دیگر گزینه ای باقی نمانده است

نویسنده

» تحلیل الجزیره از رویکرد آمریکا به ایران

مسعود پارسی

محمود احمدی نژاد خردادماه گذشته از دل انتخاباتی که به طرز غیرعادی باز، چند دسته و ملتهب بود، دوباره به مقام ریاست جمهوری انتخاب شد.

این انتخابات با موجی از تظاهرات بی سابقه و افزایش فشارهای بین المللی و انزوای تحت رهبری ایالات متحده، آن هم علیرغم قصد و نیت قبلی اعلام شده از سوی باراک اوباما، دنبال شد.

اما اکنون و چندین ماه پس از آن حوادث، به نظر می رسد دولت احمدی نژاد حتی قوی تر و مطمئن تر از دوره پیش از انتخابات بحث انگیز گذشته است.

او نه تنها موضع خود در قبال مسائل متعدد سیاست خارجی را حفظ کرده است، بلکه چالش مستقیمی نیز در مقابل قدرت اکبر هاشمی رفسنجانی قرارداده است، شخصی که پس از آیت الله علی خامنه ای، رهبر عالی کشور، نفردوم کشور محسوب می شد. البته این شامل اعضای خانواده رفسنجانی نیز می شود.   

احمدی نژاد در ادامه این روند، به ارتقای موضع سپاه پاسداران انقلاب به بهای حذف نگهبانان قدیمی نظام، کسانی که تحت رهبری افرادی نظیر آیت الله منتظری بودند، ادامه داد.

دولت و نیروهای امنیتی توانستند هرگونه چالش جدی علیه خود و آنچه را به نظر یک جنبش فراگیر مردمی به نظر می آمد با سرکوب وحشیانه و بازی های سیاسی از میان بردارند.

پاسخ به این پرسش که همه این ها چگونه عملی شده، در قدرت ایران نهفته نیست. این کشور یک بازیگر کوچک در صحنه بازی های اقتصادی، نظامی و سیاسی دنیاست. پاسخ را باید در ضعف آمریکا و متحدانش جستجو کرد.

ایالات متحده یک کشور بسیار بدهکار با اقتصادی است که رفته رفته ابهت خود را از دست داده و در دام بحران مالی گرفتار شده که البته تا حدود زیادی، خود مسبب بوجود آمدنش بوده است.

البته با وجود همه مشکلات اقتصادی، ایالات متحده در مقایسه با بقیه دنیا، هزینه بیشتری را صرف امور نظامی خود کرده است.

سپس نوبت به چین می رسد. چین نه تنها همگان را با رشد اقتصادی خود مبهوت کرده است، بلکه درآمد مازاد چند میلیارد دلاری داشته است و به سرمایه داری تبدیل شده که آمریکا را در موضع انفعالی قرار داده است.

بسیاری از اقتصاددانان در شرایط فعلی چین را در فاصله بسیاری عقب تری نسبت به کشورهای توسعه یافته نگاه می کنند و البته این دیدگاه درباره درآمد سرانه صحیح است. هر فرد چینی در سطح متوسط، درآمد کمتری نسبت به یک آلمانی طبقه متوسط دارد. 

اما نگاهی به تاریخ اقتصادی در آسیا از پایان جنگ حهانی دوم و دوره پایان استعمار، نتایج آشکاری را جلوی دیدگان می گذارد. مرکز ثقل اقتصاد جهانی تغییر کرده است.

این موضوع خصوصاً در جریان بحران مالی دنیا مشهود شد که با افول اقتصادی غرب و و اوج گرفتن برخی از اقتصادهای آسیایی همراه بود.

به زودی برای هرکشوری دشوار خواهد بود تا شرایط خود را به آسیا و خصوصاً به چین تحمیل کند.

علاوه بر این ها، نزدیکی چین به ایران بیش از آن است که به نظر می رسد. هر دو کشور دارای کهن ترین و افتخارآمیزترین تمدن ها هستند و هیچیک دارای تجربه ای مستمر از دموکراسی نبوده است. هر دو کشور از اعمال فشارهای خارجی بر کشورهای مستقل ناخرسند می شوند.

از دیدگاه صرفاً اقتصادی، ایران و چین از تمام فواید یک رابطه خوب بهره مند هستند. چین مایل نیست شاهد سقوط بازار آمریکا و واحد پول آن کشور باشد. اما فراتر از این ها، چیزی وجود ندارد که ایالات متحده بتواند به عنوان مشوق برای متقاعد کردن چین در آسیب رساندن به ایران پیشنهاد کند.

بعد نوبت به روسیه می رسد که از بن بست موجود میان ایران و ایالات متحده بهره می برد. روسیه هیچ علاقه ای به کمک کردن به ایالات متحده جهت پیروز شدن در آشفته بازار موجود در این منطقه نفت خیز ندارد.

به نظر می رسد واقعیت محض این است که ایالات متحده دیگر هیچ گزینه ای پیش رو ندارد. ممکن است اکنون بهترین خط مشی، دم فرو بستن واشنگتن و مذاکره برای رسیدن به توافق با ایران به عنوان یک کشور هسته ای باشد.

با این حال، عوامل سیاسی داخلی و خارجی در کنار نقش مستمر آن کشور به عنوان «ابرقدرت» دنیا، در پیش گرفتن منطقی ترین گزینه در شرایط فعلی را برای ایالات متحده دشوار ساخته است.

هر دو کشور از پیشبرد صلح بهره مندخواهند شد و ممکن است منافع آنها بیش از آنکه به نظر می رسد همسوباشد.

آمارهای رسمی نشان می دهد کمک نظامی سالانه آمریکا به اسرائیل بالغ بر 3 میلیارد دلار است. علاوه بر آن، مالیات دهندگان آمریکایی هزینه طولانی مدت پشتیبانی از فلسطین، مصر، اردن و لبنان را نیز به دوش می کشد. اصولاً تمامی این هزینه ها به دلیل حفظ برتری اسرائیل و در خدمت آنچه به اشتباه، منافع آمریکا تعبیر شده، صرف می شود.

ایران و ایالات متحده دشمنان مشترکی نظیر صدام حسین و طالبان و نیز القاعده داشته اند. آنها منافع بسیاری در همکاری در حوزه های مختلف دارند. اوباما سال گذشته را با وعده مذاکره با جمهوری اسلامی آغاز کرد و اکنون زمان آن فرا رسیده تا  به جای حرف به وعده اش عمل کند.

نقطه آغازین خوب برای اوباما این است که جلوی تأمین مالی عملیات مخفیانه علیه ایران به ارزش 400 میلیون دلار را در کنگره بگیرد. این بودجه به درخواست جورج بوش در سال 2008 مطرح شده بود و در گزارش سال 2008 سیمور هرش فاش شد.

اتخاذ چنین موضعی نشان از یک اقدام عملی دارد و ضمناً بهانه دولت ایران برای سرکوب مخالفان را از آنها می گیرد.

درصورتیکه دیگر شیطان بزرگی وجود نداشته باشد، دولت ایران باید بیشتر پاسخگو باشد و به خواست مردم کشورش گردن بگذارد.

 

منبع: الجزیره- 9 مه 2010