نامه ای به سید مجتبی خامنه ای

نویسنده
بردیا کرد

نمی دانم عکس العمل جنابعالی نسبت به نگارش این نامه چگونه خواهد بود. هرچند  ندانستن ونشناختن تبعات امری که به آن مبادرت می ورزیم  در منطق انسانهای عقل مدار امر نسنجیده ای است، اما از منظر دگر، که منظر عشق به مثابه شناسنامه انسانهای شرقی است، این کارعاشقانه است و باید انجام شود. درست است،  شما فرزند بالاترین مقام مملکتی هستید ومن، تقریبا که نه تحقیقا، پایین ترین شهروند  خود خوانده ایرانی، از دورترین دامنه کردنشین زاگرس. اما جهان امروز به یمن از بین رفتن وتقلیل زمان ومکان این امکان را برای من مهیا نموده است که در فضایی مجازی شما را خطاب قرار دهم.

 

جناب سید مجتبی خامنه ای

 تا حالا به این موضوع فکر کرده اید که چرا نوک پیکان اعتراضات جمع کثیری ازمخالفین وضع موجود، ناگهان به  سمت وسوی پدر شما ورهبر مملکت نشانه رفت؟ قطعا به این مساله اندیشیده اید اما خوب است از نگاه یک شهروند عادی هم این مساله به سمع حضرت عالی رسانیده شود.

جنابعالی خوب می دانید ـ با پرهیز از آرمانگرایی ودقت واقعی به ساختار قدرت در نظام جمهوری اسلامی ایران ـ بعد از رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی وبا احتمال گزینه های بدیل برای جانشینی ایشان، در آن برهه زمانی،  فردی به این مقام رسید که نسبت به همه روحانیون آن دوره از جمله آیاتی چون مهدوی کنی، خزعلی، مشکینی، جنتی ویزدی، از محبوبیت نسبی برخوردار ودارای تجربه کافی در مملکت داری بود. او دو دوره پیاپی اعتماد مردم را بدست آورده بود وعملکردی منفی هم در میان مردم از ایشان در ذهن ها نبود. حتی یکی از خصوصیات بارز ایشان شناختن جهان جدید ومطالعات گسترده در حوزه تمدن غرب بود. سلامت اقتصادی ایشان هم به گونه ای بود که شایعاتی که در مورد دیگر روحانیون تراز اول مملکت  و ورود خانواده وفرزندانشان در نفت ولاستیک وشکرو معدن وجود داشت در مورد ایشان به گوش نمی خورد. انتخاب پدر شما ورهبرمملکت ما بعد از ارتحال بناینگذار جمهوری اسلامی ایران، در مقابل حریفان یا بدیل های ممکن نه تنها مفید بلکه فرصتی استثنایی بود زیرا بالاترین مقام مملکتی خود حداقل دو دوره سکان ریاست جمهوری را در دست داشته و مشکلات مردم را فراتر از آیین نامه ها وبخش نامه ها لمس کرده بود. اواز نزدیک با فرماندهان جنگی نیز آشنایی داشت؛ خود جانباز واز جنس آسیب دیدگان جنگ بود؛ آتش جنگ وخشونت جانش را سوزانده و خود ازقربانیان نفرت وخشونت بود. فرزندانش در راه لندن وپاریس سرگردان جمع کردن وجوهات وسرمایه نبودند؛ حوزه بین الملل را به خوبی می شناخت ومی دانست که معذورات ومقدورات یک دولت، جایگاه آن را در عرصه بین الملل تعیین می کند نه آرزوها وسوداهای نپخته وخام. اومی توانست با این شناخت مقابل جریان های افراطی که ایران را با چالشهای جدی در عرصه بین الملل مواجه می نمودند مقابله کند. اینها وخیلی از موارد دیگر از حسن های پدر شما ورهبرمملکت ما بود که من کمتر وشما بیشتر برآنها واقفید ومی توانست منشا برکات فراوانی باشد.

