ناناز اویسی
کیوان رفیعی عضو مرکزی تشکل حقوق بشری “فعالان حقوق بشر در ایران” که اخیرا از زندان آزاد شده، در گفت و گو با روز از تجربیاتش در زندان سخن گفته است.او که تاکنون چندین بار زندانی شده همراه با دیگر دوستانش با تاسیس یک تشکل جدید حقوق بشری گام مهمی در خبررسانی به ویژه در مورد وضعیت زندانیان سیاسی برداشته است.
در کجا و چگونه و با چه شرایط و کیفیتی بازداشت شدید؟
در روز 18 تیرماه سال 1385، فارغ از اینکه روز 18 تیر است مانند هزاران شهروند دیگر در حال گذر از محدوده میدان انقلاب بودم، که بازداشت شدم. ماموران دستگیری نیروهای عملیاتی وزارت اطلاعات مستقر در اداره پیگیری چهارراه ولیعصر بودند که تا آن تاریخ چندین بار توسط همان ها بازداشت شده بودم. آنان مرا کاملاً می شناختند و حتی به اسم کوچک مورد خطاب قرار دادند.
آیا از قبل تماسی با شما داشتند و یا احضار شده بودید که نرفتید و بازداشت شدید؟
کمتر از 24 ساعت قبل از بازداشت به اداره اطلاعات احضار شده و مورد بازخواست قرارگرفته بودم؛ اما اساساً فردی تحت تعقیب یا متواری نبودم. همچنین در زمان بازداشت در حال ارتکاب هیچ جرم مشهودی نبودم و برای بازداشت من نیز هیچگونه حکم قضائی وجود نداشت. لذا این دستگیری که قطعاً اسم آن ربودن است تنها در سایه خودسر بودن نیروهای امنیتی صورت گرفت.
پس علت دستگیری شما چه بود و بعد از دستگیری به کجا منتقل شدید؟
ابتدا تنها به عنوان پیشگیری از جرم [احتمال شرکت در مراسمی به مناسبت 18 تیرماه] قرار بود برای چند ساعت در مکان اداره پیگیری بازداشت شوم، اما تصمیم آنان عوض شد و به بند 209 وزارت اطلاعات واقع در زندان اوین برده شدم. در طول راه نیز دوربین فیلمبرداری در ماشین روشن بود و در تمام مدت از من فیلمبرداری می کردند.
در خود زندان ماموران چه دلایلی برای بازداشت شما عنوان کردند؟
من تا روزهای متمادی، حداقل 3 ماه، حتی نمی دانستم چرا بازداشت شدم؛ یعنی تفهیم اتهامی به معنای عرف صورت نپذیرفت، بلکه تنها ابتدا 24 ساعت قراربازداشت و سپس 50 میلیون تومان قرار وثیقه صادر شد؛ البته تا آخرین روز بازداشتم هیچگاه وثیقه علیرغم تودیع شدن از سوی دادگاه پذیرفته نشد. با این روش به گفته خود مرجع قضائی فرد را می توانند تا زمان نامحدود در بازداشت و بلاتکلیف نگه دارند و این روش، محدودیتهای بازداشت موقت را برای دستگاه قضائی نیز به همراه ندارد.
یعنی وثیقه سنگین باعث می شود که نتوانید تودیع کنید و در زندان بمانید.
بله، اما اگر بتوانیم هم نمی گذارند آزاد شویم.
در مراحل بازجویی ها متوجه شدید اتهام شما چیست؟ کلا محور صحبتها حول چه مسائلی و رفتار بازجویان چگونه بود؟
در اثر بی برنامه بودن بازداشت من و عمل خودسرانه نیروهای امنیتی، واقعاً هیچ اتهامی برای مطرح کردن به صورت مشخص وجود نداشت اما بیشتر حول محور تجمع روزکارگر و ارتباط و حمایت از گروههای معاند نظام، بالاخص موضوع ولی الله فیض مهدوی و محمد ابراهیمی و سایر زندانیها مطرح بود و موضوعی در ارتباط با قتل زهرا کاظمی و پیگیری ها و جمع آوری مطالب شاهدان که انجام داده بودیم و… بحث تبلیغ علیه نظام و فعالیتهای تشکل ما یعنی ”مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران” بود.
تعدادی بازجو اعم از تهران و اعزامی از شهرستان در پرونده من حضور داشتند؛ اما شکنجه گری به نام مستعار ستوده که بازجویی اصلی من را بعهده گرفته بود ظلمی نبود که در حق من روا نکند. او شکنجه روانی را انتخاب کرد. من بیش از 6 ماه در سلول انفرادی به سر بردم، تلفن و تماسم با خانواده حداقل 5 ماه قطع بود، مشکلات متعددی برای خانواده ام ایجاد کرد و با وعده و فریب و تهدید و کذب گویی تنها به دنبال گرفتن اقرار از من فارغ از حقیقت موضوع بود.
