان می‌کند” و “اینها در روی زمین آبروشان رفته است”.

و یا سخنان مورخ 2 بهمن 63 ایشان خطاب به ستاد برگزاری مراسم دهه فجر “آن روز [قبل از انقلاب] مردم به نان بخور و نمیری اکتفا می‌کردند. پیشرفت‌های ما (بعد از انقلاب) در زمینه اقتصادی نیز غرور آفرین است”(کیهان 3 بهمن 63).

نسبت به این مطالب آمار و ارقام رسمی منتشر شده ی شش ساله ی گذشته کاملاً گویا و ملت ایران و احکم الحاکمین خود بهترین داور برای تشخیص و تصمیم این ادعاها هستند.

و همچنین از این که ایشان و همفکرانشان در این سخنان و در چند سال گذشته برخلاف دستور صریح قرآن “ ولاتنابزوا بالالقاب ـ حجرات/11” و اصول و مبانی اخلاق اسلامی کسانی‌ را که قاطبه ی ملت ایران و تصریح مکرر رهبر انقلاب در مسلمان و متدین بودن آنان شک و تردید ندارند برچسب “ لیبرال ” را که مربوط به فرهنگ غربی و مارکسیسم بوده و سال‌ها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی توسط مارکسیست‌ها به ویژه حزب توده ی ایران علیه مسلمانان مبارز و تحصیل کرده ی جامعه ی ما به کار برده شده است، استفاده می ‌نمایند و آب به آسیاب این دشمنان انقلاب اسلامی ریخته و می ‌ریزند، نیز کاری نداریم(صفحات 15 ـ 24 نشریه ی نامه سرگشاده ی نهضت به سپاه پاسداران پیوست.

بالاخره به جنبه‌های شرعی شرایط و خصوصیات لازم برای امام جمعه، از جمله شرط عدالت که در کتب فقهی آمده است، نیز در اینجا اشاره‌ای نمی ‌کنیم.

آنچه ما می ‌خواهیم در این شکوائیه مطرح سازیم تا مقامات قضائی مورد رسیدگی و تعقیب قانونی قرار دهند خلاف‌گوئی‌ها و اتهامات ناروائی است که ذیلاً به برخی از آنها اشاره می ‌کنیم:

1ـ “جریان‌های مختلف گروهک‌ها هر کدام برای خود در مقابل مردم ادعاهائی داشتند و خود را از شرکای مهم انقلاب می‌پنداشتند… بعدها معلوم شد که اینها همگی متکی به اجانب هستند … ملی‌گراها و لیبرال‌ها که طیف وسیعی بودند سر در آخور غرب داشتند “.

با وجودی که آقای هاشمی رفسنجانی در این بیانات صریحاً اشاره به شخص یا گروه خاصی نمی ‌کنند اما همانطور که در بالا گفته شد با اشارات روشنی که در مجموع وجود دارد “نهضت آزادی ایران”، شخص آقای مهندس بازرگان و وزرای دولت موقت نیز مورد اتهام قرار می‌گیرند که “متکی به اجانب” و “سر در آخور غرب” دارند. اگر آقای هاشمی رفسنجانی مدارک و دلائل خود را مبنی بر صحت این ادعاهای واهی به مقامات قضائی ارائه ندهندـ که هرگز نخواهند داد ـ اتهامات وارده افترا است و قابل تعقیب قانونی(صفحات 24 تا 27 نشریه نامه ی سرگشاده نهضت به سپاه پاسداران پیوست).

2ـ “در اولین کابینه ی آنها ما توانستیم دو پست غیرحساس را به آنها تحمیل کنیم”.

این ادعا نه تنها خلاف واقع است بلکه همان طور که در کتاب مسائل و مشکلات اولین سال انقلاب و کتاب شورای انقلاب و دولت موقت از زبان مهندس بازرگان توضیح داده شده است برخلاف حقیقت می ‌باشد زیرا که در چند مرحله دولت موقت کوشیده است مشارکت روحانیون شورای انقلاب را در هیئت دولت جلب نماید که سرانجام پس از امتناع مرحوم دکتر بهشتی از قبول مسئولیت اجرائی و با اصرار زیاد، آقایان هاشمی رفسنجانی در وزارت کشور و مرحوم دکتر باهنر در وزارت آموزش و پرورش و آقای سیدعلی خامنه‌ای در وزارت دفاع فقط به صورت معاون یا مشاور قبول مسئولیت و همکاری نمودند.