 

آقا سید مجتبی خامنه ای

شما می دانید بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم برای عده  کثیری از مردم ایران وشخصیت های موجهی در درون نظام جمهوری اسلامی، این تصور بوجود آمد که اراده ای بالاتر ازعقل جمعی رای آنها را نادیده گرفته است. آن عده ناراضی، که نه شعاری سر دادند، نه خشونتی به خرج دادند به خیابانها آمدند؛ نه برای آنکه کشته شوند ونه برای آنکه بکشند. آنها آمدند تا به زعم خودشان به اطلاع  بالاترین مقام مملکتی برسانند که تصور می کنیم رای ما گم شده است. آیا این خواسته خیلی عجیبی بود؟ آیا این خواسته نمی توانست جواب منطقی داشته باشد؟ آیا روشی که در مقابل آن در پیش گرفته شد درست بود وبه نتیجه دلخواه رسید؟ اما این چراها وده ها چرای مانند آن دیگر زمانشان گذشته واکنون به واقع، زمانی دیگر است.

 

آقا سید مجتبی خامنه ای

امروزشما بیشتر واقفید ومن کمتر، که ایران ما دچار مصیبت های عدیده ای است که من فقط به دو مورد آن اشاره می کنم. منابع رسمی می گویند 5 میلیون  معتاد در کشور وجود دارد؛ یعنی با احتساب میانگین 4 نفر برای هر خانواده ایرانی، امروز 20 میلیون ایرانی درگیر هراس هیولای اعتیادند. منابع رسمی وغیر رسمی از حداقل نصف جوانان بیکار کشور خبر می دهند. این یعنی علاوه بر نصف جمعیت نگران نسل جوان، نصف جمعیت بالای 40 سال هم دلنگران آینده فرزندان دلبندشان هستند. فرار مغزها وناامیدی همنسلان شما و هم نسلی های برادران کوچکترت بماند که قصه پر غصه ای است. دلالی، ابتذال فرهنگی، بی اعتمادی عمومی وده ها مشکل ریز ودرشت دیگراز جمله مشکلاتی است که جامعه ما را فراگرفته است. با این اوضاع واحوال شما بگویید، بگویید فرق بین زندگی ومرگ برای جوانی که در 30 سالگی نه شغل دارد ونه آینده، فرق بین زندان وآزادی برای تحصیلکرده ای که به درست یا غلط در وطن احساس غربت وناخودی بودن می کند چیست؟ شما بگویید. شما که استاد حوزه دینی هم هستید بگویید ایمان و معرفت دینی چگونه رنگ می بازد وقتی امید ونان ورزق وروزی نباشد؟ شما بگوییدچگونه در مرام ومسلک جمهوری اسلامی سوت وکف زدن خشم وخروش می آفریند، اما ریختن خون انسانهای مسلمان وجدانی را بدرد نمی آورد؟ لطفا شما بگویید که هم از اولاد پیامبر هستید وهم عالم میراث ایشان. مگرآن پیامبر رحمت  نفرمودند جنازه ها را با ادب واحترام وتشریفات به خاک بسپارید؟ آقا سید مجتبی خامنه ای!  خواهرزاده موسوی وده ها نفر مانند او، با شان واحترام وتشریفات به خاک سپرده شدند؟ آیا دانسته هایی از اسلام نزد علما وبخصوص نزد علم الهدی ها ویزدی ها هست که به مسلمانان نگفته باشید؟ آیا پیامبر وامام علی با مخالفینشان تحقیر آمیز برخورد می کردند وآنها را بزغاله وگوساله می نامیدند؟ مگر شما نمی گویید ناامیدی بالاترین گناهان است؟ چگونه امید از دست رفته این مردم نسبت به علمایی که هزاران سال است محرم وپشتیبان این مردم بوده اند را می خواهید برگردانید؟ بعضی از علما معتقدند با سرنیزه وارعاب  اعتماد ایجاد می شود، آیا شما هم با ایشان موافقید؟

 

