ماحصل این مقاله این جمله است :گفتگوی سازنده جامعه مدنی فرانسه به جای امنیتی کردن و محدود کردن آزادی، چاره کار است.
حکایت است که مسیر تاریخ و حتی زندگی آدمی همیشه رو به جلو یا به یک سمت نیست. این سخن تلخی است اما واقعی می نماید. و این داستان هفته نامه شارلی است که میراث دار نگاهی آنارشی به آزادی است؛ نشریه ای که همه و همه چیز را فکاهی می کند تا متناسب با باور و روش خود، که منتقدان زیادی هم داشت و دارد، با قدرت وهر گونه سلطه بجنگد.
این نشریه هیچ کس را بی نصیب نگذاشته زیرا نگاه رادیکال و نقاد عصر روشنگری را ارث برده؛حتی در رابطه با ایران از شاه تا مصدق و آیت الله خمینی و تا به امروزرا در فکاهی خود بی نصیب نگذاشته است. همان طور که همه مقامات دولتی فرانسه و جهانی را.
وقتی فرانسوا اولاند در مراسم روز یکشنبه ـ راه پیمایی بزرگ ـ با یکی از اعضای نشریه گفتگو کرد دو عضو دیگر بی اعتنا به اولاند سر خود را گرم نشان دادند تا با بالاترین مقام کشور مواجه نشوند. اعضای این نشریه چنین رسمی داشته و دارند.
اما این نشریه کم مخاطب شده بود چرا که اروپا هم به سمت لیبرالیسم و هم مذهب سیر و اقبال می کند. فروش این نشریه پائین آمده بود و بحران مالی داشت، چرا که رادیکال های عصر روشنگری در جامعه طرفدار ندارند.
اما تراژدی در این جا بود که کسانی به کشتار این عناصر رادیکال قلم به دست و مدنی و نقاد سلطه و قدرت دست زدند که افراطیونی از پاردایم فکری دیگری بودند.
اما این کشتار صحنه اصلی و نماد مواجه مشکلات اروپا نیست. دعوا جای دیگری در جریان است که شارلی سیبل این کشتار شد؛اتفاقی که به نظر من پایانی تراژیک و حماسی بر این تفکر در اروپا قلمداد می شود و شاید نظراتشان دیگر تا مدت ها باب روز نشود؛چرا که زمانی در جهان و اروپا، چپ رادیکال ۲۰ تا درصد۲۵ آرای مردم را داشت و در نتیجه سوسیالیستها و هر جریانی میباید این آرا را مد نظر قرار میدادند؛ کاری فرانسوا میتران در دوره خود انجام داد. در آن زمان در پاریس جریان چپ حاکم شهرداریهای شهرهای کمربندی پاریس بود که کمربند سرخ نامیده میشد وبه وضع اقصادی این مناطق توجه میکرد. نشریه شارلی هم زبان طنز رادیکالها در نقد قدرت و سلطه بود. مجله شارلی نماینده چپ رادیکال متعلق به دوره سی ساله طلائی اروپا از ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۰ اروپا است؛ دوره ای که تمام شده است.
در حال حاضر برخی شهرهای فرانسه در حقیقت جامعه دیگری هستند تا جایی که می توان گفت دو جامعه مدنی در فرانسه شکل گرفته است که همدیگر را درک نمی کنند.
برخی ازشهرهای فرانسه فراموش خانه هایی هستند که ساکنان آن در جمع خودشان زندگی روانی و فرهنگی می کنند. آنها در فرانسه لاییک مستقر هستند،ولی در جامعه فرانسوی نیستند.
امروز راست افراطی در فرانسه ۲۰تا ۲۵ درصد آرا را دارد و به پیش میرود. راست افراطی خواستار باز گرداندن حکم اعدام، برخورد با مهاجران، بازگشت از روند اتحادیه اروپا و هم خواستار محدود کردن آزادی در جامعه است.
راست افراطی، فرانسویهای مهاجر را با نام مهاجر از جامعه فرانسه منفک میکند.
از سوی دیگرسیاستهای متمایل به لیبرالسیم در جامعه فرانسه که نتیجهاش آموزش عمومی دولتی پائین است، در مناطق محروم، موجب تبعیضهای ساختاری و فرهنگی شده و امکان جذب جوانانی را که فرانسوی هستند اما مهاجر خوانده میشوند سخت کرده است. جالب این است که توماس پیکتی، اقتصاددان مشهور و نویسنده کتاب کاپیتال، نشان لژیون دونور را به این خاطر از دولت فرانسه نپذیرفت که معتقد است اولاند هم به قولهای انتخاباتی خود در مورد کنترل سیاستهای لیبرالی اقتصاد عمل نکرده است.
اما خلاء بیتوجهی به مناطق حاشیه نشین را، سرمایه گذاری جریان سلفی که از عربستان سعودی امکانات میگیرد، محروم پر کرده است. عربستان سعودی ۱۵۰ مسجد و ۵۰۰ نهاد دینی در جهان دایر کرده که اروپا سهم بالایی در آن دارد.
