ما همه سرباز توایم خامنه ای

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

بد جوری بریده ایم. داستان تونس اشک مان را درآورد. داستان مصر جیغ مان را به آسمان رساند. مثل بچه های لوس عزا گرفتیم. با حسرت رفتن بن علی را نگاه کردیم و رویای رفتن سید علی را آه کشیدیم. ظاهرا باید برای یک عزاداری مفصل دررفتن دیکتاتور مصر آماده باشیم. و وای به روزی که  تحلیل برژینسکی درست در بیاید و بساط حکومت های ایدئولوژیک از خاورمیانه جمع شود. لابد عزای ملی اعلام می کنیم و گل به سر می گیریم…

انگار نه انگارهمین “ما” بودیم. بر پا کننده اولین انقلاب آزادی قرن بیستم. سلاح مان تلگراف. اما مشروطیت را با استبداد مذهبی سر بریدند.

جنبش ملی را”ما” بر پا کردیم. سلاحمان رادیو و روزنامه. ناصر و ام کلثوم فریاد مصدق را تکرار کردند. اما شاه و شیخ دست بدست هم دادند و به کودتای ضد  آزادی سلام گفتند.

 ”ما” بودیم برپا کنندگان آخرین انقلاب مردمی قرن بیستم. نبرد افزارمان  نوار کاست و شب نامه. اما عکس “ آقا” را درماه دیدند و به حساب ما ریختند. شاگردان قاتل مشروطیت انقلاب بهمن رادزدیدند.

همراه “سید مظلوم” و از اعماق تاریکی ناگهان سر کشیدیم. برگشتیم به گفتمان آزادی که صد سال پیش زیر پای “ولایت فقیه” - گفتمان طالبان شیعه ـ له شده بود، براولین امواج جهان مجازی سوار بودیم و “جامعه” می خواندیم.

موج آزادی را تا قرن بیست و یکم آوردیم و شدیم نخستین جوانه سبز جهان. بر موج های نور آمدیم. شبکه های اجتماعی اسب رزم مان بود. کلیک زدیم و” فیس” خود را به جهان نشان دادیم.

یادمان لابدهست: “ما” بیشمار بودیم. “ما” همه باهم بودیم. “ما” ندا بودیم. “ما” سهراب بودیم. این فریاد که ازتونس برخاست، موجی از توفان “ما” بود که از راه آهن تا تجریش،  دست به دست هم دادیم. راهپیمائی قاهره ادامه گام های ما در 23 و 24 و 25 خرداد است. همین روزهاست که پل کالج تهران به میدان  تحریر قاهره وصل شود.

درجهان پخش شدیم. صدای خود را به دهان های معترض بخشیدیم و خود دریغا به حسرت نشستیم. انگار نه انگار که بر اساس آمار ستاد انتخابات کودتا 13 میلیون رای داشتیم و به اعتراف شهردار تهران دریک  روز سه میلیون نفرمان به خیابان آمدیم.

دست روی دوست گذاشتم. زانوی غم بغل گرفتیم:

سئوال، سئوال است حتی اگر از اندوه برخیزد؛ حتی اگر جوابش را تاریخ هزار بار داده باشد.

گلی به جمال اکبرگنجی که جواب خودش را داد. روی سیستم سلطانی دست گذاشت. بیرحم ترین استبداد تاریخ ایران را درجامه اعداد و مثال ها ریخت. می دانستیم و بیشتر دانستیم “انقلاب اسلامی” چه بلائی بر سر هویت ایرانی آورده و بخشی ازمردم را برای کشتن بخش دیگر بسیج کرده است.

روشن بود؛ روشنتر شد که دیکتاتور حاکم قصد عقب نشینی ندارد. مثال آخرین شاه ایران درحافظه اش نقش بسته است: اولین گام به عقب، راه دره “اسقاط” را خواهد گشود.

معلوم بود و بیشترمعلوم شد: سیدعلی مثل بیشتر جباران حق را نمی دهد. بر اوراق خونین بیهوده  ننوشته اند:

اکنون، در برابر ما نظام مستبد و بیرحم اسلامی ایستاده است و به هزار زیان ثابت می کند مهمترین سد “آزادی” ایران در صد سال گذشته مذهب بوده است به روایت طالبان شیعه. انقلاب مشروطیت شیخ فضل اله نوری را بر دار کرد و خود قربانی اندیشه استبدادی او شد. نوادگان شیخ فضل اله که سیدعلی خامنه ای به راستی وفادارترین و پیگیرترین آنهاست، همه ثروت میهن را به خدمت گرفتند تا استبداد مذهبی را نهادینه کنند. پول دارند. رحم ندارند. بخشی ازجامعه را در پی می کشند با پول یا فریب. شک نیست که قدرت را تا لحظه آخر وا نمی گذارند.

