تیپ کامیاب کجاست؟‎ ‎مصدق یا قوام؟

تقی رحمانی
تقی رحمانی

در تیپ‌سازی یا الگوسازی مثالی و آرمانی در جامعه‌شناسی، بابی است که به وسیله آن می‌توان جریانها و ‏انسان‌ها را با آن سنجیده و معیار به دست آورد.‏

افراد و جریان‌های مشهور، خوشنام و کامیاب با یکدیگر متفاوت هستند.‏

طی ماه‌‌های گذشته بحثِ در گرفته در مورد مقایسه قوام، مصدق که البته هر دو عنوان “سلطنه” در پسوند نام ‏خود یدک می‌کشند ابعاد گوناگون یافت، تا جایی که از روسای دانشگا‌ه‌های قبل از انقلاب تا مبارزان چپ و ‏چهره‌های طرفدار نهضت ملی و روزنامه‌نگاران را به قضاوتِ برتری قوام بر مصدق کشانید.‏

به‌نظر می‌رسد که این‌گونه برتری دادن قوام بر مصدق جای ملاحظه فراوان دارد و نشان از دُور در تاریخ ما ‏می‌دهد، چرا که انتخاب میان بد، بدتر یا خوب و بد در بستر اجتماعی مطلب ظریفی است. به‌عبارتی باید ‏مشخص کرد که ما چه می‌خواهیم تا معین کنیم کدام تیپ را در راستای آن‌چه که خواسته‌ایم، مطلوب می‌دانیم.‏

از همین روی لازم است دقت شود که اگر ما درصدد احیای نظام پارلمانی مشروطه در راستای دموکراسی ‏هستیم، پس باید میان مصدق مردم‌گرا و قوام نخبه‌گرا تفکیک قائل شویم. چرا که مصدق خوشنام ناکام است. او ‏به دنبال تحقق دموکراسی و زنده‌کردن آرمان‌های انقلاب مشروطه، یعنی برنامه انتخابات آزاد و خرج عایدات ‏نفت برای ملت ایران، در این راه قدم برداشت. شعار “حداقلی” داد و مقاومت “حداکثری” کرد. اما پیروز ‏نشد. این که چرا پیروز نشد بحث دیگریست اما لااقل مشعل راه دموکراسی‌خواهی در این سامان شد.‏

اما برگشت از مصدق به قوام چه پیامی دارد؟ قوام‌السلطنه سابقه مالی خوبی ندارد، چه در زمان استانداری ‏خراسان و هم در زمان نخست‌وزیری و تأ‌سیس حزب دموکرات ایران. قوام به دموکراسی پایبند نبود، چرخش ‏قدرت را در میان نخبه‌گران حاکم می‌خواست، وی سیاست‌مدار بود. اما مگر ما می‌خواستیم که فقط ‏سیاست‌مدار داشته باشیم. حل مشکل نفت با امریکا یا انگلیس بدون ایجاد موج ملی و دموکراتیک، چه نتیجه‌ای ‏می‌توانست برای ما داشته باشد؟

مگر در عربستان سعودی یا کویت و قطر میان قدرتمندان بر سر نحوه معامله با غرب اختلاف نیست. مگر ‏دردولت رضاشاه بر سر نوع رابطه با غرب اختلاف نبود. این اختلافات با سیاست‌مداری از نوع قوامی آن چه ‏مشکلی از مشکلات ایران را حل می‌کرد.‏

مسئله ما تحقق دموکراسی و عدالت نسبی است. سیاست قوامی برای ما نه نان داشت نه آزادی، پس باید به ‏حرکت سیاست مصدقی توجه کرد اما شکست آن‌را آسیب‌شناسی کرد. و اِلّا سرنوشت قوام، مستوفی‌الممالک، ‏مشیرالدوله و علی امینی سرنوشت مطلوبی نیست. قدرت مطلقه پهلوی از این سیاستمداران به عنوان محلل ‏دوران بحران استفاده کرد و سپس آنان را کنار گذاشت، به عبارتی قدرت مطلقه به استثناء خود کسی را تحمل ‏نمی‌کند. از یاد نبریم که علی امینی، شریف امامی و آموزگار در درون دربار پهلوی مخالفان جدی داشتند. ‏دربار سلطنتی علم، اقبال و هویدا را تحمل می‌کرد اما همین دربار قوام، امینی، شریف امامی و آموزگار را ‏نمی‌پذیرفت.‏

این مشکل عدم پذیرش اصلاح‌طلبان محتاط در لایه‌های قدرت در جامعه ما به نحوی ادامه دارد به عنوان ‏نمونه با خاتمی چگونه برخورد شد؟ حال دیگر حساب بنی‌صدر و بازرگان که در ردیف ادامه‌‌دهندگان مصدق ‏قرار می‌گیرند مشخص است. پس مختصر اینکه سیاست قوامی که با فساد مالی و بندبازی قدرت در میان ‏حاکمان مبتنی است در ایران بارها شکست خورده است. قوام، امینی و شریف امامی سیاستمداران دوران ‏بحران هستند تا آب رفته را به سود قدرتمندان به‌جوی بازگردانند.‏

اما سیاست مصدقی با تمام آسیب‌شناسی آن می‌خواهد آب قدرت را در بستر دموکراسی جاری کند. حال اگر ‏شکست می‌خورد باید این شکست را آسیب‌شناسی کرد نه اینکه بد را به جای خوب نشاند.‏

