رفتن بن علی، ماندن سید علی

اکبر گنجی
اکبر گنجی

یکم-ـ زوال و رشد تناقض آمیز فرهنگ انقلابی: انقلاب ایران و پیامدهای آن(نظام دیکتاتوری، خشونت های باورناکردنی، …)، فرهنگ انقلابی را از جهات گوناگون تضعیف کرد. توسل به روش های مسالمت آمیز برای رسیدن به مقصود، جایگزین روش های خشونت آمیز شد.با این همه، ایده های انقلابی هنوز در پس اذهان خانه دارد و به سادگی رفتنی نیست.وقتی زین العابدین بن علی رئیس جمهوری که 24 سال بر تونس حکومت کرد، در 14 ژانویه به عربستان سعودی گریخت، یک دفعه همه به این فکر افتادند که چرا سید علی را نتوان سرنگون کرد و فراری داد؟ بین آغاز تظاهرات تونس در اعتراض به وضعیت اقتصادی و سیاسی از 17 دسامبر تا فرار بن علی در 14 ژانویه، فاصله ی چندانی وجود ندارد، پس چرا تظاهرات چند ماهه ی ایران منجر به چنین نتیجه ای نشد؟با این که تعداد کشته شدگان تظاهرات مردمی دو کشور تقریباً مشابه است(دولت موقت تونس تعداد کشته شدگان را 78 تن اعلام کرده که 42 تن از آنان بازداشت شدگانی بودند که در زندان در آتش سوختند، اما سازمان ملل بیش از یکصد تن اعلام کرده است). این حادثه نشان داد که فرهنگ انقلابی هنوز در میان ما زنده است و اگر فرصت/امکانی پدیدار شود، افراد زیادی حاضرند رژیم موجود را سرنگون سازند.

دوم-ـ شواهد تاریخی موجی بودن انقلاب/فروپاشی: مخالفان رژیم ایران که سال هاست در انتظار تغییر/تحولی در ساختار سیاسی کشورند، فرار دیکتاتور تونس آنان را شادمان و امیدوار کرد. این شادمانی پرسش ها و فرامینی آفرید.فرمان/دستور العمل این بود:علی خامنه ای را مانند بن علی سرنگون سازید.آیا خوش بینی براندازی رژیم/فراری دادن رهبر را می توان با شواهد و قرائنی تاریخی و متکایی تئوریک تأیید کرد؟ تا حدی که من اطلاع دارم، دو شاهد تاریخی و یک نظریه وجود دارد که آدمی را به پیامدهای تحول تونس برای ایران امیدوار می سازد:

1-ـ2- انقلاب های 1848: انقلاب های سال 1848 که اروپا را فرا گرفت، از پاریس آغاز شد.وقتی انقلاب در پاریس به پیروزی رسید و در 24 فوریه 1848 جمهوری اعلام شد، این اقیانوس به دیگر شهرهای اروپایی سرایت کرد و  به فاصله ی کوتاهی همه را فرا گرفت: 2 مارس انقلاب جنوب غربی آلمان را فتح کرد، 7 مارس در باواریارا، 11 مارس در برلین، 13 مارس در وین و مجارستان، 18 مارس در میلان.به تعبیر دیگر، این انقلاب ده کشور کنونی(فرانسه، آلمان، اتریش، ایتالیا، چک، اسلواکی، مجارستان، بخشی از لهستان، یوگسلاوی سابق، و رومانی) را در  چنگال خود گرفت[1].اما ظرف چند ماه همه ی این انقلاب ها شکست خوردند و در طی 18 ماه همه ی رژیم های سقوط کرده(جز فرانسه) به سر کار خود باز گشتند.به گفته ی اریک هابسبام، مورخ مارکسیست انگلیسی، برخی از این رژیم ها- مثلاً امپراطوری هابسبورگ- به “ قدرتی عظیم تر از هر وقت قبل ” دست یافتند. هزاران انقلابی را به فجیع ترین نحو ممکن کشتند، و دهها برابر آن را تبعید و زندانی کردند. پیروزی های سریع، وسعت باور نکردنی، وعده های بزرگ، فضای آرمانشهری/رومانتیک، و شکست در سریع ترین زمان ممکن؛اینها مهمترین ویژگی های انقلاب های 1848 را تشکیل می دادند.

