کلید حل یا بخشی از مسئله‌

کسری نوری
کسری نوری

اگر محمود احمدی‌نژاد بر کرسی ریاست‌جمهوری تکیه نمی‌زد چه می‌شد؟ گروهی معتقدند کشور از فیضی عظیم بی‌بهره می‌ماند و برخی هم بر این باورند که اوضاع هرچه می‌شد، حال و روزمان بهتر از این بود. جد‌ای از چرایی دیدگاه‌های موافق و مخالف، از منظری می‌توان ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد را یک نقطه عطف قلمداد کرد. او از بطن جریانی سر برآورد که با وجود همه امکانات و نفوذی که از آن بهره‌مند بود اما هیچ‌گاه مدیریت کلان اجرایی کشور را در اختیار نداشت. نخستین دوره ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد، نقطه آغاز تسلط کامل این جریان بر شئون مختلف کشور بود. جریانی که طی سالیان از موقعیت‌های ویژه بهره‌مند بود ولی همواره با “مخالف‌‌خوانی” در کار دولت‌های گذشته نه تنها در قبال اعمال خود پاسخ‌گو نبود بلکه همواره در قامت یک مدعی تمام‌عیار ظاهر می‌شد. پس از هشت سال، آن‌ها که در غلط گرفتن از دولت‌های پیشین، همتی ویژه داشتند، اکنون دیکته‌ای در کارنامه دارند که حتی نمره‌ای ناپلئونی هم برای قبولی نمی‌گیرد؛ و دقیقا همین کارنامه نقطه عطف حیات سیاسی کشور شده است. درست است که زمامداری این جریان حرف و حدیث‌هایی را ایجاد کرد اما شاید این بهایی بود که جامعه باید برای روشن شدن زوایای تاریک معادله قدرت و پیمودن راهی خطیر می‌پرداخت. از این منظر دومین دوره ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد نیز با همه پیامدهایش، دو ویژگی داشت. نخست آن‌که همه کنشگران حاضر در میدان، ناچار به پرداخت مستقیم هزینه رفتار سیاسی خود شدند، رخدادی که تا پیش از این به دلیل شفاف نبودن بسیاری از معادلات قدرت، کمتر روی داده بود. دومین ویژگی هم این بود که اگر احمدی‌نژاد دوباره به منصب ریاست‌جمهوری نمی‌رسید، این امکان را پیدا می‌کرد تا مسئولیت نتایج عملکرد دولت اولش را که در چهار سال دوم بیشتر هویدا می‌شد، متوجه دیگران کند. نباید فراموش کرد که او در دور نخست ریاست‌جمهوری‌اش با اتکا به افزایش بی‌سابقه بهای نفت و درآمد سرشاری که نصیب دولت شد، با توزیع بی‌حساب و کتاب پول توانسته بود به‌ویژه در شهرهای کوچک و روستاها وجهه‌ای کسب کند. اما اکنون که آحاد جامعه آثار وجودی این جریان را با گوشت و پوست خود لمس کرده است، دیگر در یک انتخابات و فرآیند دموکراتیک که در آن قواعد بازی، منصفانه رعایت شود، یک تهدید یا نوستالژی قابل بازگشت محسوب نمی‌شود.اکنون متحدان دیروز، دوپاره شده‌اند. در یک سو، گروهی که حیرت‌زده مشغول یافتن راهی برای مهار اوست؛ و در سوی دیگر گروه احمدی‌نژاد که نه تنها متحدان دیروز را متهم به اخلال و کارشکنی می‌کند، بلکه “جهش‌ رویایی و تصاعدی”در هرم قدرت را قائم به ذات دانسته و در این “سعادت‌مندی”، خود را وامدار هیچ سازوکار لجستیک نمی‌انگارد. اکنون اما این جریان حامی‌، کارنامه‌ای قابل قضاوت پیش روی همگان دارند. کارنامه‌ای که گویا خودشان هم میل و رغبت چندانی به دفاع از آن ندارند. برای همین در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری نامی جدید بر خود نهاده‌اند و نسخه “راه سوم” را تجویز می‌کنند! یعنی کنار نهادن برخی شعارها و رفتن در پوستینی دیگر! ظاهرا چاره کار را هم در این دیده‌اند که با قطع بندناف خود از اصولگرایان، روزی از آمادگی مذاکره با آمریکا بگویند و روزی دیگر فرافکنانه از این‌که عده‌ای در داخل نمی‌گذارند مسئله هسته‌ای حل شود! مردم را هم که اساسا فاقد درک و حافظه تاریخی می‌پندارند. پس دلیلی ندارد که پاسخ دهند چرا کرکره سیاست تنش‌‌زدایی دولت اصلاحات را پایین کشیدند و با مواضع نادرست و نسنجیده بر تعاملات دیپلماتیک گره کور زدند تا کار کشور به اینجا کشیده شود. با این اوصاف هرچه به انتخابات نزدیک‌تر می‌شویم باید بیشتر شاهد اظهارنظرهای تبلیغاتی و ساختارشکنانه باشیم. از سخنانی نظیر فراخوان فروش اموال سپاه پاسداران برای خدمت به مردم تا طرح افزایش پرداخت یارانه! گویا در قرارگاه “راه سوم” این‌گونه تقسیم کار شده که یک نفر در نقش خط‌شکن و تخریب‌چی به میدان مین بزند تا آقای رحیم‌مشایی که با اظهارنظرهای آوانگارد، شهرتی دست‌وپا کرده به سلامت از معبر گذر کند. راهبرد انتخاباتی این گروه هم ظاهرا بر این فرض بنا نهاده شده است که اصلاح‌طلبان به عنوان جریانی پرطرفدار، به هر دلیل امکان حضور قدرتمند در انتخابات را پیدا نمی‌کنند، پس تنها رقیب جدی آن‌ها گروهی از متحدان دیروزی‌اند که در برابر برخی شعارها و ادعاها، دست‌وپا بسته‌اند. براساس این راهبرد تلاش می‌کنند بی‌‌آن‌که اتهامی متوجه‌شان شود، راه را بر حضور چهره‌های موثر و پرنفوذ اصلاح‌طلب مسدود و به موازات آن با طرح ادعاها و شعارهایی که شاید برای مردم ناراضی از اصولگرایان جذاب باشد، اقبال خود را افزایش دهند. رجحان ایرانیت به اسلامیت، نرد عشق باختن با مردم اسراییل، شعار زنده‌باد بهار یا فراخوان کوروش هخامنشی به کمپین تبلیغاتی! از اقداماتی است که در چارچوب همین راهبرد جای می‌گیرد. اگر تا چند روز دیگر در سخنرانی‌های انتخاباتی این آقایان از احیای راه “هووخشتره” یا مرثیه‌خوانی برای لشکر افسانه‌ای ناپدید شده “کمبوجیه” هم شنیده شد، نباید تعجب کرد. واقعیت این است گروه موصوف که قصد دارد با تابلوی “راه سوم” وارد انتخابات شود، صورت مسئله را که همان آزردگی شدید مردم از اوضاع و لزوم بازنگری در اداره امور است درست تشخیص داده‌اند. اما آنچه در تحلیل‌های‌شان مغفول مانده این است که خودشان بخشی از مسئله‌اند نه کلید حل آن! 

منبع: بهار، دوم دی