بهای بی ارگان کردن کارگزاران!‏

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

دولت احمدی نژاد با سیاست های ناقض حقوق بشر و ضد رسانه ای خود آنچه را که اقتدارگرایان به صورت ‏توقیف فله ای مطبوعات به روزنامه نگاران اصلاح طلب و مستقل تحمیل کرده بودند، گام به گام وسعت ‏بخشیده و نهایی تر می کند.‏

‏ صفار هرندی که در روزهای اول تصدی وزارت ارشاد، داشتن ارگان مطبوعاتی را حق قانونی احزاب و ‏گروه های قانونی اعلام کرده و وعده داده بود که در اسرع وقت جریان های سیاسی را روزنامه و مجله دار ‏خواهد کرد، اکنون که دستور بالا را دیده و شنیده، خود سردمدار جریانی شده است که با هدایت محفل کیهان و ‏کمک هیات نظارت بر مطبوعات، احزاب دارای نشریه را نیز بی ارگان می سازد تا در آستانه ی انتخابات ‏ریاست جمهوری خرداد 88 اکثر قریب به اتفاق جریان های سیاسی اصلاح طلب و مستقل از داشتن رسانه ‏محروم باشند.‏

‏ بر این اساس است که برنامه ی مرحله بندی و زمان بندی شده ی طرح تعطیل و حذف نشریات دگراندیش، ‏اصلاح طلب و مستقل که گویا قرار است در جریان آن هر هفته روزنامه یا مجله ای جدید از دور خارج شود، ‏چنان دقیق پیش می رود که مدیران مسئول و روزنامه نگاران این گروه از رسانه ها عصرهای چهارشنبه دل ‏توی دلشان نیست که نکند نام نشریه آنان این هفته از لاتاری هیات نظارت بر مطبوعات بیرون بیاید. لاتاری ‏هدایت شده ای که از همان ابتدا مشخص است “برندگان خوشبخت” چه کسانی هستند، و “بازندگان” چه ‏افرادی، و حتی در این میان “محکومان به اعدام” و “خیل بی کار شدگان” متعلق به چه جریانی. ‏

‏ لاتاری زمان پهلوی و بازی بخت آزمایی روزهای چهارشنبه آن دوران دست کم این حسن را داشت که آن ‏گروه از خیل مردم که دل به بخت و اقبال می سپردند و با خرید یک بلیط بخت آزمایی یک هفته منتظر عصر ‏چهارشنبه می ماندند تا شاید نامشان از گردونه ی شانس بیرون بیاید، این دلخوشی شان را داشتند که “تقلب” ‏چندانی در کار نخواهد بود و حقشان را نخواهند خورد. اما اکنون که به لطف نظام مبتنی بر ولایت مطلقه ی ‏فقیه، تقسیم بندی ملت به “خودی”، “نخودی” و “غیرخودی” حرف اول و آخر را می زند، دیگر نیازی نیست ‏تا چهارشنبه برسد و مشخص شود که برنده و بازنده کیست، چون کلیات ماجرا از قبل روشن است. برندگان ‏که نامشان از قبل مشخص است و حتی پیش از تشکیل جلسه ی هیات نظارت بر مطبوعات می دانند که این ‏هفته نوبت اعلام پروانه ی انتشار نشریه اشان هست یا نه. می ماند اینکه بازنده ی بدبخت بخت آزمایی هفتگی ‏کیست؟ بازندگان نیز نامشان معلوم است، تنها تفاوت این جاست که این گروه نمی دانند که دقیقا کدام هفته طالع ‏نحس به نام آنان برخورد می کند: کی “شهروند امروز”، کی “نیمروز”، و کدام چهارشنبه ای چون 11 دی ‏ماه 1387 “کارگزاران”. ‏

‏ با صدور احکام جدید، اکنون بیش از پیش روشن شده است که صفار هنوز که هنوز است دمش به کیهان ‏وصل است. کافی است این محفل آتش تهیه را بریزند تا او بداند اکنون کدام نقطه را باید بمباران کند و مورد ‏تهاجم قرار دهد!‏