2-ـ2- انقلاب های 1989: اما دومین شاهد و قرینه ای که ایرانیان را امیدوار می سازد، انقلاب های اروپای شرقی سال 1989 است که در زمانی اندک به پیروزی رسیدند. در دویستمین سالگرد انقلاب 1789 فرانسه، از ماه اوت تا پایان سال، رژیم های کمونیستی لهستان، چکسلواکی، مجارستان، رومانی، بلغارستان و جمهوری دموکراتیک آلمان، بدون شلیک گلوله ای- به استثنای رومانی- فروپاشیدند[2]. بعد هم نوبت اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی فرا رسید که در دسامبر 1991 از صحنه ی تاریخ محو شد[3]. اما در کنار این نمونه های موفق باید از چین یاد شود که رژیم کمونیستی حاکم در سال 1989، مخالفان را به شدت تمام در میدان تیان آنمن به گلوله بست و به انقلاب آرام آنان پایان داد.

شاید حرکتی که از تونس آغاز شده است، مشابه انقلاب های 1989 باشد.اینک نیز شاهد آنیم که با تقلید از محمد البوعزیزی تونسی که خود را به آتش کشید، در مصر و عربستان سعودی و موریتانی و الجزایر افرادی خود را به آتش کشیده و در شهرهای کشورهای عربی (اردن، الجزایر، مصر، عربستان سعودی، و…) تظاهرات اعتراضی مشابه برگزار می گردد. 15 تا 25 هزار تظاهر کننده ی مصری در خیابان های قاهره در روز سه شنبه 5/11/89  در مقابل 20 تا 25 هزار نیروی پلیس  شعار سر می دادند:” زنده باد تونس آزاد “، ” مرگ بر حسنی مبارک “.تظاهر کنندگان در همه جا علیه رهبر/رئیس جمهور مصر که 30 سال است زمام قدرت را در این کشور 80 میلیون نفری در دست دارد شعار می دادند و با پلیس درگیر شدند.همچنین در همین روز تظاهراتی در شهر اسکندریه و اسماعیلیه ی مصر برگزار شد.سازمان دهندگان تظاهرات، روز سه شنبه را، “روز انقلاب علیه شکنجه، فقر، فساد اداری و بیکاری” نامیده بودند.تظاهر کنندگان در مقابل مقر دیوان عالی مصر پوسترهایی در دست داشتند که بر روی آنها نوشته شده بود: “ تونس، راه حل است “.این اقدامات شاهدی است بر این مدعا که تونس به عنوان مرکز آتشفشان اعتراض سیاسی- شاید هم انقلاب- عمل کرده است.

3-ـ2- نظریه ی اشاعه: این نظریه مدعی است که وقتی رژیمی خودکامه فرو می پاشد و رژیمی دموکراتیک جایگزین آن می شود، عمل انجام شده برای بقیه ی جوامع دیکتاتوری الگو قرار گرفته و دموکراسی بدینترتیب اشاعه می یابد.گذار موفق در یک کشور/منطقه، و سرمشق قرار گرفتن آن، موجب اشاعه ی فرایند گذار به دموکراسی در دیگر جوامع می شود.نظریه ی اشاعه به ویژه ناظر بر کشورهایی است که در یک منطقه ی خاص در کنار یکدیگر زندگی می کنند. به تعبیر دیگر، وقتی نظامی غیردموکراتیک فرو می پاشد، فشار بر نظام های خود کامه ی موجود، در سطح جهانی افزایش می یابد.

سوم-ـ مقایسه ی ایران و تونس: دیکتاتوری وجه اشتراک هر دو حکومت/رژیم است.اما از این گوهر مشترک که بگذریم، این دو رژیم از جهات گوناگون با یکدیگر تفاوت دارند.

