نگاه‌ها به اوکراین و اسرائیل

فرخ نگهدار
فرخ نگهدار

این نوشته به تحلیل و اظهارنظر در باره‌ی دو مسئله‌ی مهم در عرصه‌ی مسائل خارجی، اوکراین و اسرائیل، اختصاص دارد. کوشیده‌ام تاثیر مواضع مختلف بر وضعیت سیاست داخلی را زیر ذره‌بین بگذارم.

 

بحران در اوکراین

گفته می‌شود که بحران اوکراین بزرگ‌ترین بحران جهان از جنگ جهانی دوم است. همه چیز حاکی از آن است که ریشه‌های این بحران چنان عمیق و ماندگار است که کم‌تر ممکن است با هر تصمیم سیاسی عاجل رتق‌وفتق شود. تمایل غرب‌گرا در غرب اوکراین و بی‌اعتمادی شدید روسیه و بخش شرق و جنوبی اوکراین به اهالی بخش غربی اوکراین، سابقه‌ای به طول قرن دارد. این دوری و جدایی به عمق جدایی‌ای است که مثلاً بین تمام ملت‌هایی که چندین دهه یا حتی قرن، تابع قدرت‌های مرکزی متفاوت بوده‌اند. این جدایی‌ها تفاوت‌های گسترده در حس ملی تولید می‌کند. اکثریت بزرگ اوکراینی‌های غربی به نمایندگان خودشان رأی می دهند و اکثریت بزرگ اوکراینی‌های کریمه یا شرق اوکراین هم به نمایندگان خودشان.

وضعیت دردناک برای این کشور این است که رقابت بین غرب و روسیه رقابتی تشدید‌شونده است.

تنها راه حل معقول برای مهار بحران در اوکراین و تقسیم عادلانه‌ی قدرت میان مؤلفه‌های تاریخی- قومی اوکراین آن است که روسیه و غرب، همان‌طور که در بحران سلاح‌های شیمیایی در سوریه، یا در مذاکرات هسته‌ای ژنو، عمل کردند، از بروز هرگونه شکاف و تقابل میان خود، خودداری کرده و روی یک راه‌حل معین ایستادگی کنند.

از سوی دیگر، رهبران سیاسی بخش‌های مختلف اوکراین نیز کاملاً همراهی کنند. هنوز معلوم نیست چه شد که قرارداد صلح و سازش و تقسیم قدرت که میان طرفداران و مخالفان بسته شد، عملی نشد. حالا هم تماس و مذاکره و توافق رهبران اوکراینی کاملا امکان‌پذیر است.

گفتن این حرف‌ها روی کاغذ البته بسیار ساده است، اما پیچیدگی‌ها در واقعیت چنان است که عملی شدن آن و بازگشت ثبات به اوکراین، در کوتاه مدت را بعید می‌کند. یکی از ویژگی‌های بغرنج کننده‌ی وضعیت این است که حالا دیگر اقلیتی که حاکم نیست، بر خلاف شبه‌جزیره‌ی بالکان در دهه ۹۰، طرفدار روسیه است. می‌دانیم که غرب در مقابل یورش میلاسویچ برای اعمال حاکمیت خود بر استقلال طلبان، ایستاد و با مداخله‌ی نظامی استقلال ناراضیان را تأمین کرد. در حالی‌که در کریمه وضع برعکس است. اکثریت کریمه استقلال می‌خواهد و از پشتیبانی رقیب، روسیه، برخوردار است.

پیچیدگی دیگر ناشی از عملکرد جناح‌های تندرو در هردوسو است. گروه‌هایی که تمام تلاش‌شان این است که راه صلح‌آمیز بسته شود، تا راه قشون‌کشی گشوده شود. مثل بسیاری موارد مشابه، قدرت‌های غالب در اوکراین و در اطراف آن، متأسفانه مایل نیستند از “اهرم گروه‌های افراطی” برای گرفتن امتیاز بیشتر و اعمال فشار استفاده نکنند.

اشتباه بزرگ دیگر نیز ممکن است این باشد که عموم فعالین میدانی در یک فضای خصمانه و خون‌آلود فکر می‌کنند که هر وضعیتی بهتر از وضعیت حاضر است و اگر ایستادگی (مقابله) نشود، وضع بدتر خواهد شد. در حالی‌که همیشه وضعیتی هست که از وضعیت موجود بدتر است. و همیشه قطعاً ابتکارهایی وجود دارد که ممکن است از وخامت بیشتر جلوگیری کنند و فضا را برای توافق‌های بزرگ‌تر آماده سازند.

