آنها چگونه خواهند ماند؟

مرتضی سیمیاری
مرتضی سیمیاری

دانشگاه و حوزه دو درخت مجزا در یک سرزمین، اولین دغدغه پیرامون دانشگاه عدم استقلال این نهاد اجتماعی می باشد. اکادمی در ایران سابقه ای بس طولانی دارد اما این زیست طولانی همواره در وابستگی به دولت ها سپری گردیده است. اگر نحوه برنامه ریزی دانشگاه درایران مورد تحلیل قرار گیرد به سهولت مشخص می شود که نتیجه عملکرد دانشگاه در ایران کاملا در مسیر برنامه ریزی های دولتی قرار دارد. بعنوان مثال در دوره سلطنت رضا خان برنامه تربیت نیروی متخصص به صورت کامل در مسیر بقای سلطنت قرار داشت وباعث می شد فربگی بوروکراسی دولتی توسط دانشگاه در کنار ارتش مدرن و خرده زمین داران به سود دولت شبه مدرن به تحمل دیکتاتوری منتهی گردد.

چنین کارکردی از دانشگاه باعث شده وادادگی در برابردولت زیست مدنی برای دانشگاه را بی مفهوم گرداند و ازسوی دیگر این وادادگی زمینه تقابل با همین دولتها را فراهم اورد؛ از همین روی الگوی روشنفکران و فارغ التحصیلان دانشگاهی در ایران در قبل انقلاب ارمانی ودر بعد انقلاب انتزاعی باشد. از سوی دیگر حوزه های علمیه در ایران و در طول تاریخ خود در استراتژی تعامل با دولتها زیست کرده اند.

در واقع حوزه ها استقلال داشته اند و این عامل باعث گردیده تاذهن حوزه ها تعاملی باشد. بذر تعامل در حوزه ها در دوره امام صادق پی ریزی شده است به گونه ای که امام صادق در انتخاب وادادگی به خلفا و نیز تحرکات انقلابی وبراندازانه باانتخاب شعار ازادی و عدالت در رسالت امامت بنیانگذار کانون وکلا و جامعه مدنی در مقابل قدرت بدون مهار خلفای عباسی باشد. گوهر رفتار امام صادق اندیشه تعاملی به سود تعامل ونهادینگی است.

اگر جریانی تعامل پذیر باشد، اگر طرد شود حذف نمی شود و بعداز مدتی با نتیجه کارکردهای اجتماعی اندیشه تعاملی هر ساختی را در جایگاه اصلی خودش قرار می دهد. لذا اگر در حوزه های علمیه انقلاب فرهنگی صورت بگیرد جریانها طرد میشوند ولی حذف نمی گردند وبه جایگاه سنتی خود باز می گردند. شرح زندگی حکیم ملا صدرا و ایت الله منتظری نمونه عینی از چنین تجربه ای است.

اندیشه انقلاب فرهنگی، در دانشگاه حذف قطعی را در پی داشته است. لذا اندیشه در دانشگاه ها ماندگار نمی گردد واز ان سو هر شعاری بر شن روان قرار می گیرد. نکته مهم دیگراین است که تبدیل حوزه به دانشگاه ویا بالعکس فاجعه است چرا که وام گیری در ماندگاری منطقی و عقلانی می باشد. اندیشه ای که فاقدجایگاه باشد در برابر مهندسی فرهنگی ازسوی دولت به مرز انحلال می رسد. این برداشت عینی نشان می دهد که چرا بعد ازچند قرن اندیشه هنوز جمود برخی علما برحوزه سایه داشته و ازسوی دیگر اندیشه های ناب و روان روشنفکری در ایران مثل باد می ایند و مانند برق می روند.

حوزه و دانشگاه بعنوان دو نهاد و دو درخت متفاوت در یک سرزمین دو شیوه متفاوت در ماندگاری دارند و حوزه هایی را شاهد هستیم که در عین شعار وابستگی دارای اندیشه های مستقلی در خود می باشند و دانشگاه هایی را داریم که در عین شعار استقلال، وابسته هستند.