 دیگر سالهاست که استبداد شاهی به استبداد مذهبی تبدیل شده است. شاه بیمار، خیالاتی و ترسیده از خونریزی - که شرح دقیقش را کتاب تازه عباس میلانی در باره شاه  می دهد- جای خود را به  فقیه سرحال، محاسبه گر و خونریز داده است.

اینها دانش امروزی ماست. بخشی از آگاهی “ما”. جوابی به پرسش:

آگاهی “ما” که آگاهیم. دردشمن می نگریم و ازخود غافلیم. “ما” که بیشمار بودیم. کجائیم و چه می کنیم. ندا و سهراب که برخاک افتادند، چه شدیم؟ چه کردیم؟ آن هم در حالیکه “نظام”  با همه سرکوبش هنوز گرفتار کابوس ماست. از ترس بهمن سبز خواب ندارد. به صدزبان اعتراف می کند به آتش زیر خاکستر.

و “ما”، دریغا ما! گوش به صداهائی دادیم که شتابان به کشتن آتش برخاستند. مرگ جنبش سبز را فریاد زدند:تمام شد.  واکنون جنبش سبز را به گور سپرده و حلوایش را خورده اند.

“نظام” لحظه ای از “سران فتنه” غافل نیست. آشکارا تهدیدشان می کندو راه و دار را نشانشان می دهد. و”ما”، ساکتیم و می شنویم. هر روز موسوی رابر دار می کنند و به محاکمه تاریخ  می خوانند، گریبان خاتمی می درند، زهرا رهنورد رابه سخره می گیرند، مهدی کروبی را بر جرثقیل دیروز می آویزند. هاشمی را به توبه می خوانند.

 در لندن و پاریس و واشنگتن و کجا وکجای جهان  نشسته ایم و برای مردمان زیر تیغ حکم صادر می کنیم.

“نظام” علیه ما، بر ضدآزادی متحد است. گرگها گوشت هم را می خورند و استخوان هم را دور نمی اندازند. و”ما”، دریغا ما! هزارپاره ایم. گوشت یکدیگر را به نفرت می خوریم و استخوان هم را به کینه می سوزانیم.

ایران مخوف را مجسم کنیم. “سران فتنه” را در زندان و یا کشته درمیدان ببینیم؛ خامنه ای را رفته و نظام را به تاریخ پیوسته. اتحاد برق آسای گروه های سیاسی تونس ومصر برای “ما” ممکن است؟ مرد میانه ای چون البرادعی داریم و اگر داریم گردش حلقه می زنیم؟ مذهبیون ما چون الغنوشی درتونس و رهبری اخوان المسلمین در مصر عمل خواهند کرد؟ چپ های ما به راه حزب کمونیست تونس خواهند رفت؟

از دل این پرسش هاست  که کلیدی ترین پاسخ این سئوال بر می آید:

ـ- چرا تونس تونس، ایران نتونس؟

 و ایران نخواهد “تونس”، تا هر کس “سید علی” خونریزی درخود دارد که بسرعت تاریخ “ما” را از یاد می بردو تسلیم فریادهای یاس می شود. و تا همه ما” سیدعلی” هستیم، دیروز بر امروز حکم می راند.

 میهن بر باد می رود و ما به بحث 28 مرداد مشغولیم. استبداد هر روز نهادینه تر می شود وما دنبال مقصران برپائی انقلاب اسلامی می گردیم.

“تونس، تونس” و مصر خواهد توانست و دیگر کشورها بر حکومت های ایدئولوژیک غلبه خواهند کرد، و “ما” که بیشمار بودیم و بهمن سبز را از قله بلند آزادی رها کردیم، تا “سیدعلی” درون خود را زیر پا له نکنیم و برای منافع ایران زیر پرچم حداقل ها گرد نیائیم، نخواهیم توانست.

“سیدعلی” پول دارد.زور دارد. جباران دیگر هم داشتند.حسنی مبارک هم دارد. ببینید البرادعی چه  تصویری از قدرت حسنی مبارک می دهد. تفاوت اساسی در سیستم سرکوب و قدرت آن نیست. تفاوت “سیدعلی” با دیگر مستبدان این است که “ ما ” را دارد. خیلی تلخ است، ولی او ما را داردو مرا، تورا، اورا، ما را… همین ما که به جان دشمن استبداد و به دل، عاشق آزادی هستیم. ما که تا دیروز فریاد مرگ بر دیکتاتور می زدیم وامروز خاکستر یاس رابرمیهن می پاشیم.

و ما تا “سیدعلی” هستیم، خواسته و نخواسته در شمار سربازان اوئیم. هرزمزمه نا امیدی به سرودی در بارگاه “سید علی” مبدل می شود؛هر کلام برای جدائی شمشیری در دست او؛ هر اقدام و به هر بهانه برای تفرقه در مسیر خواست او.

 زیر هر پرچم باشیم، گلوی خود را به نام آزادی بدریم، درعمل، در صحنه واقعیت سیاسی، اگر کنار هم نایستیم، انگار فریاد زده ایم: - ما همه سرباز توایم خامنه ای…