نگاهی به سرتیترهای روزنامه‌های تهران، به وضوح نشان می‌دهد که فهم رویدادهای اوکراین در ذهن جناح‌های حکومتی ایران یک‌سان نیست. نشریات وابسته به افراط‌گرایان تمام رویدادهای اوکراین را حاصل “توطئه‌ی غرب” می‌بینند و حسی را در جامعه‌ی ما رواج می‌دهند که آبستن پیوند بیشتر ایران با روسیه است. در رسانه‌های اپوزیسیون افراطی نظام نیز کلمات و نشانه‌هایی موج می‌زند که حالت محکومیت روسیه و حتی توصیه‌ی ایستادن در مقابل آن را حمل می‌کند.

روزنامه‌های طرفدار دولت و اصلاح‌طلب اما به اشکال گوناگون، به وضوح، از جانب گرفتن خودداری کرده و بر پیچیدگی اوضاع اوکراین متمرکز شده‌اند. وزارت خارجه‌ی ایران هم تاکنون به جانب‌داری آشکار روی نکرده است. بهترین موضع برای ایران، نه مقابله با روسیه و تشدید تنش میان دو کشور است و نه جانب‌داری از روسیه. قدرت های بزرگ باید بدانند که جمهوری اسلامی ایران حامی یک راه حل دو جانبه است و آن را ممکن می داند. جمهوری اسلامی باید تصریح کند اوکراین راه حل یک جانبه ندارد. بدون توافق و همکاری قدرت های بزرگ بحران اوکراین حل شدنی نیست.

هرنوع موضع‌گیری نیروهای ایرانی، اعم از حاکم یا غیرحاکم، باید بی‌طرفانه باشد و این روحیه را بازتاب دهد که ایران در تلاشی اوکراین ذینفع نیست و خواهان آشتی مؤلفه‌های فرهنگی- تاریخی آن کشور است. اهمیت این موضع‌گیری در سیاست داخلی این است که در سطح کشور روحیه‌ای را پرورش می‌دهد که در حل و فصل کشاکش‌های داخلی، به جای تکیه به حمایت قدرت‌های جهانی، بر مذاکره و توافق مؤلفه‌های داخلی تاکید می‌کند.

کسانی که امروز در بحران روسیه از موضع غرب یا از موضع روسیه حمایت می‌کنند، مثل نگاه هایی که روسیه را در بحران اوکراین به حق و غرب را بانی دسیسه علیه رئیس جمهور قانونی تلقی می کنند، ددر ذهن مردم ایران این حس را تقویت می‌کنند که آنها با غرب یا روسیه نزدیک هستند و برای حفظ یا تقویت موقعیت خود در ایران، ممکن است چشم به حمایت آنان بدوزند. ترویج چنین حسی در میان گرایش های سیاسی کشور از مخرب ترین کارهاست.

 

مناقشه‌ی اسرائیل- فلسطین

امروز نتان‌یاهو به دیدار اوباما رفت و اوباما گفته است “پنجره برای معامله صلح بین اسرائیل و فلسطینیها در حال بسته شدن است.” جان کری هم ماه گذشته گفته بود “کارزار بینالمللی برای مشروعیت‌زدایی از اسرائیل رو به گسترش است. مردم به این مساله حساساند. صحبت بایکوت و چیزهایی از این قبیل مطرح است.“‌

چرا کری و اوباما چنین می گویند؟ آیا معنای این حرف‌ها بازاریابی برای واسطه، جان کری است؟ یا معنایی عمیق‌تر دارد؟

از شروع مجدد شهرک‌سازی‌ها در ساحل غربی تا امروز، هر روز تعداد بیشتری از صاحب‌نظران و تحلیل‌گران بحران فلسطین- اسرائیل به این نظر اوباما نزدیک شده‌اند. اگر امروز به اطاق فکرهای مشهور جهان سرکشی کنید، در واقع، هیچ راه‌حل سیاسی یا دیپلماتیک یا نظامی‌ای را روی میز آنها نمی‌بینید که از حداقل حمایت در وزارت‌خانه‌های خارجه‌ی کشورها برخوردار باشد. در طول دو دهه‌ای که صاحب‌نظران در غرب “راه‌حل دو دولت” را پیش کشیده‌اند، هیچ‌گاه اعتماد و اتکاء روی این طرح، به سستی و ابهامی که این طرح امروز بدان گرفتار آمده، نبوده است. بی‌رونق و کم‌طرفدار شدن “طرح تشکیل دو دولت” به این معنا نیست که راه‌حل های دیگری در ذهن مشکل‌گشایان در مورد بحران فلسطین اسرائیل وجود دارد که می‌تواند جایگزین “راه‌حل دو دولت” شود.