‏ روشی که هفته ی پیش در مورد روزنامه ی کارگزاران نعل به نعل اجرا شد. کیهان در پی درج بخشی از ‏اطلاعیه “دفتر تحکیم وحدت” این جریان دانشجویی را “غیرقانونی” خواند و روزنامه ی نزدیک به هاشمی ‏رفسنجانی را “بلندگوی اسرائیل” نامید تا مقام مستقر در میدان بهارستان تشخیص دهد که این هفته چرخ ‏لاتاری کدام روزنامه را از گردونه درآورد و به چه بهانه ای. این شد که معاونت مطبوعاتی صبحگاهان از ‏یک سو تذکری برای مدیر مسئول کارگزاران فرستاد و از سوی دیگر برنامه ی توقیف این روزنامه را در ‏دستور کار هیات نظارت قرار داد تا همکاران دیروز شریعتمداری و صفار هرندی عصر گاهان خبر دهند که ‏‏” روزنامه کارگزاران بر اساس مفاد ماده شش قانون مطبوعات وتبصره ماده 12 قانون‏‎ ‎مطبوعات توقیف شده ‏و رونده جهت پیگیرد قانونی به دادگاه ارجاع شده است.‏‎ ‎این نشریه در شماره روز گذشته خود با چاپ مطلبی ‏جنایات ضد بشری رژیم صهیونیستی در‎ ‎غزه را تطهیر کرده و مدافعان فلسطینی را گروهی تروریست و ‏اقدامات آنها را حرکتی ضد‎ ‎بشری قلمداد کرده که با قرار گرفتن در کودکستانها و بیمارستانها موجبات ‏بمباران و‎ ‎مرگ کودکان وغیر نظامیان را فراهم کرده است‎”.‎

‏ نکته ی طنزآمیز نکات مورد استناد برای توقیف روزنامه کارگزاران است که نه با جرم تطابق دارد و نه با ‏حکم صادره مطابقت، اما مسلما با هدف مورد نظر کاملا منطبق است؛ بی ارگان ساختن هر چه بیشتر احزاب ‏اصلاح طلب و در کنارش نوعی دهن کجی به هاشمی رفسنجانی و حلقه ی یاران و نزدیکان او.‏

‏ پیش از اینکه استدلال کنم که چرا نه حکم صادره با ماده ی مورد استناد قانون مطبوعات مطابقت دارد و نه ‏جرم با مجازات تطابق، بد نیست به این نکته اشاره ای اجمالی داشته باشم که چگونه این حکم می تواند در ‏حقیقت نوعی واکنش خصمانه نسبت به هاشمی رفسنجانی باشد و عکس العمل در برابر به سخنان اخیر او در ‏مباحث مربوط به ولایت فقیه و نقد کاستی های و نارسائی های دولت احمدی نژاد در زمینه ی سیاسی و ‏اقتصادی… و همچنین خلح سلاح کردن حزب “کارگزاران سازندگی” در پی احزابی چون “سازمان مجاهدین ‏انقلاب اسلامی” و “جبهه مشارکت ایران اسلامی” برای داشتن ارگان رسمی و رسانه ی عمومی، و در نتیجه ‏بستن معدود مجاری ارتباطی با مردم در آستانه ی انتخابات ریاست جمهوری برای حمایت از نامزد واحد ‏بیرون آمده از ستاد ائتلاف اصلاح طلبان به ویژه سید محمد خاتمی. جالب اینکه این حکم چند روزی پس از آن ‏صادر می شود که هیات تحریریه ی کارگزاران دیداری با هاشمی رفسنجانی داشتند تا بر نوع نگاه و ارتباط ‏های سیاسی خود صحه ی بیشتری بگذارند.‏

‏ در خصوص تضاد حکم صادره با ماده 168 قانون اساسی در خصوص ضرورت صدور احکام مطبوعاتی ‏در محاکم دادگستری، آن هم به برگزاری جلسات علنی و با حضور هیات منصفه هم بسیار گفته شده و هر چه ‏افزوده شده است خواه ناخواه تکراری است و در نتیجه ملال آور.‏

‏ اما، در خصوص اینکه چرا حکم و مجازات صادره با قانون مطبوعات نیز در تضاد است. در حکم توقیف ‏هیات نظارت در خصوص روزنامه کارگزاران به اصل 6 و تبصره ی ذیل ماده 12 استناد شده است. تبصره ‏ذیل ماده 12 قانون مطبوعات صراحت دارد: “در مورد تخلفات موضوع ماده (6) به جز بند (3) و (4) و بند ‏‏(ب) و (ج) و (د) ماده (7) هیات نظارت می تواند نشریه را توقیف کند و در صورت توقیف موظف است ‏ظرف مدت یک هفته پرونده را جهت رسیدگی به دادگاه ارسال نماید”.‏

