بدون عصبانیت، بدون دل‌واپسی

حامد احمدی
حامد احمدی

» جشنواره

حاشیه‌نگاری سی و سومین جشنواره‌ فیلم فجر

 

شعار پنهان سی و سومین جشن‌واره‌ی فیلم فجر “جلوگیری از عصبانیت دل‌واپسان” بود. تجربیاتی که معاونت سینمایی دولت روحانی از دوره‌ی گذشته‌ی جشن‌واره کسب کرده بود، در این جشن‌واره به کار آمد تا همه‌چیز تحت کنترل باشد و دیگر کسی از میان جمعیت دل‌واپسان به تهدید و اردوکشی خیابانی جلو کاخ جشن‌واره یا همان برج میلاد فکر نکند. این دوره‌ی جشن‌واره، مثل فیلم و نمایشی طراحی شده و مهندسی شده، به اجرا درآمد؛ بدون کم‌ترین مشکل تا صدای کسالت از چهار گوشه‌ی سالن‌های نمایش بلند بشود. دوره‌ای که ظاهرا میدانی برای جوانان بود اما همه‌چیز در محافظه‌کاری خلاصه می‌شد. محافظه‌کاری‌ای وسیع که همه، از سینمای گیشه تا مستقل، را در بر گرفته بود.

سینمای دولتی با بودجه‌های بزرگ که گفته می‌شد دیگر قطع شده اما  هنوز به حیات غیرطبیعی خود ادامه می‌دهد. سینمایی که تمام قد مبلغ دولت و حکومت است، بودجه‌اش را تام و تمام از همان‌جا می‌گیرد و دغدغه‌ی اکران هم ندارد. مزار شریف- به کارگردانی عبدالحسین برزیده- با داستانی درباره‌ی شهادت دیپلمات‌های ایران در کنسول‌گری مزار شریف جلو دوربین رفته. حکایت عاشقی- به کارگردانی احمد رمضان‌زاده- که جزو سهمیه‌ی بایدی و اجباری سینمای دفاع مقدس در جشن‌واره است، داستانی با محوریت کردها- با قرائت رسمی- را روایت می‌کند. تگرگ و آفتاب-رضا کریمی- فیلم دیگری از سهمیه‌ی دفاع مقدس، داش آکلِ صادق هدایت را به ایران دهه‌ی شصت و زمان جنگ پیوند می‌زند. روباه که تولید رسمی وزارت اطلاعات است، داستان ترور دانشمندان هسته‌ای ایران را توسط برادر نداشته‌ی نتانیاهو تعریف می‌کند.

از سو دیگر، سینمای بدنه که ظاهرا متکی به گیشه و فروش بلیط است، در تازه‌ترین فصل زیستی خودش، توامان نمایشی جذاب برای مردم فراهم می‌کند و در کنارش حواس‌ش به تبلیغ ایدئولوژی دولت و حکومت هست. “ایران برگر” –ساخته مسعود جعفری‌جوزانی- که قرار است پروژه‌ی کوروش کبیر را هم کلید بزند، داستان رقابت انتخاباتی دو کاندیدا در ده است که به رقابتی در سطح ایران تعمیم داده می‌شود. داستانی به طور قابل پیش‌بینی به کمدی و با استفاده از کاراکترها و بازی‌گرهای محبوب تلویزیونی که از دل مجموعه‌ی پایتخت- ساخته سیروس مقدم- بیرون آمده‌اند، روایت می‌شود و در حقیقت تکمیل شیک و استاندارد پروژه‌ی اخراجی‌های 3 است که برای هجو و دست انداختن فضای انتخاباتی سال 1388 ساخته شده بود. رخ دیوانه- به کارگردانی ابوالحسن داوودی- در میان داستان پر پیچ و خم‌ش، فضای اینترنتی و مجازی را هدف قرار می‌دهد و هم‌صدا با تریبون‌ها و رسانه‌های رسمی روی تصاویر فیس‌بوک، وایبر، واتس‌آپ و … صدای آژیر خطر می‌گذارد. طعم شیرین خیال- کمال تبریزی- با  طرح “محمدعلی حسین‌نژاد” که از کارمندان و مدیران دولتی در نهادهایی مثل حوزه هنری، فارابی، معاونت سینمایی و صدا و سیما بوده، درباره‌ی محیط زیست جلو دوربین رفته تا کارگردان فیلم بعد از نقد و حمله به فیلم قبلی‌اش-طبقه‌ی حساس- در هوای صاف‌تری نفس بکشد. خداحافظی طولانی- فرزاد موتمن- به گفته‌ی خودش یک عاشقانه‌ی کارگری است برای مخاطب عام. فیلمی که با سرمایه‌ی علی حضرتی- فرزند الیاس حضرتی- ساخته شده تا برای اولین یک سرمایه‌گذار به عنوان تهیه‌کننده در برنامه‌ی هفت معرفی بشود و جلو دوربین بنشیند.