آقا سید مجتبی خامنه ای

اینجا نه کربلاست نه عربستان. نه پدر شما حسین ابن علی است ونه مخالفینش یزید بن معاویه. نه پدر شما علی ابن ابی طالب است ونه مخالفینش معا ویه ابن سفیان. نه پدر شما به خلافت رسیده است ونه مردم ایران یاغی شده اند. اینجا ایران است وانگار هزاران هزار سال بر تمدنشان گذشته است. جوانانی که خود را با جوانان ایتالیا وفرانسه مقایسه می کنند نه با جوانان کوفه وحجاز 1400 سال پیش. وحتی نه جوانان امروز نجف ومزار شریف . نه جنگی درگرفته نه ولایتی مخفی مانده است. نه فدکی تصرف شده  نه جملی رخ داده و نه نهروانی به راه افتاده است. پدر شما هم یک ایرانی است مانند دیگر ایرانیان؛ البته دارای مقامی عالی ورهبر این جامعه بزرگ واین کشور پرافتخار. علی یک یگانه بود در تاریخ وبه تکرار نخواهد نشست. حسین آزاده ای بود بی بدیل ودیگر نخواهد آمد. این شبیه سازیها، هم توهین به شماست وهم خدای ناکرده تخفیف آن مقامهای عالی. ایران امروز ما نه یک امارت بلکه جغرافیای سیاسی است متعلق به همه ایرانی ها با همه تفاوتهای  مذهبی، قومی، مسلکی در جهانی سخت آشوب زده  ودر منطقه ای ژله ای که آبستن هزاران حادثه  ای است که یکی از آنها انقلاب بزرگ مردم ایران بود ویکی از آنها تبدیل یک دیکتاتوری مسلح ومتجاوز به جمهوری فدرال در همسایگی ما، که در این میان  بیشتر از اینکه به لاف زن ها وقمه بدست ها نیاز داشته باشد نیازمند انسانهای متمدن ومنطقی است.

ایران امروز ما بیشتر از آنکه نیازمند زره پوش وگارد ویژه باشد نیازمند منطق واستدلال است. ایران امروز ما بیشتر از آنکه نیازمند خط ونشان کشیدن های بیرون از مرز باشد نیازمند تدبیر داخلی است. این مصیبت های جمعی، عقل جمعی می طلبد. جایگاه تدوین تصمیمات بزرگ برای برون رفت از مشکلات در دانشگاههاست نه پادگانها. با چشم غره رفتن به مردمی وجوانانی که چیزی برای از دست دادن ندارند وزندان وبرون از زندانشان یکی است هیچ مساله ای حل نمی شودو به سرانجام نمی رسد. امروز ونه فردا زمانی است که رهبری عالی نظام نه جام زهر که باده عشق با این مردم خسته بنوشند و یک تصمیم جدی بگیرند. این چه فرهنگی است که در آن ایجاد صلح وتفاهم ننگ به نظر میرسد؟ مگر یک روحانی وظیفه ای ورسالتی غیر از ایجاد صلح وسلام در بین مردم دارد که ایجاد امنیت وآرامش برای مردم عقب نشینی  از مواضع تلقی شود؟ مگر حاکم مردم وظیفه ای جز نوکری برای مردم دارد که کرنش کردن در مقابل خواست آنها دور از شان باشد؟

 