بن علی در رأس کشوری با ده میلیون جمعیت، نظامی سکولار، اقتصاد لیبرال، غربگرا و مورد حمایت غرب قرار داشت.علی خامنه ای در رأس دولتی دینی، اقتصاد دولتی/نفتی، ضد غرب و در حال نزاع دائمی با جهان غرب قرار دارد.تونس فاقد نفت، از راه درآمدهای توریسم (نزدیک 6 میلیون توریست در سال 2008) و صادرات تولیدات داخلی، کشور را اداره می کرد/می کند.اقتصاد ایران عمدتاً وابسته ی به درآمدهای نفتی است (ایران طی 6 سال 2010- 2005 مبلغ 391 میلیارد دلار درآمد حاصل از صادرات نفت داشته است). غیر دولتی بودن اقتصاد، یکی از پیش شرط های ایجاد نظام دموکراتیک است. نرخ بیکاری در سال 2010 در تونس 133 درصد و در ایران 146 درصد بوده است. درامد سرانه در سال 2009 در تونس 7810 دلار و در ایران 11470  دلار بوده است[4]. 38 درصد جمعیت تونس در سال 2010 زیر خط فقر قرار داشتند، این رقم در ایران حداقل 20 درصد کل جمعیت را فرا می گرفت (پانزده میلیون نفر). نرخ تورم در سال 2010 در تونس 45 درصد و در ایران 9 درصد بوده است. ضریب جینی (شاخص نابرابری) در سال 2010 در تونس 0/400  بود و در ایران هم تقریباً در همین حدود قرار داشته است (ضریب جینی ایران طی سال های 81 تا 86 به ترتیب به قرار زیر بود: 0/419، 0/415، 0/399، 0/402، 0/400، 0/404). از نظر فساد در سال 2010 – در میان 178 کشور- تونس در رتبه ی 59 و ایران در رتبه ی 146 قرار داشته که وضعیت ایران بسیار بدتر از تونس است.در هر دو کشور ساختار اجتماعی و اقتصادی از حدود گنجایش نظام سیاسی فراتر رفته است.

 

آمارهای ذکر شده نشان دهنده ی آنند که وضعیت اقتصادی تونس آن چنان وخیم و بحرانی نبوده است. وضع بسیاری از کشورها- از جمله ایران- به مراتب بدتر از تونس بوده و هست، با این همه حرکتی در آنها به وقوع نپیوسته است.میزان بیکاری که عامل مهم قلمداد شده، کمی بیشتر از برخی از کشورهای پیشرفته ی اروپایی است( اسپانیا 20 درصد در سال 2010، فرانسه 91). رشد اقتصادی تونس در سال 2006 و 2007 به ترتیب، 57 و 63 درصد بوده است.همه ی آمارها حکایت از آن دارند که میزان بیکاری و تورم و فقر و فساد ایران به مراتب بالاتر از تونس بوده و هست. درامد سرانه ی ایران بالاتر از تونس است که دلیل اصلی آن درآمد باد آورده ی نفتی است. تونس فاقد 391 میلیارد دلار درآمد نفتی 6 سال اخیر ایران بوده است.مقایسه ی رشد اقتصادی ایران و تونس در دو سال 2008 و 2009 نیز حاکی از آن است که وضع تونس بهتر از ایران است.رشد اقتصادی ایران در این دو سال به ترتیب 23 و 18 بوده در حالی که این شاخص در تونس به ترتیب 46 و 31 بوده است[5].عامل دیگری که مفسران بر آن تأکید کرده اند، میزان بالای فساد بن علی و خانواده ی اوست.اما در تحلیل های علمی باید به میزان فساد در کل رژیم چشم دوخت. مطابق گزارش سازمان شفافیت بین المللی،میزان فساد رژیم ایران نزدیک سه برابر رژیم تونس است.

در تونس نهادهای مدنی قانونی وجود دارد، به عنوان نمونه، اتحادیه ی عمومی کارگران تونس، اتحادیه ی ملی زنان تونس، اتحادیه ی عمومی دانشجویان تونس، اما در ایران هیچ نوع نهاد مدنی مستقل از دولت تحمل نمی شود.این اتحادیه که در فضای دیکتاتوری شکل گرفت، دارای رهبرانی است که به فساد مالی شهرت دارند، اما در عین حال، اعضای این سندیکا فاسد نبودند.این نیروی نسبتاً سازمان یافته، نقش بارزی در تظاهرات تونس داشته است.ناراضیان فاقد سازمان ایران، خواهان دموکراسی و حقوق بشرند، اما در تونس بنیادگرایان مسلمان و حزب کمونیست هم از مخالفان اصلی بن علی بودند و هستند. بن علی در دهه ی 80 بیش از سی هزار نفر از اعضای حزب بنیادگرای جنبش گرایش اسلامی را بازداشت کرد. راشد الغنوشی، رهبر این حزب، اینک از تبعید در انگلیس به کشور خود بازگشته است.اینک رهبر حزب کمونیست و رهبر اسلام گرایان مدعی شده اند که به دنبال نظامی دموکراتیک برای تونس هستند.