به عبارتی مجموعه این عوامل در کنار اصول لاییک باعث شده بیش از ۵ میلیون شهروند فرانسوی احساس کنند در جامعه خود جای مناسبی ندارند. اینان مهاجر نیستند، چرا که مطابق اصول شناخته و مرسوم (دولت ـ- ملت حقوقی )فرانسوی هستند اما قانون لاییک نتوانسته با ایشان به لحاظ فرهنگی به تفاهم برسد. احساس تبعیض در این جمعیت همیشه می تواند برای فرانسه مشکل ایجاد کند.
مشکلات جامعه فرانسه کم نیستند؛مشکلاتی که باید شناخته شوند. این مسائل که تبدیل به مشکلات شده،گاه بدون ارتباط با هم خلق شده اند اما زمانه و شرایط باعث شده که در ارتباط با جامعه فرانسه نقش بازی کنند. مشکلاتی از قبیل: ۱- ناتوانی اجتماعی و اقتصادی فرانسویهای مهاجر که امکان یافتن موقعیت بهتر اجتماعی برای ایشان را سخت میکند۲-ناتوانی پوشش آموزش عمومی دولتی و عمومی مناسب برای این اقشار و شهروندان ۳-اصول فرهنگی لاییک که این شهروندان آن را امضا کرده اما قادر به انجام آن نیستند۴- مقاومت خانوادگی این فرانسویها در برابر فرهنگ غرب که با سنت اسلامی توجیه میشود۵-عدم امکان جذب این افراد در جامعه مطابقشان و توقعی که دارند ۶- امکان جایگزینی فرهنگی و اعتقادی که با امکانات عربستان سعودی تقویت میگردد و به این افراد ناراضی هویت فرهنگی مقاوم میبخشد. ۷- مسائل سیاسی در خاورمیانه که دولتهای غربی، مطابق منافع خودگاه در این مسائل به دام تنیده خویش میافتند مانند جریان القاعده و داعش که البته هم به دلیل منافع و هم به دلیل ناشناخته بودن پدیدههای مزبور است. ۸-جوان بودن این افراد که پتانسیل اعتراضی دارند.
اگر چه غربیان دوست دارند به سخنان افرادی از این جوامع گوش کنند که به اصطلاح لاییک هستند یا سکولار؛ افرادی که اکثرشان صادق اند اما شناخت درستی از جوامع خود ندارند.
این عوامل اگر ریشه یابی نشوند، داستان کشتارها تکرار می شود. درمان این زخم ها زمان بر است. راه حل امنیتی مسیری کوتاه مدت و خطرناک است که غرب را وادار به محدود کردن آزادی می کند؛همان مسیری که افراطی ها می خواهند.
شاید لازم باشد دو جامعه مدنی فرانسه بدون محدود کردن آزادی هابه گفتگو با هم بنشینند.
فرانسه جامعه مدنی قوی ای دارد که مدتی است افسرده و سر خورده شده. اما این جامعه مدنی در تظاهرات پاریس مسئولانه به میدان آمد و شعار نژاد پرستانه نداد. هرچند روشن شد که دو جامعه مدنی در فرانسه وجود دارد که قادر به درک هم نیستند. از یک سو اعراب و مسلمان های مهاجر فرانسوی و از سوی دیگر جامعه فرانسوی قدیمی تر.
ملت و دولت حقوقی نتوانسته پاسخ مناسبی برای این دوگانگی داشته باشد. در حالیکه در موارد مهم ولی کوچک در تعامل نگاه مدنی است این تفاوت ها مدیریت شده است. در کشمکشی در برخی از مناطق، دانش آموزانی که نمی توانستند گوشت خوک بخورند به جای محروم شدن از خوردن گوشت با کمک و تعامل خانواده ها توانسته اند از گوشت های دیگر در غذای خود بهره مند شوند. بی گمان نگاه عصر روشنگری حاضر نیست که انسانی به خاطر باور خود و به دلیل نخوردن گوشت خوک از خوردن گوشت محروم شود. این نوع تعامل ها در جامعه فرانسوی در حال وقوع است که نشانه خوبی است که می تواند تقویت شود. اما این نشانه های مثبت را عوامل مهمی تهدید می کند که حمله دردناک به مجله شارلی یکی از آنهاست. ضمن اینکه کشته شدن یک مسلمان و چهار یهودی و حمله به 50 مرکز مسلمان می تواند جدایی اقشار جامعه را بیشتر کند
چه می شود کرد ؟
بی گمان در عرصه قدرت، این نهاد های اقتصادی هستند که دولت های رفاه را تهدید می کنند و دولت ها را به سیاست خود می کشانند. نتیجه این برخورد بی توجهی به اقشار ضیعف جامعه است؛ و این مشکل اروپا است: تناقض رشد اقتصادی با رفاه مردم.
اروپا نیاز به رشد اقتصادی دارد اما این رشد برابری و رفاه مردم فقیر را نادیده گرفته است.