‏ با حذف موارد استثنا شده از 10 مورد جرائم ذیل ماده 6 قانون مطبوعات، 7 مورد باقی می ماند. اگر از ‏روش “برهان خلف” بهره بگیریم از این موارد نیز، بند 2 که به “اشاعه ی فحشا و منکرات…“؛ بند 8 که به ‏‏”افترا به مقامات، نهادها، ارگان ها و هر یک از افراد کشور و…“؛ بند 9 که به “سرقت های ادبی و همچنین ‏نقل مطالب از مطبوعات و احزاب و گروه های منحرف خارجی و…“؛ و بند 10 که به “استفاده ابزاری از ‏افراد(اعم از زن و مرد) در تصاویر و محتوا” به مطلب مورد استناد ارتباطی ندارند و تنها باقی می ماند ‏بندهای 1، 5 و 6.‏

‏ بند 1 به “نشر مطالب الحادی و مخالف موازین اسلامی و ترویج مطالبی که بر اساس جمهوری اسلامی لطمه ‏وارد می کند”؛ بند 5 به “تحریص و تشویق افراد و گروه ها به ارتکاب اعمالی علیه امنیت، حیثیت و منافع ‏جمهوری اسلامی ایران در داخل یا خارج”؛ و بند 6 به “فاش نمودن و انتشار اسناد و دستورها و مسائل ‏محرمانه، اسرار نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، نقشه و استحکامات نظامی، انتشار مذاکرات غیرعلنی ‏مجلس شورای اسلامی و محاکم غیرقانونی دادگستری و تحقیقات مراجع قضایی بدون مجوز قانونی”، مربوط ‏می شوند.‏

‏ بخش ها و بحث هایی در این بندها که زیر آن ها خط کشیده نشده است نیز خود به خود از دایره ی جرم ‏عنوان شده (…مدافعان فلسطینی را گروهی تروریست و اقدامات آنها را حرکتی ضد‎ ‎بشری قلمداد کرده که با ‏قرار گرفتن در کودکستانها و بیمارستانها موجبات بمباران و‎ ‎مرگ کودکان وغیر نظامیان را فراهم کرده ‏است)، مستثنی می شوند و باقی می ماند مواردی که مورد تاکید قرار گرفته اند.‏

‏ اکنون باید دید میزان انطباق این موارد با اتهام مورد استناد و حکم صادره و در کنار آن چیست و احیانا ‏پیامدهای منفی چنین ربط دادن های احتمالی کدام است؟ دلیل این امر هم کلی گویی و عدم ذکر دقیق بند مورد ‏استناد “هیات نظارت بر مطبوعات” برای توقیف روزنامه کارگزاران است که ناخواسته دست نهادهای ‏سیاسی و حقوقی بین المللی و دیگر کشورها را نیز باز می گذارد که هر کدام در آینده بسته به هدف و سلیقه ی ‏خود بروی بندی از بندهای ذیل ماده 6 قانون مطبوعات انگشت گذارده و برنامه های خود را پی بگیرند.‏

‏ در این مورد می توان فرضیه های مختلفی را مورد توجه قرار داد:‏

‏ اگر استناد مسئولان دولت و هیات نظارت به بند 1 باشد، آن گاه باید گفته شود که اطلاعیه دفتر تحکیم چرا ‏‏”مخالف موازین اسلامی” است و چگونه “بر اساس جمهوری اسلامی لطمه وارد می کند”؟ ‏

‏ آیا استدلال اعضای هیات نظارت این بوده است که هر آنچه از سوی نیروهای مبارز و ستمدیده ی فلسطینی و ‏نیروهای حماس و جهاد اسلامی فلسطین انجام می شود صد در صد منطبق با “موازین اسلامی”‌ است، یا اینکه ‏‏”اساس جمهوری اسلامی” ریشه و پایه هایش به دیگر کشورها کشیده شده است و درنتیجه جریان های سیاسی ‏یا روزنامه نگاران و مدیران مطبوعات از این پس باید توجه داشته باشند که “قانون مطبوعات‌” ایران “جهان ‏شمول” است و همه جای عالم را دربر می گیرد و نباید دست از پا خطا کنند و الا نشریه شان توقیف و ‏خودشان دادگاهی می شوند؟ ‏

