نمایش پسر طلاها به کارگردانی مهدی مکاری بر اسا نوشته ای از نیل سایمون و با ترجمه ای از شهرام زرگر این روز ها در تالار مولوی روی صحنه است. پسر طلاها بعد از هتل پلازا دومین نمایشنامه از سایمون است که در این چند ماهه در تماشاخانه های تهران اجرا می شود.
داستان پیرمردها
کارگردان : مهدی مکاری.نویسنده: نیل سایمون. ترجمه: شهرام زرگر. طراح صحنه و لباس: سیامک احصایی. بازیگران: هوشنگ هیهاوند، سیامک صفری، رضا بهبودی، نسیم ادبی، امیرحسین حریری و مهدی مکاری.
خلاصه داستان: “پسر طلاها” داستان دو دوست کمدین قدیمی را بیان میکند که پس از سالها دوباره دعوت به کار میشوند. دور هم جمع میشوند تا تمرین کنند اما زمانه نسبت به گذشته تفاوت های بسیاری کرده است.
نیل سایمون از نمایشنامه نویسان اجتماعی معاصر است. خود این روزها دوران سالخوردگی را تجربه می کند، اما متن هایش سرزنده و بسیار شاداب هستند. او بر خلاف قدمای نمایشنامه نویسی تراژدی را مایه کاتارسیس نمی داند بلکه در دل کمدی دنیایی تازه را می جوید. در نمایش هتل پلازا که کورش نریمانی آن را بر صحنه چهارسوی تئاتر شهر اجرا کرد از پس کش و قوس هایی به ظاهر احمقانه میان پدر و مادر با دخترشان که شب ازدواج از حضور در مراسم عروسی پشیمان شده است با یک چرخش ساده دختر را حاضر به ازدواج می کنند.
در پسر طلاها هم ما با دو دوست قدیمی رو به رو ییم که روزگاری بازیگر بوده اند و دوباره در شرایط تازه ای می بایست روی صحنه بروند.
سایمون دوست دارد رخدادگاه های نمایش هایش محل هایی عمومی باشد. به طور مثال یک هتل محل بسیار مناسبی است. او شخصیت های خود را به محل های عمومی می برد و بعد آنها را تنها می گذارد تا ما بتوانیم به درونشان نفوذ کنیم. در نهایت با این تعامل جایگاه واقعی اجتماعی آنها مشخص می شود و چون معمولا در این جوامع کوچک جایگاه مناسبی ندارند کمدی ایجاد می شود.
اجرای پسر طلاها نیز بر اساس همین نگره شکل گرفته است. متن پسر طلاها را که شهرام زرگر ترجمه کرده است پیش از این به نام پسران آفتاب توسط آهو خردمند نیز به فارسی بازگردانده شده بوده است.
مهدی مکاری در اجرای نمایش پسر طلاها سعی کرده به اصل متن وفادار بماند و از همین رو اجرا زمانی طولانی را به خود اختصاص می دهد. نمایش های سایمون داستان هایی مشخص را پی می گیرند. داستان هایی که مشخصه درام امریکایی هم روز گار ماست و اگر کارگردان قصد کند از این شکل درام استفاده ای در راستای یک تئاتر صرفا هنری انجام دهد راه را به خطا می برد. کارگردان در برخورد با متن نویسندگانی همچون سسایمون باید تنها راه را باز بگذارد تا متن مسیرش را پیدا کند و در این صورت است که توانسته به اجرایی خلاقانه دست پیدا کند.
مکاری نیز تا حد بسیاری به این مهم دست می یابد. شکل میزانسن ها عاری از هرگونه پیچیدگی است. فضا به گونه ای طراحی شده تا بازیگران بتوانند به راحتی روی صحنه زندگی کنند. در همین راستا شیوه انتخاب بازیگر نیز اهمیت پیدا می کند. سیامک صفری به دلیل جنس بازی که دارد کاملا مناسب با چنین متونی است. جالب که کورش نریمانی هم برای اجرای خود از همین بازیگر سود جسته بود. شاید به نظر برسد که صفری کنترل نشده بازی می کند و اصولا کارگردان ها کمتر توانایی بازی گرفتن از او را دارند و حتی در برخی لحظات بازی هایش شبیه به یکدیگر می شود اما در نهایت آنقدر درایت دارد که نقش را روی صحنه درست ایفا کند.
در کنار صفری نقش یکی دیگر از این دوستان قدیمی را هوشنگ هیهاوند بازی می کند. او بر خلاف صفری بازی آرام و کنترل شده دارد. همین مسئله گرافیک مناسبی را روی صحنه از نظر همنشینی بازی این دو بازیگر پدید می آورد.
هیهاوند کمی تلخ است. تلخ درون گرا وصفری تلخی برون گرا. این دو شخصیت از نظر ماهیت شخصیتی به یک سرچشمه می رسند اما نحوه بروزشان متفاوت است. دو پیرمرد بازیگر که روزی در کار خود خبره بوده اند به کار دعوت می شوند اما تا آن اندازه از منظر اجتماعی در شرایط بدی قرار می گیرند که عملا قادر به ادامه کار نیستند.
مهدی مکاری در بیان داستان سعی می کند تصاویری که خلق می کند برگرفته از زندگی روزمره باشد. روزمرگی به درستی خود را در این نمایش جلوه می دهد. بازیگران دیگر همانند رضا بهبودی و نسیم ادبی بدون هیچگونه پرده پوشی در صحنه حرکت می کنند و دیالوگ می گویند. آنها به هیچ وجه سعی اضافی نمی کنند که تماشاگر به حتم تمام دیالوگ هایشان را بشنود و یا بتواند ریز حرکات فیزیکی آنها را دنبال کند. این شخصیت ها چون در جایگاه نقش های مکمل قار دارند تا آنجا که بتوانند همچون قابی شرایط دو شخصیت اصلی را هم پوشانی کنند به مقصود متن رسیده اند و از این رو مکاری هماهنگی مناسبی را در بازی ها پدید می آورد.