3ـ اظهار این که “نهادهای جوشیده از بطن انقلاب از قبیل کمیته‌ها، دادگاه‌های انقلاب، جهاد سازندگی و سپاه… که دلسوزانه سرگرم جبران کمبودها بودند از نظر لیبرال‌ها دولت در دولت و انگل و غیره معرفی می‌شدند”، این مطلب نیز تحریف واقعیت‌ها است. نهادهای سپاه و جهاد سازندگی توسط دولت موقت ایجاد و سازماندهی شده بعدها کسانی که قصد حاکمیت انحصاری داشتند به تدریج با بهانه‌های مختلف این نهادها را از دولت جدا ساختند. آقای مهندس بازرگان و دولت موقت نه تنها با این نهادها خصومتی نداشتند بلکه به مناسبت‌های مختلف از عملکرد آنان تقدیر و تشکر نیز نموده‌اند. آنچه آقای مهندس بازرگان گفته‌اند و مسئولین بعدی شدیدتر از آن را نیز تکرار کرده‌اند “مشکل تعدد مراکز قدرت” در مدیریت مملکت و ضایعات آن برای مملکت است لذا این بیان ایشان تحریف واقعیت‌ها و اشاعه اکاذیب می ‌باشد.

4ـ اظهار دیگر ایشان که “آنها تصمیم گرفتند که به هر نحو شده مجلس خبرگان را منحل کنند” نیز خلاف واقع و اشاعه اکاذیب می‌باشد (صفحات 33ـ38  نشریه ی برخورد با نهضت و پاسخ‌های ما که پیوست است).

5ـ “در مجلس شورای اسلامی نیز شعار “کی باید برود” را مطرح کردند و سعی نمودند با نامشروع جلوه دادن مجلس آن را منحل نمایند”. این ادعا نیز تحریف واقعیت‌ها و اشاعه ی اکاذیب است ـ یک نسخه از بیانیه “کی باید برود” نهضت آزادی پیوست می ‌باشد.

6ـ “خیانت‌های این لیبرال‌ها در کردستان همیشه در صفحات تاریخ خواهد ماند” این مطلب تحریف واقعیت‌ها، افترا، توهین و اشاعه اکاذیب است(صفحات 23ـ33 نشریه ی برخورد با نهضت و صفحات 78- 72  نامه ی سرگشاده به سپاه پیوست).

7ـ در مورد جریان برکناری مرحوم سپهبد قره‌نی و انتصاب آقای دکتر یونسی به سمت استانداری کردستان بیانات ایشان تحریف واقعیت‌ها و اشاعه اکاذیب می‌باشد.   

با توجه به مراتب بالا اتهامات آقای هاشمی رفسنجانی منطق با مواد قانونی زیر می‌باشد:

1ـ ایشان اتهاماتی را نسبت داده‌اند که مشمول مبحث چهارم از قانون تعزیرات می‌باشد و همچنین اتهاماتی که مشمول(جرائم بر ضد امنیت خارجی و داخلی مملکت) است نسبت داده‌اند که چون افترا می ‌باشد مشمول مواد 140 به بعد قانون تعزیرات بوده و تبصره ی ماده 142 باید رعایت شود.

2ـ بیانات ایشان موجب تحریک بعضی افراد خوش‌نیت ساده‌دل شده وقایعی از قبیل حوادث لیله القدر سال 1361، 6 آبان‌ سال 1362 و 28 صفر 63 و اخیراً حادثه ی 22 بهمن را به وجود می ‌آورد که خود موجب اخلال نظم و امنیت داخلی شده و می ‌شود لذا ایشان مرتکب این جرم نیز گردیده‌اند(بند 6 ماده 310 قانون دادرسی و کیفر ارتش که قانون مذکور در قسمت صلاحیت و بعضی امور دیگر فسخ ضمنی شده ولی ماده ی مذکور معتبر است). ضمناً ماده 19 لایحه ی مطبوعات مصوبه سال 1358 شورای انقلاب نیز آن را دربرمی‌گیرد.

3ـ بقیه مطالب ایشان که صریحاً انتساب اتهامی را دربرندارد، حداقل شامل توهین بوده و نه تنها مخالف دستور قرآن است بلکه ماده 143 قانون تعزیرات آن را مجازات می ‌کند که چون توسط مطبوعات این توهین نیز انجام گرفته است ماده ی 24 قانون مطبوعات آن را دربرمی ‌گیرد.