در عوض جامعه مدنی به مثابه نهاد های مدنی به بورکراسی نادرستی مبتلا شده و در درون ساختار قدرت قرار گرفته اند و در عمل خلاقیت کافی ندارند؛اگر چه هنوز کارایی دارند اما محل توجه برای نجات جامعه نیستند. به این اضافه کنیم که رسانه های تصویری و دیداری و شنیداری هم در اختیار قدرت ها هستند. شبکه های اجتماعی هم اگر چه نقش آزاد تری دارنداما قدرت کافی ندارندولی با این حال امکانی قلمداد می شوندکه می توانند بر روی دولت و نهاد های مدنی و حتی رسانه ها تائیر بگذارند.
با این وصف اروپا، جامعه آزاد است یا آزادی بیشتری در آن وجود دارد. در نتیجه امکان گفتگو و اعلام بحران و حل بحران در آن وجود دارد.
هابرماس فیلسوف عرصه عمومی در سال ۲۰۰۶ در یک سخنرانی در اسلو مشکل اروپا را اعلام کرد. وی از نیاز گفتگو میان مذهبی ها و سکولارها سخن گفت و اینکه اینها باید زبان یک دیگر را بفهمند تا بر بحران جدید غلبه کنند. وی البته خطاب به سکولارها گفت که باید در این مورد پیشقدم شوند.
به عبارتی گفتگوی سازنده کاری است که نهاد های مدنی و حقوق بشری و دانشگاه ها و پژوهشکده های اروپایی می توانند آن را سامان و انجام دهند. شهر داری ها هم که عرصه حضور جامعه مدنی هستند می توانند در نزدیک کردن اقشار جامعه به هم مفید واقع شوند.
شهروندانی که در محکومیت ترور در راهپیمایی شرکت کردند مدنی و ضد خشونت بودند اما این افراد شاید ندانند که مسلمانان هیچ تصویری را،چه مثبت و چه منفی از پیامبر درست نمی دانند و با کشیدن آن مخالف اند.
تجربه می گوید فعالان حقوق بشری مدنی در اروپا در مراعات عقاید افراد بسیار دقیق هستند. پس گفتگو برای شناخت بیشتر، به جای محدود کردن آزادی، می تواند به درک و جذب اقشار فقیر جامعه منجر شود چرا که فشار مدنی جامعه بر بنگاه های اقتصادی و دولت قوانین را برای رفاه و عدالت جامعه تغییر خواهد داد.
بی گمان امنیتی کردن جامعه، اقشار مسلمان وعرب را از اقشار دیگر دور خواهد کرد. این دوری به محدودیت آزادی هم ختم می شود و در میان این شکاف افراط گری از دو سو میدان دار می شود که جامعه را به سوی پرتگاه می برند. پس به جای محدود کردن آزادی باید گفتگوی موثر و سازنده را در دستور کار قرار داد. جامعه مدنی در اروپا هنوز آن اندازه قدرت مند هست که از سرنوشت خود دفاع کند.
البته این هشدار سالها است که داده شده. راه حل اول را اوبلک نویسنده داده که پیش گویی تلخی برای اروپای فرد گرا کرده؛اروپایی که در آن عشق مرده است. او معتقد است که اروپا با این وضع به هجومی نیاز دارد که در دوره امپرطوری روم رخ داد و به سقوط آن منجر شد تا از آن سقوط و طوفان اروپایی سر برآورد که تمدن جدیدی بسازد. این نگاه هولناک و هگلی به تمدن و تاریخ است. راه حل دوم اعلام شکست چند فرهنگی و رفتن به سوی افراط گری است. باید توجه کرد که دیه دونه، کمدین فرانسوی که در فرانسه طرف داران زیادی دارد، نماینده و صدای بخشی از جامعه فرانسه است که به حساب نمی آید یا می پندارد که به حساب نمی آید. بی گمان این حالت هشدار دهئده است. در همین راستا شرکت کم شمار مردم در شهر مارسی در راهپیمایی بزرگ اخیر قابل توجه است چرا که مارسی شهر فرانسوی های مهاجر است.
راه حل سوم گفتگو و درک متقابل شهروندان برای حل مشکلات است که مسیر ساده ای نیست اما عملی است. این راه حل هم مشکلاتی دارد، به اندازه ای که زمانی که پاپ فرانسوای اول میان توهین و آزادی بیان فرق می گذارد نخست وزیر انگلیس این سخن را محدود کردن آزادی بیان می داند. آن هم پاپی که رفتارش در کلیسا به دلیل روا داری در میان محافظه کاران انتقاد برانگیخته است. هر چند در عین حال کلیسا رو به محبوبیت است و نمی توان آن را انکار کرد. با این وصف اروپا برای بر پا ماندن به گفتگو و درک متقابل میان اندیشه ها و ادیان و مکاتب نیاز دارد.
اما برای امثال من مهم تر این است که ناامنی در هر جای جهان بر کشور های دیگر اثر می گذارد. به عنوان نمونه ناامنی در خاورمیانه بر اروپا اثر می گزارد. نا امنی در اروپا با خاور میانه چنین می کند. جهانی شدن آفاتی دارد که کنترل آن ساده نیست مگر آنکه احساس مسئولیت ها در جهان نسبت به سرنوشت همه انسان ها بالا رود.