 آقا سید مجتبی خامنه ای

می دانید که جمعیت ایران جوان وتحصیلکرده است؛ روشهای مملکت داری جهان را هم به مدد رسانه های صوتی وتصویری واینترنتی نظاره می کند. همان رسانه هایی که جدا از توهم توطئه، من هم می دانم درکنار اطلاع رسانی و ترفند جایزه، در صدد اجرایی کردن اهداف متولیان پشت پرده خود  هستند. با این وجود شما بیشتر ومن کمترمی دانم که مملکت ما دچار یک عقب ماندگی تاریخی است وبرای برون رفت از آن، عزم همه ایرانی ها را می طلبد؛ آن هم در این اوضاع واحوال که دولت ما از حل مساله ترافیک واعتیاد وبیکاری ناتوان است. حتما شعارهای عده ای ( من نمی گویم همه مردم ایران) را علیه خودتان شنیده اید. می دانید چرا؟ چون وقتی آن عده ناراضی دنبال رایشان بودند، وقتی نسبت به قول وفعل دولتشان بی اعتماد شده بودند، زمانی که درست مردم انتظار داشتند تا همه توان ایرانیها برای برون رفت از مشکلات پیش رو بکار گرفته شود، دیگران جا خالی دادند ودر این برهوت بی مسئولیتی، خواسته یا ناخواسته مسئولیت ها متوجه شما وخانواده تان شد. واین شایعه مطرح شد که شما به تنهایی می خواهید مملکت را اداره کنیدو قرار است دانشگاه راببندید ودانشجو را به مسلخ ببرید. سخیفان را اکرام کنید وبزرگان را تحقیر کنید. منتقدین  راغربت بدهید ومداحان ومتملقین را قربت بنهید.

 

جناب آقا سید مجتبی خامنه ای

اکنون این فرصت وامکان برای شما فراهم است که نگذارید دوگانه  عالم وجاهل، سیاه وسفید، خیر مطلق وشرمطلق  در این مملکت شکل کلی به خود بگیرد وتعادل از میان برود. نگذارید دانشگاهیان وفرهیختگان  راهشان را از نظام جدا کنند. نگذارید این شعار لعنتی وزشت “می کشم می کشم آنکه برادرم کشت” وشعار مرگ مرگ مرگ در فضای این سرزمین فراگیر شود؛ همه گیر شود. نه پدر شما ورهبر مملکت از موسی به خدا نزدیک تر است ونه خاتمی وکروبی وموسوی از فرعون به خدا دورترند. حتی اگر راه این رهبران غلط باشد که نیست. شما بیشتر ومن کمتر می دانیم که خداوند به موسی امر کرد با احترام به سوی فرعون برو واو را به راه خود دعوت کن. پدر خانم عبوس شما وعلم الهدی و… اینگونه وبا این ادبیات مهجور می خواهند نسل جوان متمدن را به نظام جذب کنند؟ مردم حق دارند بپرسند که این موسوی چگونه یزیدی است که نه زندان دارد، نه سواره نظام دارد، نه کاخ وتریبون ومنبر دارد ونه می تواند خواهر زاده اش را با احترام به خاک بسپارد ونه می داند قاتل خواهرزاده اش کیست که حداقل ازخون او بگذرد؟ مردم حق دارند بپرسند که این چه اردوگاه یزیدیی است که دهها کشته ودهها اسیر ودربند روی دستشان مانده است وجنازه هایشان بدون تشریفات معمول به خاک سپرده می شود؟ مردم حق دارند از امثال علم الهدی بپرسند که این چه اردوگاه حسینی است که شما الگوی آن هستید  و مدام از مخالفین خود بیعت می خواهید، تهدید می کنید، شکنجه می دهید و با اتومبیل از روی جنازه مخالفین خود می گذرید، لشکر آهنین به خط می کنید وزهر چشم می گیرید، به مخالفین خود توهین می کنید؟ زر دارید، زور دارید، ثروت دارید، قدرت دارید، حامی وپشتیبان دارید؟ زنجیر بدست وقمه بدست واسلحه بدست دارید. براستی این دیگر از عجایب تاریخ نیست که اردوگاه حسین بر مسند است واردوگاه یزید در اضطراب؟ شما که استادید بگویید کجای سیما ورفتار این جماعت به آن جماعت می خورد؟ خدایا مرا ببخش ما که از دور و شما از نزدیک با آنها معاشرت دارید؛ کجای سیمای احمد خاتمی وپدر خانم عبوس شما وجنتی وشریعتمداری به حسین ابن علی  وقمر بنی هاشم می خورد؟ قمر بنی هاشم کجا واین چهره های عبوس ودرهم ومنکسر کجا؟

 

جناب آقا سید مجتبی خامنه ای!

