نگاه

نویسنده
اندیشه مهرجویی

ایران فیلم شما کدام ایران است

بعد، سرش را از سر افسوس تکانی داد و گره ای به ابرو افکند و به دوستانی که حس های مشترک روشنفکریشان در دل، پدر را به سخره گرفته بودند و می شد این را از نگاهشان دانست گفت: “ حد اقل آدم این آدم ها را باور می کند.الان چه؟ “

 

نمایی از فیلم گنج قارون که از جمله ی پروفروش ترین فیلم های روزگار خود بود

 

نیازی به توصیف اضافه نبود.  نیازی به هیچ توضیحی برای ادای این مطلب نبود که دیگران کلام بگشایند و بخواهند بگویند نه، این که می گویید نیست.

این جمله ذهنم را زیاد درگیر کرد. اگرچه اولین بار نبود که به آن فکر کرده بودم. آخرین بار که ذهنم را مشغول کرده بود، حین شنیدن کلام دختر بچه ای 7 ساله بود که بعد از دیدن قسمتی از سریال های تلویزیون ادای یکی از شخصیت ها را در می آورد و در آخر هم تاکیید کرد که  آن آدم خارجی ست. معنی حرفش را نفهمیدم و بعد از سوال و جواب های طولانی متوجه شدم که می گوید این آدم ها که توی سریال هستند خارجیند. حق داشت چون نه بابای خودش شبیه بابای دختر بچه توی سریال بود و نه مامانش.

خبرها را مرور می کردم. فیلم سینمایی “ دختر آدم پسر حوا” به کارگردانی “ رامبد جوان ” رکورد فروش فیلم ها در ماه رمضان را شکست

رامبد جوان را دوست دارم. به خاطر یکرنگی اش و اینکه تظاهر به هیچ کاری که دوستش ندارد نمی کند. رامبد جوان را دوست دارم چون هنرمند با انگیزه ای ست؛ چون خاص است و این خاص بودن را ادا در نمی آورد و دلش نمی خواهد به همه بگوید که ایها الناس جمع شوید و قیافه یک آدم خاص را ببینید.

 

 

فکر میکنم اگر کسی نگاهی منصفانه هم داشته باشد و نخواهد با غرض ورزی به این موضوع نگاه کند این را بپذیرد. برای هنرمندی که چنین پیشینه ای را در اذهان به جای گذاشته است، شنیدن اینکه فیلمی که او کارگردانش است در بخش فروش با اقبال رو به رو شده است،  به طور حتم  خیلی ها را خوشحال میکند و وسوسه که برود و “ دختر آدم پسر حوا”  را ببیند.

و بعد با خودش بگوید این اداها یعنی چه؟

آدمی که می دانیم اهل ادا در آوردن نبوده و نیست چرا آدم های فیلمش این همه ادا دارند.

خانم و آقای جوانی هم زمان با هم آپارتمانی را برای اجاره می بینند و هر دو از ملک خوششان می آید. هردو وکیل هستند و در ابتدا این را نمی دانند و تصمیم می گیرند به صورت شراکتی آنجا را اجاره کنند. لج و لج بازی ها ی آن دو نفر درست از زمانی آغاز می شود که پی می برند همکار هستند. و در نهایت با همین توضیح ناکافی نیز حتا،  می توان حدس زد که از یکدیگر خوششان می آید و بادا بادا مبارک بادا…

کجای این موضوع کلیشه ای برای آدمی که هماره سعی کرده و نشان داده است که می خواهد متفاوت بودن و در عین حال بالغ بودن موضوعی را به تصویر بکشد جذاب است که چنین فیلمی از او را می بینیم.

کارگردانی که حتی در نمایش تلویزیونی سریال هایش موفق بوده است و م یتوان او را جزو معدود کارگردانان خوش ذوق تلویزیون دانست.

سانتی مانتالیسم سینمایی، فانتزی غیر قابل پذیرش، بچه پولدارهایی که به زبان بچه آدمیزاد حرف نمی زنند، وصله های ناجور برخی شخصیت ها به خاطر حضور برخی هنرپیشه های ستاره  سینما ( لیلا اوتادی ) در فیلم. ستاره هایی که صرفا قرار است در فیلم لباس های شیک به تن کنند و چون سالن مد از جلوی چشم تماشاگر ر‍‍ژه بروند و تماشاگر هم چون کودکی متوهم بی آنکه به هیچ مضمونی از فیلم فکر کند به لباس ها و قیافه ها و اتوموبیل ها بنگرد. آخر مگر این همه آدم های فتوژنیک در فیلم اجازه ذره ای تفکر را به مخاطب می دهد؟

حامد کمیلی هنرپیشه قدری ست. کسی نمی تواند بازی های روان و یک دست او را حتی در همین فیلم انکار کند، اما دکوراسیون فیلم و کمدی نا موزونش اجازه حتی لذت بردن از بازی ها را به مخاطب نمی دهد.

