انتخابات حزبی و احزاب انتخاباتی

نویسنده

arashbahmanin.jpg

‏1- هر چند وقت یک بار، آن گاه که آواز انتخابات از دور به گوش ها می رسد، اصلاح طلبان ایرانی آسیمه ‏سر و شتاب زده، به جنب و جوش می افتند تا با یاری انتخابات و صندوق های رای – که قرار است حاملان ‏دموکراسی باشند – با پیروزی در انتخابات، طرحی نو دراندازند. در تمام این سال ها تنها در ایام انتخابات بود ‏که معنای احزاب پویا را فهمیدیم، به راحتی و بی واسطه قادر شدیم نظرات خود را به گوش مسوولان حزبی ‏برسانیم و تنها در همین ایام بود – بخصوص در شهرستان ها – که دفاتر حزبی را فعال و یا حتی گاهی “باز” ‏دیدیم. تکاپوی احزاب اصلاح طلب اما در این ایام بیش از آنکه شور و شوق و جنب و جوشی را برافکند، تنها ‏ترحمی را بر می انگیزد؛ برای آنان که سالی را در خواب به سر برده اند و اکنون ناگهان از خواب گران ‏بیدار شده اند، اما افسوس و صد افسوس که راهی برگزیده اند که نمی توان با ساز آن آهی زد.‏

‏2- در تمام این سال ها و بعد از تعطیلی مطبوعات، این حدیث مکرر را از زبان دوستان اصلاح طلب شنیده ‏ایم که “رسانه” نداریم. این نبود و فقدان “رسانه”، بهانه ای شده برای تمامی کم کاری های اصلاح طلبان پیش ‏از انتخابات. جالب آنکه اما همین دوستان که در تمامی ایام سال حتی “دزدانه و از زیر نقاب” نیز – به قول ‏میرزا حبیب – نگاهی به مطبوعات نمی افکنند، در ایام انتخابات بر این انتظارند که مطبوعات بی مزد و منت ‏هر آنچه که می گویند را منعکس کنند و هر روز با مصاحبه ای و عکس و تیتری درشت در صفحه اول، به ‏استقبال آن بشتابند. ‏

در حالی که همین دوستان در ایامی که فضا انتخاباتی نیست، مطبوعاتی ها را از قشرهایی می دانند که با ‏تندروی های خود باعث شکست اصلاح طلبان شده و کاری ندارند جز «شلوغ کاری» های ژورنالیستی. ‏احتمالا تمامی دوستانی که دستی بر آتش مطبوعات دارند بهتر از نگارنده می دانند که جز عده معدودی از ‏دوستان اصلاح طلب، بقیه دوستان با هزاران ناز و منت حاضر به گفت و گو با نشریه ای هستند که آن هم تنها ‏با شروطی بسیار و فراوان تحقق می یابد. ‏

‏3- این نگاه ابزاری اما تنها محدود به مطبوعات نمی شود. همان طور که در بند اول این نوشته به اشارتی ‏گفتم، فعال شدن این احزاب در ایام انتخابات، در واقع به نوعی استفاده ابزاری از “مردم” - همان عبارتی که ‏تمامی احزاب و گروه های سیاسی مدعی نمایندگی آنانند ـ و حتی صندوق رای است. “مردم” و “صندوق ‏رای” هم همان دو گزینه ای هستند که قرار است بار دیگر اصلاح طلبان را وارد “قدرت” کنند.‏

