روند تکوین و تحقق انتخابات ریاستجمهوری دهم در حالی تکمیل میشود که جای خالی احزاب سیاسی و نامزدهای حزبی، همچون دیگر انتخابات پیشین، بهشدت محسوس است. نگاهی به نحوهی مواجههی احزاب و جمعیتهای سیاسی ایران امروز، این مدعا را بهگونهای ملموس، مدلل میسازد.
برای تبیین بحث و بیان ادله، هیچ شاهدی بهتر از شاخصترین و مطرحترین نامزد حزبی، یعنی مهدی کروبی، دبیرکل اعتمادملی، نیست. اینجا، وجه تامل برانگیز و پارادوکسیکال فعالیت احزاب سیاسی در ایران، بهوضوح رخ مینمایاند. کروبی برای ثبتنام به وزارت کشور میرود در حالیکه همراهان او، نه اعضای ارشد حزب متبوعاش، که برخی چهرههای سیاسی مشهوراند. دبیرکل اعتمادملی -که حزبیترین نامزد انتخابات 22خرداد محسوب میشود- کنار کرباسچی، ابطحی، عبدی، و کدیور میایستد و میکوشد رویکرد متکثر خویش را با شخصیتهایی شناخته شده، به تصویر کشد. طرفه آن که افراد یاد شده، هریک متعلق به جمعیت و حزبی هستند -یا بودهاند- که در این انتخابات، مواضعی متفاوت اتخاذ کردهاند. حزبی که کرباسچی دبیرکل آن است (کارگزاران) از میرحسین موسوی حمایت کرده است؛ همان تصمیم و رویکردی که مجمع روحانیون مبارز -که ابطحی عضو آن محسوب میشود- اتخاذ نموده است. عباس عبدی، عضو پیشین جبهه مشارکت، اینک عضو ارشد ستاد کروبی است؛ و جمیله کدیور که انجمن متبوع وی (انجمن روزنامهنگاران زن ایران) پیشتر از حضور خاتمی استقبال کرده بود، همراه کروبی شده است. و اینها، جملگی شواهدی بس معنادار از وضع احزاب در ایران امروز، و چگونگی حضور آنان در انتخاباتی بس مهم، است.
بر آنچه گفته شد، عدم حضور چهرههای اصلی و اعضای ارشد حزب اعتمادملی را در روز ثبت نام کروبی، اضافه کنید. نه از منتجبنیا خبری بود، نه از حقشناس، نه از شخص شناختهشدهی دیگری. دبیرکل حزب اعتمادملی اینچنین رسما” نامزد انتخابات ریاست جمهوری شده است.
دیگر نامزد مطرح اصلاحطلب، میرحسین موسوی، بدون حضور و همراهی هیچیک از شخصیتها و اعضای ارشد احزاب حامیاش (جبهه مشارکت ایران اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، کارگزاران سازندگی ایران، مجمع روحانیون مبارز و…) برای ثبتنام به وزارت کشور رفت. هرچند تکلیف موسوی از آنرو که ولبسته به هیچ حزب و سازمان سیاسی نیست، بهقدر لازم مشخص است؛ اما وضع مورد اشاره، از این منظر که حتی احزاب حامیاش نیز با تابلو، وارد گود رقابت نمیشوند، قابل تامل است. خبری از میردامادی یا محمدرضا خاتمی نیست؛ همچنان که اگر بهزاد نبوی همراهیاش نمیکند، از محمد سلامتی نیز نشانی وجود ندارد؛کارگزاران و مجمع روحانیون نیز کسی را همراه موسوی روانهی وزارت کشور نکردهاند… احزاب سیاسی ایران امروز، در کجا ایستادهاند؟
تکلیف محمود احمدینژاد بیش از دیگران روشن است. شانس اول انتخابات آتی، فردی غیرحزبی است که حتی به حمایت جمعیتها و احزاب محافظهکار حامی خود، بیاعتناست. احمدینژاد، “تیم” خود را دارد؛ و چنین است که یاران همفکر و نزدیکاش در دولت (چون مجتبی هاشمی ثمره، غلامحسین الهام، علی سعیدلو، و اسفندیار رحیم مشایی) او را برای ثبتنام همراهی میکنند. رییسجمهور از همان چهار سال پیش، به احزاب و جمعیتهای سیاسی، طعن و گوشه زد و افتخار کرد که فردی غیرحزبی است.