بیان این پیش زمینه تنها در راستای شناخت از حوزه امکانات دانشگاه برای استقلال و نیز شفاف شدن بحث از لحاظ بومی اندیشی می باشدونه طراحی چهار چوب معرفتی محدود در امکانات موجود و مقتضیات شناخته شده ونه فراهم اوردن مصالح اولیه برای ساختن یک مدینه فاضله ارمانی دیگر.

برای ساختن چنین جایگاهی نحوه رفتار نسل فعالان دانشجو بعنوان دانشجوی سیاسی و نیزعملکرد سازمانها و تشکل های دانشجویی بسیار پر اهمیت است. مطالعه در نحوه‌ی رفتار این جریانها نشان می دهد که چگونه در دوره‌ی قبل و پس از انقلاب تقلای دانشگاه و دانشجویان در مبارزات سیاسی و اجتماعی به ماندگاری منتهی نگردیده است زیرا فربه بودن ذهن فعالان و سازمانها از اندیشه های آرمانی و انتزاعی در فربگی دولتها مجال اندیشه تعاملی و تعیین جایگاه را گرفته است لذا جامعه مدنی در ایران بسیار ضعیف است. لذا در ابتدا لازم است بدون هیچ قضاوتی و به عنوان پیش زمینه ی سیر تحولی یکی از سازمانهای دانشجویی را مورد بررسی قرار داد.

روند اصلاحی دفتر تحکیم وحدت: سیر تاریخی جنبش دانشجویی در ایران منحصر به دفتر تحکیم وحدت نمی‌باشد اما به سه دلیل این انتخاب صورت گرفت اول آنکه عضویت نگارنده در سازمان تصمیم گیری این نهاد دانشجویی فضای بازتری را نسبت به شناخت این سازمان داده است، دوم آنکه در طی گذر سه دهه در پس از انقلاب دفتر تحکیم وحدت قدیمی ترین سازمان دانشجویی منسجم در ایران می باشد و سوم آنکه ایرادات وارده بر این نهاد به نوبه خود و به صورت جالبی به سایر تشکلها و سازمانهای دانشجویی دیگر نیز وارد است. نکته قابل تامل دفتر تحکیم وحدت آن است که این سازمان دانشجویی در طی سه دهه ظهور زیستهای متفاوتی را تجربه کرده است که سایر سازمانهای دانشجویی در ایران به علت سرکوب گسترده و یا نو ظهور بودن و کنترل قوی دولتی بر آنها آن را تجربه نکرده اند. به عنوان مثال بسیج دانشجویی تنها زیست دولتی داشته و یا سازمانهای دانشجویی لیبرال یا چپ تنها زیست وابستگی به روشنفکری و حزبی را سپری کرده‌اند در حالی که دفتر تحکیم وحدت در طی سه دهه از گذر عمر خود تمامی این تجربیات را در حافظه خود ثبت کرده است.

هدف از بیان این سیر تاریخی تنها بیان گزارشی از شرح واقعه نمی‌باشد بلکه خارج کردن چند معیار و گشایش فصل جدید و طراحی الگو و ارائه پیشنهادات مناسب برای فعالان دانشجویی و در دوران حضور و دوره‌ی پس از فارغ التحصیلی می‌باشد.

دفتر تحکیم وحدت همزمان با تاسیس خود با گذر از دو دوره ی متفاوت و در شروع دوره‌ی سوم از حیات خود در حال جمع آوری داده های اولیه برای تثبیت حیات خود می باشد. نکته قابل توجه در دوره های زیستی این سازمان نقش موثر تنش قدرت سیاسی در تعین مرزهای هویتی و شناختی این مجموعه می باشد به گونه ای که تنظیم حیات این مجموعه دائماً در تقابل و یا وادادگی در سیری تغییر نحوه حکمرانی در ایران صورت گرفته است و شامل دو دوره ی زیستی حیات دولتی حیات حزبی و شروع دوره سوم از تغییر از احزاب به روشنفکران می باشد.