بدون شک ورود به قدرت - در صورت امکان ورود، وجود برنامه و استراتژی مشخص، سازماندهی بدنه ی ‏اجتماعی و امکان تن دادن حاکمیت به اصلاحات ـ یکی از مهمترین راه های وصول به اهداف اصلاحی است. ‏اینک ما تجربه ی 8 سال حضور اصلاح طلبان در قدرت را پشت سر گذاشته ایم. اصلاح طلبان در دوران ‏حضور در قدرت موفق به تحقق چند درصد از اهداف اصلاحی شدند؟ به عنوان مثال چند درصد از آن وعده ‏هایی که به عنوان برنامه ی اصلاح طلبان برای مجلس ششم و در قالب جزوه ای مفصل و در سطحی وسیع ‏منتشر شد امکان تحقق یافتند؟ معتقدین به رفرم همیشه باید امکان انجام اصلاحات از طریق ورود به قدرت را ‏مد نظر قرار دهند ولی پیش از اینکه دوباره اسب ها را برای ورود به قدرت زین کنند باید توضیح دهند که ‏چرا دفعه ی قبل موفق نشدند و این بار چه تضمینی برای موفقیت وجود دارد؟ باید توضیح دهند و افکار ‏عمومی را در این مورد قانع کنند که حضوراحتمالی آنها به تحقق کدام و چند درصد از اهدافی که فوقا ذکر شد ‏منجر می شود؟ و اگر نمی شود و نمی گذارند پس حضور آنها چه دردی را دوا می کند؟ اگر حدود تاثیر ‏گذاری آنها در قدرت در همان حد تعدیل برخی از تندرویهای سیاست خارجی، و اشتباهات فاحش اقتصادی یا ‏اندکی تعدیل فشار بر جامعه است و اگر این گروه ها به رغم علم به دایره ی محدود تاثیرگذاری خود، بازهم ‏اصرار بر تلاش برای حضور در قدرت پافشاری می کنند، دیگر چه اصراری است که خود را اصلاح طلب ‏بنامند؟ آنها می توانند نام خود را به “جبهه ی اعتدال”، جبهه ی میانه روی و… تغییر دهند. ‏

آنچه می تواند بدنه ی اجتماعی اصلاح طلبان را بسیج کند اعتماد و امید به این نکته است که اهداف اصلاحی ‏که ارضا کننده ی خواست های جنبش طبقه ی متوسط شهری است پی گیری شود. اصلاح طلبان دوم خردادی ‏باید از خود بپرسند چرا به رغم وجود لیست سی نفره، مردم تهران- مدرن ترین و سیاسی ترین شهر ایران- ‏کوچک ترین التفاتی به “یاران خاتمی” نکردند؟ ‏

به هر حال نیروها و گروه های موسوم به جبهه ی اصلاحات و رهبران آنها چنان چهره ی ضعیف و مخدوشی ‏از اصلاح طلبی به جا گذاشته اند که دیگر بسیاری از نیروهای سیاسی هوادار دموکراسی و حقوق بشر که به ‏مبارزه ی مسالمت آمیز معتقدند از اینکه خود راً اصلاح طلب بنامند ابا دارند. از این روست که این گروه ها ‏برای اینکه از نظر افکار عمومی در عملکرد ضعیف و ناکام اصلاح طلبان در پیگیری خواست های ‏دموکراتیک مردم شریک دانسته نشوند خود را تحول خواه معرفی می کنند. ‏

در تمام این سال ها، احزاب اصلاح طلب نه توجهی به جذب نیروهای جدید داشتند و نه گوشه چشمی به حفظ ‏یاران و تقویت تشکیلاتی خود. از میان این احزاب کدام یک کلاس های آموزشی برای ارتقای سطح تئوریک ‏یا توان تشکیلاتی یا تحلیل سیاسی نیروهای خود برگزار کردند؟ کدام یک به واقع در جاانداختن مفاهیمی چون ‏دموکراسی و حقوق بشر و…. تلاش کردند؟ به نظر می رسد جواب تمامی این پرسش ها چیزی نیست جز ‏‏”هیچ”!‏

‏4- اکنون و حال که بار دیگر بوی کباب انتخابات به مشام ها رسیده است، صحبت و سخن از کاندیداتوری ‏افرادی چون سیدمحمد خاتمی و عبدالله نوری است. متاسفانه باز هم باید تکرار کرد که این بار هم گویا بحث ‏تنها استفاده از ابزاری است برای بالا رفتن از نردبان قدرت. شاه بیت غزل دلیل حضور مجدد سیدمحمد ‏خاتمی در انتخابات بنا به گفته خود دوستان شکست محمود احمدی نژاد است و خود دوستان هم اذعان دارند ‏که شاید خاتمی هیچ کاری نتواند انجام دهد، اما لااقل “وضع موجود” را حفظ خواهد کرد. من نمی دانم ‏دوستان خود متوجه قوت این استدلال هستند؟!‏

‏5- در این باب سخن ها می توان گفت، غم “مکان چاپ”، “وضعیت اصلاح طلبان” و “کمبود وقت” اگر ‏بگذارد. اما اکنون و در پایان این سخن – که البته ابتر ماند – تنها نکته ای به ذهنم می رسد که بایدش گفت. ‏می دانم که از نظر دوستان انتقادات من هیچ کدام “سازنده” نبوده اند، اما باور کنید همه آن ها از دل برخاسته ‏بودند، پس امیدوارم که لاجرم بر دل بنشینند.‏