 شما که به منابع قدرت وثروت نزدیک هستید؛ شما که مطمئنا بیشتر ونه کمتر از ما پدر خود ورهبرمملکت ما را دوست دارید وظیفه سنگینی بر عهده دارید. شما جویا شوید چه کسانی عکس پدر پیر شما را در هنگامی که بخش زیادی از مردم از تامین نان وآب خود ناتوانند در متراژهای بزرگ رنگ آمیزی می کنند وبر کوچه وبرزن های ایران آویزان می کنند؟ واقعا این تیراژ بالا با آن همه رنگ ولعاب از عکس یک پیرمرد 70 ساله در جلو دیدگان کشوری که بیش از نصف جمعیت آن جوان هستند چه معنایی دارد؟ شما جویا شوید چه کسی یا کسانی بنام ایشان احساسات مردم را جریحه دار می کنند؟ شما جویا شوید چه کسانی ایشان را با القاب ولی امر مسلمین جهان خطاب کردند وچه منظوری داشتند؟ کجا هستند آن مسلمین جهان که در طرفداری از ایشان جامه پاره کنند واشک بریزند؟ دیدید آقا سید مجتبی؟ ایشان رهبر قانونی ایرانیهای شیعه، سنی مسیحی و… هستند ولاغیرودیگران فقط به فکر منافع خودشان هستند. آیا واقعا رهبری یک ملت متمدنی چون ایران شانیتش کمتر از القاب انتزاعی است. شماجویا شوید در کجای دنیا نمایندگان پارلمانی  به جای اینکه واقعیات جامعه را به حاکمیت منتقل کنند ونقش نهادی- میانجی بین مردم وحاکمیت داشته باشند برعلیه موکلین خود، ولو مجرم هم باشند اعلام جرم می کنند؟ شما جویا شوید چه کسانی از رای مردم هراس دارند ودرصدد هستند برای ماندن در قدرت، امارت اسلامی راه بیندازند. شما نگذارید افرادی مانند پدر خانم شما که به ناحق به آن درجه ومقام رسیده ونظیر ایشان هم فراوان هستند،  بخاطر رای نداشته وعدم اقبال از طرف مردم اینچنین ناجوانمردانه از مردم انتقام بگیرند.

 

آقا سید مجتبی خامنه ای!

مطمئن باشید ومی دانم که هستید این راه که به حق یا ناحق پیش پای ملت گذاشته شده است بی بازگشت است. سالهاست عده ای در این مملکت با خودی وناخودی کردن ایرانیان جمع کثیری ازآنها را رنجانده اند؛ با محروم کردن عده کثیری از این مردم از چرخه منزلت، ثروت وقدرت دانسته یا ندانسته جبهه متراکمی بر علیه نظام ساخته اند. اکنون هم با راه انداختن جبهه حسینی ویزدی  با کوچک کردن مداوم حلقه خودی وگسترش حلقه ناخودی عزم تنش وآشوب کرده اند. با وجود همه اینها مردم می خواهند بیاستند. بیاستند نه برای خراب کردن، نه برای انتقام گرفتن، نه برای انقلاب کردن، بلکه می خواهند بیاستند برای پاسخگو کردن قدرت در مقابل مسولیتش. بیاستند تا کسانی مانند پدر خانم شما که نه تحلیل درست دارند ونه مشاوره درست، حداقل از رانت نمایندگی مردم استفاده نکنند. مردم می خواهند بیاستند چون احساس می کنند کردانیسم مزور وملون تمام وجود جامعه آنها را فراگرفته است. آیا این خواسته های زیادی است؟ خیلی خلاصه برای شما بگویم خیلی از مردم ما دست از این زندگی نکبت بار شسته اند. این را می توان از حضورشان بعد از کشتار 25 خرداد در خیابانها دید. بعد از حضورشان با وجود تهدیدات جدی مقامات قضایی وانتظامی در روز قدس ودر روز 13 آبان ودر 16 آذر ودر روز عاشورا ومطمئن باشید این جمعیت را در طول وعرض بسیار متراکم تری در 22 بهمن نظاره خواهید فرمود. این حضورهای بدون بخشنامه وسرویس های ایاب وذهاب و… اگر دیده نشوند وشنیده نشوند اصلا نشانه های خوبی نیستند.  اکنون وهمین اکنون زمانی است که شما چون دیاکو بر منصب حکمیت بنشینید و پدرتان ورهبر پیر مملکت ما را یاری کنید. از مردمی که به ناحق تحقیر وتهدید شدند دلجویی کنید. از توان چهره هایی که در واقع وبدون تقلب مورد وثوق واعتماد مردم هستند در راستای وحدت ملی استفاده نمایید. هموطنان غربت نشینمان را به مملکت باز آورید. چشم ناپاک  طمع ورزان به این آب وخاک را کور کنید وبهانه از دستشان بگیرید. ناراضیان را به زیر چتر نظام دعوت کنید. راه را بر قداره بندان وعربده کشان ببندید ومعتمدین واقعی مردم را اکرام کنید.

