وحدت در سیاست و ادبیات

نویسنده
جلال سرفراز

» آینه در آینه/ رئالیسم بزرگ علوی

سیزدهم بهمن ۱۳۹۲ آقابزرگ علوی ۱۱۰ ساله شد. وی بیش از نود سال زندگی کرد، و حتا تا آخرین ماه های زندگی اش سالم و سر حال بود. وی پس از سالها دوری، نخستین بار در سال ۵۷ - یعنی در آستانه انقلاب - به ایران آمد. همراه با دوست قدیمی نصرت الله نوح به دیدارش رفتم. گفت و گوی مفصلی کردیم، که در کیهان آن سال، و سپس در بازار رشت انتشار یافت. مهمترین جمله یی که از آن گفت و گو در خاطرم مانده این بود، که بحث سیاسی موقوف. در آن زمان، که دوران تب و تابهای شدید سیاسی بود، این گفته او برایم شگفت انگیز بود. اما پس از تجربه دوران انقلاب و آشنایی بیشتر با او گفته اش روز به روز بیشتر برایم قابل درک شد. پس از فروریزی دیوار برلین دیدارهای بسیاری با او داشتم، که تا واپسین ماه های زندگی اش ادامه یافت. گاهی به خانه اش می رفتم. گاهی بیرون از خانه همراهی اش می کردم و قدمی می زدیم. چه بسیار حرفها که بین ما رد و بدل شد، که برخی از آنها در دو سه گفت و گوی دیگر با او بازتاب یافته است. متاسفانه سردبیر یکی از هفته نامه های آن روزگار تهران بخشی از این گفت و گوها را با تحریف چاپ کرد…. بگذریم. متن زیر یادداشت نیمه کاره یی ست که روزگاری خواستم درباره آقابزرگ بنویسم، که به همان صورت در اینجا می آورم.