آیا سینما تنها و تنها برای طبقه متوسط شهری رو پایین  یک دکور است؟ یک نمایشگاه ساختمان و ماشین و آدم است که بروند و بنشینند و اجتماع این همه ستاره را در سینما ببینند و ما خوشحال باشیم که رکورد فیلم ها شکسته شده است و با خود بگوییم اگرسینما این طور پیش برود شاید در کشور ما هم تبدیل به صنعت شود.

 

 

با این وضع موجود چه گونه می توانند بسیاری از اهالی سینما به خودشان اجازه دهند سریال های آبگوشتی بی محتوای تلویزیون را به سخره بگیرند؟

کدام گروه دارد سلیقه عموم مردم را به بیراهه و قهقرا می برد؟ کدام گروه بدون در نظر گرفتن محتوا و اندیشه در فیلم تنها به ویترین فیلمش فکر می کند و اینکه باید فیلم پول در بیاورد؟

مگر” درباره الی”  پول در نیاورد و یا حتی در ‍ژانری دیگر” بی پولی “ پول در نیاورد؟ مگر قرار است هر فیلمی که حرف برای گفتن دارد در بخش گیشه نا موفق ظاهر شود؟

اگر تعهد هنری را از رامبد جوان ندیده بودیم مثل خیلی از آقایان توقعی نمی داشتیم. تعهد یک هنرمند توقع خودش و منتقدانش و همچنین دوستدارانش را بالا می برد. او را در مقام پاسخگویی قرار می دهد. سالن های سینمایی که قرار است به خاطر حضور هنرپیشه ها پر و خالی شود تنها،  با تلویزیونی که این روزها همه از آن می نالند چه تفاوتی دارد؟ آدم های سریال های تلویزیونی، شخصیت ها، تیپ ها غیر قابل پذیرش و باورند چون میدانی که قرار است سیاه و سفید بودنشان در آخر نمایش سریال منجر به محکومیت آقا و خانم سیاه و برنده و فاتح شدن آقا و خانم سفید شود.

 سینمایی هم  که تنها و تنها نمود غیر قابل باور و تصنعی اجتماعی ست که در آن قرار داریم .

کجای روابط زن ها و شوهرهای اجتماع این است؟ کجای روابط وکلای ما این است. کجای لج و لج بازی های آدم های این اجتماع این مدلی ست؟

هنرمند در مقابل تک تک آدم هایی که سالن سینما را ترک می کنند متعهد است. باید حرف برای گفتن داشته باشد. باید دردی از جامعه را نشان دهد حرفی را پررنگ کند. شاید به اینجای کلام خرده بگیرید که این همه در فیلم درباره حضانت فرزندان ذکور صحبت شد و چرا کسی آن را نمی بیند.

 جناب آقای نویسنده جناب آقای  کارگردان، جناب آقای رامبد جوان بعید است که شما سری به دادگاه های ما نزده باشید. برخورد قاضی ها با خواهان و خوانده و فرصتی که با وجود این همه پرونده در اختیار قاضی قرار می گیرد را یقینا شما از من بهتر می دانید. دادگاه فیلم شما به کافی شاپ بیشتر شبیه است تا دادگاه.

مسلما مردم خوششان می آید. چون شما واقعیت را از مردم می گیرید. شما تصویر جامعه نیستید. این به معنای طلب کردن ونشلن دادن سیاهی جامعه نیست. اما دیگر این همه فضای گل و بلبل واقعا عجیب نیست؟

روزنامه نگار فیلم شما چون قهرمان های فیلم های خیالی تصمیم می گیرد تفکرش را بر مجلس شورای اسلامی بقبولاند و با شلوغ کاری های مطبوعاتی دولت را وادار به شنیدن کند. برادر من شما در ایران زندگی می کنید؟

مگر اینجا امریکاست که یک نشریه بتواند شخص رئیس جمهور را وادار به معذرت خواهی بکند. تظاهرات فمنیستی در فیلمتان راه می اندازید و پلیس هم  در صف اول آدم های تظاهرکننده خوشحال فیلمتان رژه می رود و دولت هم می گوید باشد هرچه شما بگویید؟

ایران فیلم شما کدام ایران است که نه آدم هایش شبیه آدم های اجتماع است نه مطبوعاتش آزادی این حرف ها را دارند و نه پلیس و قاضیش به مهربانی آقایان توی فیلم شماست؟