کاش خدا پیامبر دیگری بفرستد، دست از سر ما بردارند

مسعود باستانی
مسعود باستانی

» بهاییان گرگانی زندانی در رجایی‌شهر

آنها هفت نفرند. این هفت نفر در میان زندانیان سیاسی- عقیدتی رجایی‌شهر به گرگانی‌ها معروفند. شهروندان بهایی ساکن گرگان که از دو سال پیش در اواخر مهرماه دستگیر شده‌اند و تاکنون محبوس اند. معمولا نامشان در فهرست زندانیان سیاسی-عقیدتی ذکر می‌شود و در آمارهای سالیانه فعالان و نهادهای حقوق بشری، سهم‌شان تنها یک شماره از تعداد پرشمار زندانیان سیاسی-عقیدتی ایران است. قصد کرده‌ام و می‌کوشم تا در این گزارش چهره‌ای فراتر از شناخت آماری و شناسنامه‌ای از آنان ارائه دهم. چرا که زندانی تنها یک نام در فهرست طولانی نام‌ها نیست. حتی یک موجود گرفتار در قفس هم نیست، بلکه روحی است که به اسارت درآمده و در چارچوب تنگ میان دیوارها می‌زید و کنجکاوانه خودش را می‌جوید.

شاید روزنامه‌نگاری و مستندسازی از این منظر برایم ارزشی دو چندان یافته‌اند، که با کمک این ابزارها می‌توان علاوه بر رخدادها، بخشی از روح و درون آدم‌ها را هم به تصویر کشید و در معرض نمایش گذاشت.

ماجرا خیلی ساده و کوتاه است، صبح روز ۲۶ مهرماه فرهاد فهندژ، کمال کاشانی و فرهمند ثنایی دستگیر می‌شوند و بلافاصله ۲ روز بعد پیام مرکزی، سیامک صدری و فواد فهندژ برادر فرهاد را هم بازداشت می‌کنند. دو روز پس از آن کوروش زیاری هم در شهرستان گنبد بازداشت و به آنان ملحق می‌شود. پس از یک ماه نقل و انتقال و بازجویی‌های فشرده در سلول‌های انفرادی زندان‌های گرگان و ساختمان وزارت اطلاعات استان گلستان )در مورد گروه اول( و سه روز بازداشت و یک نوبت بازجویی و تفهیم اتهام ساده )در مورد گروه دوم( و نگهداری زیاری )بدون هیچ بازجویی( همگی آنان در تاریخ ۲ آذرماه سال ۹۱ به بند ۲۰۹ اوین انتقال یافته و پنج روز بعد نیز روانه بند ۳۵۰ می‌شوند. پس از یک ماه اقامت میان زندانیان بند ۳۵۰ و انجام بازپرسی از سوی شعبه ۳ دادسرای شهید مقدسی اوین، کلیه این زندانیان را به قرنطینه زندان رجایی‌شهر کرج می آورند و در روز سوم دی ماه همان سال وارد سالن ۱۲ زندان می‌شوند.

تاریخ محاکمه اولیه ایشان که در وهله نخست با اتهامات سنگینی همچون تشکیل گروه غیرقانونی مخل امنیت ملی، همکاری با دولت متخاصم و تبلیغ علیه نظام مواجه بودند، سریعا از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تعیین می‌شود.اما به دنبال اعتراض وکلا و تقاضای استمهال جهت مطالعه پرونده سرانجام دادگاه در روز ۲۴ اردیبهشت ۹۲ در مدت کمتر از یک ساعت و نیم همگی این افراد را محاکمه می کند و همه آنان به جز فرهاد فهندژ که به ۱۰ سال حبس محکوم شد، به تحمل ۵ سال حبس تعزیری محکوم می‌شوند.

ضرباهنگ ماجرا آن چنان سریع طی شد و دادرسی چنان برق‌آسا بود که هنوز هم خودشان نمی‌دانند چرا به زندان محکوم شده‌اند! آنها تنها به جرم پایبندی به اعتقادات دیانت خویش و کمک به هم‌کیشان در اداره احوال شخصیه ) تولد، ازدواج، طلاق و مرگ( بایستی پنج سال را در زندان سپری کنند.

وقتی به سالن ۱۲ وارد شدند احبای دیگر را در آغوش گرفتند و اشک ریختند. )بهایی‌ها هم‌کیشان خود را احباء می‌خوانند( و هنوز هم بعد از این همه مدت چهره همگی‌شان در شب‌های برفی و بارانی روزهای ملاقات که خانواده‌ها مجبورند مسافت چهارصد کیلومتری گرگان تا کرج را طی کنند، نگران و مضطرب است.

گرگانی‌ها سفره مشترک دارند، دورهم جمع می‌شوند و با هم غذا می‌خورند، تلویزیون می‌بینند و گپ می‌زنند. اصلا گویا منطقه خاصی از زندان را به شهر خویش تبدیل کرده‌اند و روابط و مناسبات قدیمی‌شان را اینجا و تنها با تغییر جغرافیایی محفوظ نگه داشته‌اند. سلول کوچکی که اکنون به اتاق مشترک فرهاد فهندژ و فواد برادر کوچکترش، اختصاص دارد به اتاق گرگانی‌ها معروف است.

