1- هر چند وقت یک بار، آن گاه که آواز انتخابات از دور به گوش ها می رسد، اصلاح طلبان ایرانی آسیمه سر و شتاب زده، به جنب و جوش می افتند تا با یاری انتخابات و صندوق های رای – که قرار است حاملان دموکراسی باشند – با پیروزی در انتخابات، طرحی نو دراندازند. در تمام این سال ها تنها در ایام انتخابات بود که معنای احزاب پویا را فهمیدیم، به راحتی و بی واسطه قادر شدیم نظرات خود را به گوش مسوولان حزبی برسانیم و تنها در همین ایام بود – بخصوص در شهرستان ها – که دفاتر حزبی را فعال و یا حتی گاهی “باز” دیدیم. تکاپوی احزاب اصلاح طلب اما در این ایام بیش از آنکه شور و شوق و جنب و جوشی را برافکند، تنها ترحمی را بر می انگیزد؛ برای آنان که سالی را در خواب به سر برده اند و اکنون ناگهان از خواب گران بیدار شده اند، اما افسوس و صد افسوس که راهی برگزیده اند که نمی توان با ساز آن آهی زد.
2- در تمام این سال ها و بعد از تعطیلی مطبوعات، این حدیث مکرر را از زبان دوستان اصلاح طلب شنیده ایم که “رسانه” نداریم. این نبود و فقدان “رسانه”، بهانه ای شده برای تمامی کم کاری های اصلاح طلبان پیش از انتخابات. جالب آنکه اما همین دوستان که در تمامی ایام سال حتی “دزدانه و از زیر نقاب” نیز – به قول میرزا حبیب – نگاهی به مطبوعات نمی افکنند، در ایام انتخابات بر این انتظارند که مطبوعات بی مزد و منت هر آنچه که می گویند را منعکس کنند و هر روز با مصاحبه ای و عکس و تیتری درشت در صفحه اول، به استقبال آن بشتابند.
در حالی که همین دوستان در ایامی که فضا انتخاباتی نیست، مطبوعاتی ها را از قشرهایی می دانند که با تندروی های خود باعث شکست اصلاح طلبان شده و کاری ندارند جز «شلوغ کاری» های ژورنالیستی. احتمالا تمامی دوستانی که دستی بر آتش مطبوعات دارند بهتر از نگارنده می دانند که جز عده معدودی از دوستان اصلاح طلب، بقیه دوستان با هزاران ناز و منت حاضر به گفت و گو با نشریه ای هستند که آن هم تنها با شروطی بسیار و فراوان تحقق می یابد.
3- این نگاه ابزاری اما تنها محدود به مطبوعات نمی شود. همان طور که در بند اول این نوشته به اشارتی گفتم، فعال شدن این احزاب در ایام انتخابات، در واقع به نوعی استفاده ابزاری از “مردم” - همان عبارتی که تمامی احزاب و گروه های سیاسی مدعی نمایندگی آنانند ـ و حتی صندوق رای است. “مردم” و “صندوق رای” هم همان دو گزینه ای هستند که قرار است بار دیگر اصلاح طلبان را وارد “قدرت” کنند.
بدون شک ورود به قدرت - در صورت امکان ورود، وجود برنامه و استراتژی مشخص، سازماندهی بدنه ی اجتماعی و امکان تن دادن حاکمیت به اصلاحات ـ یکی از مهمترین راه های وصول به اهداف اصلاحی است. اینک ما تجربه ی 8 سال حضور اصلاح طلبان در قدرت را پشت سر گذاشته ایم. اصلاح طلبان در دوران حضور در قدرت موفق به تحقق چند درصد از اهداف اصلاحی شدند؟ به عنوان مثال چند درصد از آن وعده هایی که به عنوان برنامه ی اصلاح طلبان برای مجلس ششم و در قالب جزوه ای مفصل و در سطحی وسیع منتشر شد امکان تحقق یافتند؟ معتقدین به رفرم همیشه باید امکان انجام اصلاحات از طریق ورود به قدرت را مد نظر قرار دهند ولی پیش از اینکه دوباره اسب ها را برای ورود به قدرت زین کنند باید توضیح دهند که چرا دفعه ی قبل موفق نشدند و این بار چه تضمینی برای موفقیت وجود دارد؟ باید توضیح دهند و افکار عمومی را در این مورد قانع کنند که حضوراحتمالی آنها به تحقق کدام و چند درصد از اهدافی که فوقا ذکر شد منجر می شود؟ و اگر نمی شود و نمی گذارند پس حضور آنها چه دردی را دوا می کند؟ اگر حدود تاثیر گذاری آنها در قدرت در همان حد تعدیل برخی از تندرویهای سیاست خارجی، و اشتباهات فاحش اقتصادی یا اندکی تعدیل فشار بر جامعه است و اگر این گروه ها به رغم علم به دایره ی محدود تاثیرگذاری خود، بازهم اصرار بر تلاش برای حضور در قدرت پافشاری می کنند، دیگر چه اصراری است که خود را اصلاح طلب بنامند؟ آنها می توانند نام خود را به “جبهه ی اعتدال”، جبهه ی میانه روی و… تغییر دهند.