الف) حیات دولتی: این دوره شامل تاسیس تا پایان حیات آقای خمینی در سال 69 است. با روی کار آمدن رهبری جدید در ایران و عدم پذیرش کامل این رهبری از سوی چپ سنتی که در برگیرنده روحانیون مبارز بوده است، حیات دولتی دفتر تحکیم نیز رو به پایان می رود. در فاصله زمانی بین این دو دوره دفتر تحکیم وحدت به عنوان بازوی نظارتی و با شعار آرمان مستضعفین و با افتخارات بلند چون براندازی دولت موقت، انقلاب دوم و تسخیر سفارت امریکا، تدوین و اجرای انقلاب فرهنگی و تبلیغ اسلام ظاهری و حکومتی به ایفای نقش می‌پردازد. این جریان با پذیرش نقش شبه نظامی طراحی بخش دانشجویی سپاه را نیز در جبهه‌های جنگ را بر عهده می‌گیرد و در درون دانشگاهها تا سطح تعیین و تصویب قوانین به جلو حرکت می‌کند.

ب) حیات حزبی: با روی کار آمدن رهبری جدید در ایران و بارزتر شدن نقش راست سنتی در معادلات سیاسی و نیز روی کار آمدن هاشمی که در دوره اول تعادلش از میانه به راست در نوسان بود دفتر تحکیم وحدت به دنبال حاشیه رفتن رهبران چپ در ایران وارد حاشیه می گردد. کم کم بسیج از جبهه‌های جنگ به دانشگاه ها آمده و به عنوان نیروی مورد اعتماد جریان راست در ایران جای دفتر تحکیم وحدت را می‌گیرد. تحکیم به عنوان جریان دانشجویی خط امام در مقابل بسیج به عنوان مدافع خط امام و رهبری موضع ضعیفتری را پیدا می کند. حیات حزبی دفتر تحکیم پس از پایان ریاست جمهوری هاشمی و بروز اصلاحات دوم خرداد به اوج خود می‌رسد و شعار آرمان مستضعفان و عدالت اجتماعی به عدالت و آزادی وتکثرگرایی تبدیل و دیگر پرچم امریکا در 13 آبان سوزانده نمی شود و رهبران تحکیم در همراهی با طیف مدرن دولتی در ایران، یک قدم به جلو حرکت می کند و حامل شعارهایی جدید در حمایت از دولت می گردد. بدین گونه تحکیم به عنوان مدافع جریان سنتی دولتی در ایران باز هم منش دولتی پر رنگ پیدا می کند. به حدی که در انتخابات مجلس ششم نمایندگانی را معرفی می نماید. این سرخوشی تا 18 تیرماه 1378 ادامه پیدا می‌کند.

ج) آغاز حیات نیم بند روشنفکری: با سلسله حوادث تیرماه 78 و با کم شدن اعتماد دفتر تحکیم به چپ سنتی دولتی در ایران، این جریان ابتدا به روشنفکران چپ سنتی و پس از مدتی به سوی جریان‌های روشنفکری خارج از دولت متمایل گردیده و شعارهای مدرن تری چون دیده بانی عرصه عمومی برای آنها مطرح می‌گردد و هیجان و سودای تسخیر دولت بدون توجه به عدم استقلال دانشگاه و نبود حوزه ‌های اجتماعی مناسب با شعارهای پر رنگی چون رفراندوم از وادادگی به تقابل با دولتها کشیده می شود که تا پایان سال 82 در انجمن‌ها و تحکیم وجود دارد. جمع بندی این دوران ارتباط یک سویه با بخش روشنفکری و شکاف مطلق بین دانشگاه و اجتماع می‌باشد. مطالعه تاریخی این روند اصلاحی شامل نکات و تجربیات ذیل می‌باشد:

1- آنکه سیر این سه دوره در ورود و خروج به دولتها سپری گردیده که این ویژگی در اکثر جنبشهای دانشجویی در کشورهای جهان سوم قابل مشاهده است.

