ده ساله‌گی سلیقه‌ی سرکوب شده

حامد احمدی
حامد احمدی

» حرف-اول

این شاید سخت‌ترین سوژه برای  نوشتن باشد. نوشتن درباره‌ی جا و محیطی که خودت بخشی از آن هستی. ستایش باشد انگار که برای خودت دسته‌ گل فرستادی و انتقاد هم کاری‌ست هم‌ردیف گل به خودی. پس برای نوشتن مطلبی درباره‌ی ده ساله‌گی روز آنلاین، بهترین راه برای نویسنده‌ی مطلب این است که خرج سه سال هم‌کاری خود را سوا بکند، از متن و محیط فاصله بگیرد و از دورتر، به عنوان مخاطبی دور نظرش را بنویسد.

سال‌گردهای این‌چنینی معمولا به خاطره و خوشی سپری می‌شوند. یاد ایام گذشته و نکات و نقاط طلایی و مثبت و چیزهایی شبیه این. حرکت کردن خلاف این رسم و مسیر، وقتی می‌تواند درست باشد که در جایگاه تحلیل و توصیف قرار بگیری و جز برداشت و نگاهت از منظره، بتوانی چرایی‌اش را هم توضیح بدهی.

 روز آنلاین و به طور خاص بخش هنری‌اش، از این جهت می‌تواند مهم باشد که در روزگار فترت و سکوت انتشارش آغاز شد. دومین موج بلند مطبوعات در بعد از انقلاب، بار اول حوالی اوایل انقلاب و دومی بعد از دوم خرداد، کاملا فروکش کرده بود. نشریات سرگرمی‌سازو هنری هم فتیله‌شان پائین کشیده شده بود و سلیقه‌ی عمومی را عموما مطبوعاتی می‌خواستند بسازند که رگه‌ای پررنگ از فرهنگ رسمی و حکومتی را با خود داشتند. در این بین، وقتی که رسانه‌های خارج کشور به جز آن‌ها که زیرمجموعه‌ی رسمی دولت‌ها بودند، در لس‌آنجلس خلاصه می‌شدند، روز آنلاین نماینده‌ی حضور بخش و نگاه و نظری بود که در داخل سرکوب و سانسور شده بود و در خارج کشور هنوز ریشه نکرده بود و پایگاه نداشت. مسلما تنها راه پیش‌رو روزنامه‌نگارهای رانده شده، در آن فصل، انتشار به صورت الکترونیکی بود. اینترنت با تمام کندی‌ها و کاستی‌های‌ش، فیلتر و باقی قضایا، در کشور عمومیت پیدا کرده بود و راه تماس مناسبی بین مخاطب منزوی شده و روزنامه‌نگار بی‌رسانه بود. از این وجه و جهت، روز آنلاین هم آن روز و هم در امتدادش، به خودی خود یک امتیاز و پوئن مثبت دارد؛ زنده نگه داشتن فکر و سلیقه و نگاه شهروندانی که تریبون و بلندگو نداشتند.

این بخش که شرحش رفت، شرط لازم برای داشتن رسانه‌ی قابل توجه و جدی است. از این‌جا به بعد، می‌شود به سراغ جزئیات رفت و نوع پوشش و عرضه‌ی آن سلیقه‌ی سرکوب شده را نقد کرد. برای من ِ مخاطب، که هر جای دنیا می‌توانم زنده‌گی بکنم و زنده باشم، مرز و خط‌کشی‌ای در کار نیست. توقع من از رسانه‌ی روبه‌روی‌م هم بی‌شک چنین است؛ بدون مرز و محدوده. بدون محافظه‌کاری و مصلحت‌اندیشی. رسانه‌ای که سلیقه بسازد، نه پیرو خواست جامعه‌ای باشد که معلوم نیست توسط چه کسانی و کجا تفکر و نگاهش ساخته شده. در این نقطه به نظر من، روز آنلاین و بخش هنری‌اش، کم و کاست دارند. این دست به عصا بودن، البته ربطی به ترس از عسس و میرغضب که بیرون مرز اثری ازش نیست، ندارد؛ و همین موضوع را حساس‌تر می‌کند. روزنامه‌نگاری که رنج از دست دادن خانه و خاطره‌ها را کشیده، زنده‌گی و حرفه‌اش را روی دوش گرفته و به تبعید آمده، در مقابل یک فرصت بزرگ بی‌همتاست. فرصت گفتن هر چه که دوست دارد. هر چه که به دید و فکرش درست می‌آید. گاهی در میان سطرهای سپید روز آنلاین به نظرم می‌رسد، در زمان نقد، هنرمند از هنرش جدا و با فعالیت اجتماعی‌اش سنجیده شده؛  که چون به مثل، فلان هنرمند هم در این‌ سمت ِ تبعید است، یا در وطن نسبتی با حکومت ندارد و در سوی مخالفش است، پس باید تمام نداشته‌های هنری‌ یا قیقاج‌های اندیشه‌اش را ندید گرفت و به حرمت مخالف بودن‌ش با سیستم امروز، از نقدش گذر کرد و چیزی ننوشت. نگاه و نگره‌ای که به نظرم نمی‌تواند درست باشد و یک خط قرمز تحمیلی ایجاد می‌کند که در بلند مدت می‌تواند جای درست و غلط را با هم عوض کند و به مخاطب نشانی نادرست بدهد. فکر می‌کنم، در تمام زمینه‌ها، از سیاست تا هنر، اگر زمین بازی را از هر خط و مرزی پاک بکنیم و هر فرد را براساس فعلش بسنجیم، به رسالت رسانه‌ای نزدیک‌تر شده‌ایم و می‌توانیم اعتماد مخاطب را بیش‌تر جلب بکنیم.

با این همه، شاید دبیران روز آنلاین، در چنین وقت و هنگامه‌ای حس و حال الان ِ نویسنده‌ی مطلب را دارند. نویسنده‌ای که کمی را دیده و می‌خواهد آن را مطرح بکند، اما صدایی مهربان از سمت وجدان نهیبش می‌زند که این همه سختی و کم‌بود منبع مالی و دشواری‌های دیگر را ببین و در وقت ِ نقد کمی صدا را پائین‌تر بیاور؛ مباد که خسته‌ی راه را- ده سال نوشتن و انتشار منظم که شوخی نیست- خسته‌تر بکنی. شاید این رویه‌ی روز آنلاین که از دید من درست نمی‌آید هم از این‌جا سر بیرون می‌آورد. مراعات کردن آن‌هایی که از نبرد با هیولا، در درون و بیرون، انرژی از کف داده‌اند و شاید نقد و نشتری از سمت ِ خودی، مقاومت و توان‌شان را کم‌تر بکند. شاید برای پایان‌بندی این نوشته، باید نقد و نظرم را تلطیف بکنم که اگر نقد و گفتن آن‌چه باید، واجب است؛ درک شرایط هم شرط انصاف است. انصافی که در آخرین سطر مطلب نگاه‌ت می‌کند و می‌گوید “گفتن یک خسته نباشید شاید طعم شیرین‌تری از حرف و سخن‌های دیگر داشته باشد!”