معمولاً تصور می‌شود که حداقل خود دولت راست‌گرای اسرائیل، یک طرح استراتژیک درازمدت برای حل مناقشه و زندگی در صلح با فلسطینی‌ها در ذهن دارد. چنین تصوری خطاست. یک رؤیا البته هنوز وجود دارد؛ خیلی از اسرائیلی‌ها هنوز فکر می‌کنند اسرائیل سرزمین موعود و متعلق به یهودیان است و دست‌کم تمام ساحل غربی را هم در بر می‌گیرد. ولی ساختن کشور بزرگ مختص یهودیان، اما دموکراتیک، غیرعملی است.

دو مشکل بزرگ این کار را غیرعملی کرده است:

مشکل اول این است که هم اکنون نزدیک ۲۱درصد جمعیت درون مرزهای اسرائیل غیریهودی هستند و اگر ساحل غربی را هم به آن بیافزاییم، بیش از ۴۰درصد ساکنان سرزمین یهود، غیریهودی هستند که شمار آنان با سرعتی بیش از یهودیان رو به رشد است. همه‌ی آمارها و تحلیل‌ها حاکی از آن است که اسرائیل بزرگ در جشن تولد صدسالگی خود، دیگر کشور یهودی نخواهد بود، زیرا اکثریت اهالی آن غیریهودند. وضع طوری است که یهودیان افراطی دیگر هیچ امیدی ندارند که اعراب بیشتری را چنان آواره کنند که یهودی ماندن جمعیت کشورشان تضمین شود.

مشکل دوم در خود تعریف “کشور یهودی” نهفته است. هرچه جهان از دیدگاه‌ها و تعاریف خاک و خونی از ملت، دورتر شده و به تعریف حقوقی و سیاسی شهروند و ملت نزدیک شده است، در اسرائیل هم تعریف “یهودی بودن” و “سرزمین یهود” بیشتر و بیشتر دچار ابهام و تناقض شده است. تعریف ملت به صرف اشتراک در عناصر نژادی، خونی، مذهبی، محصول نظریه‌های نیمه‌ی اول قرن بیستم و دوران‌های قبل‌تر بوده است. این تعریف، امروز کار نمی‌کند و محافل معتبر علمی دیگر نمی‌پذیرند که دولت- ملت‌ها لزوماً باید دربرگیرنده‌ی مؤلفه‌های نژادی، قومیتی یا مذهبی واحد باشند. ایالات متحده امریکا شاخص‌ترین نمونه است. مشکل دوم تا آنجا جدی است که گروه‌های یهودی با منشاء تاریخی- سرزمینی متفاوت در اسرائیل، قهراً شکل گرفته و قدرت‌مند شده‌اند. در موارد بسیار شکاف تاریخی- سرزمینی، وحدت دینی را اشکارا به حاشیه رانده است.

تدبیر گروه راست‌گرای لیکود برای غلبه بر این دو مشکل، ترویج این حس در میان همه‌ی یهودیان است که حق حیات شما زیر تهدید خارجی است. گروه‌های تندروی یهودی خوب آگاهی دارند که هرگاه حتی برای کوتاه‌مدت تهدید خارجی سرتیتر اخبار نباشد، دو مشکل حیاتیِ عجین شده با جان اسرائیل حدت خواهد گرفت و هم‌اکنون گرفته است. تظاهرات ارتودوکسها در روزهای اخیر علیه خدمت سربازی اجباری نوک کوه یخ را نشان داد.

شکاف در جامعه اسرائیلی با سرعتی بیش از انتظار، رو به سر باز کردن است. چنان‌چه ترفند هم‌بسته کردن مردم اسرائیل از ترس حمله‌ی ایران یا موشک‌های حماس فروکش کند، اسرائیل در ژرفای خود اختلاف‌نظری را آبستن است که ماهیت آن، کشور را به زیر سئوال می‌کشد. مسئله‌ی آرمان تاریخی یهود بار دیگر به روی میز می‌آید: آیا اسرائیل کشوری است متعلق به یهودیان؟ یا اسرائیل کشوری است متعلق به همه‌ی ساکنان آن؟ تفاوت این دو نظریه از زمین تا آسمان است. و خوشبختانه در میان نسل جوان جانب‌داری از تعریف دوم در حال گسترش است.

و چنان‌چه طی ۱۰-۱۵ سال آتی در اسرائیل هم این نظریه پذیرفته شود که “اسرائیل کشوری است متعلق به همه‌ی ساکنان آن”، آنگاه سرانجام یک راه‌حل واقع‌بینانه و صلح‌آمیز برای یک زخم کهنه‌ی خون‌چکانِ بی‌درمان در منطقه‌ی ما پیدا خواهد شد. راه‌حل مناقشه‌ی اسرائیل و فلسطین نه نظامی است و نه دیپلماتیک. دیپلماسی برای جلوگیری از جنگ بسیار توان‌مند است، اما نه برای ساختن صلحی پایدار. هیچ تحلیل جامعی وجود ندارد که نشان دهد یکی از راه‌حل های “یک‌دولتی”، “دودولتی” یا “هیچ‌دولتی” جواب می‌دهند و در روی زمین قابل پیاده شدن هستند.

