ازایمیل بازی تا روزنامه نگاری آنلاین

نوشابه امیری
نوشابه امیری

انگار قرن ها پیش بود. یکی از فرزندانم در “گزارش فیلم” به اصرار برایم ایمیلی درست کرد روی یاهو. راستش برای اینکه با او همراهی کرده و پاسخ شورو مهرش را داده باشم، قبول کردم. آخر ما عادت داشتیم نامه بنویسیم، تلفن بزنیم، ایمیل یعنی چه؟! گفته بود: فقط برای رد و بدل کردن پیام نیست که!

خلاصه اینطوری بود که صاحب ایمیل شدم؛ وصل شدم به دنیای مجازی. هر چند هفته به هفته هم سراغی از آن دنیا نمی گرفتم که دنیای واقعی و پیرامونی ما، جای خالی نداشت برای دنیایی دیگر.

 این دنیا اما پیش می رفت و بزرگ و بزرگ تر می شدوخبرمان نبود که روزی نه چندان دور، و نه چندان دیر، می شود تنها دنیایی که از راه آن، به دل دنیای واقعی نقب خواهیم زد. نقب که نه، بزرگراه. شاید از همین رو بود که از اولین بار که دور از خانه، دور از ایرانم، کامپیوتر را روشن کردم و صدای آن برخاست، تا امروز که ساعت های متمادی در پس این جعبه جادویی می نشینم، باری نبوده ست که یاد آن فرزند نکنم که دستم بگرفت وپا به پا برد.

در همین پا به پا رفتن بود که به “روز”رسیدم؛ و به روز۲۰۰۰. دو هزار روز کار. و به سال؛ ۸ سال کار؛ کاری که هرکس گوشه ای از آن بگرفته.

اما از این میان، آنچه بیش از همه بر ذهن و جانم حک شده، لحظات کار با همکارانی ست در ایران، که یک پایشان در زندان بوده و یک پایشان در روز؛ قلم شان در روز. آنان که برخی شان در سال های اخیر به جمع ما و به این سو پیوسته اند و برخی هنوز در ایران؛ اگر چه بی نام.

پس در این دوهزارمین روز، دوست دارم به یاد آنان بنویسم که در ایران اند.

همکاری بایاران روز در ایران، نشیب و فراز بسیار داشته. در برخی دوره ها، آسان و در سال های اخیر، به ویژه پس از انتخابات ۸۸، دشوار بوده و گاه طاقت فرسا. از همکاران سال های اول، بسیاری زندان را تجربه کرده اند؛ برخی هنوز در بندند و آن دیگران نیز اگرچه آزاد اما به قید وثیقه. تعدادی نیز پس از انتخابات مخدوش ۸۸ به جمع همکاران روز پیوسته اند؛ روزنامه نگارانی که ترجیح داده اند از “نام” بگذرند و در سخت ترین شرایط وظیفه حرفه ای خود را انجام دهندو صدای جامعه خود باشند؛ جامعه ای که دستان حکومت دور گلوگاه آن باز و بسته می شود.

تماس من با آنان بسیار کم است و همیشه در حد چند کلمه، اما یاد گرفته ام که کلمات شان را، نه فقط بخوانم، که دریابم. هم هراس هایشان را احساس می کنم، هم دردهایشان را؛ دردهای کسانی که هیچ نکرده اند و نمی کنندالا روزنامه نگاری.

آنان ادامه قلم ما در آن سو و شاقول، درستی و نادرستی راه مایند. همان که باعث می شودپای مان همچنان در زمین واقعی ایران بماند و آزادی بی مرتضوی، سر به هوایمان نکند. که هر چه هست در آنجاست و در آن سرزمین ریشه دارد.

پس: یاران! احترام ما را پذیرا باشید. شما که کمک می کنید هیچ کس در حد یک ایمیل نماند و دلش خوش که کاری به نام روزنامه نگاری آنلاین هم شدنیست؛ حتی دور از خانه.