2- به جرات می توان گفت که در طی این سی سال تولید گفتمان در زیر سایه وادادگی و ستیز دولتی در معدل صفر قرار داشته است. لذا جایگاه این سازمان دانشجویی با تعویض دولتها در نوسان بوده است.

3- نداشتن اندیشه مستقل و از سوی دیگر نداشتن اندیشه تعامل که از استقلال ناشی می گردد باعث گردیده که طرد دفتر تحکیم وحدت بر نحوه فعالیت آن موثر باشد و نتوان پذیرفت که تابع فعالیت کل جامعه در دوره‌ی پس از اصلاحات روی دفتر تحکیم تاثیر گذاشته زیرا ماهیت دانشگاه و جامعه متفاوت از یکدیگر می‌باشد.

4- این گزارش نشان می دهد که در هیچ دوره‌ای دفتر تحکیم وحدت علاقه ای نداشته که نشان بدهد که فعالیت سیاسی آن همراه با یک زیست مدنی می باشد لذا تعامل با دولتها وادادگی محسوب شده و رقابت با دولت نیز ستیز تعریف گردد در حالی که حضور در عرصه اجتماعی و نگاه به عرصه سیاسی به تعامل و تقابل با دولتها منجر می گردد و نه وادادگی و ستیز.

5- جمع بندی نداشتن اندیشه تعاملی و عدم ماندگاری و نداشتن حوزه تعریف شده از سطح حضور باعث گردد که سیر اندیشه این سازمانها منجر به تاسیس نهادهای مدنی و تقویت جامعه مدنی نباشد تا دولت را کنترل کرد بلکه تلاش آنها قانونی کردن دولتها به جای قانون مند کردن آنها بوده است.

نتایج حاصل از این گزارش به این جمع بندی ختم می گردد که ماندگاری اندیشه به ساخت یک جایگاه در عرصه مدنی منتهی می گردد تا در یک ارگانیزم ساده نهادینگی قانون صورت بپذیرد.