از جمالزاده به این سو داستان نویسی مدرن ایرانی آغاز می شود. تجربه یی نو، نه متکی بر داستان سرایی منظوم خودمان، که متاثر از ادبیات اروپایی، منتها با پوشش ایرانی. این تجربه، و ادامه آن، همزمان، و به موازات تجربه مدرنیته است. در آن زمان نویسنده ایرانی می کوشد تا با نزدیک شدن به جهان نو، و آشنایی با شیوه های مدرن و بکارگیری آنها، جای پایی در ادبیات جهانی برای خود جستجو کند. این کاری بود دشوار، اما ممکن. دستاوردهای با ارزشی هم داشته ایم. بویژه درزمینه داستانهای کوتاه. در این زمینه ادعای یکی از داستان نویسان صاحب نام ما پر بیراه نبوده و نیست، که ما هم حرفی برای گفتن داریم، که می تواند برای جهان شنیدنی باشد. شاید اگر گسستی در میان نبود و نثر قارسی از کلیله و دمنه و تاریخ بیهقی تا هزار و یک شب و سمک عیار و چهل طوطی و غیره در ادامه خود به بن بستهای تاریخی، و بیراهه مذهب، و سنتهای دست و پاگیر برخورد نمی کرد، ای بسا که ادبیات داستانی در کشور ما در مرحله یی بسیار فراتر از امروز بود.جای تاسف است، که چنین نشد، و حالا ما از زبان نویسندگان پر آوازه یی چون بورخس داریم تجربه بزرگ پیشینیانمان را بازخوانی می کنیم. و چه شگفت انگیز است این شیوه داستان در داستان، که برخی رمان نویسان جهان از پیشینیان ما آموخته اند. در آغاز دور و تسلسل داستان نویسی مدرن، از آنجا که منشاء کار اروپاست، باید پذیرفت، که حتا در بهترین حالت، کار هدایت نیز جدا از تقلید، و حتا رونویسی نیست. دیگران، که جای خود دارند. وجه مشترک جمالزاده و هدایت و علوی تجربه جامعه اروپایی است. اینان در جوانی برای ادامه تحصیل به سوییس و آلمان و فرانسه رفتند. زبان خارجی را خوب یاد گرفتند. رفت و آمد به محافل ادبی، و مطالعه بسیار. امتیازی که برخی از مطرح ترین نویسندگان امروز کشور ما از آن بی بهره اند.آشناییِ هدایت با آثار نویسندگان بزرگی جون آلن پو، ریلکه، کافکا، و دیگران، از همان آغاز او را به سمت ادبیات مدرن اروپایی کشاند. علوی متاثر از ادبیات رئالیستی است. آثار تولستوی، و دیگرانی از این دست را می خواند و ابتدا می کوشد تا داستان مورد علاقه اش را خلاصه و باز نویسی کند. در برخی تجربه ها ی این سه نویسنده شاهد شباهتهایی صوری هستیم. اما هر چه زمان بیشتر می گذرد، راه این سه نویسنده بیشتر از هم جدا می شود. در داستانهای علوی، شخصیت ها در محوری طبقاتی قرار می گیرند. اساس بر واقعیت عینی است، اما عنصر خیال نیز نقش دارد. دید ضد مذهبی کمتر دیده می شود. علوی دارای دیدگاهی رئالیستی است. او مثل اغلب هم نسلهایش زیر تاثیر شدید انقلاب اکتبر در روسیه است. اما قهرمانان داستانهایش اغلب از لایه های روشنفکر جامعه اند. این ویژگی خط فاصلی میان کارهای علوی و برخی پرچمداران رئالیسم اجتماعی می کشد. ذهنیت علوی در دو شاخه سیاست و ادبیات به وحدت می رسد.از یک سو هدایت و مینوی و نوشین و ش پرتو و دیگرانی از این دست. از سوی دیگر دکتر ارانی و همفکرانش، که بعدها به گروه پنجاه و سه نفر معروف شدند. شرکت در سیاست کار نادرستی نیست. اما لازم به توضیح نیست، که در کشورهایی چون ایران، اغلب روشنفکرانی که مستقیما در سیاست شرکت می کنند باید زندگی پر مخاطره یی را پشت سر بگذارند. نویسندگانی چون علوی نه تنها از جانب حکومت وقت، که از جانب “همفکران” خود و دیگر نیروهای “اپوزیسیون” نیز تحت فشار قرار می گیرند. و بدینسان فردیت و استقلال نظرشان زیر سوال می رود. شاید این مهمترین دلیلی باشد که علوی مدتی پس از اقامت در اروپا بطور کلی از سیاست برید، بی آن که از آرمانهایش دست بردارد. او همیشه به سوسیالیسم، و البته نه سوسیالیسم واقعن موجود، باور داشت. علوی در برخی از داستانهای کوتاهش چون گیله مرد ( از مجموعه نامه ها ) و رقص مرگ ( از مجموعه ورق پاره های زندان ) ـ که از کارهای دوره جوانی اوست ـ دارای استقلال زبان و نثری جا افتاده است. نویسنده، بخصوص در گیله مرد، نگاهی معترض دارد. فضا سازی چنین داستانهایی کلیشه یی و تقلیدی نیست، داستان بیهوده کش نمی آید، و نویسنده دچار صغرا کبراها و پرگویی های مرسوم نمی شود. چنین ویژگی هایی این داستانها را ـ هنوز که هنوز است ـ در ردیف آثار خواندنی آن سالها قرار می دهد. چشمهایش یکی از رمانهای جدی دهه ۳۰ است. علوی در این رمان خود را در چارچوب سیاست، و نگاه خشک یک روشنفکر چپ محدود نمی کند. تکیه بر هنر، رابطه عاشقانه زن و مرد، و ایجاد فضایی پر رمز و راز، نگاه امروزی علوی را یادآور می شود. به نظر می رسد که قهرمانان این رمان دارای تربیت اروپایی هستند. رمان، صرفنظر از برخی کمبودها دارای ساختاری جا افتاده است. نمونه های دیگری از داستانهای خوب علوی را می توان در مجموعه های نامه ها، چمدان و ورق پاره های زندان ـ و حتا میرزا یافت. متاسفانه چنین داستانهایی انگشت شمارند. علوی نیز گاهی برای جلب نظر “رفقا” دچار کلیشه سازی می شود. سالاری ها یکی از بارز ترین نمونه های چنین کارها یی است. موریانه نیز در شمار آثار بی رمق علوی است…اما با همه کاستی ها، هنوز در میان نویسندگان صاحب نام ایرانی دارای جایگاه ویژه یی است. علوی در سالهای پایانی زندگی اش برخی از خاطرات خود را به رشته تحریر درآورد، که تا دو سه سال پیش در اختیار دوستی بود، که متاسفانه حالا در میان ما نیست. قرار بود که این یادداشتها برای تنظیم در اختیار من قرار بگیرد… بگذریم. یادش گرامی باد.