آیا دیدید کسی در آنجا مورد شکنجه واقع شود؟
بله فرزاد کمانگر (معلم، با سوختگی دست و آسیب دیدگی شدید روانی به صورت عدم تعادل جسمی و…)، علی حیدریان (تعزیر شده )، علیرضا اربابی (آسیب دیدگی ستون فقرات به علت ضرب وشتم)، محمد ابراهیمی (سه سال انفرادی منجر به مشکلات روانی)، چند عرب که لخت در میان برفها در هواخوری می انداختند، دانشجویان ضرب و شتم شده، سعید مرزبان (ضرب و شتم منجر به کاهش بینایی) و… افرادی بودند که شکنجه جسمی شده بودند؛ البته من معتقدم شکنجه روانی به مراتب مخربتر است که همه بازداشتیها در معرض آن قرار داشتند.
من با دهها زندانی سیاسی از دی ماه سال 85 که به اتاق عمومی 209 منتقل و پس از آن از اول اردیبهشت که به زندان منتقل شدم ملاقات و برخورد داشتم که بعضی از آنها اذیت شده بودند.
با چه شرایطی آزاد شدید؟
در دادگاه به اتهام اخلال در نظم عمومی [شرکت در تجمعات 11 اردیبهشت 85 ـ روزکارگر و 16 آذر 84 روز دانشجو] و تبلیغ علیه نظام به 15 ماه حبس تعزیری محکوم شدم. اما به لحاظ جاری نشدن یک سال حبس تعلیقی سابق خود، از زندان آزاد شدم و همچنان دارای یکسال حبس تعلیقی هستم.
رابطه داخل زندان و بیرون چگونه بود و می توانستید تماس با بیرون داشته باشید؟
در 209 اساساً کانال ارتباط با دنیای بیرون در زمان انفرادیها قطع و پس از آن تنها از طریق تلفنی ـ در هفته کمتر از 5 دقیقه اجازه تماس داشتیم ـ ممکن بود.البته مسلم است که تلفن نیز شنود می شود. تنها در اتاق عمومی تلویزیون و روزنامه کیهان منبع کسب خبر محسوب می شد، اما در زندان به لحاظ امکانات، بیشتر اجازه تماس تلفنی بود و از این طریق تماس با دنیای بیرون را پیگیری می کردم.
آیا فکر می کنید در مورد خود شما مراحل آئین دادرسی رعایت شد؟
در واقع من بدون حکم بازداشت ربوده شدم، بیش از 6 ماه راکه فقط تا ماه دوم آن با حکم دادگاه و بعد از آن، حتی در مقطعی که دادگاه به تداوم انفرادیها اعتراض کرد، سپری نمودم. وکیل منتخب من نیز جاسوس خوانده شد و من تا زمان آزادی هیچگاه نتوانستم وکیلی داشته باشم. با داشتن حکم تفتیش منزل، 3 بار به منزل پدری ام رفتند و یکبار هم با همان حکم تفتیش خانواده ام را بازداشت و چندین ساعت به اداره اطلاعات منتقل کردند؛ این در حالی بود که من در دهمین ماه بازداشتم بودم و تحقیقاتی در پرونده وجود نداشت. هفت بار به دادگاه برده شدم که تنها یکبار آن دادگاه برگزار شد و نوبتهای قبلی، به دلیل عدم حضور نماینده دادستان به تعویق می افتاد. دوبار اعتصاب آب کردم که منجر به عفونت روده ای شد و هنوز نیز از آن رنج می برم. در زندان هم بدون اصل تفکیک جرایم درمیان زندانیان جرایم متفاوت نگهداری شدم.
آخرین سوال در مورد دوران بازجویی است. بازجویان وزارت اطلاعات نسبت به خبرهایی که در مورد شما در بیرون منتشر می شد چه واکنشی داشتند؟
مسلم است که اگر موضوع خبررسانی و حمایت دوستان و مدافعان حقوق بشری نبود برای من و بسیاری دیگر از دوستان، مسئله آزادی دشوار می شد. من از حمایت دوستان و فعالان حقوق بشری اطمینان داشتم اما از کیفیت آن به لحاظ بسته بودن تمام کانال های تماسم بی اطلاع بودم؛ اما خوب واکنش بازجویان چه بود؟ آنها سعی داشتند خبررسانی ها را تکذیب کنند و بگویند من فراموش شده ام.
و حرف آخر؟
یادآور می شوم که هنوز دوستان زیادی هستند که متاسفانه هر روز نیز به تعداد آنان افزوده می شود، به زندان ها منتقل می شوند و نیازمند حمایت بی دریغ و بدون تبعیض گروهها و نهادهای مدنی، انتفاعی و غیرانتفاعی و اصحاب رسانه ای هستند.