4 ـ آنچه جز افترا و توهین است متضمن تعدادی اکاذیب است که نشر آن موجب گول خوردن و انحرافات مردم بوده و نشر اکاذیب طبق ماده ی 141 قانون تعزیرات مجازات می ‌باشد.

5ـ در آن قسمت از بیانات ایشان که متضمن اهانت و مطالب غیرانسانی و غیراسلامی بوده منطبق با ماده ی 6 فرمان هشت ماده‌ای رهبر انقلاب می ‌باشد که به صراحت مندرجات آخر این ماده جرم و مستحق تعزیر شرعی است.

با توجه به مراتب بالا و اهمیت ارتکاب این‌گونه جرائم توسط مقامات اصلی جمهوری اسلامی خواهشمند است دستور فرمائید براساس مقررات و قوانین جاری کشور رسیدگی و تعقیب قانونی معمول گردد”.

پنجم- موافقت با ورود شاه به آمریکا : هاشمی رفسنجانی در سال 1364 در نماز جمعه ی تهران اعلام کرد که مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر موافقت خود را با ورود شاه به اطلاع دولت آمریکا رسانده بود. هاشمی در خاطرات روز 10 اردیبهشت 1364 نوشته است: “تلگرافی از مهندس مهدی بازرگان رسید که در آن، در مورد اظهاراتم در نماز جمعه اعتراض کرده است”[25]. متن تلگرف مهندس مهدی بازرگان به شرح زیر است:

“جناب آقای هاشمی رفسنجانی. ریاست مجلس شورای اسلامی و امام جمعه موقت تهران.    رونوشت: مقام محترم رهبری انقلاب و بنیانگزار جمهوری اسلامی و شورای‌عالی قضائی.   عطف به بیانات خلاف حقیقت و انصاف و جعل اکاذیب ناجوانمردانه‌ای که روی اغراض سیاسی در نماز جمعه ی 6/2/64 کرده از جمله اظهار داشته‌اید که رئیس دولت موقت بر طبق کتاب کارتر موافقت با بردن شاه به امریکا کرده بوده است، اعتراض و انزجار خود را اعلام می ‌دارم. اولاً: در کتاب کارتر و بسیاری از همکاران او خلاف اظهارات شما نوشته شده است. ثانیاً: به طوری که در اعلامیه ی مطبوعاتی مورخ 13 آبانماه 58 وزارت خارجه دولت موقت آمده بوده است، در تاریخ 29 مهرماه نظر مخالف دولت را نسبت به قصد انتقال شاه به دولت امریکا اطلاع داده بودیم و وزرات خارجه دو یادداشت شدیداللحن در تاریخ های 8 و 12 همان ماه در این باب تسلیم دولت امریکا نمود. ثالثاً: مراتب فوق در هیئت دولت که شما هم عضو آن بودید گزارش گردید. اگر شما پای بند تقوای سیاسی و عدالت شرعی برای خود نیستید ، لااقل لطمه به قداست نماز جمعه و به حیثیت مقام ریاست مجلس نزنید. چنانچه در خطبه ی نماز جمعه مبادرت به تکذیب اتهامات انتسابی کردید، از خدا طلب مغفرت برای شما خواهم نمود در غیر این صورت خدای دانای توانا را وکیل گرفته اعلام جرم قانونی به مقامات قضائی و شکایت به مقام رهبری که شخصاً مطلع از قضایا بوده‌اند خواهم برد. الحکم لله والعاقبه للمتقین. مهدی بازرگان. 8 اردیبهشت 64 “.

هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه ی 20اردیبهشت 1364 دوباره به این موضوع پرداخت. به جای پس گرفتن مدعای کاذب خود، نه تنها به شیوه های فقیهانه بر آن اصرار ورزید، بلکه مهدی بازرگان را به همکاری/هماهنگی با کارتر متهم کرد و گفت بیائید و بین خود و جیمی کارتر فاصله ایجاد کنید:

