این روز ها مدام در حال خواندن خاطرات اصحاب قدرت بعد از انقلاب هستم، چه آنها یی که دیگر در صحنه نیستند و خانه نشین شده اند و چه کسانیکه هنوز دستی به قدرت دارند و در فکر و خیالشان، توهم ابر قدرتی جهان را می پرورانند.
کمترین بهره وری از خواندن اینگونه خاطرات همین قدر بس که لااقل بعد از 30 سال متوجه می شویم چه ملت ساده و سطحی نگری بوده و هستیم طرفه آنکه بعد از خواندن خاطرات رجل سیاسی قدیم و جدید، به این واقعیت پی خواهیم برد که چه کلاه گشاد ی بر سر مان رفته است اگر چه هنوز هم نسبت به و قایع و رخداد های پیرامون خود و جهان، بر همان سبک و سیاقی می اندیشیم که مسبوق به سابقه است.
برای نمونه نگاه کنید به قیل و قال انتخابات پیش رو ریاست جمهوری که از چندی قبل بازار مکاره ی آن، باز رونقی یافته است، و در این وانفسا چه احزاب و گروه هایی که قصد تحمیل کاندیدا های مورد نظر خود را دارند و چه بسیاری از مردم کوچه و بازار، هر دو، از یک منظر بر این مقوله می نگرند که امروز به عارضه احساس غبن آن گرفتار یم.
اینکه می گویم بر همان نشانی هستیم که بودیم، بخوانید تحلیل ها و تبلیغاتی که برای تحمیل کاندیدا ها و یا حضور مردم در پای صندوق های رای نوشته می شود، یکی وعده عدالت میدهد و یکی ازاصلاح دم میزند وگروهی ازبرآوردن آرزوهای لامحالی چون آزادی میگویند که به قدمت تاریخ، عمر بر سر آن نهاده ایم. و این همه از فروش متاعی است که در بازار سیاست، وعده های پوشالی را به بهای خوش باوری می دهند آنچنانکه از پس سال ها خرید وعده های تو خالی در بازار انتخابات گذشته، هنوز هم :
رنگ سال گذشته را دارد
همه ی لحظه های امسالم
365 حسرت را همچنان می کشم به دنبالم
دیده ام در جهانما چشمی،
که به تکرار میکشد فالم
یک نفر از غبار می آید،
مژده تازه تو تکرایست
و از این رو است که باز هم مردم بر سر همان دو راهی قرار می گیرند که در سی سال گذشته نقطه عطف همه تلاش های رسیدن به دمکراسی بوده است، یعنی تحریم انتخابات و یا انتخاب از بین بد و بدتر، که حکم همان راه رفته ای را می ماند که به بن بست منتهی می شود، و جالب اینکه با همه ضرر های پیمودن این راه به بن بست منتهی شده، از روشنفکر تا احزاب و ایضا مردم کوچه و بازار هر گز به صرافت پیدا کردن راه دیگر نبوده اند تا تغییری در این چرخه ایجاد نمایند، چه رسد به امروز که از سویی در چنبره تورم و گرانی و مضیقه معاش دست و پا می زنند و از سوی دیگر ازوحشت هجوم بیگانگان به خانه پدری، خواب به چشمانشان راه ندارد.
ماجرای آمدن سید اصلاحات و یا نیامدن او به صحنه رقابت انتخابات ریاست جمهوری پیش رو که نقل محافل سیاسی روز است، حکایتی تکراریست، چرا که تا قبل از واقعه دوم خرداد، سال ها با نزدیک شدن موسم انتخابات ریاست جمهوری، همیشه بحث بر سر آمدن و نیامدن مهندس موسوی بود و مدتها تیتر مهم روز نامه ها و رسانه های کشور به حضور و یا عدم حضور این رئیس دولت زمان جنگ اختصاص داشت و این بود تا اینکه دوم خردادی از راه رسید و سید اصلاحاتی کشف شد و بعد از دو دوره ریاست جمهوری که به زعم گروهی دوران طلایی و به زعم دشمنان اصلاحات دوره نا مطلوب بعد از انقلاب بشمار می رود، تا امروز که برای بار سوم نام سید محمد خاتمی برای سکانداری این کهنه دیار باز هم بر سر زبان ها افتاده است، حال آنکه آمدن و یا نیامدن این سید بزرگوار گره ای از مشکلات این ملت سر خورده از خوش باور ی ها باز نخواهد کرد، آنچنانکه آمدن عبد الله نوری و یا آن شیخ به خواب رفته اصحاب کهف و یا دوباره بر سریر قدرت قرار گرفتن همین رئیس جمهور فعلی هم، تغییری در اوضاع و احوال وخیم امروز ما ایجاد نمی کند چرا که خانه از پای بست ویران است.
حکایت بودن و یا نبودن سید اصلاحات در انتخابات پیش رو، حکم همان حکایت معلم اول، ارسطو را دارد که از او بعنوان “انه نبی ضیعوه” نام بردند، یعنی پیامبری که او را ضایع کردند که مصداقش را می توان در خبر انتشار اعلامیه هایی دانست که اخیرا در نماز جمعه قم علیه این مرد خدا به کذب پخش کرده اند که این همه نشانه از بی حرمتی به مرد بزرگی است که به گواهی همه وطن دوستان، نامش در تاریخ این سر زمین کهنسال به نیکی ثبت است، اگر چه به هزار دلیل گفته و ناگفته، امروز وجودش بعنوان سکاندار این کشتی طوفان زده دیگر نمی تواند مثمر ثمر باشد چرا که اولا منش و اندیشه خاتمی نسبت به اداره کشوری این چنین گرفتار در چنبره قدرت های پنهان و آشکار، تغییر نیافته و لاجرم اتفاقی جز تکرار تاریخ نخواهیم داشت. و ثانیا از باد های تندی که بر این کهنه دیار وزان است، عرصه بی گریز و راه است خاصه وقتی صدای ملت، به گوش قدرت طلبان صدای شیطان باشد.