 

پاورقی ها:

1- دیوید تامسن، برخلاف اریک هابسبام و دیگران، ایتالیا را مرکز فوران انقلاب 1848 به شمار می آورد. می گوید:

“توالی زمانی و مکانی انقلاب ها نشان می دهد که در نهایت دو مرکز توفانی جداگانه وجود داشت که گرباد را به راه انداخت: ایتالیا و فرانسه. و از این دو (برخلاف انتظار و اعتقاد معاصران) ایتالیا مرکز اصلی تر به شمار می رفت. قیام پالرمو و دیگر شهرهای ایتالیا پیش از آغاز انقلاب فوریه در پاریس در گرفت، و پیشگام حقیقی ایتالیا بود. همچنین بار دیگر در 1849 نیز توفان جمهوری در ایتالیا برپا شد و آن خصیصه های قهرمانی و حماسی را بروز داد”(دیوید تامسن، اروپا از دوران ناپلئون (1970- 1789)، ترجمه ی خشایار دیهیمی و احد علیقلیان، نشر نی، جلد اول، ص 317).

2- به نظر اریک هابسبام به کارگیری مفهوم انقلاب برای تبیین فروپاشی های 1989 گمراه کننده است. چرا که:

“هیچ کدام از رژیم های اروپای شرقی سرنگون نشدند. هیچ کدام، به غیر از لهستان، دارای نیرویی داخلی، متشکل یا نامتشکل، نبودند که خطری جدی برای آن ها داشته باشد، و این واقعیت که لهستان دارای اپوزیسیون سیاسی قدرتمندی بودعملاً تضمین می کرد که نظام آن کشور از امروز به فردا نابود نخواهد شد بلکه با روندی از سازش و اصلاحات تغییر خواهد کرد، شبیه به روندی که اسپانیا پس از مرگ فرانکو در سال 1975 برای گذار به دموکراسی طی کرد(اریک هابسبام، عصر نهایت ها، تاریخ جهان 1991- 1914، ترجمه ی حسن مرتضوی، نشر آگه، ص 620).

3- به گفته ی مانوئل کاستلز، مخالفان در اتحاد شوروی، ملی گرایی را در برابر ایدئولوژی کمونیسم به عنوان استراتژی علم کردند و این استراتژی درست منجر به موفقیت آنان شد:

“نخبگان سیاسی در  روسیه و جمهوریهای فدرال، از ملی گرایی به عنوان آخرین حربه علیه ایدئولوژی شکست خورده ی کمونیستی استفاده کردند تا دولت شوروی را براندازند و قدرت را در نهادهای هر جمهوری تصرف کنند.اما نخبگان به این استراتژی متوسل شدند که استراتژی موثری بود… بهره گیری نخبگان ازآن، شاهدی است بر بازگشت و سرزندگی هویت ملی به عنوان یک اصل بسیج کننده”(مانوئل کاستلز، عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ، قدرت هویت، جلد دوم، ترجمه ی حسن چاوشیان، طرح نو، صص 60- 59).

در ایران هم در تظاهرات پس از انتخابات 22 خرداد 88، گروهی از تظاهر کنندگان شعار “جمهوری ایرانی” را در برابر “جمهوری اسلامی” به عنوان بدیل مطرح کردند.بهره گیری محمود احمدی نژاد و مشایی از شعارهای ایرانی- خصوصاً طرح موضوع مکتب ایرانی- ناظر به این واقعیت است که حداقل بخشی از نیروهای دموکراسی خواه بیش از اسلام بر ایران تأکید دارند و گمان می کنند که ایرانیت آنان نادیده گرفته شده است.

4- بانک جهانی میزان “درآمد ناخالص ملی سرانه” ی ایران و تونس را برای سال 2009 به شرح زیر اعلام کرده است: بر اساس برابری قدرت خرید:ایران: 470.11 دلار، تونس 810.7 دلار. براساس قدرت خرید بازار: ایران 530.4 دلار، تونس 720.3 دلار. رجوع شود به لینک:

 

http://data.worldbank.org/indicator/NY.GNP.PCAP.CD/countries

http://data.worldbank.org/indicator/NY.GNP.PCAP.PP.CD/countries