لبنان در دنیا و قم در ایران. این دو “شهرهای ممنوعه” جمهوری اسلامی هستند که گرچه کهکشانی فاصله میان این دو نشسته اما جمهوری اسلامی سعی کرده تا سپهر افکار عمومی این دو را همواره به زیر خیمه خود درآورد. می خواهد اگر در ذهن مردمانشان، اینگونه نیست که در جویبارهای حکومت اسلامی تهران شهد و شکر جاریست لااقل آن را ریسمانی الهی و فرصتی بدانند که بی آن شهر در ضلالت فرو خواهد رفت.
اینگونه است که در جنوب لبنان به عنوان متمرکزترین و فعال ترین پایگاه شیعه نشین جهان پس از ایران، رسانه های وابسته به حزب الله در لبنان به عنوان قلب رسانه های آزاد جهان عرب همان عملکردی را داشتند که صداوسیمای ایران در قبال خبر درگذشت آیت الله منتظری داشت.
در این سوی مرزها نیز گرچه رهبران مذهبی جنبش سبز همچون آیت الله منتظری و صانعی در قم نشسته بودند و پیشانی جنبش را مسح می کشیدند و به آیه ای از قرآن یا روایتی از ائمه، سلاح از دست حاکمان تهران می گرفتند، اما هرگز در طول شش ماه گذشته خیابانهای شهر قم هیچ اجتماع معترضی را به خود ندید، تا پایتخت سنتی و واقعی جمهوری اسلامی در سکوت باشد و اینگونه تبلیغ شود که قم همچنان وفادار و پشتیبان فرزندان به حکومت رسیده خود در تهران است.
همان اندازه که ظاهر قم بی تفاوت به هیاهوهای سیاسی تهران می نگریست اما در دل شهر آشوبی در جریان بود. احمدی نژاد که رئیس جمهور شد، اعتراضات که به پا خاست، هیچ کدام از آیت الله ها پیام تبریکی برای او ارسال نکردند، حتی عتاب و خطاب خامنه ای نسبت به “سکوت خواص” و اینکه “خواص حواسشان به گفته ها نگفته هایشان باشد” هم به کمک دولت نیامد. تنها یکبار خبری منتشر شد که آیت الله ناصر مکارم پیام تبریکی به احمدی نژاد داده است، اما جوهر خبر خشک نشده بود که تکذیبیه اش هم از قم رسید.
دیدارهای بزرگان قم و پچ پچ هایی که از حجره ها و شبستان ها شروع می شد و گاه ستون فقرات نظام را به لرزه در می آورد، برای آنهایی که خبرهای این چند ماهه را دنبال می کردند نشانه ای بود که روی دیگر قم را به نقشی دیگر ضرب کرده اند و خبرهای دیگری است نه آنچه صدا و سیمای آیت الله خامنه ای می گوید.
فوت آیت الله العظمی منتظری، جمعیت باورنکردنی حاضر در مراسم وداع با او و شعارهایی که آسمان قم را سبز کرد، در واقع نشان دهنده آن روی دیگر این شهر کویری بود و نشان داد که جنبش سبز چنان قدرت گرفته و ریشه دوانده که قلب جمهوری اسلامی در واقع در دستان اوست که می تپد.
اگر به برکت شهادت حسین (ع) جهان خفته عرب بیدار شد و اسلام زنده ماند، بی شک به برکت مرگ آیت الله منتظری نیز درخت سبز امید ایرانیان سایه سارش گسترده تر شد و این از شگفتی های مرگ مردان بزرگ تاریخ است.
گرچه فوت آیت الله منتظری شکست و خسرانی برای جنبش عدالتخواه و آزادی طلب سبز و روشنفکری دینی ایران بود اما پیش از آن منشا رستاخیزی بزرگ در پایتخت واقعی جمهوری اسلامی بود؛ تا اگر بودند معدود علما و روحانیونی که در بیتشان تنها بر روی نمایندگان آیت الله خامنه ای باز بود و اخبار حوادث اخیر و تهران را تنها از زبان آنها می شنیدند این بار به چشم خود ببینند سیل جمعیت ناراضی را و به گوش خود بشنوند که چگونه مردم، بی پروا تندترین شعارها را خطاب به شخص اول مملکت بیان می کنند، بی گمان از این پس مخبرهای دفتر مقام معظم نخواهند توانست بگویند که در 16 آذر و 13 آبان و… تنها ده دوازده نفر شلوغ کردند و مردم آنها را از خیابانها به در کردند و شهر در امن و امان است. نخواهند توانست به علما بقبولانند که موسوی و کروبی را درد خود بزرگ بینی گرفته و بیانیه ای می نویسند که مخاطبش خودشان هستند.
مرگ آیت الله منتظری بسیاری از روحانیون و علمای قم را که همچون همیشه در حاشیه سیاست می نشینند و می گویند ما را چه به سیاست، بیدار کرد که اکنون زمان صراحت و انتخاب است: یا مردم، یا حکومت. بین شکاف گسترده و دهان باز کرده مردم و حکومت هیچ جایی برای نشستن و استخاره کردن نیست.
آیت الله خمینی روزی گفته بود که “ملت ما قائم به شخص نیست، مردم خود بیدار شده اند” راست می گفت آیت الله خمینی. چنانچه مرگ آیت الله منتظری و حضور صدها هزار نفری مردم این گفته را اثبات کرد و نشان داد افقی که منتظری ترسیم کرده و در آن این “حق انسان” است که در ابتدا و انتهای کلام می نشیند، مسیر مردم بیدار شده ایران شده است.
آیت الله منتظری عمری مبارزه کرد تا غبار از آئینه دین بزداید، تا استبداد را در شکل و جامه ای براند، تا از حریت بگوید و انسانیت. روز سی آذر، مردم نشان دادند که صدای او را شنیده اند و آرمان های او را مطالبه می کنند و فریاد می زنند. نشان دادند که حصارهای بلند سانسور و حصرهای غیر انسانی را کفایتی نیست.