“ایشان[بازرگان]نامه ای نوشتند و از من خواستند که مسأله را اصلاح کنم و قبول ندارند که کارتر چنین چیزی گفته است و اعلام کردند که اگر اصلاح نکنی به امام و شورای عالی قضایی و دیگران شکایت خواهیم کرد. من متن اظهارات کارتر با شبکه ی سی بی اس آمریکا را دیدم که قسمتهای مهم آن را می خوانم: “جیمی کارتر در مورد کتاب خود توضیح داده و گفته است اگر لازم باشد بار دیگر تحت همان شرایط آن روز ایران به شاه اجازه ی ورود به آمریکا بدهم، این اجازه را می دهم. تنها شانس زنده ماندن شاه، اقامت وی در نیویورک بود. در عین حال ما نخست وزیر ایران، آقای بازرگان را از این کار مطلع کردیم و وی تعهد کرد که سفارت و پرسنل سفارت ما را حفظ خواهد کرد. بعداً با اشغال سفارت و حمایت امام خمینی، بازرگان که مردی قوی بود استعفأ داد و این عمل باعث نزول انقلاب و نابودی آن شد. امیدوارم کارتر دروغ گفته باشد و اینها راست بگویند، زیرا ما از اینها زمانی دفاع کرده ایم. شما که علیه ما اعلامیه می دهید، چرا علیه کارتر اعلامیه نمی دهید و نمی گوئید که کارتر دروغ می گوید تا همه موضع شما را بدانند. اگر چنین حرفی بزنید، بین شما و کارتر فاصله می افتد و مردم این جدایی را درک می کنند و مسأله از نظر ما حل می شود”[26].

بازرگان به هاشمی اسناد مخالفت دولت موقت با انتقال شاه به آمریکا را ارائه می کند. از سوی دیگر، به هاشمی می گوید که تو خود در هیأت دولت حضور داشتی و از نزدیک شاهد این موضع گیری بودی؟پس چرا “ ناجوانمردانه جعل اکاذیب ” می کنی؟ اما هاشمی در پاسخ به همان مشی ادامه می دهد. همین داستان برای موسوی و کروبی اتفاق افتاده است. شاگردان دهه ی شصت هاشمی، روزنامه ی کیهان، نمادهای حرکت سبز را با استناد به سخنان رهبران آمریکا و اسرائیل و انگلیس متهم و محکوم می کنند. سوابق و موضع گیری های موسوی و کروبی هیچ تغییری در مشی کیهان ایجاد نمی کند. هاشمی بود که به اینان یاد داد که با استناد به سخنان رهبران غربی رقیبان داخلی را لجن مال کنید.

ششم- نتیجه : هاشمی رفسنجانی در دهه ی شصت مهمترین زمامدار جمهوری اسلامی بود که ادبیات کیهانی را برساخت، تبلیغ/ترویج/تثبیت کرد. او بود که به لباس شخصی ها “انرژی” می داد و آنها را با خطبه های نماز جمعه اش یک هفته ای “شارژ” می کرد. وقتی لباس شخصی هایشان به مخالفان حمله می کردند، هاشمی آنان را “ مردم ” می نامید. لباس شخصی ها/حزب اللهی ها به ایدئولوژی/محرک نیاز داشتند. هاشمی رفسنجانی مسئول برساختن “گفتمان دشنام و تهمت و ترور شخصیت” بود.

هاشمی بود که در نماز جمعه ی 5مرداد 1363 تهران گفت:

” این لیبرالها را این مردم از صحنه بیرون کردند. اگر شما دور و بر مجلس نیامده بودید، آنها ما را می خوردند … من همیشه می گفتم ما هر وقت کارد به استخوانمان برسد به مردم می گوییم و مردم مسایل را حل می کنند”[27].

او بود که به حزب اللهی/لباس شخصی های حمله کننده ی به زنان “بد حجاب” در نماز جمعه ی تهران گفت:

“اصل مسأله بسیار مقدس، حضور شما عزیزان بسیار مقدس و مورد تشکر… کار بحمدلله به اندازه ی کافی بود، ضربه ای که می خواستید وارد کنید و بعضی ها را بیدار کنید، بیدار کردید و آینده هم اگر دیدید ما بیدار نشدیم دوباره بگوئید، حرفی نداریم… مسأله ی حجاب است. این یک مسأله ی فتوای همه ی فقهای ماست. ما نمی توانیم از این صرف نظر کنیم. نمی توانیم اجازه دهیم توی خیابان بچه های مسلمانها گناه بکنند… ما خبر داریم شماها که می روید خارج، خیلی از شماها ترکیه که هواپیماتان رسید چادرها را می اندازید پایین و همان جا میز توالت تان را همراهتان بردید توی هواپیما. تیپ شما را ما می دانیم، ولی این خیابان هایمان، معابرمان، پارکهایمان اینها را به خاطر این مردم باید حفظ بکنیم و شما مراعات کنید، تحریک نکنید و بدانید که نصایح ما هم حدی دارد. همان طور که عرض کردم ما اگر دیدیم که قاضی مان نتواند، پلیس مان نتواند، زورش به شما نرسد چاره ای نداریم یک روز بگوییم خود مردم امر کنند . امر به معروف و نهی از منکر، ممکن است به آن مرحله برسد. خوب! آن وقت از این چیزها هم پیش می آید. ما حالا نگفته بودیم اما ممکن است که به جایی برسیم که بگوییم “[28].