آنچه می تواند بدنه ی اجتماعی اصلاح طلبان را بسیج کند اعتماد و امید به این نکته است که اهداف اصلاحی که ارضا کننده ی خواست های جنبش طبقه ی متوسط شهری است پی گیری شود. اصلاح طلبان دوم خردادی باید از خود بپرسند چرا به رغم وجود لیست سی نفره، مردم تهران- مدرن ترین و سیاسی ترین شهر ایران- کوچک ترین التفاتی به “یاران خاتمی” نکردند؟
به هر حال نیروها و گروه های موسوم به جبهه ی اصلاحات و رهبران آنها چنان چهره ی ضعیف و مخدوشی از اصلاح طلبی به جا گذاشته اند که دیگر بسیاری از نیروهای سیاسی هوادار دموکراسی و حقوق بشر که به مبارزه ی مسالمت آمیز معتقدند از اینکه خود راً اصلاح طلب بنامند ابا دارند. از این روست که این گروه ها برای اینکه از نظر افکار عمومی در عملکرد ضعیف و ناکام اصلاح طلبان در پیگیری خواست های دموکراتیک مردم شریک دانسته نشوند خود را تحول خواه معرفی می کنند.
در تمام این سال ها، احزاب اصلاح طلب نه توجهی به جذب نیروهای جدید داشتند و نه گوشه چشمی به حفظ یاران و تقویت تشکیلاتی خود. از میان این احزاب کدام یک کلاس های آموزشی برای ارتقای سطح تئوریک یا توان تشکیلاتی یا تحلیل سیاسی نیروهای خود برگزار کردند؟ کدام یک به واقع در جاانداختن مفاهیمی چون دموکراسی و حقوق بشر و…. تلاش کردند؟ به نظر می رسد جواب تمامی این پرسش ها چیزی نیست جز ”هیچ”!
4- اکنون و حال که بار دیگر بوی کباب انتخابات به مشام ها رسیده است، صحبت و سخن از کاندیداتوری افرادی چون سیدمحمد خاتمی و عبدالله نوری است. متاسفانه باز هم باید تکرار کرد که این بار هم گویا بحث تنها استفاده از ابزاری است برای بالا رفتن از نردبان قدرت. شاه بیت غزل دلیل حضور مجدد سیدمحمد خاتمی در انتخابات بنا به گفته خود دوستان شکست محمود احمدی نژاد است و خود دوستان هم اذعان دارند که شاید خاتمی هیچ کاری نتواند انجام دهد، اما لااقل “وضع موجود” را حفظ خواهد کرد. من نمی دانم دوستان خود متوجه قوت این استدلال هستند؟!
5- در این باب سخن ها می توان گفت، غم “مکان چاپ”، “وضعیت اصلاح طلبان” و “کمبود وقت” اگر بگذارد. اما اکنون و در پایان این سخن – که البته ابتر ماند – تنها نکته ای به ذهنم می رسد که بایدش گفت. می دانم که از نظر دوستان انتقادات من هیچ کدام “سازنده” نبوده اند، اما باور کنید همه آن ها از دل برخاسته بودند، پس امیدوارم که لاجرم بر دل بنشینند.