چقدر ازسیستم قضایی ( اطلاعاتی) جمهوری اسلامی بعید است که رهبران جنبش سبز نه تنها در حبس خانگی، بلکه زیر شدیدترین فشارها و شکنجه های روانی و اخلاقی برای اعترافگیری های معروف و ابراز ندامت به شیوه های مرسوم باشند؟
بیخبری مطلق از وضعیت آنان از سویی، آنچه تا همین اکنون با رهروان جنبش سبز رفته و اصلاً سوابق عملکرد دستگاه قضایی ( امنیتی) کشور، همه و همه متأسفانه امکان چنین فاجعه ای را تأیید می کنند.
فاجعه فقط از وخامت وضعیت این دو نفر خبر نمی دهد. اینکه جنبش دموکراسی خواهی در ایران فشارها و هزینه های بازهم بیشتری را متحمل خواهد شد نیز خطر ر ا تکمیل نمی کند؛ مسئله خطیرتر این است که چهره هایی همچون موسوی و کروبی که در تمام فراز و فرود های نظام سیاسی موجود مسئولیت و موقعیت داشته اند، اصولاً در هر حکومتی مصونیت عرفی و حتا قانونی دارند و ایراد اتهام به آنان فقط در محاکم قانونی، با دلایل روشن و دقیق و در منظر عمومی امکان پذیر می شود. دست یازیدن حکومت ها به چنین شیوه های لجام گسیخته ای در قبال اشخاصی در این موقعیت معمولاً این پیغام بد را در خود دارد که حکومتیان تصمیم نهایی خود را برای حفظ موقعیت به بهای زیر پا گذاشتن هر اصل و ارزشی، یعنی حتی به بهای همه منافع کشور گرفته اند.
به همین جهت تلاش برای رفع فشارها از کروبی و موسوی نه فقط دفاع از حق شهروندی دو انسان، نه فقط مبارزه برای آزادی دو چهره شاخص جنبش آزادیخواهی کشور، بلکه تلاش برای جلوگیری از سقوط کشور به ورطه ای است که در آن راه مبارزه گام به گام و معقول مسدود و طرفداران افراط و تفریط در دو سوی حکومت و جامعه تشویق و تقویت شوند. زیرا هواداران شدت عمل چه در حکومت و چه در جامعه، مانع رشد منطقی و ریشه دار فرهنگ دموکراسی خواهی هستند.
پس از ابراز نظری از این دست و از این منظر، تقریباً همیشه این ادعا از جانب برخی نیروها در اپوزیسیون ـ به ویژه در خارج از کشورـ طرح می شود که صاحب این نظر از افزایش هزینه ها و یعنی شدت گرفتن رویارویی ها هراس دارد و به تغییرات بنیادین در جامعه و نظام تمایل ندارد و…و نسبت هایی از پی آن که در عمل امکان آزادی بیان ِ اندیشه را از بسیاری “دگراندیشان” می گیرد. اما اگر از این فضای ارعاب عبور کنیم و برای تفاوت های واقعی در عرصه اندیشه و نظر ارزش قائل شویم، یعنی نه مرعوب شویم و نه برافروخته، می بینیم برخی از مطالبی که به شیوه یا به قصد حمله علیه تفکر مقابل عنوان می شود، حقایقی هستند که یا از این سو خوب بیان نشده و یا از سوی دیگر بدرستی فهمیده نشده اند.
در همین مورد واقعیت این است که نظری در میان ما وجود دارد که قائل و مایل به تغییرات بنیادی در ظرف زمانی محدود و با سرعتی “هر چه بیشتر” نیست. منظورم همین اندیشه ای است که من از آن دفاع می کنم و بر پایه آن بهترین حرکت سیاسی چندماهه اخیر را نه دعوت به تظاهرات 25 بهمن ـ با فواید و خسارات خاص خودش ـ که پیشنهاد احمد منتظری به رهبری برای حل مشکلات از طریق تشکیل یک هیات با حضور رهبران جنبش سبز می بینم.
دچار این توهم نیستم که این پیشنهاد امروز پاسخ درخوری دریافت خواهد کرد و یا تأثیری فوری بر مناسبات سیاسی موجود می گذارد، اما این حرکت توجه ویژه می طلبد و در شرایط خطیر کنونی باید بهای مناسب بیابد. تا این شیوه ها تبدیل به یک رویکرد مرسوم و مشروع در فضای سیاسی ایران نشود، نه حاکمان آن را جدی خواهند گرفت و نه مبارزان، پیگیر آن خواهند بود.
