نگاهی به شعر امروز
گفت و گوی عریان…
یک:
در ستیز با واقعیت تخیـل یگانه سلاح است. (1)
بی گمان «ژان ژاک روسو» از سرنوشت اسفبار دنیای قرن بیستم آگاهی داشت ، چون اوست که می گوید :«در این دنیا خیال(2) تنها سرزمینی است که سزاوار زیستن است.» سرزمینی که دیگر آدمی دلواپس آب و نان نیست اما دل نگران انسان و جهان است و آنقدر پهناور است که نقطه ای برای من/ تو که در قفس عاشق آواز قناری هستیم نیز بماند. راستی اگر هنر را نداشتیم از فرط واقعیت خفه می شدیم.(3) و این واقعیتِ اکنون به حقیقتی تلخ مبدل شده را از زبـان « الکسـاندر پـوپ » بشنوید:
حقیقت ،ارزش و معرفت هر روز کوس رسوایی می زنند…
اکنون دیگر هیچ چیز مقدس نیست به جز خباثت… (4)
و شاید از جمله وظایف شعر (اگر وظیفه ای داشته باشد)پاسداشت قداست «حقیقت ، ارزش و معرفت»است اما حقیقت ، ارزش و معرفتی که برای یک دوره معین تاریخی در کشوری خاص نباشد و این می تواند حتی پاسخ به پرسش «شعر به چه دردی می خورد » نیز باشد.
کار شعر – این پژواک گفت و گوی صادقانه و عریان انسان با خویشتن در ملاحظه با جهان و طبیعت و اشیاء و خود – پایان ناپذیر است . من نیز چون «علی احمد سعید اسیر» معروف به آدونیس(5) بر این باورم که آن چه پایان می پذیرد افزارها و اشیاست .شعر به دو معنا بی پایان است : از یک سو کمال ناپذیر است و از سوی دیگر همواره همچون طرحی است نو آغاز (6) وشاعر اصیل کسی است که این کمال ناپذیری و آغاز در آغاز را با ذهنیت خود عینیت می بخشد .به قول « امه سه زر » شاعر آن وجود بسیار کهن است و بسیار نو ، بسی سهل ، بسی دشوار.اگر چه امروز و دست کم در موقعیت اکنونی من/تو باید شاعر را در تعبیرات نیچه جست، گو این که او انسان امروز را توصیف می کند که شاعر نیز خواه ناخواه جزئی از آن کل است:
« بیننده ای ، خواهنده ای ، آفریننده ای ، خود هم آینده ای و هم پلی به آینده ، و نیز دردا هم چون عاجزی مانده بر این پل» (7)
دو:
شعر همواره برای من یک گفت و گوی صادقانه و عریان بوده است .یک گفت و گوی ِ یک نفری که با ملاحظه طبیعت و اشیاء به جست و جویی درونی و در فرجام به دیالوگی با خویشتن می انجامد که در نهایـت تجربـۀ فردی ِ همگانی ای را نیـز به خواننده منتقل می کند.«لاسـلز ایـبر کرمبی »(8) شاعر و منتقد انگلیسی می گوید:«شاید بتوان گفت که شعر انتقال دادن تجربۀ ماست .اما برای انسان تنها یک راه ایجاد ارتباط با دیگران وجود دارد و آن این است که با تهییج و تنظیم قوۀ تخیل خود کاری کند که تجربۀ او بار دیگر در ذهن شنونده و خواننده نیز تکرار شود. واژه هایی که صرفا از روی دادن تجربه ای حکایت می کند ، شعر نیست .شعر عبارت است از کلماتی که بتواند تجربه ای را به ما انتقال دهد و آن را در ذهن ما چنان هستی ببخشد که احساس کنیم آن تجربه برای خود ما روی داده است .» (9)
این تجربه می تواند یکی از دغدغه های فردی ِ همگانی باشد و می تواند فقط دغدغۀ انسانی در یک زمان و مکان خاص تاریخی باشد.اما تفاوت این دو ، زمین تا آسمان است.
متاسفانه شعر معاصر ما سالهاست که در حصار یک زبان رمزگونه خود را در زمان و مکانی خاص به بند کشیده است و تنها واکنش امروزین آن ارائه یک متن هذیانی لجام گسیخته و پر ادعاست .شعر سالهاست که در کشور ما «یک دریچۀ تخلیه فشار » است .بسیاری از شاعران ما سالهاست که صادق نیستند و تمام دغدغه شان زبان آوری در شعر است بدون آن که زبان را جزء وحدت اندام واری از شعر بدانند . گو این که لفظ پردازی همواره برای مخاطب ایرانی جذاب و دلنشین بوده است.
