چهار سال از آن هشت مارس گذشت. از هشت مارس 1385. از آن روز که در میدان بهارستان و در مقابل مجلس و در برابر دیدگان مجلس نشینان، نیروی انتظامی تازه به تخت نشستگان قوه مجریه، چنان دماری از روزگار جماعت تلاشگر برابر حقوق زنان در آوردند که بیا و ببین. در حقیقت ادامه پروژه ضرب و شتم خرداد ماه 1385 در میدان هفت تیر بود آن بساط دلگیر.
اما برای من آن هشت مارس بی خاطره نیست. از بازداشت چند ساعته در کلانتری بهارستان به همراه وحید لعلی پور عزیز و بعد دیدن چهره گریان بانوی آزاده مهدیه گلرو و شادیش از آزادی وحیدش. امروز اما مهدیه در بند است و نه تنها مهدیه گلرو، که دهها تن از دختران و زنان ایرانی به جرم آزادگی در بنداند.
هشت مارس سالروز آزادگی است. سالروز خواستی است تاریخی. خواستی به نام برابری زن و مرد. برابری حقوقی این دو جنس خدا آفریده. هشت مارس روز خواستن است. خواستنی از هشت مارس 1857. خواستنی از سوی زنان نساج آمریکا برای ساعات کار طولانی و کشنده، استثمار شدید، دستمزد اندک و محرومیت از هر گونه امکانات رفاهی. و این یعنی شروع مبارزه برای رفع تبعیض علیه زنان و سیر و نیل به برابری زن و مرد. خواستی که برچسب های متفاوتی را از سوی حکومتیان دیده است. زمانی کفرش خوانده اند و زمانی دیگر ضد شرعش دانسته اند. و زمانی دیگر تلاشگران حقوق زنان را غوغاییانی خوانده اند که آمده اند برای آشوب.
برابری زن و مرد را و حضور تمام عیار زن در اجتماع را بی بند و باری می خوانند. مگر نه این است که خدیجه همسر پیامبر اسلام زنی تاجر بود و در حال تجارت با جماعت مردان؟ مگر نه این است که فاطمه دختر رسول در مسجد خطبه می خواند و بر سر حاکمان آن روز بلاد فریاد می کند؟ مگر نه این است که زینب در مجلس مردانه یزید خطبه می خواند و مگر نه این است که همسر خود را طلاق می دهد تا با کاروان برادر روانه نینوا شود؟ آیا از دیدگاه متشرعان مدعی! اینها نیز شامل حال آن حکم کذایی غیر شرعی بودن این خواست و حضور می شود؟ یا خواست این حضرات در واقع تکرار سخنان ضد انسانی آن کتاب اشعری مسلک است که می گوید: چون زن راه بازار گیرد بزن / وگرنه تو در خانه مانی همچو زن!
به هر تقدیر و بخصوص در طول پنج سال اخیر، طلب برابری زنان و مردان به گناهی نابخشودنی تبدیل شده است. گناهی در این حد سترگ که بابت آن و آنهم نه یکبار که چند بار دست به ضرب و شتم زنان و مردان برابری طلب ایرانی دراز کرده اند. و نه تنها جوانان که مادران گیس سپید ما را نیز به ضرب باتوم نواخته اند. حتی بانوی شعر معاصر ایران، سیمین بانوی بهبهانی مهربان و عزیزمان نیز از این نوازش خشمگنانه بی بهره نمانده است.
امروز اما روزگاری دگر است. بیش از سالی است که جنبش اعتراضی در ایرانمان به راه افتاده و مردمانی که تغییراتی اساسی می خواهند. مردمانی که با رهبری اصلاح طلبان یک دهه اخیر که البته حاکمان دو دهه قبلش بودند، با رنگ سبز به دنبال دیگری شدن اند. امروز هم که رهبران جنبش سبز به بند افتاده اند، با راه اندازی سه شنبه های اعتراض می خواهند صدای خود را به گوش گوش بستگان حاکم بر ایران برسانند.
سه شنبه میانی این سه سه شنبه اعتراض اما همزمان شده است با 8 مارس 2011. یعنی روز جهانی زن. یعنی روز جهانی انسانیت و برابری و آزادی. اما این روز را آیا اهل سیاست می توانند به نام خود مصادره کنند؟ راستی 8 مارس چه رنگی است؟
قبل از آن نکته ای و واقعه ای را متذکر شوم. سه شنبه قبل و پس از بازداشت زن پولادین حزب مشارکت یعنی بانو فخر السادات محتشمی پور و بانوی عزیز مهسا امر آبادی گرامی، برخی از سایت های خبری تیتری زدند که بسیار غم انگیز بود. تیتر با خبر بازداشت این دو عزیز، مسئله دیگری نیز با خود داشت و آن دیدگاه مردانه و حاکمیت ادبیات مردانه بر بخشی از اهل رسانه ایران زمین بود. تیتر از بازداشت بانو محتشمی پور و یا بانو امر آبادی نمی گفت. تیتر می گفت که همسر مصطفی تاجزاده و همسر مسعود باستانی بازداشت شده اند؟!