او یکی از مهمترین سردمداران تبدیل  لیبرالسیم به دشنام بود. به عنوان نمونه، در نماز جمعه ی 18 بهمن 1364 لیبرال ها را حیوان قلمداد کرده و در کنار ولگردها، گردن کلفتها، قاچاقچیها و محتکران می نشاند که دائماً افتضاحاتی به بار می آورند. می گوید:

“کاری به آن گردن کلفتها، ولگردها و قاچاقچیها و محتکران و لیبرالها و غربزده ها ندارم. ما آنها را همین جوری گذاشته ایم، مثل حیوان در جامعه ی خودمان باشند، بالاخره در کنار مردم افتضاحاتی می کنند”[29].

هاشمی رفسنجانی همچون هر فرد دیگری می تواند تغییر کند/کرده باشد، اما جعل/تحریف تاریخ کاری ناموجه است. خود را چیزی که نبوده قلمداد کردن و گناه افراط ها/تندروی ها/خشونت ها/ جنایت ها را به گردن این و آن انداختن، ناپذیرفتنی است. او بود که در خطبه های نماز جمعه ی تهران- که مستقیماً از رادیو پخش می شد، شب از کانال اول سیمای جمهوری اسلامی متن کامل آن دوباره پخش می گردید، و فردایش  همه ی روزنامه های موجود سخنانش را منتشر می کردند- بدترین تهمت ها، دشنام ها، دروغ ها را نثار مخالفان و رقیبان می کرد. بدون این که متهم شدگان هیچ گونه امکانی برای پاسخ گویی داشته باشند. بعد هم مدعی می شد که ایران آزادترین کشور جهان است.

آیا تمهت ها/دروغ ها/دشنام هایی که نثار مهدی بازرگان/یدالله سحابی و دوستانشان می کرد، درست بود؟ آیا آنها آمریکایی بودند؟ در نماز جمعه ی 26 آذر 1361، می گوید حکومت لیبرالها در هشت ماهه ی ابتدای انقلاب مردم را به تردید انداخت. چرا؟ چون به فساد هنری، غنا، حجاب و اصلاح ادارات باور نداشتند. خواهان منشی های بی حجاب بودند. کاباره ها، مشروبخوری ها، ربا، فساد را جدی نمی گرفتند. “ایده آلشان برای حکومت، جایی مثل سوئد یا سوئیس و آلمان بود”. از اینها بدتر:

“مردم دیدند که حکومت دست لیبرالهاست، آمریکا هم دارد بر می گردد ، سفارتخانه ی آمریکا هم که دوباره محل بیا و برو عده ای است و در آنجا کارهایی درست می کنند. در رادیو و تلویزیون نیز چپی ها و هنرمندان چپ نما، بیشتر خودشان را نشان می دهند و همان اوضاع گذشته است. مطبوعات هم بدتر از همه به جان نهادهای انقلابی، روحانیت و شخصیتها افتاده اند و آن کثافتکاری ها را در می آورند”[30].

راه حل این مسأله چه بود؟ چگونه می شد از شر بازرگان و همفکرانش خلاص شد؟ می گوید خط امام تهاجم دفعی خود را به لیبرال ها و لانه های فسادشان(سفارت آمریکا، دانشگاه، و… ) آغاز کرد:

“دانشجوها، آن لانه ی فساد [سفارت آمریکا] را گرفتند و خیال مردم تا اندازه ای راحت شد. عده ی دیگری از دانشجوها، برای تعطیل دانشگاهها اقدام کردند و خیال مردم از فساد دیگری نیز آسوده شد. مجلس، هم لیبرالیسم و عوامل اشاعه ی- به اصطلاح- تمدن و فرهنگ غربی هجوم برد و هم به مدعیان مارکسیسم و عوامل شرقی. سرانجام مردم دیدند کارهایی صورت می گیرد” [31].