 

کمال کاشانی، روزنامه‌رسان زندان

او مردی ۵۶ ساله است که پیش از این هم در سال‌های دهه شصت طعم زندان را چشیده! بذله‌گویی و شوخ‌طبعی کمال بارزترین وجه شخصیت بیرونی اوست. تلخ‌ترین خاطره‌اش اما به روزهایی برمی‌گردد که برادر بزرگش جمال در زندان اعدام شد. وقتی از آن روزها حرف می‌زند لحنش تغییر می‌کند و دیگر اثری از آن مرد میانسال شنگول نمی‌بینی. صدایش را پایین می‌آورد و می‌گوید: پس از آنکه ۱۳ ماه در سال ۶۲ در زندان علی‌آباد گرگان بودم، از یک هفته قبل مدام خواب می‌دیدم که جمال اعدام شده است و نگرانی‌ام این بود که چطور این خواب‌ها را برای مادرم تعریف کنم یا اگر آنها واقعا خبر اعدام جمال را به من بدهند، چه واکنشی از خودم نشان دهم! بالاخره روز ملاقات از مادرم پرسیدم حال جمال چطوره؟ او در جواب گفت: جمال رفت!

کمال هنوز هم وقتی از آن سال‌ها یاد می‌کند، خاطرات سختی‌هایش بیشتر جلوه‌گر می‌شود و می‌گوید: مدت چهار سال تمام من به همراه ۱۴ نفر دیگر در یک اتاق دربسته زندگی می‌کردیم و هر روز فقط روزی سه نوبت می‌توانستیم برای دستشویی رفتن و شستن ظرف‌ها از آنجا خارج شویم!

او در سال ۱۳۶۲ به دلیل عضویت در محفل بهاییان بندر ترکمن دستگیر و تحت بازجویی و شکنجه فیزیکی و روانی قرار گرفت و در نهایت به سه سال و نیم زندان محکوم شد. سرانجام هم پس از تحمل پنج سال زندان در بهمن ۱۳۶۷ آزاد شد.

اینجا در سالن ۱۲ اما هر روز صبح کمال روزنامه‌های خریداری شده توسط زندانیان را تقسیم می‌کند و قبل از توزیع روزنامه‌ها در اتاق‌های بند، نگاهی به تیترها و مطالبشان می‌اندازد. سپس در بند راه می‌افتد و مقابل هر اتاق روزنامه‌ها را تحویل می‌دهد. یک شوخی با صاحبان آنها هم سهمیه روزانه‌اش است. گاهی شوخی سیاسی، گاهی ورزشی و … خلاصه همیشه سوژه دارد.

او می‌گوید: مساله زندان برای من و خانواده‌ام مانند بلایی روحانی است که آن را تحمل می‌کنیم.

 اما سختی‌هایی که طی این دو سال بر همسر و ۴ پسرش که اکنون بزرگ‌تر هم شده‌اند، رفته است، آزارش می‌دهد. پسر بزرگترش را به یاد برادر، جمال نامیده است و در پاسخ من یاد خاطره‌ای می‌افتد و می‌گوید: در روزهایی که ما در بند ۲۰۹ بازجویی می‌شدیم، خانواده‌ها به تهران آمده بودند و سرگردان به دنبال خبری از وضعیت‌مان می‌گشتند. در این میان ”بدیع” پسر کوچکم که حدود ۱۰ سال داشت در مقابل در زندان اوین به مادرش گفته بود: “ای کاش خدا یک پیامبر دیگر بفرستد تا آنها دست از سر ما بردارند!”

کمال می‌گوید: طی این دوران زندان، علی‌رغم دوری، احساس می‌کنم روابطم با پسرهایم بهتر شده است. اگرچه به خاطر زندان بودن مقدار زیادی از سرمایه مادی و کاری‌ام را از دست داده‌ام، اما هر روز صبح‌ها و شب‌ها که دعا و مناجات می‌خوانم از این شرایط راضی‌ام!

او به خاطر بهایی بودن و سابقه زندان محرومیت‌های زیادی را تحمل کرده است. کمال کاشانی که در سال ۶۰ و پس از انقلاب فرهنگی از دانشگاه اخراج شده، برای امرار معاش شغل‌های مختلفی از جمله تعمیر رادیو و تلویزیون، نقاشی ساختمان، کشاورزی و مرغداری اجاره‌ای را تجربه کرده است.

ماجرای محاکمه‌اش را هم بانمک تعریف می‌کند : آن روز وقتی نوبت من شد، قاضی مقیسه ریاست دادگاه مدت ۱۰ دقیقه پرونده بازجویی‌های فرد دیگری]فرهمند ثنایی[را با صدای بلند می‌خواند و بعد از آنکه صدای خنده من را شنید، تازه متوجه اشتباه خود شد!

با این حال او می‌گوید که قلبا از هیچ کس، هیچ کینه‌ای به دل ندارد و معتقد است بهاییان در ایران قربانی دین اسلام نیستند بلکه تنها از سوی عده‌ای از افراد متعصب و مقام پرست مورد ظلم قرار می‌گیرند.

زندان رجایی‌شهر مهر ماه ۹۳

ادامه دارد…