تاریخ مبارزات سیاسی ایران دعوت به تظاهرات، حضور در خیابان، حمله بی امان به استبداد را که در جای خود درست هستند، در گسترده ترین و سخت ترین اشکال تجربه کرده است. آنچه کم دارد و به ویژه روند های نو در جامعه جهانی و در جامعه ما امروز به آن نیاز دارد، چنین رویکرد های تعاملی و سیاست ورزانه ای است که عدم خشونت و صلح را در مبارزات سیاسی ترویج و برای آن جا باز می کند.
از این رو است که می گویم آنچه که خیلی وقتها به شیوه اتهام ظاهر می شود، از جمله حقایقی است که یا بیان ناموفق و یا درک درستی اطراف آن صورت نگرفته است. یعنی این مطلب که ما (بخشی از اپوزیسیون) همواره و در هر شرایط خواهان تشدید اشکال موجود مبارزه نیستیم، صحیح است و می ماند توضیحش. توضیح این نظر که تشدید مبارزه لزوماً به معنای تعمیق آن نیست و مبارزه ای که بیش از گسترش پایه های فرهنگی و اجتماعی خود در لایه های مختلف جامعه متوجه سرعت و شدت باشد، حتی اگر به سرنگونی نظام حاکم منجر شود، جایگزین قطعی اش حکومتی دموکراتیک نیست، بلکه به احتمال افزونتر حاکمیت نیرویی است که فقط قدرتمند تر است.
از همین رو است که وجه غالب کوشش های امروز، چه در سیاست کلان و چه در وجوه مشخص باید متوجه اقداماتی باشد که امکان برخورد های خشونت آمیز را از جانب آن بخش از حکومت که بقای خود را در گسترش جو ارعاب و تهدید می بیند، سلب کند. گفتگوی مدام از طریق صدور بیانیه ها یا انواع کوشش های رسانه ای برای متوجه و معطوف نگاه داشتن مردم نسبت به مطالبات شان در مضمون مبارزات، روندی بنیادی و تعمیق گراست که جامعه را در پیگیری مبارزات مدنی خود تا کسب بهترین نتیجه زنده و امیدوار نگاه می دارد.
در مسائل مشخص نیز مانند وضعیتی که برای رهبران جنبش سبز پیش آمده است تلاش برای پیگیری های دیپلماتیک از سوی نهادهای جهانی و دولت ها و تماس آنها با جمهوری اسلامی بسیار مؤثر تر از تظاهرات پراکنده در ایران است که هنوز قابلیت سرکوب و تولید فضای ارعاب را دارد. اگر دوستانی با این نظر مخالف باشند که سرکوب حکومتی منجر به ایجاد رعب از سویی و تشدید خشونت از سوی دیگر می شود و به ویژه بخواهند از طریق مقایسه موقعیت موجود در کشورهای عربی با جنبش سبز در ایران حرکت و نتیجه گیری کنند، دراولین قیاس بیواسطه نتیجه عکس را مشاهده خواهند کرد. زیرا همه می بینیم که در برخی کشورهای عربی سرکوب و مقابله حکومت منجر به گسترش و اوج جنبش شد و در ایران منجر به محدودیت و کاهش ابعاد آن. این تفاوت نه به علت کمبود شهامت در ایرانیان یا جسارت بیشتر مردم عرب است؛ که نوع و جنس مبارزه مردم ایران پس از تجربه انقلاب بهمن و فراز و فرودهای پس از آن ارتقای کیفی یافته است. جنبش سبز در ایران اینک خواهان تغییر روابط و روندهایی است که امکان باز تولید استبداد و خشونت را اساساً از میان ببرد؛ چه در حکومت و جامعه. به این علت است که علیرغم حضور نیروهای تندرو درون جنبش سبز که حاضر به پرداخت هزینه گزاف نیز هستند، جوهر چنین نگرشی پیش نمی رود و همچنان اصرار جامعه بر گذار مسالمت آمیز، بدون انکار و برگشت از مطالبات بر حق خود، عمومی ترین گزینه باقی مانده است. تقویت این نگاه و این روش، زمینه ایجاد بینش و رفتار دموکراتیک در عرصه سیاست و جامعه خواهد شد.