همان طور که خودتان حتما بارها شنیده اید و در تاریخ هم دقیقا به همین شکلی که الان می آید، آمده، خیلی سال پیش دکارت یک گوشه ای نشسته بوده و داشته با خودش فکر می کرده و در همین حال هم یکی از دوستانش که کار خیلی مهمی با دکارت داشته، صدایش کرده و دکارت هم که خیلی مشغول فکر کردن بوده، جوابش را نداده. بعد هم آن دوستش خیلی عصبانی شده و رفته زده روی شانه دکارت و پرسیده: کجایی عمو؟ هستی یا نیستی؟ و دکارت هم در حالی که با تعجب به دوستش نگاه می کرده، برای اینکه ثابت کند هست، در جواب گفته” من فکر می کنم، پس من هستم”… قاعدتا در این موقعیت، دوستش باید از شنیدن این جمله خیلی تعجب کرده باشد، ولی این اتفاق نیفتاده و بر عکس خیلی هم خندیده و به دکارت گفته: مطمئنی داداش؟
و دکارت هم که اصولا آدم با اعتماد به نفسی نبوده، دچار شک شده و در جواب گفته: “ نه، ولی در این که من دارم شک میکنم، نمیتوانم شک کنم،” و خیلی خوشحال شده و ادامه داد:” پس من هستم که دارم شک میکنم، پس من هستم”.بعد هم سه شبانه روز از خوشحالی گریه کرده. از آن طرف در شرایط کاملا مشابهی که احتمالا برای آندره ژید هم پدید آمده بوده، در حالی که احساس برش داشته بود ه و هر چه زنش صدایش می کرده اصلا صدای خانم را نمی شنیده، بعد از اینکه زنش به او گفته: “ آندره ذلیل مرده، کدام قبرستانی هستی؟ اصلا هستی یا نه؟” با صدای لرزانی فریاد کشیده: “ من احساس می کنم، پس من هستم” و بودنش را این طوری به همه ثابت کرده. و باز در شرایط کاملا مشابه، آلبر کامو با مشت به دیوار کوبیده و اعلام کرده: “ من عصیان می کنم، پس من هستم”. و این یکی هم بودنش را این طوری ثابت کرده. و شاید به این ترتیب بوده که همه آدم ها به این فکر افتادند که برای بودنشان یک دلیلی پیدا کنند و بگویند: من فلانم … پس هستم
اما غرض از بیان این حقایق تاریخی این بود که اخیرا مورد چهارمش هم به بازار آمده و خیلی هم بین مسئولان جمهوری اسلامی گل کرده،یعنی مسئولان جمهوری اسلامی هم برای اینکه بودنشان را ثابت کنند، الان دارند از شیوه مشابهی استفاده می کنند.
الان هر کسی که می خواهد به یک نوعی بودنش را ثابت کند، مثل این آقای احمد کریمی اصفهانی، عضو جبهه پیروان امام و رهبری، میگوید:” من اوه اوه خوردم ، پس هستم” به عبارت ساده تر، بوی گلاب دولت خدمتگزار آن قدر بلند شده، که هر کسی دارد از یک طرف سعی می کند پایش را از ماجرا بکشد بیرون. البته آقای اصفهانی مرام به خرج داده و دوستانش را هم با خودش جمع بسته و اظهار کرده:“اصولگرایان باید اعتراف کنند که اوه اوه خوردند از احمدینژاد حمایت کردند، پس هنوز هستند”
این آقای اصفهانی در تشریح دلایلی که منجر به این اقدام شده، ادامه می دهد: “ در آن زمان (منظورش انتخابات سال 84 است) 15 تشکل اصولگرا در قالب شورای هماهنگی بررسی کاندیداهای اصولگرایان برای انتخابات را دنبال میکردند که در نهایت تصمیم بر آن شد که از میان 5 کاندیدای معرفی شده یک نفر به عنوان کاندیدای نهایی مورد تایید قرار گیرد. و اتفاقا در همان زمان تذکرات زیادی به شورا داده شد که احمدی نژاد در حد ریاست جمهوری نیست و با وجود اینکه فرد مورد نظر شورا نشد، اما زمینهای شد تا روی آنتن برود.”
و باز ادامه می دهد: “ احمدی نژاد از نردبان ولایت بالا رفت، او خود را به عنوان کاندیدا مطرح کرد و با شعارهایی که داد بخشی از اصولگرایان را با خود همراه کرد. به همین خاطر هم باید گفت حرف احمدی نژاد که می گوید اصولگرا نیست حرف درستی است و حقا هم اصولگرایان درست فکر کرده بودند و عملکرد هفت ساله او نشان داد که او نمیتوانست کاندیدای اصلحی برای ریاست جمهوری باشد.”