‏ اگر بند مورد استناد بند 1 نباشد و هیات نظارت بر مطبوعات به بند 5 عنایت داشته است، اطلاعیه صادره و ‏انتشار آن لابد باید “… علیه امنیت،‌حیثیت و منافع جمهوری اسلامی ایران در… خارج” باشد. در این صورت، ‏این گونه استنباط شود که منظور دولت احمدی نژاد، مقام های وزارت ارشاد و اعضای هیات نظارت بر ‏مطبوعات این است که “امنیت، حیثیت و منافع ایران” به “مسائل فلسطین” و “اقدام های حماس و…” بستگی ‏دارد یا برعکس. در مورد اول باید اهالی مطبوعات درک کنند که شکست حماس یا بروز مشکل برای فلسطین ‏و فلسطینان، به معنای دچار مشکل شدن جمهوری اسلامی و خدای نکرده شکست آن در سطح منطقه و جهان ‏است. راستی ایران چنین تنزل حیثیت و اعتبار یافته و تقلیل مقام و جایگاه یافته است؟ یا نه برعکس، جهانیان ‏با توجه به حکم صادره می توانند استباط کنند یا حتی در سازمان ها و محاکمی علیه ما اقامه ی دعوا کنند و ‏بگویند که ارگان ها و نهادهای ایران خودشان معترفند که جمهوری اسلامی در مسائل داخلی فلسطین دخالت ‏مستقیم دارد، چون شکست آنان را شکست خود و پیروزی آنان را پیروزی خویش معرفی می کند و اگر ‏مطبوعات ایران در این خصوص دست به “سانسور” و “خودسانسوری” نزنند، با آنان برخورد شده و ‏‏”تعطیل” و “توقیف” می شوند؟

‏ اما اگر مورد استناد این ها نباشد و بخش های علامت گذاری شده ی بند 6 باشد به نظر می رسد که وضع از ‏نظر بین المللی حتی بسیار بدتر و پیامدهای آن سنگین تر خواهد بود، چون پای “فاش نمودن و انتشار اسناد ‏و…. اسرار نیروهای مسلح جمهوری اسلامی،‌ نقشه و استحکامات نظامی” به میان کشیده شده است. آیا اشاره ‏به “کودکستان ها” و “بیمارستان ها” که احیانا رزمنده ای در آن مخفی شده یا از این مکان ها برای عملیات ‏نظامی - به صورت تشکیلاتی یا با تصمیم فردی و از روی ناچاری - استفاده کرده و بهانه به جنایتکاران رژیم ‏صیهونیستی داده تا غیرنظامیان، به ویژه زخمیان و زنان و کودکان بی دفاع را مورد تهاجم قرار دهند، واقعا ‏فاش کردن اسرار “نیروهای نظامی ایران” است و “نقشه ی استحکامات نظامی”‌ آنان؟‏

‏ منطق حکم می کند و امید می رود که اعضای هیات نظارت زیر فشار مقام های حکومتی یا مسئولان وزارت ‏ارشاد تنها با هدف کسب منافع سیاسی پشت پرده - که البته برای افکار عمومی هم پنهان نبوده و نمانده است- ‏به بندهای ذیل ماده ی 6 قانون مطبوعات استناد نکرده باشند، چون حتی اشاره به آن ها می تواند در محافل بین ‏المللی برای ایران مسئله ساز باشد و مشکل آفرین!‏

‏ توقیف کارگزاران اکنون بهانه و مستمسکی به دیگران می دهد که مقام های کشور را بیش از پیش آتش ‏افروز، خشونت طلب و ضد صلح معرفی کنند و بگویند که حکومت ایران کاری جز دخالت در امور داخلی ‏دیگر کشورها و ایجاد و گسترش تشنج در منطقه ندارد.‏

‏ راستی مگر “بی ارگان کردن کارگزاران” و “پیروزی در انتخابات” چقدر ارزش دارد که منافع ملی بلند ‏مدت ایران باید این گونه زیر پا گذاشته شود؟ شاید هم دارد و ما از آن بی خبریم،‌ البته “منافع ملی” ای از ‏نوعی دیگر و تنها بر اساس “مصلحت فردی”!‏

‏ ‏