 مردم ما با کسی  کینه ودشمنی ندارند. مردم ما تشنه انتقام نیستند؛ گذشته موسوی همان گذشته رهبری است. گذشته هاشمی رفسنجانی همان گذشته رهبری است. شما دیدید مردم کسی را بخاطر گذشته ملامت نمی کنند. مردم هرکسی که در کنارشان بیاستند بر سر می گذارند هرچند که جایگاهشان بر سر نباشد. مردم می خواهند بدون تنش ودرگیری برای فردایشان برنامه ریزی کنند. مردم از هراس وبلوا وجنگ وانقلاب خسته شده اند. مردم مسلمان، غیر مسلمان، کرد وترک وفارس و…. تشنه احترامند وبه رسمیت شناخته شدن، همانطوری که هستند نه همانطوری که باید باشند؛ خواسته های امروز مردم حداقلی است . انتظارشان از حکومت هم حداقلی است. براحتی می توان قلب این مردم را بدست آورد. نگذارید فردا روزی  همه ما وشما نظاره گر ایرانی باشیم که در دست هر کس که باید قلمی باشد دشنه ای نهفته باشد. همه را به یاری بگیرید؛ کارهای بزرگ را از کوتوله های متملق سیاسی پس بگیرید وبه آدمهای بزرگ بسپارید. مطمئن باشید خدا، مردم وتاریخ  حتما قدردان شما خواهند بود. شما خیلی بهتر از امثال بنده می دانید عزت واحترام در سایه سلاح نخواهد بود؛ شما دیدید این مردم آن پیرمرد بی سلاح ( بنیانگذار جمهوری اسلامی) را به چه عزتی به ایران آوردند وباز هم اخیرا ملاحظه فرمودید فرزندان همان مردم با چه عزتی آن پیرمرد گوشه گیری  که کیهانیان مطرودش می خواندند به خاک سپردند ومشایعتش نمودند.

در پایان لازم است این توضیح را بنویسم که نگارش این نامه نه از سر جسارت  وماجراجویی بلکه از سر وظیفه  وخیر خواهی وشاید خوشبینی زیاد است. من یک ایرانی کرد تبارم که در واقع مانند دیگر رهروان جنبش سبز مدنی آزرده خاطرم از اینکه در مملکتی زندگی می کنم که استادش به بند است  ومداحش به صدر، فرهیخته اش در کنج است وعربده کشش در اوج . راستش در این وضعیت ماندن ومردن زیاد تفاوتی نمی کند. مهم این است همه به وظیفه خود عمل کنیم. هرچند بعید نیست کسانی که خود را طرفدار شما می دانند ومدام در حال تیز کردن تیغ هستند بر من بشورند و من را محارب و وابسته و…. بنامند. ذکر این نکته ضروری است من هیچ وابستگی جز به این خاک واین مردم ندارم وخدا بهترین شاهد است. امیدوارم شما از این فرصت مستعجل به بهترین نحو ممکن استفاده نمایید.