سینمای مستقل. شاید این عنوانی باشد که پهلو به شوخی بزند یا مشتی‌ست از خروار خروار عبارات و عنوانی که در ایران به اشتباه مورد استفاده قرار می‌گیرد. سینمای مستقل، در تعریف ایرانی‌اش، سینمایی‌‌ست که بودجه‌های هنگفت دولتی ندارد، مستقیما به سراغ مضامین رسمی و ایدئولوژیک نمی‌رود و برای مخاطب عام ساخته نمی‌شود اما در نهایت تمام چارچوب‌های رسمی را پذیرفته و دست روی سوژه‌ی ملتهب یا متفاوتی نمی‌گذارد و در بهترین حالت کپی‌ای‌ست از سینمای اروپا و آمریکا. مردی که اسب شد- امیرحسین ثقفی- به گفته‌ی دوست‌داران فیلم وام‌دار آندری تارکوفسکی و بلا تار است. اعترافات ذهن خطرناک من- هومن سیدی- نگاهی به سینمای کوئنتین تارانتینو و کریستوفر نولان دارد. من دیه‌گو مارادونا نیستم-بهرام توکلی- و مرگ ماهی- روح‌الله حجازی- هم با این‌که در فضایی ایرانی‌تر ساخته‌ شده‌اند، تصویری از ایران امروز را ارائه نمی‌دهند تا ضلع آخر سینمای مستقل خود را نشان بدهد؛ آهسته رفتن و آهسته آمدن تا مبادا همان مخاطبان اندک هم با تصویری متفاوت از آن‌چه سینمای گیشه و سینمای دولتی بازتاب می‌دهند، روبه‌رو نشوند.

و در نهایت، در حاشیه‌ی جشن‌واره، از فخر سینمای اسلامی پرده برداری می‌شود. محمد ساخته‌ی مجید مجیدی به نمایش در می‌آید تا محصول هم‌کاری تکنیک هالیوودی و عقیده‌ی اسلامی صدای خودی‌ها را هم در بیاورد. مسعود فراستی منتقد حکومتی و تئوریسن سینمایی جمهوری‌اسلامی، محمد را فیلمی بد، مغشوش و مخدوش معرفی می‌کند. سایت دولتی کافه سینما، از کیفیت بالاتر آثار فرج‌الله سلحشور از فیلم میلیارد دلاری مجیدی می‌گوید تا در نهایت مشاور فرهنگی سردار قالیباف- سید محمود رضوی تهیه‌کننده‌ی درباره‌ی الی و اخراجی‌ها3- به میدان بیاید، مخالفان فیلم را نهیب بزند و دعوت‌شان کند به کنار گذاشتن نفسیات و ساخت فیلم محمد را نوعی “جهاد” بخواند!

در پس این تکثر باسمه‌ای اما سانسور بیش از هر زمان دیگری خودنمایی می‌کند. بر سر مناقشه‌‌ی پیدا کردن تهیه‌کننده‌ی اصلی فیلم “خداحافظی طولانی”، یکی از سایت‌ها برگه‌ی تعهد تهیه‌کننده برای گرفتن پروانه‌ی ساخت را منتشر می‌کند. برگه‌ای که طی آن سازنده‌ی فیلم تعهد کرده که در فیلم‌ش از الفاظ رکیک استفاده‌ نکند، زن و مرد تماس فیزیکی نداشته باشند و سیگار هم در دست کسی-خاصه زنان و جوانان- دود نشود! اما این تعهد دادن‌ها هم گویا ثمر و فایده ندارد و ممیزان را به استراحت و مرخصی نمی‌فرستد. ممیزانی آن‌چنان پی‌گیر و خسته‌گی‌ناپذیر که فیلم‌ساز رسمی و خودی، کمال تبریزی، را هم به دام می‌اندازد تا عبارات “زندانی سیاسی” و “انرژی هسته‌ای” را از فیلم‌ش حذف بکند و مجبور بشود به هنگام نمایش فیلم‌ش در سالن برج میلاد این کلمات را از میان تماشاگران فریاد بزند تا همه متوجه بشود کجای فیلم‌ “طعم شیرین خیال” به تیغ سانسور گرفتار شده.