هاشمی نظریه پرداز ادبیات کیهانی و انرژی بخش به حزب الله بود. اما همزمان، ایران را آزادترین کشور دنیا قلمداد می کرد. در جلسه ی سران قوا(آیت الله موسوی اردبیلی، علی خامنه ای، هاشمی رفسنجانی، احمد خمینی، میرحسین موسوی) مورخ 2مرداد 1364 در این باره بحث و گفت و گو می شود که شورای نگهبان صلاحیت مهدی بازرگان برای انتخابات ریاست جمهوری را رد کرده است. هاشمی در خاطرات 7مرداد64 نوشته است:

“شورای نگهبان همه ی نامزدها به جز سه نفر- آقایان خامنه ای، حبیب الله عسگراولادی و محمود کاشانی را رد صلاحیت کرده است[یعنی 47 نفر را]. حذف مهندس مهدی بازرگان بی مسأله نخواهد بود”[32].

در خاطرات 8 شهریور64 نوشته است:

“عصر احمد آقا آمد و در مورد شایعه ی عدم شرکت آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی در انتخابات ریاست جمهوری مطالبی داشت”[33].

در پاورقی در توضیح همین خبر نوشته است:

“صندوق رأی سیار جهت اخذ رأی از آیت الله سید کاظم شریعتمداری به درب منزل ایشان در قم برده می شود، لیکن ایشان از دادن رأی خودداری می نماید. در زمان مراجعه ی صندوق سیار به بیت آیت الله مرعشی نجفی و آیت الله سید صادق روحانی، از سوی اهالی منزل اظهار می شود که مراجع مذکور به خارج شهر رفته اند. رسانه های خارجی دلیل امتناع آیت الله مرعشی نجفی از شرکت در انتخابات را ناخشنودی از رد صلاحیت مهندس بازرگان اعلام کردند. مهندس مهدی بازرگان رهبر نهضت آزادی ایران نامزد انتخابات ریاست جمهوری به دلیل حمایت از عباس امیر انتظام که به اتهام جاسوسی برای بیگانگان در زندان به سر می برد، از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شده است”[34].

این میزان آزادی مورد ادعای هاشمی رفسنجانی در دهه ی شصت است. کشور آن قدر آزاد بود که مهدی بازرگان برای سفر به خارج از کشور هم نیازمند تصویب سران قوا بود. هاشمی در خاطرات 6/6/64 نوشته است:

“شب آقایان موسوی اردبیلی و میر حسین موسوی نخست وزیر در مجلس میهمان من بودند. قرار شد با سفر مهندس مهدی بازرگان به آلمان موافقت شود”[35].

حکایت هاشمی رفسنجانی، سرگذشت هاشمی نیست، سرگذشت “نظام سلطانی فقیه سالار” است. گفتمانی که هاشمی در دهه ی شصت برساخت، گفتمان جمهوری اسلامی بوده و هست. گفتمان جهان اجتماعی را در قالب معنا بر می سازد. گفتمان سوژه را می سازد. مخالف/رقیب توسط این گفتمان به دشمن محارب تبدیل می شود. گفتمانی که او برساخت از طریق قوه ی قهریه به هژمونی دست یافت.

گفتمان سوژه را می سازد . فلسطینی کیست؟ در “گفتمان صهیونیستی”، فلسطینی “تروریست” است. در “گفتمان مسلمان ها”، فلسطینی “آزادیخواه” و “ضد اشغالگران” است. بن لادن کیست؟ در گفتمان جهان غرب یک “تروریست” است، اما در گفتمان بنیادگرایان مسلمان، “جهادگر ضد کفار” است. بازرگان و سحابی کیستند؟ پاسخ این است: در کدام گفتمان؟ گفتمان هاشمی دهه ی شصت آنان را “لیبرال: یعنی حیوان”، “کارشکن”، “سر در آخور غرب”، “متکی به اجانب” و… می ساخت . نه این که آنان این بودند، هاشمی با گفتمان خود اینان این “ می ساخت “.