عدم تقارن نهادهای اجتماعی در ایران

اینکه چرا سازمانهای دانشجویی در ایران ماندگار نمی گردند بحثی طولانی و جامعه شناختی می باشد در قسمت اول این نوشتار اشاره گردید که بخشی از این عدم ماندگاری در عدم ساخت جایگاه ونیز عدم استقرار اندیشه تعاملی و تقابلی و ترویج اندیشه آرمانی و انتزاعی حاصل از آنها است و بعد دیگر آن عدم تقارن اجتماعی نهادها در ایران می باشد. نگاهی به دانشگاه به عنوان یک نهاد اجتماعی نشان می دهد که فرم هندسی دانشگاه در ایران نا متقارن می باشد در ایران شاهد دانشگاهی می باشیم که شامل دو بخش رادیکال در قبول و رد دولتها می باشد. این دو جریان حامل شعارهای متفاوت در متن اما مشابه در محتوا در قبول و حذف دولتها می باشد. اما در هر دو صورت نظریه تعیین کنندگی دولت در ایران را فربه می کنند و استبداد و خودکامگی تاریخی در ایران را جلا می دهند. در درون همین دانشگاه باز هم شاهد یک سری نهادهای فرهنگی و اجتماعی شبه دولتی به نام کانون‌های فرهنگی نیز می باشیم که مطابق سلیقه دولتها عمل می کنند. به عنوان مثال کانون گفتگوی تمدن ها در دولت هشتم موجود است و در دولت نهم ناپدید می گردد و یک بخش عظیم و به جرات 90درصدی از دانشجویانی می‌باشد که نیروهایی پر انرژی پر اثر اما کم کشش هستند. لذا برخی مواقع (نقاط احساسی اجتماعی) هستند و در بقیه موارد نیستند نقطه اتکای این بحث اقلیت فوق نمی باشد که در بخش اول به صورت مبسوط بیان شد که تا به حال تاثیری در تقویت نهادهای مدنی در ایران نداشته اند و راه ادامه ی حیات در آنها آن است که با تغییر نگرش در سازمان خود به تربیت و آموزش بپردازند بلکه همان اکثریتی است که ماندگاری ندارند و غافلگیر کننده عمل می کنند. این جریانها در عمل همان نیروهای وارد شونده به بوروکراسی در ایران هستند و یا اینکه به عنوان خرده دلال بازار ایران را آشفته می کنند و در بهترین شرایط یک نیروی بی اثر محسوب می شوند. در واقع رفتار سازمانهای دانشجویی در تقویت دولتها از یک سو و عدم تعریف زیست مدنی برای خود از سوی دیگر باعث می گردد که ساختار دانشگاه به صورت یک قطب بزرگ و یک قطب کوچک یک دوقطبی غیر همسان را بسازدکه به جذب یکدیگر نمی پردازند و این دو قطبی و دو شخصیتی بودن باعث می گردد که ساختار دانشگاه نا متقارن باشد. جامعه ایران نیز دارای چنین ویژگی می باشد. وجود احزابی که به صورت ناقص رشد کرده اند و نیز نهادهای روشنفکری که در ذهن خود تداعی فربگی دولت را در قالب ستیز و وادادگی با دولت را دارند و نبودن نهادهای مدنی جامعه ایران را نیز نا متقارن کرده است. عدم تقارن در ایران نشان می دهد که جایگاه اندیشه و در واقع نهادهای مدنی در ایران تعریف نگردیده است لذا هیچ ارتباطی بین سازمانهای اجتماعی چه در دانشگاه و چه در خود جامعه با نیروهای عمومی وجود نداشته و ضریب ماندگاری آنها پایین آمده و می توان گفت که آنها نخواهند ماند. آقای تقی رحمانی در مقاله ی آنها که می مانند می گویندجامعه مدنی در ایران مفهومی است و این ایراد را تنها در ساخت دانشگاه و روشنفکران می بینندواین در حل مسئله تنها به ماندگاری نیروهای سیاسی نخبه می اندیشند وگزاره آنها را در خود سازمانهای دانشجویی جستجو می کند در حالی که لفظ آنها نه سازمانهای دانشجویی بلکه اکثریت خاموش و پر مخاطره ای است که فاقد برنامه اجتماعی در برابر دولتها می باشد.

جمع بندی بخش دوم گفتار آن است که نهادهای اجتماعی مانند سازمانهای دانشجویی در ایران در نداشتن اندیشه تعامل و تقابل از یک سو ونیز مشخص نبودن جایگاه موثر باعث شوند نهادهای مدنی قدرتمند در ایران شکل نگیرد و بی نظمی اجتماعی در یک جامعه توده وار یک سری گروههای اقلیتی شکل بگیرند که عدم پیوند این دو جریان به یکدیگر منجر به آن گردد که جامعه ایران دچار عدم تقارن گردد. آقای رحمانی در مقاله فوق با پر رنگ کردن ضعف سازمانهای دانشجویی و با طراحی صورت مساله به بحث عدم ماندگاری فعالان دانشجوی و سازمانهای آنها می پردازد در حالی که نگاه نگارنده به سویی است که با نشان دادن ساختار سازمانهای دانشجویی به پیوند بخش اجتماعی به سازمانهای اجتماعی و تقویت نهادهای مدنی پرداخته و با یکسان نگاری سازمانهای اجتماعی و بخش های اجتماعی به حل مساله عدم تقارن در جامعه پرداخته و شمول جامعه را معین نماید در حالی که آقای رحمانی با مطرح کردن بیش از حد نقش سازمانهای دانشجویی، باز رابطه بین سازمانها و اکثریت بی اثر را معین نمی کنند و در واقع باز هم با پرداختهای کلی ابتدای کلاف جامعه مدنی را مشخص نمی کند. در واقع دغدغه ایشان ماندگاری نخبگان سیاسی است در حالی باید نگاه نخبه گرا را بسوی از بین بردن شکاف اجتماعی سوق داد.

