این نوشته توضیح زیادی لازم ندارد، سه داستان از گفتگوهای خودم با دوستان اینترنتی را می خواستم بنویسم، ولی فکر کردم همین را بنویسم جالب تر است. شما هم اگر خواستید برای رادیویی کار کنید حتما تماس بگیرید، مشکلی نیست، راحت باشید.
رامین : سلام آقای نبوی
من: سلام
رامین: شما منو نمی شناسین
من: نه، من شما رو نمی شناسم
رامین: ولی من عاشق کارهای شما هستم
من( احساس خجالت می کنم): ویزززززز
رامین: دست تون درد نکنه.
من: خواهش می کنم، شما آقایی
رامین: من کوچیک شمام، نگید تو رو خدا، من کسی نیستم، همین چهارتا مطلب توی وبلاگم می نویسم، البته با اسم مستعار. تو رو خدا اسم منو به کسی نگین…
من: آخه من که اسم شما رو اصلا نمی دونم که به کسی بگم….
رامین: همین اسم مستعارم رو هم نگین، خواهش می کنم
من: چشم، نمی گم، من حتما مطالب وبلاگ شما رو با خوشحالی می خونم، حتما.
رامین: دست تون درد نکنه، پس براتون ای میل می کنم، حدود 286 تا پست تا حالا نوشتم، لطفا وقتی خوندین به من خبر بدین. من فردا از ساعت ده صبح آنلاین هستم….
من: چشم، سعی می کنم….
رامین: می تونم ازتون یک خواهش کنم، تو رو خدا نگین من پررو هستم….
من: چشم، نمی گم.
رامین: ببینید، من با یک رادیوی اینترنتی دارم کار می کنم، می خواستم با شما مصاحبه کنم.
من: کدوم رادیو؟ اسمش چیه؟
رامین: اسمش رو نمی دونم، تازه راه افتاده، مال یکی از دوستان منه….
من: خب، چشم، من در خدمت شما…. ویژژژژژژژ….
رامین: البته می خوام یک توضیح بدم.بعدا نگین بهتون نگفتم، من پررو نیستم ها…
من: میدونم پررو نیستین، حالا قضیه چیه؟
رامین: این رادیو خیلی آشغاله، یعنی از این رادیوهای پادکست درپیتی یه…
من: خب، چه جالب! غیژژژژژژ
رامین: من خودم هم با اسم خودم باهاش کار نمی کنم، دوست ندارم کلاس کارم بیاد پائین…
من: البته درست فکر می کنید…
رامین: می دونین، من اولین کارمه، دوست داشتم شما اولین مصاحبه رو با من بکنید….
من: شما گفتین رادیو خوبی نیست؟
رامین: آره، آقای نبوی، خیلی آشغاله، اصلا در حد من نیست…
من: خب، حالا من باید چی کار کنم؟
رامین: نمی خوام شما هیچ زحمتی بکشید، فقط یک مصاحبه ده دقیقه ای با هم می کنیم، البته من نمی خوام صدام پخش بشه، مجری برنامه توضیح می ده، بعد صدای شما پخش می شه….
من: بله، درسته، حالا من چی کار کنم؟
رامین: شما یک لطفی بکنین، سووالات رو براتون ای میل می کنم، صداتون رو ضبط کنید، بعدا ام پی تری کنید، بعد ای میل کنید به آدرسی که می دم، آخه من الآن می خوام بخوابم….
من: یعنی من خودم ضبط کنم؟
رامین: آره، خودتون که بلدین، میکروفون هم که دارین، اگر هم ندارین تا دیر نشده برین بیرون بخرین، الآن اونجا مغازه ها هنوز بازه، توی بروکسل مغازه ها تا ساعت شیش بازهف، اگر سریع برین می رسین، شما فقط به سووالات جواب بدین و ضبط کنین و ام پی تری کنین و بفرستین.
من: پس سووالات رو شما می فرستید، من جواب بدم و ای میل کنم به آدرس رادیویی که فرمودین آشغاله؟
رامین: دقیقا، خیلی لطف دارین، واقعا ممنونم، چه خوب شد….
من: خواهش می کنم… من پس ضبط می کنم، ولی فرمودین رادیو آشغاله؟
رامین: آره، ولی شما به اون کار نداشته باشین، فقط برنامه رو ضبط کنید و بفرستید.
من: چشم، پس سووالات رو می فرستید؟
رامین: بله، من سووالات رو می فرستم، بعد چون خسته ام می خوابم، دیگه خودتون بقیه کار رو انجام بدین.
من: من چه زمانی این مصاحبه رو باید بفرستم؟
رامین: تا یک ساعت دیگه اگه بفرستید خوبه…..
من: آخه من دارم مطلب امروزم رو می نویسم، می شه فردا مصاحبه رو بفرستم؟
رامین: نه، متاسفانه بچه ها وقت ندارن، شما اول مصاحبه رو بفرستید، بعدا مطلب تون رو بنویسید، چیزی نمی شه، من بهتون قول می دم…
من: چشم، من انجام می دم، فقط می خواستم مطمئن بشم که اون رادیو آشغاله، شما همین رو گفتین، درسته؟
رامین: آره، همینه، من دارم می رم بخوابم، بای….