بازرگان و نهضت آزادی مدام باور خود را به حکومت اسلامی، جمهوری اسلامی، انقلاب، اسلام، قانون اساسی اعلام می کردند. می گفتند خواستار “ اجرای همه جانبه ی قانون اساسی ” هستند. هاشمی با آنان چه کرد؟ بعدها اصلاح طلبان و رهبران نمادین حرکت سبز همین حرف را زدند. از “ اجرای بی تنازل قانون اساسی ” سخن گفتند/می گویند. سلطان علی خامنه ای با آنان چه کرد؟ آنان را “فتنه” گر خواند و زندانیشان کرد. در 14 خرداد 1390 در حالی که رفسنجانی در پای سخنرانی او نسشسته بود گفت دشمنان خارجی پس از درگذشت امام در سال 1368 یک برنامه ریزی ده ساله کردند تا نظام را زمین بزنند. حادثه ی تیرماه 1378 ر آفریدند. بعد که اصلاح طلبان شکست خوردند، برنامه ریزی ده ساله ی دیگری صورت دادند و خرداد 1388 را آفریدند. واکنش سلطان علی خامنه ای به اصلاح طلبان خواهان اجرای بی تنازل قانون اساسی همان واکنش هاشمی رفسنجانی به نهضت آزادی و ملی- مذهبی ها در دهه ی شصت است(در پرانتز مسأله ای را طرح می کنیم: دستاورد پروژه ی سیاسی بازرگان و نهضت آزادی در مطالبه ی اجرای همه جانبه ی قانون اساسی چه بود؟ دستاورد اصلاح طلبان در مطالبه ی اجرای بی تنازل قاون اساسی چه خواهد بود؟ ضمن آنکه بازرگان و دوستانش مخالفت صریح خود را با اصل ولایت فقیه اعلام می کردند و مخالف ادامه ی جنگ ایران و عراق بودند. این یکی در اصلاح طلبان وجود ندارد).

سوژه ها در گفتمان ها خلق می شوند . هاشمی لیبرال ها را حیوان می ساخت. مخالفان را سگ می 

ساخت (می گفت: “مخالفان مثل سگ پارس می کنند”). اروپائیان را گاو می ساخت(می گفت : “اروپائیان مثل گاو شراب می خورند”). مهمترین رکن پروژه ی طرد/نابودی مخالفان، “انسانیت زدایی” از آنان است. تو انسان نیستی. تو حیوان هستی. تو نجس هستی. تو کثافت هستی. تو آشغال هستی. ما به عنوان روشنفکر حوزه ی عمومی باید به پیامدهای اجتماعی بازنمایی های گفتمانی از واقعیت توجه داشته و حساس باشیم.

اما طنز تاریخ این بود که در چند سال اخیر با گفتمانی که خودش برساخت، به سراغش رفتند. پس چه جای گلایه؟ آن گفتمان معیوب و طرد کننده است. استفاده ی از این گفتمان علیه هاشمی رفسنجانی و خانواده اش را باید محکوم کرد. نباید به هاشمی دشنام داد. نباید به او تهمت زد. نباید علیه او دروغ ساخت. هاشمی رفسنجانی هم از همین آب و خاک است. واقعیت به شکل اجتماعی برساخته می شود. گفتمانی که او در دهه ی شصت بر می ساخت، “خریدار/مصرف کننده ی فراوان داشت. دهه یی وحشتناک بود که هزینه های بسیار و فجایع بزرگ آفرید. آینده باز و گشوده است. می توان خطاها را اصلاح کرد. می توان مسیرها را تغییر داد. انتخاب با تک تک افراد است که جایگاه خود را مشخص سازند.

آدمیان با گوشت و استخوان و خون، غایت فی نفسه اند و نمی توان آنان را در پای مفاهیم انتزاعی چون انقلاب، نظام، ایدئولوژی قربانی کرد. دشنام و تهمت و دروغ را باید کنار نهاد. این مردابی است که همه را در خود مدفون خواهد کرد. هدف کاهش درد و رنج همین آدمیان دوپا است، نه قربانی کردن آنان در پای ایدئولوژی های ناکجا آبادی. به جای فدا کردن آدمیان در پای انقلاب و نظام و ایدئولوژی، باید همه ی مفاهیم انتزاعی را در پای آدمیان قربانی کرد. دین- بنابر مدعا- برای سعادت دنیوی و اخروی آدمیان آمده است. دین برای آدمیان است، نه آدمیان برای دین. نظام برای مردم است، نه مردم برای نظام. انقلاب را باید فدای مردم کرد، نه مردم را فدای انقلاب.