آقای انور خامه ای بیش از ده سال پیش در نشریه توقیف شده ایران فردا طرح سوالی انجام می دهد که در ایران پذیرش حزب، سندیکا و شورا کدامیک از ارجحیت برخوردار می باشد و خود ایشان در پاسخ سندیکا را انتخاب می کنند. در ایران به دلیل عدم تقارن اجتماعی بازده اندیشه در درون دانشگاه به سمت دولت و روشنفکری و در جامعه به سوی دولت روشنفکران و احزاب ناقص می باشد در واقع در جامعه نامتقارن صنف سندیکا و شورا در درجه اهمیت قرار ندارند زیرا این برداشت از درون نهادهای مدنی صورت می گیرد در واقع خاستگاه اندیشه و جایگاه منتهی به سه نهاد فوق خواهد بود؛ لذا پاسخ اول در کمال احترام به ایشان آن است که در حال حاضر در ایران هیچ انتخابی از بین گزاره های فوق صورت نخواهد گرفت و تنها در حالت پراگماتیک می توان حزب را برگزید. دوم آنکه انتخاب بین سندیکا، شورا و حزب در ذکاوت آقای انورخامه ای منجر به ماندگاری و تعیین جایگاه در تقابل و تعامل با دولتها و ترقی خواهد بود اما مشکل جامعه را با جلوتر اندیشیدن نمی توان حل کرد. زیرا اندیشه بایستی قالب پراکسیسی داشته باشدو لازم است ایشان مختصات جامعه ایران را نیز مشخص گردانند. در پایان در جمع بندی کلی با توجه به سیر گزارش تحلیلی در یکی از سازمانهای دانشجویی (دفتر تحکیم وحدت) نشان می دهد. انتخاب در دوره سوم از حیات سازمانهای دانشجویی در ایران و خروج از رکود موجود در پذیرش گفتمان سیاسی و مدنی تبلور می یابد و تجربه قبل و سه دهه بعد از انقلاب در چارچوب گفتمانهای ایدئولوژیک و غیر ایدئولوژیک در ستیز و وادادگی به دولتها موثر واقع نشده است به طوری که در اوج دوره اصلاحات در ایران تنها 9 درصد دانشجویان فعال بوده اند و از این تعداد میزان افراد باقی مانده کمتر از انگشتان یک دست است. این نشان می دهد حیات سازمانهای دانشجویی در ایران از جذب نظریه های فربگی دولت به سوی آموزش اعضا و اکثریت دانشجویان غیر فعال به صورت فعالان صنفی در حوزه تخصصی خود آنها می باشد. این ارتباط جامعه را به سوی تقارن خواهد کشید. جمع بندی گفتمان جامعه (مدنی سیاسی) باعث ماندگاری اندیشه و تعیین جایگاه از یک سو و ارتباط منظم و متعارف با اکثریت غیر سیاسی (که لزومی در سیاسی بودن نیز ندارند) از سوی دیگر منتهی به تقویت جامعه مدنی و ارتقاء از شعار دیده بانی عرصه به سمت تاثیر گذاری اجتماعی خواهد بود. در واقع اینکه بخواهیم نگاه به فعالیت اجتماعی را از حد فعالیت های معمول مانند نگرانی نسبت به فقر به تاثیرگذاری و تقویت مدنی برسانیم لزوم آنرا دارد که اکثریتی را داشته باشیم که در اجتماع فعال و نسبت به تحولات مربوط به حوزه خود حساس باشند.