اینکه در دهه هشتاد جمعی از عناصر و اندیشمندان و مورخان ملی، چپ و راست قوام را الگو سازند، جای ‏تأمل و البته تأسف دارد.‏

لااقل در دهه‌ی گذشته در خوانش نهضت ملی، دید روبه‌جلو بود. این خوانش‌ها دارای این ایرادات به مصدق ‏بود: اینکه مصدق چرا جمهوری اعلام نکرد؟ مصدق چرا با امریکا کنار نیامد؟ مبارزه پارلمانی نادرست است. ‏نهضت ملی ایدئولوژی نداشت. ‏

این نقدها اگرچه چندان دقیق نمی‌نماید اما لااقل برخی از این نقدها به دموکراسی یا مردم‌گرایی مصدق ‏وفا‌دارند. ولی نقدهای اخیر به نقض غرض رسیدند. این نقدها صورت مسئله اصلی جامعه ما را نادیده گرفتند، ‏این‌صورت مسئله حاکمیت قانون خوب یا مردم‌سالاری است. با خوانش تاریخ صدساله و نهضت ملی می‌توان ‏تاریخ صدساله را از منظر دستاورد و کامیابی، خوشنامی و شهرت‌طلبی مورد بررسی قرار داد.‏

شهرت‌طلبی، جاه‌طلبی و قدرت‌مداری مرام سیاستِ از نوع قوامی است.‏

خوشنامی و مردم‌مداری مرام سیاست مصدقی است.‏

اما اینکه جامعه ما چرا دستاورد کامیاب ندارد، را باید مورد توجه قرار داد. مصدق در زمره سیاستمداران ‏نیمه کامیاب است اما به آرزوی خود که اصلاح قانون انتخابات و خرج عایدات نفت برای ملت ایران بود، ‏نرسید. به‌نظر می‌رسد که جامعه ما به دنبال تیپ کامیاب باشد. یافتن این تیپ کامیاب، با بازگشت به سنت ‏پهلوی و یا قوام، علی امینی، و غیره محقق نمی‌شود. توجه کنید این افراد بدون ایجاد شور مردم‌سالاری ‏شکست خوردند، اما امثال مصدق توانستند مشعل راه شوند و شوق دموکراسی را در جامعه زنده نگه دارند.‏

به‌نظر می‌رسد که شایسته نیست استادان طرفدار مشروطه، چپ‌های دموکرات و ملّیون ایراندوست در نقد ‏مصدق به قوام‌السلطنه برسند. قوام‌السلطنه با دموکراسی رابطه‌ی مثبتی برقرار نکرد. می‌باید نقد را عمیق‌تر ‏کرد و به این سوال پاسخ داد که چرا جامعه ما در ساختن تیپ کامیاب موفق نبوده است. تیپ کامیاب در جامعه ‏را می‌توان در نقد دولت محوری آزادی‌خواهان به جای تقویت جامعه مدنی جستجو کرد.‏

همین تیپ را می‌توان نقد و بررسی کرد و رفتار احزاب سیاسی در عدم توجه به شکل‌گیری اصناف و نهادهای ‏مدنی مستقل جستجو کرد.‏

بالاخره نباید راه حل تاریخ فروبسته را در میان سه شخصیت به شکل معکوس جستجو کرد و از سمت مصدق ‏به طرف قوام و شاه حرکت کرد. بلکه باید تلاش کرد از مصدق فراتر رفت و مشعل راه خوشنامی مصدقی را ‏به کامیابی رساند، و اِلّا پهلوی دوم و قوام سال‌های سال فرصت داشتند اما نتوانستند که در روند دموکراسی ‏در ایران تحولی ایجاد کنند بلکه به عنوان مانع این روند عمل کردند. به‌نظر می‌رسد که تیپ کامیاب نداریم و ‏می‌باید تیپ کامیاب را در جامعه ایجاد کرد. برای یافتن و ساختن این تیپ می‌بایست:‏

‏1- به بررسی علل ساختاری- طبقاتی شکست دولت‌های ملی در ایران پرداخت و نقطه مرکزی این شکست را ‏علت‌یابی کرد.‏

‏2- نقش عوامل فرهنگی- دینی‌ را در ناکامی دولت‌های ملی باز جست.‏

‏3- به آسیب‌شناسی ایدئولوژی‌های روشنفکری پرداخت که به جای تقویت بورژوازی ملی در ایران به تخریب ‏یا تضعیف آن پرداختند. از قضای روزگار این ایدئولوژی‌ها فقط چپ نبودند بلکه شامل راست لیبرال هم ‏می‌شوند که درک و باور ملی نداشتند.‏

در مقالات بعدی این سه نکته را پی می‌گیریم تا مشخص شود که به جای حرکت از سوی مصدق به طرف ‏قوام، باید از احترام فراوان به مصدق و تجربه‌ وی به سمت اعتلا رفت، چون مسیر دموکراسی از احترام و ‏نقد آسیب‌شناسی نهضت ملی ایران می‌گذرد و نه به تجربه برگشت به قوام و پهلوی. در عین‌حال باید توجه ‏داشت که نقد گذشته نه می‌تواند فقط نفی باشد و نه تأیید و حماسه‌سرایی؛ نقد زمانی عمیق می‌شود که همه‌جانبه ‏و صادقانه باشد.‏