به گمانم سیاست آمریکا در برابر ایران از وضوح همیشگی خود فاصله گرفته و در حال تبدیل شدن به موضوعی پیچیده و گنگ است.
این پیچیدگی از این پس ما ایرانیها را بیش از پیش گیج خواهد کرد و به سمت تحلیلهای متناقض و مبتنی بر توطئه پنداری امور بین المللی خواهد کشاند.
آنچه مرا به پیچیده شدن سیاست آمریکا در برابر ایران متقاعد کرده است، در واقع همین گزارش اخیر سازمانهای امنیتی آمریکاست که خلاف روند معمول و رسمی تحولات بین دو کشور بود.
زمان انتشار گزارش و همینطور ترتیب مفاد آن هنوز برای من یک معماست.
مسلما من به خلاف دولت ایران و بسیاری از رسانههای جهان این گزارش و منطق بغرنج و متناقض حاکم بر آن را به سود جمهوری اسلامی و در جهت حل سریع و بی دردسر بحران هستهای نمیدانم اما اعتراف میکنم که فهم سرراستی هم از آن ندارم.
البته استقبال گرم و آتشین مقامهای دولت آقای احمدی نژاد از گزارش فوق که بر نظامی بدون برنامه هستهای ایران تا سال 2003 تاکید دارد، تعجب مرا برنیانگخت چرا که مسئولان دولت ایران اصولا در پی استفاده تبلیغاتی از هر موضوعی بدون توجه به عمق و محتوای آنند. آنچه مرا در این میان شگفت زده کرد، برخورد رسانههای بین المللی با این گزارش بود. رسانهها با این گزارش آنگونه مواجه شدند که گویی نه دولت آقای بوش بلکه یک سازمان مستقل بینالمللی این گزارش را تهیه کرده است.
مسلما آقای بوش از مدتها پیش از مفاد این گزارش با خبر بوده و قاعدتا میتوانسته جلو انتشار علنی آن را بگیرد و یا انتشار آن به تاخیر اندازد و یا خواستار ارائه آن با جمله بندیهای متفاوت شود.
آقای بوش اما هیچکدام از این کارها را نکرد و اجازه داد که بخش اصلی گزارش از طبقه بندی خارج و در زمانی که وی مشغول متقاعد کردن اعضای شورای امنیت برای اعمال مجازاتهای شدیدتر علیه ایران بود منتشر شود آن هم با این جمله شوک آور آغازین که : ایران از سال 2003 برنامه اتمی تسلیحاتی خود را متوقف کرده است.
به گمانم اگر گزارش سازمانهای اطلاعاتی آمریکا با جمله فوق آغاز نمیشد و این جمله در لابلای متن میآمد، شوک خبری ناشی از آن بسیار کمتر میشد.
این جمله آغازین حتی به روزنامه نگاران و تحلیلگران مجال آن را نداد که به سایر بندهای گزارش توجه کنند و در صدد کشف رمز از متن سرشاز از احتمالات گوناگون و توصیههای آشکار و پنهانش برآیند.
اما ظاهرا تدوین کنندگان متن و دولت آمریکا تعمد داشتهاند که گزارش را با اعلام توقف فعالیتهای نظامی هستهای ایران در چند سال پیش آغاز کنند، چرا؟ دلیل اصلیاش را فقط تدوین کنندگان متن و آقای بوش میدانند اما ما هم به نوبه خود میتوانیم به گمانهزنی در این مورد بپردازیم.
به نظرم میرسد جرج بوش همانطور که خود بارها تاکید کرده است، خواهان حل بحران هستهای ایران از راه غیر نظامی است و تصور میکند که اعمال فشارهای جهانی در نهایت دولت ایران را به تسلیم واخواهد داشت.
با این حال، شایعه حمله قریبالوقوع آمریکا چنان در سطح جهان پیچیده بود که حتی برخی از چهرههای مشهور سیاسی در ایران حمله را قطعی و فوری و اجتناب ناپذیر میدانستند و انکارهای پی در پی آمریکا نیز در این میان افاقه نمیکرد.
شاید دولت آمریکا برای نشان دادن عزم خود بر ادامه روش کنونی در برابر ایران و نفی حمله نظامی فوری، بند مربوط به توقف فعالیتهای نظامی هستهای ایران را در آغاز گزارش گنجانده است تا سوء ظن جهانی در مورد حمله قریبالوقوع را بر طرف کند.
شاید روند تحولی که در کنفرانس آناپولیس آغاز شد، دولت آمریکا را متقاعد کرده است که این روند در نهایت به انزوای ایران و تسلیم آن منجر خواهد شد و بنابراین بهتر است که به جای تاکید بر خطرات مبهم و اطلاعات مشکوک و بی اساس در باره برنامه اتمی ایران، ارزیابی صریح خود را از موقعیت برنامه هستهای جمهوری اسلامی منتشر کند و ضمن بازسازی اعتبار از دست رفته سازمانهای امنیتی خود در جریان جنگ عراق، جامعه جهانی را بر اساس یک تخمین محتاطانه اما قاطع و قابل پذیرش برای اعمال فشار بیشترعلیه ایران بسیج کند.
شاید گنجاندن بند مربوط به توقف برنامه نظامی هستهای ایران در ابتدای گزارش به منظور جلب توجه به نظامی بودن برنامه هستهای ایران در گذشته بوده است، تا از یک سو ادعای ایران مبنی بر صلح آمیز بودن برنامه خود را به چالش گیرد و از دیگر سو، زمینه اعمال فشار بر ایران برای افشای جزئیات این مساله را در سطح جهانی فراهم کند.
اینها اما صرفا گمانه زنی است. آنچه در این میان کم و بیش روشن است این است که گزارش سازمانهای اطلاعاتی آمریکا، راه اعمال فشار علیه ایران را باز گذاشته و حتی بهترین توجیهات را برای آن فراهم کرده است.
در عین حال گزارش مذکور امکان یک حمله نظامی سریع به ایران را منتفی کرده است، گو اینکه این گزینه همچنان از دستور کار آمریکا خارج نشده است.
با این حال به گمانم روند به زانو در آوردن ایران در حال ورود به مرحلهای پیچیده و شاید غافلگیر کننده است. نیاز ماست که برای فهم این پیچیدگی ها تلاش کنیم و در برابر وسوسه دائمی روانشناختی ایرانی که ما را به سمت توطئه اندیشی سوق می دهد، تسلیم نشویم.