. در نهایت اختتامیه‌ی جشن‌واره با اجرای محمدرضا شهیدی‌فر و حضور حاشیه‌ای مهران مدیری برگزار شد و جوایز اصلی به سینماگرانی رسید که در این دو سال اخیر، بیش از دیگران، از دولت حسن روحانی حمایت کرده‌اند. ابوالحسن داوودی که رئیس شورای نمایش است و در حقیقت کارش سانسور فیلم‌هاست، جوایز بهترین فیلم و کارگردانی را گرفت. باران کوثری که از زمان انتخابات تا امروز، حامی دولت روحانی بوده، بهترین بازی‌گر زن شد و جایزه‌ی بهترین بازی‌گر مرد هم به هومن سیدی رسید که سیمرغ سال گذشته‌اش را به حسن روحانی تقدیم کرده بود. شاید این شیوه‌ی حمایت از خودی‌ها بود که باعث شد تا یکی از مجری‌های اختتامیه، مهران مدیری، با لحنی شوخی و جدی به افرادی که در ردیف اول نشسته‌اند-مسئولان دولتی-، سلامی ویژه بکند و چرایی‌اش را این‌گونه شرح بدهد: “سال بعد کارم گیرشونه!”. گیر بودنی که ذهن را به سمت یک فیلم‌نامه‌ی ثبت شده می‌برد. “سکوت” نوشته‌ی مهران مدیری. در ژانر دفاع مقدس!

اما همین تقسیم جوایز میان خودی‌ها هم با اعتراض سایت رجانیوز مواجه شد. این سایت در مطلبی بلند، با الگو قرار دادن هالیوود و اسکار، از مسئولین سینمایی انتقاد کرده بود که چرا به فیلم‌های روباه-تولید رسمی وزارت اطلاعات- و ایران برگر-فیلمی در هجو انتخابات- جوایز را نداده‌اند. از سوی دیگر روزنامه‌ی جوان- ارگان سپاه پاسداران- هم یکی از سپاهیان سابق و تهیه‌کننده‌گان امروز را مورد انتقاد قرار داده بود. جواد نوروزبیگی تهیه‌کننده‌ی فیلم‌های “من دیه‌گو مارادونا هستم” و “اعترافات ذهن خطرناک من” در اختتامیه جشن‌واره دست “مجید مجیدی”- رئیس هیات داوران- را می‌بوسد تا روزنامه‌ی جوان که این حرکت را “فقط در شأن اولیای الهی، پدر و مادر و علمای دینی” می‌داند، نوروزبیگی را متهم به رفیق‌بازی بکند و در کنارش از اجازه‌ی اقامت داشتن این سردار سابق در کشور کانادا هم پرده بردارد و بنویسد “اخذ اقامت برای تهیه‌کننده‌ای که سرهنگ بازنشسته سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است، درصورتی‌ که سلسله‌مراتب امنیتی را طی نکرده باشد، می‌تواند مسئله‌ای حساسیت‌برانگیز باشد.”

جشن‌واره سی‌وسوم به پایان می‌رسد و تیم سینمایی دولت روحانی با سیاهه‌ای از فیلم‌های مشکل‌دار در دست- نهنگ عنبر، دلم می‌خواد، استراحت مطلق و …-  نفس راحتی می‌کشد که از خوان بزرگی عبور کرده. اما پیش‌رو، در این بازی آهسته رفتن و آهسته آمدن، سینما هم‌چنان چون طفلی مسئله‌دار، سر ِ راه مانده تا هرکس از راه می‌رسد برای‌ش نسخه‌ای بپیچد یا دستور فلک و الک کردن‌ش را بدهد. روی فرش قرمز، محل خودنمایی سینماگران، گشت ارشاد و نیروهای‌ش پارک می‌کنند. پشت  دوربین‌های پخش با تاخیر اختتامیه جشن‌واره‌، ناظرانی نشسته‌اند که زنان سینماگر را فقط در لانگ شات به رسمیت می‌شناسند. مسئولان فرهنگی مجلس و سپاه هنوز تزها و تئوری‌های اجرا نشده دارند و بالاتر از همه، مقام رهبری‌ است که هنوز از سیاست‌های فرهنگی دولت رضایت ندارد.