احتمالا الان دارید از خودتان سوال می کنید که چطور می شود کسی که نمی توانسته کاندیدای اصلحی برای اصولگرایی باشد، از نردبان ولایت که اساسا خودش اصل جنس است برود بالا روی آنتن و بشود رئیس جمهور؟. اما اشتباه می کنید. چون باید از آقای اصفهانی بپرسید و آقای اصفهانی هم جواب بدهد: “ در سال 84 بعد از اینکه انتخابات به دور دوم کشیده شد باید از بین دو نفر یکی انتخاب می شد در آن زمان اصولگرایان ناچارا به احمدی نژآد رسیدند، اما نه به عنوان فردی که مورد قبول یا منتسب به اصولگرایان باشد بلکه برخی به این نتیجه رسیدند که در مقابل اصلاح طلبان از او حمایت کنند.”
به عبارت ساده تر اصولگرایان با بصیرت، زیر سایه منویات رهبری، از ترس اصلاح طلبان ، خودشان مار را انداخته اند یک جایی از خودشان که حالا به این سادگی ها نمی توانند درش بیاورند. تا جایی که آقای اصفهانی ابراز می کند “ بی احترامی های او به روحانیت و نارضایتی مراجع از همان دور اول که در نهایت منجر به آن شد که برخی مراجع او را به بیت خود راه ندهند، همه نشان از عدم انتساب احمدی نژآد به اصولگرایان دارد.” حالا اینکه مراجع او را به بیت شان راه ندادند، ولی آقا اعلام کرد از همه به من نزدیکتر است، کلا و جزئا ربطی به آقای اصفهانی ندارد.
این چهره که خودش خیلی اصولگراست، ادامه می دهد:” امروز هم ما او را اصولگرا نمی دانیم و در انتخابات پیش رو هم باز این رایحه خوش خدمتیها (خودش گفته رایحه خوش خدمتی هاااااا … ما نگفتیم) و بخشی از جریان انحراف به سرکردگی مشایی کارها را به سمتی پیش می برند که به رقیب اصولگرایان تبدیل شوند.”
احتمالا در این انتخابات هم باز اصولگرایان می خواهند، با بصیرت عمیقشان زیر سایه منویات رهبری، از ترس مموتی و دوستان دراقدامی مشابه یک نفر را از نردبان ولایت بفرستند روی آنتن و بعد از هفت سال بیایند دوباره بگویند” اوه اوه … “
دبیر کل انجمنهای اسلامی اصناف و بازار، خیلی تاکید دارد “آن بخش از اصولگرایانی که از احمدی نژاد حمایت کردند باید امروز به اشتباه خود اعتراف کنند”
که البته از یک طرف آن بخش بزرگشان که با تن ناسالم و جان ناقابلش آمد با ماشین از روی مردم رد شد، چون دارای شئونات امام معصوم است، امکاناتش را ندارد بیاید اعتراف کند، از آن طرف هم آن بخش کوچکشان هم که خودشان هر روز دارند از مردم اعتراف می گیرند، وقت نمی کنند بیایند اعتراف کنند، تازه وقت هم بکنند، کسی پیدا نمی شود برود ازشان اعتراف بگیرد. مگر اینکه به صورت خودجوش مثل همین آقای اصفهانی خودشان بیایند بگوید: اوه اوه …“.ما نه در دور اول و نه دوم موافق کاندیداتوری ایشان نبودیم.”
باور کنید همین طور پیش برود چند روز دیگر می گویند اصلا احمدی نژاد کاندیدای اصلاح طلبان بوده، بعد هم لباس سبز می پوشند می آیند توی خیابان داد می زنند: رای ما رو دزدیدید دارید باهاش پز می دیدید… بعید هم نیست.
البته آقای اصفهانی همچنان امیدوار است، چون” در زمان آقای هاشمی کارگزاران کار را در دست گرفتند اما با اتمام دولت سازندگی آنها نیز از قدرت کنار گذاشته شدند، در دوره آقای خاتمی هم مشارکتیها هیاهوی زیادی به پا کرده بودند اما با اتمام دولت اصلاحات رو به افول رفتند، رایحه خوش خدمتیها هم انشاالله جدای از آنها نخواهند بود.” که البته با بصیرتی که در انتخاب مموتی به خرج دادند، حتما این پیش بینی شان هم درست از آب در می آید، فقط شاید یک کمی خیس بشوند.
نتیجه گیری فلسفی: اصولگرایان پیرو رهبر بودند، احمدی نژاد از همه به رهبر نزدیکتر بود، پس اصولگرایان مخالف احمدی نژاد بودند.
نتیجه گیری اخلاقی: وقتی من اشتباه کردم، بقیه باید به اشتباهات شان اعتراف کنند.