سه:
یکی از آرزوهای من و شاید بسیاری از افراد دیگر رسیدن به مرزهای سادگی است .یا آن چنان که منتقدان قدیمی می گویند رسیدن به مرز شعر سهل و ممتنع است .بیاییم یک بار دیگر این دو بیت سادۀ گفتاری ِ بی تصویر سعدی را بخوانیم:
بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
و
تو ندانی که چرا در تو کسی خیره بماند
تا کسی هم چو تو باشد که در او خیره بمانی
به قول دکتر ضیاء موحد «این گونه روان و آسان سخن گفتن دشوار است » و می گویم واقعا دشوار است . شعر معاصر ما سالهاست که با دغدغۀ رسیدن به زبان مستقل زیر لوای دیگرگونه نمایی و پس پشت سایه برتری جویی از صداقت و آسان گویی هنرمندانه که همانا برهنگی است به دور افتاده است و این دور افتادگی ، شاعر ایرانی و شعر معاصر ایران را از جهان نیز دور کرده است.
شعر معاصر سالهاست که می کوشد با رمزگونگی زبانی شعر را سلاحی کند و بر سر این و آن بزند و یا گمان می کند(و می کنند) با غریب نمایی و هنجارگریزی معنایی (تو بخوانش بی معنایی ) و حتی توصیف اسافل حیوانی و مستهجن نویسی مدرن شود (و شوند) اما به گمان من یگانه مفر گریز از این نابسامانی در شعر و رسیدن به عرصه جهانی گذشته از درونی شدن اندیشه مدرن ،پذیرفتن شعر برهنه است.
من مدیون محمود کیانوشم.او با تاملاتش در جایگاه منتقد شعر، دریچه ای را بر من گشود که چشم اندازش ، جهان گسترده شعر برهنه ، شعری که عاری از هر شاخ و برگ و لفظ پردازی است ، بود.نمی گویم موفق شده ام اما کوشیده ام تا از غریب نمایی و زبان آوری در شعر بپرهیزم اما راستی را ، طنطنۀ موسیقی کلمات همواره مرا فریفته است ، طنطنه ای که با Aliteration و Assonace به دست می آید و مرا شیفته کرده است.
از من پیشتر دو دفتر شعر مشترک(10) با همسرم – شهره یوسفی- به چاپ رسیده بود که گام زدنی در هوای شعر کلاسیک و نئوکلاسیک بود.تنها مزیت این گام زدن ، درک اندکی به فراخور عمری که گذشت از هنرمایه های شعر کلاسیک فارسی و موزون گویی بود که اولین مرحله از درک موسیقی کلمات است.
تنها نکته یادکردنی آن است که صاحب این قلم هیچ گاه داعیه جهانی شدن و برتر بودن را نداشته است(وندارد) زیرا به قول عین القضات همدانی « مرد چون حوصله فراخ شود بداند آنچه می داند نسبت به آنچه باید بداند هیچ است .» و صاحب این قلم هنوز حتی «حوصله فراخ» نیز نشده است.
دیگر سخن ها را اگر شعرها ، شعر باشند ، خواهند گفت.
پی نوشت ها
1.ژول دو گوتیه jules de gautier
2.البته می دانم و می دانید که منظور روسو رؤیاهای مالیخولیا گونۀ نوجوانانه نیست.
- برگرفته از این گفته نیچه که می گوید: «ما هنر را داریم تا از فرط واقعیت خفه نشویم» بنگرید به بُعد زیبا شناختی ، هربرت مارکوزه ، ترجمه داریوش مهرجویی ، نشر اسپرک چ اول 1368 ص 22.
4.فرجام سخن برای طنزها 1738م. گفت و گو بخش یک ابیات 169-170
شاعر سوری متولد 1930از کتاب های او می توان به مقدمه ای بر شعر عرب 1971م. زمان شعر 1972م. فاتحه ای بر پایانه قرن 1980م. اما آدونیس خدای باروری فنیقیان باستان است که در اسطوره ها به دست خوکی کشته می شود.
بنگرید به کشف نو جهان ترجمه ع. عامری مجله تکاپو دوره نو ش 1 اردیبهشت 1372صص 31و32
منقول از کتاب مدرنیته و اندیشۀ انتقادی ،بابک احمدی ، نشر مرکز 1373ص7.
Lascelles aber crombie.
حکایت شعر ،رابین اسکلتن ، برگردان مهرانگیز اوحدی ،نشر میترا ،چاپ نخست 1375 صص126و127.
ترانه های آدم و حوا ،دفتر اول انتشارات روزگار چ اول 1378 و دفتر دوم با همان نام ،انتشارات آفرینش 1383