راه‌حل مناقشه‌ی اسرائیل- فلسطین، قبل از همه، فکری است. باید درک ساکنان آن سرزمین از حقوق خود متحول شود. راه‌حل مسئله فقط روزی پیدا می‌شود که اسرائیلیان بپذیرند مثل فرانسویان یا امریکائیان، همه‌ی کسانی که در سرزمین موعود آنان زندگی می‌کنند، شهروندان متساوی‌الحقوق هستند. اسرائیل نمی‌تواند هم دموکراتیک بماند و هم کشوری فقط متعلق به یهودیان.

تلاش‌های یک‌صد ساله‌ی یهودیانی که در جست‌وجوی احقاق حق و برای محو یک ستم و تبعیض هزاران ساله در دنیایی به‌شدت تاریک، ملتهب و گسیخته، بازگشت به سرزمین موعود را چاره ساز دیدند، با تلاش‌های عظیم بشردوستانی هم‌سرنوشت خواهد شد که در همان فضای داغ و ناشناخته، برای برپایی دنیایی موعود، عاری از تضاد و طبقات در چارگوشه جهان به پا خاستند.

 

ما و اسرائیل

آقای جواد ظریف در کتابی که تحت عنوان “آقای سفیر” منتشر شده، این نظریه را رد می‌کند که ایران نمی‌تواند بدون بهبود رابطه با اسرائیل، با قدرت‌های عمده‌ی غرب وارد تعامل شود. او می‌گوید این تلقین محافلی است که آشنایی دقیقی با وضعیت بین‌المللی ندارند. نگاه او به صحنه، نشان می‌دهد که حاد کردن تنش با اسرائیل را رد می‌کند و آن را به سود راست‌گرایان آن کشور تعبیر می‌کند. ظریف با ظرافت، مثال‌هایی می‌آورد که نشان دهد فاصله‌اندازی میان اسرائیل و غرب ممکن است و تنها راه آن هم تنش‌افزایی با آن کشور نیست.

آقای روحانی نیز در رفتار سیاسی خود در قبال اسرائیل -به ویژه در سفر نیویورک - با وسواس بسیار کوشید که موضوع اسرائیل اصلاً به میان نیاید. او حتی به عمد از آوردن نام اسرائیل هم با مهارت خودداری کرد.

مهم‌ترین بازده توافق هسته‌ای ژنو در مناسبات منطقه‌ای امروز فروکش کردن سروصداها از تل‌آویو علیه تهران است. حرف‌های آقای نتان‌یاهو در واشینگتن در این مورد که تهدید هسته‌ای ایران علیه اسرائیل در قبل و بعد از توافق ژنو تفاوت چندانی نکرده است، بسیار کم‌تر از یک سال پیش در همین ایام خریدار دارد.

با این حال، رفتار همه‌ی بازیگران سیاسی در صحنه‌ی مطبوعات کشور هم‌آهنگ با سیاست دولت نیست. مثلاً در سفر تونس، طوری رفتار شد که نمایندگان غرب مجبور شوند جانب اسرائیل را بگیرند. این صحبت‌ها اشتباه بود. اشاره‌ی رئیس‌جمهور نیز در بازدید از وزارت دفاع، همین تذکر را در بر داشت. مطبوعات افراطیون راست‌گرا هم مهارت خود را در برجسته کردن این گفته‌ها با رقبا اندازه می‌گیرند.

برخی صاحب‌نظران البته از سیاست به حاشیه‌راندن و فرعی کردن موضوع اسرائیل در سیاست منطقه ای ایران، فراتر رفته و ممکن است موضوع هم‌دردی با ملت فلسطین و رابطه نزدیک با نمایندگان آنان را نفی کنند و یا تحت عنوان “سیاست‌های فلسطین‌محور، یهودستیز و یا عوام‌فریبانه” مورد انتقاد قرار دهند. شعار “نه غزه نه لبنان” از این زمره است. این سیاست ها مغایر منافع ملی است. منافع ایران در کم‌اعتنا نشان دادن خود به آرمان فلسطین نیست. این گونه مواضع، به علاوه، در میان حامیان افراطی گری اسرائیل بازخورد مثبت دارد و این اشتباه است. و مهم‌تر از همه معنای این کم‌اعتنایی، به حاشیه راندن ارزش‌های انسانی در درون ذهن ماست.