پرسش روزنامه نگاری از رئیس جمهور درباره روزنامه نویس دیگری که زندانی است، حقی است و وظیفه ای. درجهان آزاد، کمترین حق است و بدیهی ترین وظیفه. خبرنگار باید بپرسد ورئیس جمهور باید جواب بدهد. تنها در جمهوری اسلامی و یکی دوجای دیگر است که عنوان “سئوال شجاعانه” می گیردو تیتر یک فضای مجازی می شود.
کاستن حق به عملی انتحاری، تنها به سلطه ترس و خفقان به فضای اجتماعی- رسانه ای ایران مربوط نمی شود. ازقضابیشتر ناشی از سیاستی است که بخشی از فعالین سیاسی- اجتماعی به جامعه تحمیل کرده اند.هرچه حکومت بیرحمانه تر عمل کرده، عقب نشینی بیشتری تجویز شده است. هر اندازه داغ و درفش بر جان کم رمق آزادی بیشتر فروآمده، “کوتاه” آمدن بیشترو بیشتر از فعالین و مردم طلب شده است. در سالی که ازانتخاب رئیس جمهور حسن روحانی می گذرد، علیرغم مستند شدن مهندسی زمینه انتخاباتی در مذاکرات پنهان با آمریکا، روشی بر جامعه تحمیل شده و باشدت تمام دنبال می شود که درهمه اعصارمبارزه برای آزادی بی سابقه است. نخست، مبارزین و روزنامه نگاران و فعالینی که آزادی را بامعیارهای جهانی طلب می کنند، تحت عنوان “جنگ طلب” و “خواستار سوریه ای شدن” ایران با شدت و حدت تمام “ترور” کرده اند. سپس گفتمان
“هیس، هیس” برای اولین بار در تاریخ همه ملت ها در سطح وسیع تبلیغ شده است؛ و اکنون دیرگاهی است “سکوت سرشار از ناگفته ها” به سرنوشت لحظه کنونی تاریخ ایران مبدل شده است. اگر صدایی از دانشجویی بر می آید “تندروی” است. اگر کسی از دولت انتقاد می کند “افراطی” لقب می گیرد. یکپارچه تسلیم شده ایم. نرم کردن رهبر جمهوری اسلامی را با عقب نشینی مطلق در برنامه قرار داده ایم. شاید چون این دارو، حتی تاثیر اندکی نکرده و مشت آهنین از کارنیفتاده است، نظریه پردازان عظام از مابخواهند، گامی دیگر عقب تر بنشینیم و بدرگاه دولت ابد مدت رهبرعریضه بنویسیم. و اگربی فایده بود دست و نعلینش را ببوسیم. و درنهایت برای اینکه تعداد بیشتری را مشمول مجازات نمی کند، سپاسگزارش باشیم.
آزادی امری جهانشمول است که معیارهای جهانی دارد. بیانیه جهانی حقوق بشر وبیانیه بین المجالس که همه دول جهان از جمله جمهوری اسلامی آن راامضاء کرده اند، مرز وملاک آزادی و “حق” هرانسانی است دراین جهان خاکی. به ما می گویند این آزادی را در حد توان دولت حسن روحانی محدود کنید. همه عمر جمهوری اسلامی، قدرت نیروهای سرکوبگرو عمر یک ساله دولت” تدبیر وامید”، همه توان آن را که فاصله ای با ناتوانی ندارد، روشن کرده است. خوب گوش کنید به پرسش روزنامه نگاری در باره زندانی شدن روزنامه دیگر وپاسخ رئیس جمهور. پرسش درمتن خفقان جمهوری اسلامی نماد” شجاعت” است و پاسخ عین قدرت دولتی که به ما گفته اید همه شمشیرهارا غلاف کنیم تا تیغ اوبر دیکتاتوری برا شود. اگر روزنامه نگار زندانی ما-ـ مانند بقیه زندانیان-ـ آزاد نشد، چه باید بکنیم؟ لابد باید کاسه گدائی دموکراسی بدست بگیریم و در برابر قدرت به زانو بیافتیم.
زنان دلاورما درخیابان، حجاب اجباری از سر می گیرند؛ نوادگان فاطمه قره العین اند که قرنی پیشتر در برابر 300 هزار سپاهی حجاب از سر گرفت. می گویند به آزادیهای پنهانی پناه ببرید. نظریه پرداز ما دلخوشی می دهد که طبق فلان و بهمان آمار تا ده سال دیگر مساله حجاب اجباری بخودی خود حل می شود.
خلاصه کنم و سخن پایانی نگاه هفته را تکرار: “علی جنتی در پاسخ به سؤالی مبنی بر اینکه آیا وزارت ارشاد از سوی افراد یا گروههایی خارج از این وزارتخانه تحت فشار است و به همین دلیل وضعیت انتشار کتابی مثل «کلنل» و نمایشی مانند «تانگوی تخم مرغ داغ» مبهم باقی مانده است”، به لبخند اکتفا کرد و گفت: “شما که جواب مرا میدانید چرا سؤال میکنید؟” وزیر به جای جواب لبخند می زد. چریک چپ به ما می گوید: “هیس!هیس!” چریک پیر پیغام طنزآمیز می دهد: “خفه خون”، اطاعت کرده ایم. ساکت شده ایم. میدان را خالی گذاشته ایم برای آن “تدبیر” که مردم سالاری بشار اسد را ترویج می کند. امید بسته ایم به قهرمانانی از تبار ظریف و مطهری و حتی خزعلی……..تنها مانده، شبها زیرلحاف پنهانی طلب آزادی کنیم و روزها کاسه گدائی دموکراسی در دست به بارگاه روحانی دولت متوسل بشویم”.
خوانندگانی ـ- نه کم شمارـ- پرسیده اند: “چه باید بکنیم؟” جواب مرا احسان بداغی می دهد که دردهان شیر می شود و با شیوه و زبان مدنی می پرسد و می خواهد. مهم نیست که حسن روحانی بخواهد و بتواند یا نه. پرسش ساده روزنامه نگار به نیروی اجتماعی تبدیل شده است. و “احسان” ها بسیارند. در روزهای سرنوشتی جنبش سبز بیادشان بیاوریم:
- نترسید، نترسید ما همه با هم هستیم…
گوش کنید به ترانه های ملی که با استفاده از فرصت فوتبال، “ایران، ایران” را چگونه باشادی و رقص به فریاد امید تبدیل کرده است.
دروغ می گویند که همه طالبان آزادی درپی “جنگ” اند. کدام میهن پرست است که بخواهد ایران چون سوریه شود؟
سکوت، خواست دیکتاتور است. فقط ازقبرستان صدایی برنمی خیزد. مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری شیوه های خود را می یابد و فعالیت اجتماعی مدنی بااستفاده از امکانات موجود راه خود را دارد.
وقت “شکست سکوت” نرسیده است؟
دوران “ندا” شدن تمام شده است؟ هر کدام ما در جای خود نمی توانیم یک “احسان” باشیم؟