این گفتمان دیگری است. ما می دانیم که هر گفتمانی بازنمایی ای از جهان در میان سایر بازنمایی های ممکن است. هاشمی برسازنده ی گفتمانی بود که انقلاب، ایدئولوژی، نظام، امام را اصل می گرفت/می گیرد و می گفت برای حفظ اینها اگر ضروری باشد باید اختناق/نظام سرکوبگر برقرار کرد. اگر اکثریت مردم انقلاب، اسلام، نظام سلطانی فقیه سالار جمهوری اسلامی، امام را نخواهند چه باید کرد؟ مطابق آن گفتمان سرکوب و اختناق ضروری می گردد. مطابق آن گفتمان، وقتی با مخالفان روبرو هستیم؛ لجن مال کردن، ترور شخصیت، دروغ، تهمت و دشنام ضروری است. گفتمان دیگر، آدمیان را غایت فی نفسه می داند و بر این باور است که نمی توان/نباید از انسان ها به عنوان ابزار ایدئولوژی های یوتوپیایی استفاده  کرد. همه چیز برای همین انسان هاست.

 

پاورقی ها:

1- هاشمی رفسنجانی بدون روتوش، پنج سال گفت و گو با هاشمی رفسنجانی، انتشارات روزنه، ص 128.

2- هاشمی رفسنجانی بدون روتوش، پنج سال گفت و گو با هاشمی رفسنجانی، ص 162.

3- هاشمی رفسنجانی بدون روتوش، پنج سال گفت و گو با هاشمی رفسنجانی، ص 157.

4- هاشمی رفسنجانی بدون روتوش، پنج سال گفت و گو با هاشمی رفسنجانی، ص 163.

5- هاشمی رفسنجانی بدون روتوش، پنج سال گفت و گو با هاشمی رفسنجانی، ص 178.

6- هاشمی رفسنجانی بدون روتوش، پنج سال گفت و گو با هاشمی رفسنجانی، ص 173.

7- روزنامه ی کیهان، 22 آذر 89، ص 2.

8- رجوع شود به لینک

9- در این مقاله  شواهد و قرائن این مدعا عرضه شده است:

10- هاشمی رفسنجانی بدون روتوش، پنج سال گفت و گو با هاشمی رفسنجانی، ص 121.

11- رجوع شود به لینک

12- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال 1360، عبور از بحران، ص 62.

13- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال 1360، عبور از بحران، ص 82.

14- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال 1360، عبور از بحران، ص 175.

15- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال 1360، عبور از بحران، صص 266- 265.

16- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال1361، پس از بحران، ص 77.

17- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال1362آرامش و چالش، ص 182.

18- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال1362آرامش و چالش، ص 277.

19- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال1362آرامش و چالش، ص 270.

20- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال1362آرامش و چالش، صص 274- 273.

21- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال1362آرامش و چالش، ص 432.

22-  خطبه های جمعه ی هاشمی رفسنجانی، سال 1362، جلد پنجم، صص 214-209.

23- کلیه ی روزنامه های 10 بهمن  1363. در ضمن صدای جمهوری اسلامی متن کامل این سخنرانی را پخش کرد.

24- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال 1363، به سوی سرنوشت، دفتر نشر معارف انقلاب، ص 454.

25- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال 1364، امید و دلواپسی، دفتر نشر معارف انقلاب، ص 85.

26- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال 1364، امید و دلواپسی، ص 93.

27-  خطبه های جمعه ی هاشمی رفسنجانی، سال 1363، جلد ششم، صص 298- 297.

28-  خطبه های جمعه ی هاشمی رفسنجانی، سال 1363، جلد ششم، صص 302- 300.

29-  خطبه های جمعه ی هاشمی رفسنجانی، سال 1364، جلد نهم، ص 301.

30-  خطبه های جمعه ی هاشمی رفسنجانی، سال 1361، جلد سوم، صص 283- 282.

31-  خطبه های جمعه ی هاشمی رفسنجانی، سال 1361، جلد سوم، صص 283.

32-  خطبه های جمعه ی هاشمی رفسنجانی، سال 1364، جلد نهم، ص 205.

33-  خطبه های جمعه ی هاشمی رفسنجانی، سال 1364، جلد نهم، ص 236.

34-  خطبه های جمعه ی هاشمی رفسنجانی، سال 1364، جلد نهم، ص 236.

35-  خطبه های جمعه ی هاشمی رفسنجانی، سال 1364، جلد نهم، ص 235.