دیگر نامزدهای انتخابات نیز (معروفترها) از سوی هیچ حزبی نامزد نشدهاند؛ نه رضایی، نه اعلمی، نه شعلهسعدی، و نه دیگرانی که گمنامترند، هیچ یک، حزب و گروهی را نمایندگی نمیکنند.
جمعیتهای سیاسی متعلق به اپوزیسیون نیز، در این دوره از انتخابات، نامزدی معرفی نکردهاند. اگر در دورهی پیش، نهضت آزادی ایران، ابراهیم یزدی را نامزد کرد، اینبار خبری از او هم نیست.
این، وضع مهمترین انتخابات ایران (ریاستجمهوری) و چگونگی تعامل احزاب مطرح ما با آن است. از جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب و کارگزاران و مجمع روحانیون گرفته تا موتلفه اسلامی و جامعه اسلامی مهندسین و دیگر تشکلهای همسو و همفکر، و از این همه، تا نهضت آزادی و دیگر سازمانهای سیاسی متعلق به اپوزیسیون، هیچ جمعیت سیاسی نامزدی را برای مهمترین کرسی انتخابی کشور (رییسجمهوری) معرفی نکرده است. وضع اعتمادملی هم که پیشتر به اجمال، مورد تامل قرار گرفت.
اینچنین، ظاهرا” تا اطلاع ثانوی، در بر پاشنهی پیشین خواهد گشت. یعنی بهجای آنکه احزاب با برنامه، نامزدهایی را روانهی رقابت و انتخابات کنند، این گروههای پنهان یا مجموعههای ژلهای و نهچندان منسجم هستند که گردهم میآیند و بر سرنوشت انتخابات اثرگزار میشوند.
نگارنده، البته به مصائب و محدودیتها و موانع موجود بر سر راه فعالیت حزبی در ایران، بهقدر لازم واقف است. اما انصاف میباید که تا احزاب در ایران خود را با چشمانداز و تراز توان حضور در انتخابات ریاستجمهوری، و توفیق در آن، نسنجند و طراحی نکنند و سامان ندهند، زمام ادارهی امور در اختیار اشخاص خواهد بود؛ اشخاصی که البته بر جمعیتهای پنهان متکیاند و پروژههای خویش را بدون فراهم آوردن امکان نقد و بازخواست و پرسش، پی میگیرند.
از احزاب وقتی نتوانند بهصورت مستقیم، و نفیاً یا اثباتاً بر سرنوشت انتخابات اثر گزارند، تنها نام و عنوانی باقی میماند. البته تمامی احزاب و جمعیتهای یاد شده، بهشکل غیرمستقیم، در انتخابات فعالند؛ اما پرسش آن است که چرا هیچ یک از آنها خود را در ابعادی ندانسته که نامزدی مستقل در انتخابات داشته باشد؟ محتمل، برخی “ردصلاحیت” نامزد خویش را -در مقام پاسخ- مورد اشاره قرار خواهند داد. اما چرا احزاب برای خود جایگاه و شان پیگیری جدی از موضوع “ردصلاحیت” نامزدشان را قائل نیستند؟ وقتی احزاب ما تا بدان حد ضعیف و کمبنیه مینمایانند که قادر به دفاع از حقوق خویش نیستند، بدیهی است اقتدارگرایان و تمامیتخواهان، باکی و ابایی از طراحی و پیشبرد “بازی”، چنان که خود میخواهند و میپسندند، نخواهند داشت.
سیکل معیوب “مرغ-تخم مرغ” یا “اقتدارگرایی-فقدان تحزب” را اگر از جایی باید شکست، آنجا، تقویت نهادهای مدنی و تثبیت عرصه عمومی است. بیتوجهی به اهمیت و نقش بدنهی اجتماعی و لایههای اجتماعی حامی احزاب، اثربخشی تحزب در ایران را به حداقل ممکن فرومیکاهد.
آشکار است که دولت اقتدارگرایی که متکی بر رانت و درآمدهای نجومی بادآورده است و ایدئولوژی را بهمثابهی ابزار سرکوب دراختیار دارد، تکوین و تحقق احزاب قدرتمند را برنمیتابد. اما چارهی کار، نشستن و تمکین به “وضع موجود” یا تاسی و چنگ زدن به راههای فرعی نیست. اینها شاید در کوتاه مدت مرهمی بر جان نحیف تحزب در ایران باشد، اما گرهی از کار فروبستهی احزاب نمیگشاید و تهدیدی برای تمامیتخواهی نخواهد شد.