کودتا چیان اینک به چه می اندیشند؟ بی تردید آرزوی کاهش روزمره اعتراضات و فرسایش ضدکودتا را در دل می پرورانند. آرزوی آنان قابل فهم اما غیرقابل دسترس می نماید.
آنچه بیشتر فهمیدنی است و به حقیقت ِ فردا نزدیک تر است، این است که میلیون ها مردمی که به قصد تغییر به میدان آمده بودند، تحقیر را بر نخواهند تابید و از پای نخواهند نشست. اینکه دمی آرام بگیرند، لختی بیاسایند، روزی کودتا چیان را در کوی و برزن حیران بر جای بگذارند، شیوه و منش مبارزه آنهاست. کودتا چیان از نسل انقلاب اند؛ لااقل به سن و سال! و این فراز و فرود های آگاهانه و هشیارانه مبارزات مردمی را، حتا اگر نتوانند از آن درس بگیرند، باید بتوانند به یاد بیاورند. آن زمان هم همین بود. شنبه ای پرشور، با هزینه از جان و تن؛ یکشنبه دمی آرامتر، دوشنبه ! حضوری منتشر و پراکنده به وسعت شهر و آبادی و گاه تمام ایران؛ سه شنبه ..چهارشنبه… جمعه سیاه هفده شهریور! اما سرانجام؟…
چنین روندی فرسایشی است اما نه برای مردم زیرا که آنان در آن میان همچنان آدمی وار زندگانی خود را نیز سپری می کنند. اما برای حکومتی که تمام لحظاتش در بیم و نگرانی این نشست و برخاست هاست و اصلی ترین منصب اش ـ دریغا! ـ مقابله با خواست مردم شده است و لاجرم باید در آماده باش دائم باشد، این بی شک فرسایش است و گسیختگی.
رشته اقتدارش نه تنها در کوی و برزن ها پاره خواهد شد که در میان فرمانبرانش، مأمور های معذوری که به چشم برهم زدنی رودرروی هموطنانشان قرار گرفته اند. در حالی که چه خوب از میزان محرومیت و حقوق به تاراج رفته آنان آگاهند. اقتدارشان، در میان حقوق بگیران شان که در گسست همین نظام معیوب اقتصادی باز هم محرومتر و معترض تر خواهند شد، نیز به خطر خواهد افتاد؛ و در میان حامیان ناآگاهشان که تداوم مبارزه مردم و سرکوب شان، می تواند چشم آنان را به واقعیت های نادیده ای باز کند. و البته در چشم جامعه جهانی و دولت هایی که احمدی نژاد گفت اخیراً صد تا از آنان به او مراجعه کرده و راه و روش اداره کشور را جویا شده اند؛ حتی احمدی نژاد چیزهایی برای از دست دادن دارد.
به این ترتیب امتناع حکومت از پذیرش رأی مردم می تواند منجربه طولانی تر شدن پروسه مبارزه آنها بشود، اما و در عین حال، هنر کم کردن هزینه آن برای مردم به نوعی و ترتیبی که مبارزه بخشی از زندگی جاری آنان و مزاحمت روزمره برای مستبدان بشود، ضرورت این روند و این ناگزیری ست و در پی اش کاهش واهمه ها و نگرانی های دو، سه، چهار نسل انقلاب است از ایستادگی در برابر حاکمیت زور و دروغ.
این آگاهی و گزینه فرخنده را امروز آشکارا و به ویژه در مقام مقایسه با قیام بهمن می بینیم. بر عهده روشنفکران و نظریه پردازان است که این فرایند را تبیین و ترویج کنند. هر گامی که اینک برای عقب نشینی خشونت و تحمیل مبارزه مسالمت آمیز برداشته می شود، استبداد را نه در لحظه که به لحاظ تاریخی و فرهنگی عقب می نشاند. تکرار است اما ضرورت ماندن و فربه شدن استبداد، خشونت است.
آری! اینک میزان مقاومت مردم است اما هر چه که و تا هر زمان که پیش برود، این دزدان قافله امید، بازند گان اند. آنها حتی بازنده تر از حاکمان پیشین هستند زیرا که آنان هیچ علاقه ای یا نیازی به گرفتن رأی مردم و شرکت در بازی ظریف دموکراسی نمی دیدند و از همین رو مجبور به جر زدن هم نبودند؛ و به یمن این دوراندیشی هرگز هم ناچار نشدند رودرروی میلیون ها جان جوان و امیدوار بایستند و بگویند شما را بازی داده بودیم! شما را که مشارکت بالای هشتاد درصد را آفریدید…. و حتی شما یاران و همراهان دیروز مان را که برای نجات این میهن از بلای سقوط و انحطاط به میدان آمده بودید…و در جسارتی دور از شئون انسان از نامزدهای ریاست جمهوری سپاسگزاری کنند که “ با مطرح ساختن نقطه نظرهای سیاسی و اقتصادی و با سخن و رفتار خود، دارندگان سلایق گوناگون اجتماعی و سیاسی را به صحنه آوردند.”
نه! ای رهبر فرزانه! هرگز و هرگز در تاریخ نبوده است که یک تن ـ بگو خدا باشد ـ در مقابل « تن» ها بایستد و آشکارا به باد تحقیرشان بگیرد و از جایگاهش ـ گوعرش کبریایی باشد ـ به ذلت فرونیافتد.
در ایران مجلس به توپ بسته شده است، آری! در ایران نخست وزیر قانونی را به مدد بیگانگان سرنگون کرده و از پای درآورده اند، آری! اما شک نیست که تدارک کودتا علیه رأی مردم، اولین بار است که صورت می گیرد. شک نیست که شما اولین حاکمان ایرانی پس از مشروطیت، پس از پیدایش امر انتخابات در ایران هستید که انتخاباتی را برگزار کردید که پی آمدش شورش و اغتشاش بود. جان به طوفان سپردن رأی دهندگان و آفرینش فجیع ترین شبیخون به معصومیت و اعتماد چهار نسل از مردم این سرزمین.
اما ای رهبر فرزانه! از این صحنه ها چه بسیار آفریده اند و چه بسیار دیده ایم! کجایند کارگردانان استادیوم صدهزار نفری شیلی؟ کجاست پینوشه؟ نه دور نرویم؛ کجایند خالقان انقلاب فرهنگی و آفرینندگانش؟ چگونه است اینک آن دانشگاه یکدست و مغز شسته ای که بخاطرش اولین یورش تاریخی خود را به دانشگاه بردید؟
آری بسیار فجایع با این ملت رفته است اما ملت ها ققنوس اند! در هجوم ظلم و شهوت قدرت طلبی می توانند زیر خاکستر عزیز ترین جان های خود مدفون شوند. اما باز و باز سر بر می آورند؛ قامت سهی خود را می آرایند و بدنامی را چون حلقه شومی از دوزخ، برای ابد بر گردن دشمن آزادی می آویزند.