مگر نه این است که این دو بانوی دلاور، قبل از اینکه همسر، مادر و یا دختر کسی باشند خود دارای هویتی انسانی اند؟ مگر نه اینکه رکن اول سیر به سوی آزادی، داشتن دیدی حقوق بشری و رعایت حقوق انسانی است؟ پس چرا یک رسانه به خود جرات می دهد که با ادبیات مردانه به هویت زن ایرانی توهین کند و او را نه موجودی مستقل که در تعریف با جنسیت مرد ببیند؟
به هر حال این تیتر و قطعا موارد بسیاری که به آنها توجهی نشده نشان از این دارد که اهل رسانه ما و البته تنها برخی از ایشان هنوز به مسئله و اهمیت مسئله برابری زنان و مردان واقف نشده اند. در واقع به این نرسیده اند که زنان را بدون مردان هم هویتی است.
امسال اما برنامه چنین است که دوستان هشت مارس را به رنگی خاص پیوند بزنند. برای مبارزات یک ملت برای آزادی و رهایی نمی توان احترام قائل نشد. نمی توان کلاه به احترام از سر برنداشت و قطع به یقین تمامی فعالین برابری خواه در کنار مردم برای آزادی مبارزه می کنند. اما!
عزیزان! هشت مارس روز جهانی زن است. روزی جهانی با تمام اقتدار و ابهت زنانگی اش. هشت مارس نه سبز است و نه سرخ. هشت مارس توسط هیچ حزب و گروه و دسته سیاسی قابل مصادره نیست. نباید در جدالهای سیاسی غرق شد و هشت مارس را هم بدان پیوند زد. هشت مارس روز برابری حقوق است. هشت مارس روز احقاق حق انسانی زن است. روز انسان است. روز نیمی نه، تمامی بشر. هشت مارس اما به رنگ سپید است. رنگ سپید روسری مادران صلح. رنگ سپید موی سپید شده زن ایرانی زیر رنج و درد سالیان دراز هژمونی ادبیات مرد سالارانه و فرهنگ مردانه ضد زن در دیار ما. رنگ سپید بالهای کبوتر صلح که زن ایرانی پیام آور آن است.
امسال و در هشت مارس باید به یادمان باشد زنانی که برای آزادی و برابری انسانها به قتل رسیدند و یا به بند افتاده اند. از ندا آقا سلطان تا ترانه موسوی که عاشقانه و زنانه و سربلند برای ایران زمین به خون خود غلطیدند و در آتش کین ضد انسانیان مستبد سوختند. از عالیه اقدام دوست تا زنان در بند شده سال گذشته. مهدیه گلرو و بهاره هدایت. تا دختران آزاده ایران زمین. شبنم مددزاده و عاطفه نبوی و تا این دو آخری که به بند خواسته شده اند. فاطمه مسجدی و مریم بیگدلی. هشت مارس روز رهایی زن است از چنگ سالها مردانگی که به نامهای مختلف بر او تحمیل شده است. زمانی به نام غیرت و زمانی به نام شرم و حیا دست زن ایرانی برای زندگی و برابر بودن با مردان هموطنش بسته شده است. بر مفاهیم هم معنایی مردانه بار شده است که حصاری باشد برای زن. این حصار اما با تلاش، با فرهنگ سازی و با حضور تمام قد زن ایرانی شکسته می شود که جهان دیگری ممکن است. این جنبش زاینده آن است.
و ایضا یادمان باشد
یادمان باشد که زمانی به نقطه پایان مبارزات برای آزادی و در آغوش کشیدن شاهین آزادی و برابری می رسیم که همه بر محور حقوق بشر و احترام متقابل و برابری حقوقی همه انسانها گرد هم آئیم. تا چنین روزی، هرکه مسلط شود همین بساط تلخ است که هست. تا زمانی که نپذیریم بشر حقوقی دارد و انسانها با یکدیگر برابرند و برخی برابرتر نیستند، این جنبش ادامه خواهد داشت که این صدا صدای آزادی است. این ندا طغیان آگاهی است.
پس همه با هم می خوانیم و می دانیم که: ای زن ای حضور زندگی